از : peerooz
عنوان : ولی
نمیدانم فراموشی عارضه جدید است یا همیشه این بوده ام. میخواستم بگویم که محمد حجازی بخاطر نثرروان و نکته های ظریف از نویسندگان محبوب من بود. فکر میکنم او بود که گفته بود اگر میخواهید از کسی بدگویی کنید اول یکی دو صفات خوب او را بشمارید و بعد از یک ولی ، هرچه میخواهید بر او بتازید. شاید اگر این دوستان ، محمد حجازی خوانده بودند در این گرد همایی ها بهتر از این عمل میکردند.
۴۴۱۰٨ - تاریخ انتشار : ٨ اسفند ۱٣۹۰
|
از : peerooz
عنوان : عیب می جمله بگفتی هنرش نیز بگوی
سرکار مریم خانم،
گفتگو بدرازا کشید و گفتنی ها گفته شد. یک کامنت دیگر گرچه بیشتر تکراریست ضرری ندارد بشرطی که شما هم به عرایض بنده توجه فرمائید. سیب را باپرتقال و ایران را با سوئد مقایسه نمیکنند.وضع ایرانی با سوئدی از لحاظ سیاسی و اجتماعی و اقتصادی و دولت ایران با دولت سوئد از زمین تا آسمان تفاوت دارد. با این دولت شما باید آنرا با حکومت های آفریقایی که خودی و غریبه را مانند گوسفند میکشند و ملت را میچاپند و بانک های دوبی و مالزی را پر میکنند مقایسه کنید. اگر ایرانی ها میتوانستند بیش از این کمک کنند به شل و کور و معتاد و خود فروش ایرانی کمک میکردند.
یک نکته دیگر را نیز فراموش نفرمائید میگویند یک سیب گندیده سبد را به گند میزند و فارسی آن میگوید یک بز گر ، گله را گر میکند. تمام افغانستانی هایی که به ایران آمدند مسیح و حواریون نبودند و بین آنها یهودا اسخریوطی هم وجود داشت. شاید تعدادی قاچاق چی و جانی برای فرار از مجازات نیز به ایران گریخته و همان کارها را در آنجا هم تکرار کرده و همه را رسوا کرده و بهانه بدست " نژاد پرستان " داده اند.
ولی بحث من اینها نیست. بحث من اینست که در این گردهمایی ها عیب می جمله بگفتند هنرش نیز بگویند که اگر بگوش صاحب کرمی رسید از کرده خود پشیمان نشود. باز هم عرض میکنم کامنت بنده را در زیر نوشته خانم شامبیاتی مطالعه فرمائید. شما هم باندازه خود زحمت کشیده و نقطه نظر خود را بیان فرموده اید. اجر شما مشکور. موفق باشید.
۴۴۱۰۷ - تاریخ انتشار : ٨ اسفند ۱٣۹۰
|
از : مریم فرهادی
عنوان : عینک بدبینی
جناب پیروز،
شما کتاب افغانی را نخوانده و به پیش داوری نشسته آید. میگوئید "ولی آنچه تا کنون از پناهندگان ،چه آنها که ماندند و چه معدودی که به افغانستان برگشتند و چه آنها که شعرو رمان و کتاب مینویسند و چه ساحل نشینان ایرانی چیزی جز گله و شکایت و بد گویی ندیده ام."
من نمیدانم شما در شب شعر حضور داشته آید یا نه، اما میدانم که هدف این گرد همایی این نبوده که به ایرانیها بگوئیم که شما همهتان نژاد پرستید.... هدف این بود که به این فکر کنیم چرا بین ما که زبان و فرهنگ و پیشینه مشترک داریم چنین جدائی افتاده...چرا یک افغان باید متحمل توهین و دشنام و ناسزا به ملییتش باشد آنهم دار کشور همسایه و همزبان و اشنا.......حرف شما درست است...کسی گرد همایی به خاطره روسها طالبان و ناتو به راه نمیاندازد چرا که از بیگانگان چه انتظاری میتوان داشت.....به قول شاعر " هر کس به طریقی دلم ما میشکند/ بیگانه جدا دوست جدا میشکند" بیگانه اگر میشکند حرفی نیست/ از دوست بپرسید چرا میشکند".
