از : لیثی حبیبی م. تلنگر
عنوان : و یک سئوال از بهروز الف
این مدارکی که شما در دست دارید در کجا منتشر شده که ایشان در سلاخی نویسندگان و ... شرکت داشته اند؟
لطفاً در این مورد توضیحات کافی بدهید.
اگر شما نتوانید با دلایل کافی محتوای نظر خود را به اثبات برسانید؛ به نظر من انتشار کامنت شما در پای این مطلب منصفانه نیست. بخصوص زمانی که انسانی معترض در مرز مرگ و زندگی قرار گرفته.
۴٣٨٣٨ - تاریخ انتشار : ٣ اسفند ۱٣۹۰
|
از : لیثی حبیبی م. تلنگر
عنوان : گرچه در باب خارج نشینان نیست آن نظر خیلی دقیق و تمیز؛ لیک، نیکنامی کرده اید؛ مجدت فراوان باد عزیز!
نباید خود را گول بزنیم. بخش بزرگی که به نام مردم رنج کشیده ی ایران زخمی، مظلوم و غارت شده پاس پناهنده ی سیاسی و بعد پاس محلی را گرفته اند؛ تنها چیزی که برایشان مهم نبوده و نیست - در آینده نمی دانم، شاید باشد - ایران و ایرانی است. حتی اگر مراسمی اینجا و آنجا بر پا می گردد عموماً موضوع مشکل مردم ایران نیست. یک نوع در صحنه ماندن است برای اینکه فردا بی نصیب نمانند.
بی هیچ تردیدی در این میان عزیزانی نیز گرچه اندک یافت می شوند که تمام هستی خود را از آن ِ ایران و ایرانی میدانند. و بسیار گاه آدمی را از دست نا امید شدگان پناه برده به دروغ و ناراستی نجات داده؛ از کران به میان می کشانند و بر کرسی آدمیت دوباره می نشانند.
و دستتان درد نکند بخاطر این کار بسیار نیک
آن مرد بزرگ نباید جان خود را از دست دهد. ما از این دست آدمیان که از خود مایه می گذارند، به نسبت جمعیت فراوان نداریم. عموماً دوست داریم کسی خود را بکشد و ما مرثیه خوانش گردیم. یعنی در واقع دنبال خوراک می گردیم تا لحظات تنگ و ناجور خود را در درون کمی جور کنیم. شاید به همین دلیل کمتر از زنده ها خبر می گیریم. یعنی در واقع آن سر و صدای ما یه جورایی بیشتر برای خودمان است نه کسانی که کشته شده اند.
با همه اینها در راه حق و حقیقت حتی اگر یک نفر هستی نباید از پای نشست. آن مرد پایدار، و کم نظیر ایران مظلوم و غارت شده نباید جان خود از دست دهد. باید به همه ی وسایل ممکن برای نجات اش تلاش کرد.
و سخنی با قاضی پرونده ی ایشان:
جناب قاضی! خود می دانی که مرد جرمش آن نیست که تو گفته ای. خوب می دانی که برای انتقاد مسالمت آمیز به کسی ۲۴ سال زندان و تبعید داده نمی شود. به نظر من، شما ها قضاوت را با ترفند های سیاسی و پلیسی به اشتباه گرفته اید. به همین خاطر قضاوت شما نه جنبه ی قضاوت بلکه جنبه ی بُلُف زنی دارد برای ترساندن طرف.
به عنوان نمونه بار ها و بار ها پیش آمده که حکم بیست سال زندان در دادگاه بعدی شده پنج سال و یا کمی بیشتر و یا حتی کمتر.
حال وقتی بر گردیم به لحظه قضاوت در دادگاه اول، به راحتی، هر کودکی می تواند تشخیص دهد که حکم آن دادگاه بی بُن، غیر قانونی و من در آوردی بوده است. یعنی اصلی ترین ویژگی قاضی که عادل بودن است غایب بوده در لحظه ی قضاوت! و این برای یک سیستم قضایی فاجعه ای بزرگ و تاریخی است.
