سیاسی دیدگاه ادبیات جهان - مقالات و خبرها بخش خبر آرشیو  
   

مریمی که من می شناختم... - بانو صابری

نظرات دیگران
اگر یکی از مطالبی که در این صفحه درج شده به نظر شما نوعی سوءاستفاده (تبلیغاتی یا هر نوع دیگر) از سیستم نظردهی سایت می‌باشد یا آن را توهینی آشکار به یک فرد، گروه، سازمان یا ... می‌دانید لطفا این مسئله را از طریق ایمیل [email protected] و با ذکر شماره‌ای که در زیر مطلب (قبل از تاریخ انتشار) درج شده به ما اطلاع دهید. از همکاری شما متشکریم.
  
    از : ملیحه محمدی

عنوان : مریم بانو
ممنون بانو جان! خسته نباشی و باز هم بنویسی.
۴۴۵٣۰ - تاریخ انتشار : ۲٣ اسفند ۱٣۹۰       

    از : ز- شکیب

عنوان : عشق خواهری
در سالهائی بعداز جنگ دوم ، مریم فیروز با زنان و دختران حزب توده برای تبلیغ و ترویج حقوق زنان در ایران پیشقدم شدند. نمی دانم زنان دیگر احزاب چه میکردند. ولی میدانم که زنان بسیاری در امور اجتماعی تلاش میکردند. روزگار سختی بود . سالهای بحرانی ،قحطی ، ترور ، توطئه ،فعالیت زیرزمینی، دخالت خارجی ، فساد ، نبود دادگستری مستقل ،نفت ، فقر ، اوراق قرضه ، فشار قدرتهای خارجی کودتای نطامی ، حکومت نظامی ، فرمانداری نظامی ، شنکجه ، اعدام، ندامت ، خیانت ، فرار ، زندگی مخفی ، مهاجرت .....
در تمام این بحرانها خواهر کوچک مریم فیروز، یعنی ستاره فرمانفرمائیان در ایالات متحده ادامه ی تحصیل میکرد. در کتابش خواندم که آمریکائیها و انگلیسها چه قشقرقی علیه دکتر مصدق راه انداخته بودند . قبل و بعداز کودتا زندگی برای او نیز مانند قفس شده بود. به ایران باز میگردد و بتدریج مقدمات تاسیس مدرسه عالی مددکاری اجتماعی را برای خدمت به توده های محروم فراهم می کند و تا انقلاب صد ها دختر و زن جوان مجهز به دانش جدید در این زمینه ی اجتماعی به شهر ها و روستا ها گسیل می دهد . نگاه ستاره مدرن بود و به پیشرفت ایران عنایت داشت در تمام سالهای خدمتش در بین جامعه ی دانشگاهی مقبولیت داشت و دانشجویان به او ارج می گذاشتند. در تمام این سالها ، خواهر بزرگش مریم فیروز در آلمان شرقی به فعالیت های حزبی مشغول بود و مطمئن هستم که پیشرفتهای زنان در زمینه های مختلف دورا دور خرسند بود و هرگز برخورد ارتجاعی خمینی و نهضت آزادی نسبت به تصویب قانون حق رای زنان را قبول نکرد.
انقلاب میشود مریم فیروز مانند هزاران تبعیدی دیگر و فعالان کنفدراسیون جهانی دانشجوبان با امید به ساختن ایران آباد و آزاد باز میگردند. تر و خشک با هم میسوزند «معیار » های «انقلاب» را عقب مانده ترین اقشار و لایه های اجتماعی و در راسش روحانیون تعیین می کنند. میلیونها شهروند که در ادارات و بنگاههای اجتماعی خدمت میکردند مستقیم و غیر مستقیم از دم تیغ انجمن های اسلامی و حزب الهی گذشتند. مدیران رژیم گذشته عذاب بیشتر کشیدند و بسیاری در زندان نشستند و یا اعدام شدند. در همان سال اول تبعیدیان متوجه میشوند که نه ! بنا نیست ایران آباد و آزاد گردد و کم‌ کم مهاجرت کردند . بسیاری دستگیر شدند و بعضی ها اعدام شدند.