شما هم به عنوان یک مهاجر شاید تحقیر شده باشید اما جنس تحقیری که من شدهام تا شما بسیار فرق دارد، فرقش از زمین تا آسمان است....شما شاید متهمل یک نگاه نفرت انگیز شده باشید اما من درد این توهینها و دشنامها را به چون تازیانه احساس کرده ام.....برای همین مثالهای من از تحقیر با شما بسیار متفاوت است.....شما در سوئد از تمام حقوق انسانی و شهروندی بر خور دارید.....خواهش میکنم وضعیت مهاجران افغان با وضعیت مهاجران در سوئد را مقایسه نکنید که اصلا قابل مقایسه نیست.....
به هر حل چیزی که چون روز روشن است این است که با اکثر مهاجران افغان در ایران بر خورد غیر انسانی و غیر عاطفی شده است. دولت ایران با این که کمکهای بسیاری از سازمان ملل به خاطر مهاجران افغان دریافت کرده است ولی هیچ اقدام مثبتی در جهت بهبود وضعیت مهاجران انجام نداده است..... هزاران افغان در کمپهایی مثل سفید سنگ از کمترین امکانات معیشتی نیز بر خوردار نیستند...این در حالی است که ایران برای دایر کردن چنین کمپهایی خروار خروار پول از سازمانهای ملل و صلیب سرخ دریافت میکند. هزاران کودک افغان حق رفتن به مدرسه را ندارند. هزاران افغان از حق دارمان در ایران بر خور دار نیستند.....ولی هستند ایرانی هائ که چون بیژن داستان "افغانی" به افغانها کمک میکنند و هستند کسانی که به شب شعر میآیند و میگویند که بیش از آن چه که به افغانها کمک شود به آنها ظلم شده....حقیقت تلخ است جناب پیروز....نمیتوان این بار مهمان نوازی ایرانی را به رخ جهان کشید...چون مهمان نواز نبوده . من دوستانی دارم که در پاکستان زندگی کرده اند و هرگز تجربههای تلخی که من در ایران داشتهام را تجربه نکرده اند......
به جای این که آدم سنگ خوبی دیگران را به سینه بزند بهتر است عینک بدبینی خود را از چشم بر دارد.
۴۴۰۹۶ - تاریخ انتشار : ٨ اسفند ۱٣۹۰
|
از : peerooz
عنوان : " همنشین آدم بیچاره هم در زحمت است "
کامنت های مریم خانم ضرب المثل مشهوری در اینجا را به یاد میآورد که مثلا ما یا شما - سگ ها - به درخت عوضی عوعو میکنیم. معنی فارسی آن ، ضرب المثل رایج و زشت تری ست که سوراخ دعا را گم کرده ایم.
عده زیادی از ایرانیها با افغانستانی ها هم نوا شده و رفتار ایرانی ها و احیانا پاکستانی ها را در باره پناهندگان افغانستانی به شدت حتی به قیمت خود زنی تقبیح میکنند.
زمانی که درست فکر کنی نه پاکستان به افغانستان حمله کرده است نه ایران. روسها به افغانستان حمله کردند و مجاهدین سلفی با دلارهای عربستان سعودی و امریکا ، طالبان و بن لادن را بوجود آوردند و سپس دنیای متمدن غرب از ده - یازده سال پیش جهت محاصره چین و شاید احداث خط لوله گاز و نفت از آسیای مرکزی به پاکستان این ناحیه را اشغال کرده است.
میگویند " همنشین آدم بیچاره هم در زحمت است ". زحمت و خرج سه چهار میلیون پناهنده به گردن ایران و پاکستان افتاده و تمام لعن و نفرین هم متوجه آنها میشود. کسی هم در این گونه گرد همآیی ها نه به روس بد میگوید نه به طالبان ونه به امریکا و یا ناتو. " دیده نابیناست بینی بار عینک میکشد.".