چرا؟
برای اینکه اول کار که این حکم نا عادالانه می کند این است که به مردم می فهماند که اینجا قضیه ی عدالت مدالت در کار نیست. بلکه در سیستمی عده ای کارمند وجود دارد که همه آنها یک وظیفه ی دولتی دارند اما در ادارات مختلف پخش شده اند برای اجرای فرمان های آن سیستم. یعنی بخشی از آن کارمندان، ادارات قوه ی قضاییه را به تصرف خود در آورده اند و کارشان در عمل ربطی به کار قضا ندارد.
زیرا یک قاضی بیست و چهارسال بُرَد. بعد از دو هفته قاضی دیگری و یا خودش آن را به ده سال بدل می کند!
یعنی چه؟
یعنی اینکه حکم اولیه سد در سد غلط و عمیقاً نا عادلانه و ضد قانونی بوده است.
حال این سئوال پیش می آید: قاضی نا عادل در دستگاه قضا چه می کند!؟
آیا جز فاجعه آفرینی کار دیگری می تواند بکند!؟
پس جناب قاضی! می بینید که جان آن انسان آزاده را شما و کل قوه ی قضاییه به ناحق به خطر انداخته اید.
فرض بر این بگیریم که شما آدمی راستکی مذهبی هستید. در این صورت باید نیک بدانید که ابن ملجم و شمر زمانه ی خود گشته اید.
حال سئوال این است: چگونه به این ناحقی بزرگ تاریخی تن در داده اید!؟
یک دلیل اش می تواند این باشد که شما نا آگاه هستید و دچار بعضی دگم ها. اما خود این را نمی دانید. یعنی پیش خودتان فکر می کنید که کلی کارتان عادلانه است. که نیست.
آیا ندانستن از سوی شما، در پیشگاه وجدان خودتان، مردم ایران، و خدایی که مثلاً بهش اعتقاد دارید شما را تبرئه می کند؟
یعنی شما می توانید بگویید: من قاتل کسی هستم ولی قصد کشتن او را نداشتم؟
نمی توانید بگویید. وگرنه هر کسی هر کار که دل تنگ اش می خواست می کرد و بعد «ننه من غریبم» در می آورد.
دوم دلیل این است که شما گرچه می دانید دست به یک جنایت تاریخی زده اید؛ ولی چاره ای جز آن نداشتید. زیرا دستور بالاتر را اجرا کرده اید.
باز در این حال نیز شما هرگز نمی توانید یک قاضی عادل باشید. و هم هرگز نمی توانید خود را تبرئه کنید.
در این کامنت، سخن من عمیقاً جنبه های قانونی و حقوقی دارد. یعنی فقط سخنی شاعرانه و عاطفی نیست.
پس، نتیجه کار شما قتل است. و ربطی به قضاوت ندارد.
جناب قاضی یادتان نرود که شما نوبر نیاورده اید. قضات دیگری نیز چون شما در تاریخ بودند که لحظه قضاوت خود را بر حق و عادل می دانستند. شاید حتی خیلی از شما معتقدتر و در نتیجه استوارتر بودند. اما گذر زمان و تاریخ ثابت کرد که آنها عادل نبودند. دچار دگم حکومت پرستی شده بودند. یعنی کارشان با عدالت و وجدان بشری و خدایی که بهش مثلاً اعتقاد داشتند هیچ ربطی نداشت. برایشان سو تفاهمی پیش آمده بود و بس.
شاید بعضی ازدوستان بخوانند و بگویند: میخ آهنی نرود در سنگ.
آن سخن درست است. اما نمی توان آن را مطلق کرد.
برای اینکه یک انسان حتی از نوع حکومتی آن؛ هرچقدر زر و سیم این دنیا و یا قدرت، بی انصافی و دگم بودن، دید نگاه او را کور کرده باشد؛ انسان است و تلنگر پذیر. بار ها در تاریخ رخ داده است که جنایتکاری ناگهان به خود آمده و نعره زنان از دیروز خود گریخته و دِگر شده و خود را نجات داده.