در کتاب ستاره فرمانفرمائیان میخوانیم که چه بر روز او آوردند و مدرسه ای که با عشق به مردم و پیشرفت میهن ساخته بود را از او گرفتند. مانند بسیاری از بنیادهای آموزشی و تاسیسات صنعتی و تولیدی که گوشه ای از چرخ های اقتصاد مملکت را لنگان لنگان می چرخاند و پر واضح بود که نیاز وبه مراقبت و اصلاح و تکمیل هم داشت. همه در طوفان انقلاب متشنج گردید. ستاره ی فرمانفرئیان هم بازداشت گردید. بهتر ست که نوشته خودش رابخوانید و داوری کنید. خوشبختانه نجات یافت. به مهاجرت روی آورد و کتابش را نوشت در سوئد با عنوان «در بین دو جهان» منتشر شد که نگاه جامعه ی ایران به زن از زمان قاجار تا حکومت اسلامی را به روشن ترین فرمی با تصاویر تاریخی بزیور نشر آراست. در باره ی غرب و برخوردش به ایران و جنبش قانونی شدن صنعت نفت ایران نیز عالی نوشت. اما مریم فیروز از قبل از انقلاب با رهبری حزب توده به حمایت از رهبری انقلاب که محرک اصلی تمام سیاهکاری ها بود روی آورد. معلوم نیست چگونه تلاش های ارتجاعی ۱۵ خرداد خمینی علیه زنان منسی گردید. بنیان گذاران جنبش زنان بعداز جنگ دوم جهانی با وجود مشاهده بسیاری تغییرات که بعداز دهه ۲۰ در جامعه رخ داده بود بسیار نابخردانه بنفع سیاستگزاری مردان «ضدامپریالیست» کوتاه آمدند. زنان و دختران جوان ایران بسیاری شریف و بدور از بازی های سیاسی بر حقوق اولیه خود پافشاری نمودند و کتک خوردند و هنوز ادامه میدهند. سرو صداهای مبارزات ضد امپریالیستی و غرش بمبهای جنگ تحمیلی صدای زنان آزاده ی ایران در میان بقیه ی صداها از توجه انداخت ولی هزگز خاموش نشد.
در اواخر سال ۶۱ در یورش گزمه های اسلام مریم فیروز و بخشی از رهبران حرب توده بازداشت شدند. کسی نیست که از آنهمه ستم که بر مریم رفت عمیقا متاثر نشده باشد و ننوشته باشد. ۱۰ سال زندان در چنین سنی که در همه ی دنیای مترقی شهروندان از مواهب تامین اجتماعی برخورد می شوند. مورد توهین وضرب و شتم قرار گرفت و شکنجه شد و حتی فرزند دلبندش در مقابلش شکنجه کردند.
در اول انقلاب خواهرش ستاره ی فرمانفرمائیان را اذیت و اهانت کردند و بعدا مریم را ، این ست نتیجه ی شعارهای «نه غربی ، نه شرقی، انسانی» که در قالب فاشیسم مذهبی مشاهده گردید.
موضوع تفرقه سیاسی در ایران بر روابط عاطفی خانوادگی و دوستانه نیز تاثیر گذاشته و بنیادها را زیر و روکرده، این گسست ها از صدر حکومت پهلوی تا ذیل دیده میشد و در این حکومت بسیار سهمناکتر خود رانشان داد. مهاجرت میلیونی نیز گسست ها را عمیق تر نمود.
شخصا نقش مریم فیروز و خواهرش ستاره فرمانفرئیان را برای پیشرفت جامعه ایران بی بدیل میدانم .
در هیچ کشور متمدن با فعالان اجتماعی مانند مریم و ستاره چنین قرون وسطائی رفتار نمی کنند. باید عمیقا و با تمام وجود این نابخردیهای را محکوم و تمام تعلقات سیاسی را کنار بگذاریم. برای روشن کردن مردم هم تلاش کنیم. باید از آزادی اندیشه دفاع کنیم و زندان و تعقیب بخاطر اندیشه باید بکلی منسوخ کردد.فقط جنایتکاران باید تحت تعقیب قرار گیرند که برای آن نیز قانون منسجم لازم ست نه شریعت.
در ضمن ، واقعا کسی میداند این دو خواهر چگونه از موهبت عشق خواهری خود برخوردار شدند ؟ چرا مملکت ما اینقدر بی در و پیکر ست که چنین ظالمانه خانواده ها بخاطر مسائل سیاسی پراکنده میشوند دور از یکدیگر مورد ستم و تجاوز قرار میگیرند. فرق نمی کند مریم یا ستاره و یا هزاران خواهر وبرادر ، مادر و پدر ، زن و شوهر،
مادران و فرزندان ، پدران و فرزندان که در سالهای سیاه ایران در داغ عزیران خود نشستند . وای که چه نوباوگانی در زندانهای حکومت مذهبی بررگ شدند !
در برابر تمام این انسانهای شریف سر تعظیم فرود میاورم
۴۴۵۰۴ - تاریخ انتشار : ۲۲ اسفند ۱٣۹۰       