۴۴۰۷۱ - تاریخ انتشار : ٨ اسفند ۱٣۹۰
|
از : peerooz
عنوان : " شما نفستان از جای گرم انگار بلند میشود"
مریم خانم عزیز،
من کتاب " افغانی " را نخوانده ام و در باره آن نظری نداده ام. انتقاد من به گروه
چهار صد نفریست که در گرد هم آیی خود اگر اجازه دهید جمله شما را عوض کنم
" به ایرانیهای بر میخوریم که [ ایرانی ] را انسان [نمیدانند ] " و یک کلمه در باره
" همه ایرانیها هم مثل هم نیستند " در مقالات انتشاریافته در اخبار روز ندیدم.
فرمودید " شما نفستان از جای گرم انگار بلند میشود. طعم تلخ تحقیر را نچشیده اید. به خاطره ملیّت تان به شما توهین نشده. از ترس تحقیر و توهین و دشنام مجبور نشده اید، هویت تان را، این که کجائی هستید، مخفی کنید. نمیدانید این چه دردی است.....اگر هر روز شاهد توهین و تحقیر و دشنام بودید، این گونه سخن نمیگفتید.".
با این بیان ، فکرمیکنم شما باید افغانستانی باشید که از درد دل ما ایرانیها خبر ندارید.
خانم عزیز ، من سوئد را نمیدانم که شاید وقتی ایرانی ها را میبینند به خاک افتاده و زمین را میبوسند و یا بشکرانه وجود ایرانیها دستها را به آسمان بلند میکنند.ولی خاطره ای را بیان میکنم که شاید قبلا گفته ام.
سالها پیش و بعد از قضیه گرونگان گیری ها شبی در یک کوکتل پارتی
با خانم مسن و بسیار مهربان ،همسر یکی از همکاران هم صحبت شدم. پس از مدتی گفتگو طبق روال معمول از من پرسید کجائیم ؟ من که همیشه از پاسخ طفره رفته و ناچارا خود را "پرشن " میخوانم مجبور شدم بگویم ایرانیم. با ادای این کلمه چنان آثار نفرتی در این چهره محترم و مهربان پیدا شد که حال مرا شاید شما درک کنید.
خانم عزیز، ما که باندازه کافی رسوای جهانیم لازم نیست از خودی هم لگد بخوریم.
از درازی کامنت عذر میخواهم .
۴۴۰۵۵ - تاریخ انتشار : ۷ اسفند ۱٣۹۰
|
از : مریم مریم فرهادی
عنوان : مهمان ناخوانده
جناب پیروز،
شما نفستان از جای گرم انگار بلند میشود. طعم تلخ تحقیر را نچشیده اید. به خاطره ملیّت تان به شما توهین نشده. از ترس تحقیر و توهین و دشنام مجبور نشده اید، هویت تان را ، این که کجائی هستید، مخفی کنید. نمیدانید این چه دردی است.....اگر هر روز شاهد توهین و تحقیر و دشنام بودید، این گونه سخن نمیگفتید. چنان مهمان نخوانده میگویید آدم فکر میکند افغانها در افغانستان خوشی زیر دلشان زده بود که به ایران آمدند.... جناب پیروز هر هجرتی از سر ناچاری است...شما هم که به سوئد مهاجرت کرده اید مهمان نخوانده اید....چه احساسی دارید اگر در اینجا قانونی وضع شود که مانع درس خواندن کودکتان شود؟ چه احساسی دارید اگر سر کارتان به جای اینکه نامتان را صدا کنند به شما "ایرانی" بگویند...جوری بگویند که یعنی ایرانی بودن جرم است...افت دارد....حقارت میآورد....چه احساسی دارید اگر از کوچکترین مزیا و حقوق شهروندی برخوردار نباشید. مثلا نتوانید حتا یک بسته را پست کنید....چه احساسی دارید واقعا.....نیازی نیست به من پاسخ بدهید .....همین که پیش خودتان قضاوت کنید کافی است......