و سخنی با پدر آن پهلوان دلیر ایران زمین: آقای آیت الله خزعلی؛ شما هرچقدر که امروزه حکومت گرا و قدرت پسند گشته باشید؛ حضور همین پسر حسینی شما که حاصل شماست نشان می دهد که می تواند آتش انسانیت و عدالت در وجود شما پاکار و بُنی داشته باشد. تا دیر نشده بجنبید. یک لحظه به این بیندیشید که از خود کاملاً راضی و با غرور تمام مرده اید؛ و در آن جهان هستید و منتظر فراخوان برای رفتن به بهشت. اما ناگهان می بینید که نماینده ی جهنم آمده و به شما می گوید: بفرمایید!
و شما با تعجب می پرسید: من و جهنم! چرا!؟
من که عمری نماز خواندم و اصول کار را نه فقط رعایت کردم بلکه مبلغی بزرگ گشتم و بسیاران ر ا راهنمایی کردم و و و
و آن موجود آتش بدست - مأمور جهنم - نیز چون شما تعجب می کند و از بالادست توضیح می خواهد. و ناگهان شما صدایی را می شنوید از این دست: «ای آیت الله که امروز جز جهنمیان هستی! بدان و آگاه باش که نجات جان یک انسان از همه ی آن نماز و عبادتت در نزد ما برتر بود و هست. و تو نه فقط این کار ر ا نکردی، بلکه حتی اعلامیه صادر نمودی که او دیگر فرزند من نیست. و ما چو آن عبادت و این خیره سری را در دو کفه ی ترازو نهادیم، کوه و کاه را می مانست. پس تصمیم به مجازات تو گرفتیم تا بدانی، نیک بدانی که روی زمین سبز و زیبا نقش واقعی تو و آنچه در خیالت می گذشت هیچ همخوانی با هم نداشت. زیرا تو نه فقط انسانی را طرد کردی و در هنگام نابودی اش سکوت کردی! بلکه انسانی را زدی که حسین زمان بود و در دل ما نهان.»
آری، آقای آیت الله، تا دیر نشده بجنب و مرد را نجات بده. اگر دیر شود فردا شاید چشم زن و کودکانش را نتوانی نگاه کنی. و هم دو فردای دیگر که می روی به آنسوی مرز، می بینی که عمری را بیهوده داده ای به هرز.
پس بجنب. همین لحظه راه بیفت، زیرا فردا می تواند دیر شده باشد.
یک لحظه به این بیندیش که نه پسر تو بلکه پیکر حسین زمان، مسیح دوران را دارند به خون می کشند.
هر چقدر که تو حکومت خود را دوست داشته باشی. اگر براستی مذهبی هستی، بیشک خدای خود را بیش از آن دوست میداری. و ندای عدالتخواهانه ی وجدان را خواهی شنید. یک لحظه بیندیش، تا شاید به آن رنج و جهنمی که وجدان برای ملا حسنی طرد کننده ی فرزند عدالتخواه در همین دنیا ایجاد کرده، دچار نشوی. او سال ها بعد با رنج و اندوه نوشت که اشتباه بود. چه سود از نوش داروی بعد مرگ سهراب!؟
برای اینکه یک طرفه به قاضی نرفته باشم، این امکان را نیز به شما و قاضی می دهم که اگر خواستید بتوانید به من جواب بدهید.
پس این هم نشانی ایمیل من:
habibileisi@googlemail.com
و چند کلمه با زن و کودکان آن دلیر فرزند ایران زمین: بانوی گرامی و فرزندان عزیز آن دلیر اندیشمند دوران، سلام مرا که از اعماق جان بر آمده بپذیرید و بدانید، به کودک، به زن، به زیبایی قسم همین از دستم بر می آمد که کردم. بیش از این در توان من نیست. شرمنده ام به بزرگواری خود ببخشید.
در ضمن به احتمال قوی مرد گفته به پدر رجوع نکنید. من اما به عنوان یک انسان دیگری از شما خواهش می کنم این یادداشت مرا به هر کسی که لازم می دانید از جمله به پدر ایشان برسانید. و در آینده اگر مرد از این کار شما انتقاد کرد به او بگویید دلسوخته ای از دور دست زمین از صمیم دل نوشته بود، پس خواهش او را اجرا کردیم.
آن انسان بزرگ در این مدت ثابت کرده که بزرگتر از اینهاست. پس مرا و شما را خواهد بخشید.