    از : صدا

عنوان : پاسخ به میم نون
فیلترطبقاتی شعور اجتماعی که شما ازآن برخوردارید باعث میشود که اینکه "کسی بیادزنان کار نیست" را مویه کنید و حکم صادرکنید که اگر شاهزاده ای عاشق رهبر حزب کمونیست نشده بود مجله‍ی جهان زنانی هم نمیبود که زنی مثل من را "ارشاد" کند. میگویید پیرزن را شکنجه میکنند بدون اینکه توده ای بودنش را زیر سئوال ببرند که اگر اینطور هم باشد آن شکنجه گران هم، مثل شما، وجودیتی برای مریم فیروز برای خودش و نه بعنوان زن فلانی قائل نبودند. اینها همه نشانه اینند که با این فیلتر طبقاتی و بدترازآن به اسم زنان کار (که مطمئنم خودتان یکی ازآنها نیستید) دارید حکم صادر میکنید و موجودیت ، شعور ، انگیزه های اجتماعی و تاریخ زندگی زنانی مثل مریم فیروز و زنی مثل من را از اول تا آخرش تعریف میکنید و درفایل تاریخیتان میگذارید. با این ذهنیتتان به اسم شعور طبقاتی و به یاد و نام "توده های زجرکشیده زنان" گوناگونی وجودیت زنها را نفی میکنید و مانعی دیگرسرراه بوجود آوردن حافظه ، پس زمینه، و تاریخ( که میتواند در ادامه حیات خود خودش خودش را چندباره ازنو تعریف کند) برای جنبش زنان به وجود میاورید.
نمیدانم از کی در آخر نوشته تان پوزش طلبیده اید. شاید ناخودآگاه از جنبش زنان؟!
۴۴۴۹۵ - تاریخ انتشار : ۲۲ اسفند ۱٣۹۰       

    از : میم نون

عنوان : هرکسی از ظن خود
با سلام
عیبی ندارد، هیچ عیبی ندارد:
یکی شاهزادگی طرف را عمده و برجسته می کند تا ماهیت طبقاتی حزبی را سرپوش نهد و ضمنا به سیستم سلطنتی خود مشروعیت ایدئولوژیکی و پسیکولوژیکی تمام ارضی ببخشد.
حتی فیلم هم می سازند و نشان جهانیان می دهند.
فیلمی که مهمانان توده ای سرشناس سابق با فیلم هالیوودی عوضی می گیرند.
رسد آدمی به جائی!
دیگری خاطره می نویسد و به مقاله ای راجع به مسائل حرمسرای قاجار پاسخ می دهد.
سومی با توده ای نبودنش چیستائی زن را از مجله جهان زنان کذائی در می یابد و با صدای شاهزاده ارشاد می شود و با ملی سازی مریم خانم، نسبیتی را وارد توده ای بودن ایشان می سازد، رلاتیویزه می کند.
صدای امریکا هم سیاوش کسرائی را ملی می کند تا از توده ا ی بودنش چیز در خوری و بدردخوری برای نسل بعد باقی نماند.
آن یکی زن پیر خرد و خراب را از شکنجه گاهی به شکنجه گاهی می برد و هر فحش آبداری را نثارش می کند ولی توده ای بودنش را هرگز زیر علامت سوال نمی برد.
پیر زن می ایستد تا توده ای مادام العمر بوده باشد.
ستایش انگیز است.
اما هیچکس را از زنان تا زانو در لجن شالیزاران، از زنان مزارع گندم و چای، از زنان کارگاه های قالی بافی با ستون فقرات مخدوش ، با پاهای کج و کوله و نیمه مسلول، زنان کارخانه ها و خانه ها سخنی نیست.
اگر مجله جهان زنان نبود، اگر شاهزاده ای به یکی از سران حزب توده دل نباخته بود، اگر کمونیسم مد روز نبود، «صدا» ی گرامی از مسئله زنان بی خبر مانده بود.
نگریستن با دیدن فرق دارد. می توان همه چیز را نگریست و ندید و می توان چیزی را ندیده، دید. فیلتر طبقاتی شعور اجتماعی همین جا ست.
با پوزش
۴۴۴۷۹ - تاریخ انتشار : ۲۱ اسفند ۱٣۹۰       