به نظر میاید شما کتاب افغانی را نخوانده اید که اینقدر زود به پیش داوری نشست اید....درست است که در کتاب افغانی بارها و بارها شاهد برخورد غیر انسانی با "افغانی" داستان هستیم اما در جاهائی از داستان به ایرانیهای بر میخوریم که افغانی را انسان میدانند و "بنی آدم اعضای یک دیگرند" را از یاد نبرده و به "افغانی" داستان کمک میکنند....
همان طور که همه افغانها زدز و متجاوز نیستند، همه ایرانیها هم مثل هم نیستند.....
کسانی هستند که به شب شعر میآیند و به ظلمی که به افغانها در ایران شده اطراف میکنند.....کسانی هم هستند که به هیچ عنوان این ظلم را باور ندارند و فکر میکنند افغانی حقش است.....و این انکار یا از روی ندانستن و عدم آگاهی هست یا تیشهٔ همان تبر برتری و نژاد پرستی...همان تبر که افغان را "افغانی" میداند و عرب را "سوسمار خور" ترک را "خر" لٔر را "احمق" و و و و.......
۴۴۰۵٣ - تاریخ انتشار : ۷ اسفند ۱٣۹۰
|
از : peerooz
عنوان : " چه ساده میتوان یک ملت با میلیونها جمعیت رو دزد و آدم کش خطاب کرد " !!!
سرکار مریم خانم،
خیر. " مردمانی در آن شب گرد هم [نیامده ] بودند که بگویند افغان و ایرانی برابر و برادرند". آنها گرد هم آمده بودند که بگویند ایرانی ها " نژاد پرستند " و جز ظلم و ستم بر دومیلیون مهمان ناخوانده نکرده اند.
ملتی که فقر و بدبختی و فحشا و بیکاری شهروندان آن ، از در و دیوار بالا میرود به اکراه و اجبار و یا به قصد قربتا الی الله تا حد مقدور به پناهندگان کمک کرده است.
اگر کسی در این گردهم آیی با یک تذکر ،حتی یک جمله از این کمک یاد کرده بود ، مثلا در میان گریه و زاری و هق هق ، گریزی هم به صحرای کربلا میزد که بله با همه جنایتی که ما در حق پناهندگان کردیم ندرتا یکی دو آدم خیر هم بودند که احیانا غذایی و لباسی و سرپوشی فراهم کردند من حرفی نداشتم.
ولی آنچه تا کنون از پناهندگان ،چه آنها که ماندند و چه معدودی که به افغانستان برگشتند و چه آنها که شعرو رمان و کتاب مینویسند و چه ساحل نشینان ایرانی چیزی جز گله و شکایت و بد گویی ندیده ام. توجه میفرمائید؟ اشکال من اینست. لطفا کامنت مرا در زیر مقاله خانم شامبیاتی هم بخوانید.
جناب ایرانی،
جمله " دزد و آدمکش و متجاوز " را من به نقل قول از مقاله آوردم و از من نیست.
۴٣۹۹٨ - تاریخ انتشار : ۶ اسفند ۱٣۹۰
|
از : ایرانی
عنوان : تبر بی دسته نژاد پرستی
در جواب هموطن محترممون آقای پیروز، جای تعجب داره و تامل که چه ساده میتوان یک ملت با میلیونها جمعیت رو دزد و آدم کش خطاب کرد، کار سختیست ولی گلی به گوشهٔ جمال شما که از عهده این مهم بر آمدید، وای به حال ما که به خاطر خبط بعضی به ظاهر هموطن، در آینده شاید نزدیک همه مان تروریست خطاب شویم، دور نیست اگر بخواهیم به همین روند و طرز تفکر پیش برویم
۴٣۹٨٨ - تاریخ انتشار : ۵ اسفند ۱٣۹۰
|
از : مریم فرهادی
عنوان : در جواب تبر نژاد پرستی"""
جناب پیروز دلتان از چه به درد آمده است؟ از این که مردمانی هستند هنوز که تبعیض نژادی و ملیتی را نمیپسندند؟ از این دلتان به درد آمده که دیگر "افغانی" در نظر حداقل ایرانیان آن شب دیگر "دزد و متجاوز و آدم کش" نیست؟
راست میگوئید باید متشکر باشم از مهمان نوازی ایرانیان که در طبق اخلاص نهادند. از اینکه ما را "افغانی" خواندند. از اینکه "افغانی" را به عنوانه بدترین و پستترین دشنامها دانستند. از این که زن همسایه کودکش را از افغانی میترساند باید ممنون باشم،، از این که یک بچه افغانی حق رفتن به مدرسه را نداشت باید سپاس گذار باشم. از این که مردمانی همزبان و هم مذهب و هم فرهنگ ما، ما را به بدترین شکل تحقیر و توهین کردند باید یک دنیا سپاس گذار باشم. اینها نمونهٔ کوچک تیشه همان تبر نژاد پرستی است.