با احترام و ادب ویژه
لیثی حبیبی - م. تلنگر
۴٣٨٣٣ - تاریخ انتشار : ۲ اسفند ۱٣۹۰
|
از : بهروز الف
عنوان : البته با ذکر این نکته
البته مرگ هیچ فردی صرفا بخاطر عقیده اش برای هیچ انسانی قابل قبول نیست ولی نباید اتها یکطرفه نوشت. ظبق تمامی مدارک منتشر شده از جانب همفکران مهدی خزعلی، ایشان از سازماندهنده گان ترور و کشتار آنچه که به کشتار هنرمندان و نویسنده گان لقب گرفته، میباشد. در این سازمانده گی که از جانب ایشان هدایت شده، نویسنده گان و سیاسیون با ارزشی سلاخی اسلامی شدند و نام شان صد البته برای وطن دوستان، جاودانه شد.
بدین جهت فکر میکنم در مقابل حمایت از مهدی خزعلی به سابقه ایشان در کشتار سی و سه رژیم هم اشاره کرد تا عدالت یک جانبه نباشد. ضمن اینکه ایشان هنوز همانند تمامی همقکرانش از مریدان "امام راحل" هستند و در مورد جنایات این جانی قرن هیچ نمگویند.
با تشکر، شاد زی
۴٣٨۲۴ - تاریخ انتشار : ۲ اسفند ۱٣۹۰
|
از : کاوه اهنگر
عنوان : درود بر انانی که درمقابل ظلم سکوت نکردند
اپتدا بعنوان یک هموطن مقاومت و ایستادگی اقای دکتر خزعلی را تحسین میکنم و درود میفرستم به تمامی انانی که با شناخت کامل در مقابل دشمن واحد ملت ایران یعنی حکومت ولایت فقیه ایستادند و همین مهم باعث گردید تا درهرکوچه و برزن صدای مرگ بردیکتاتور شنیده شود اما درکنار این مقاومت و ایستادگی باید حمایت و اتحاد و جنبشی هم پدیدار گردد اگر قرار باشد در تهران چهارده میلیونی امثال دکتر و سایر مبارزان بدینگونه جانش در محرز خطر قرار گیرد و ندایی شنیده نشود وضعیت به همان منوال باقی خواهد ماند پس میتوانم به تجربه بگویم اگر واکنشی ازدرون کشور مخصوصا تهران صورت بگیرد بسیارکارسازتر ازان است که هموطنان خارج نشین بخواهند با بصطلاح مسئولین داخل کشور که خود بنده گوش بفرمان بیت رهبری هستند تلفنی تماس بگیرند و اصولا ایا درنظر این قوم حاکم که اکثریت خارجنشینان را دشمن خود میدانند درخواست انها چه تاثیری میتواند جز جریتر کردن ملایان داشته باشد من تصور میکنم تاثیر یک تومار که به امضا هموطنان برای حمایت از اقای دکتر و ارسال ان به سازمانها و مراجع ذیصلاح بین المللی بسیار بیشتر خواهد بود چراکه طی سی و سه سال عمر این حکومت وحشی که اقدام به اعدام و شکنجه هزاران زن و مرد ازادیخواه نموده ده ها و صدها فراخوان و تومار و درخواست از مراجع بین المللی شده اما انها کارخودرا کرده اند چون اخوندها بقا خود را در ارعاب و وحشت افرینی دیده و میبیند اما درنهایت به لحاظ نیاز جامعه ما به وجود افرادی چون دکتر خزعلی من پیشنهاد میکنم حتی برای مدتی کوتاه ایشان به اعتصاب غذا پایان دهد درصورتیکه بازهم ترتیب اثر ندادند با توانی بازیافته ادامه دهد من برای ایشان و تمامی زنان و مردان ازادیخواه کشورم که اکنون دربند زندانهای مخوف اخوندی گرفتار امده اند از تمامی سازمانها و مراجع و هموطنان خارج نشین تقاضا دارم برای رهایی انان اقدام عاجل بنمایند.با احترام کاوه اهنگر فعال کارگری در تبعید.
۴٣٨۲٣ - تاریخ انتشار : ۲ اسفند ۱٣۹۰
|