حق با شماست...از این دو میلیون مهمان ناخوانده تعدادی دزد و متجاوز و آدم کش هم بود، اما همه دزد نبودند، همه بد نبودند، حق همه نبود که تحقیر شوند، توهین شوند، با دزد و آدم کش و متجاوز قانون برخورد میکند، محاکمه میکند، مجازات میکند. البته فراموش کرده بودم که جرم من در نظر بعضیها "افغانی بودن" من است....
بله جناب پیروز، مردمانی در آن شب گرد هم آماده بودند که بگویند افغان و ایرانی برابر و برادرند..... مگر غیر از این است؟
۴٣۹٨۷ - تاریخ انتشار : ۵ اسفند ۱٣۹۰
|
از : peerooz
عنوان : دستهی تبرِ نژادپرستی !!!
گرچه یک دست صدا ندارد و ظاهرا من تنها گوسفند سیاه این گله ام ولی با کامنتی که در زیر نوشته خانم شامبیاتی گذاردم دل آدم بدرد میآید که گروهی ایرانی ظاهرا فرهیخته در یک گرد همایی ۴۰۰ نفری مینویسند که :
" آنان که در این محفل گرد آمدند، افغان و ایرانی و تاجیک را شاخه های درختِ تنومندِ
زبانِ پارسی میدانستند؛ آمده بودند تا به همگان نشان دهند که دستهی تبرِ نژادپرستی را که سالهاست تیشه بر ریشهی این درختِ زیبا میزند، چگونه به همین سادگی میتوان درهم شکست ".
من نمیدانم که این کلمات بی معنی چگونه بی پروا مانند نقل و نبات پخش میشود. کدام " نژاد پرستی " ؟ اکنون فارس زبانها هم بر علیه همدیگر نژاد پرستند ؟ پس ترک و کرد و عرب چه بگوید؟
" همانان که با شنیدنِ شعرِ «دردِدلِ یک مُهاجرِ افغان»، دلشان به درد آمد و اشک از دیدگانشان جاری شد."
" دیگر «افغانی» دزد و آدمکش و متجاوز نبود... و «ایرانی» برتر و مهمتر و انسانتر نبود... همه همسان بودند...".
آیا در این جمع کسی نبود که از فجایع افغانستانی ها بر هموطنانشان سخنی بگوید و کلمه ای تشکر از آنچه ایرانیها در سی چهل سال گذشته در طبق اخلاص و مهمان نوازی گذارده و از یکی دو میلیون مهمان ناخوانده پذیرایی کرده اند ذکری کند؟ هیچ ؟ حتی یک کلمه ؟ یعنی ما آنقدر جو گیر و ابن الوقت شده و بخاطر کوبیدن جمهوری اسلامی خود را بیشتر میکوبیم؟ که بدهکاران را طلبکار کنیم ؟ شما که خیلی دلتان سوخته چرا این " «افغانی» دزد و آدمکش و متجاوز" را به سوئد نمیبرید تا " از
مزایای قانونی آن برخوردار شوند " ؟
۴٣۹۵٣ - تاریخ انتشار : ۵ اسفند ۱٣۹۰
|