    از : صدا

عنوان : یادش گرامی
من با وجود توده ای نبودنم اولین جوانه های فکر کردن راجع به اینکه زن بودن یعنی چه را درسنین نوجوانی همراه با مطالب مجله‍ی جهان زنان تجربه کردم و کمی بعد تر هم با صدای مریم خانم فیروز. سالها بعد تصویری از زندگی مریم فیروز در کتاب سه زن آقای مسعود بهنود یافتم. واقعا که چه زنی ، چه دلی و چه زندگی ای. مریم فیروز درصورت واقعا شناخته شدنش فقط به حزب توده تعلق ندارد به همه زنان ایرانی و مبازره آنها برعلیه نابرابریهای دهشتناکی که با آن روبرو بوده و هستند متعلق است.
۴۴۴۷۲ - تاریخ انتشار : ۲۱ اسفند ۱٣۹۰       

    از : م ز

عنوان : یادها
این همان واهیک گمشده ما در برلین اند؟
یادش به خیر باد!
۴۴۴۶۲ - تاریخ انتشار : ۲۰ اسفند ۱٣۹۰       

    از : واهیک ک.ز

عنوان : ...
پاسخ خوبی بود به افاضات خانم مهشید امیر شاهی در سایت بی بی سی.
۴۴۴۵۵ - تاریخ انتشار : ۲۰ اسفند ۱٣۹۰       

    از : یک خواننده

عنوان : ممنون از شما
یاد رفیق مریم فیروز گرامی باد!
خانم بانو صابری: دست شما درد نکند. وقت آن رسیده که دوستان توده ای نیز دست به قلم ببرند و از حزب و تاریخ حزب و رفقای حزبی بنویسند، نه برای آنکه در مقابل توده ای ستیزان قد علم کنند و یا مثلا قصد دفاع در مقابل تهمت های آنان را داشته باشند، بلکه به این دلیل که تاریخ را باید گفت و نوشت تا نسل های بعدی بدانند. ممنون از شما که می نویسید.
۴۴۴۴٨ - تاریخ انتشار : ۲۰ اسفند ۱٣۹۰       

    از : نامی شاکری

عنوان : فرصتی برای گفت و گو!
فیلم دیشب بی بی سی در مورد مریم فیروز را در میان مهمانانی می دیدم که هیچیک "آن زن" را نمی شناختند و از مواجهه با یک زن ایرانی در آن سطح بسیار شگفت زده بودند(اگر چه آن فیلم بیشتر ، کاریکاتوری از مریم را نشان داد تا "رفیق مریم" را).از شاهکارهای حاکمیت اقتدارگرا یکی هم این است که ارتباط این نسل را با گذشته اش چنان بریده که بسیاری از مخاطبان دیشب بی بی سی از جمله مهمانان من فکر می کردند با زنی غیر ایرانی مواجهند!
مناسبت هشت مارس، فیلم بی بی سی و متن خانم صابری عزیز(که بسیار مسولانه نوشته شده) حالا می تواند فرصتی شود برای ما که از آن سال ها و آدم هایش با نسل جوان گفت و گو کنیم.نسلی که فکر می کند، "زن" ایرانی حداقلش، "فاطی کماندو"های حاکمیت اقتدارگرا ج اا و حداکثرش "مریم رجوی" است !
۴۴۴۴۲ - تاریخ انتشار : ۱۹ اسفند ۱٣۹۰       

  

 
چاپ کن

نظرات (۹)

نظر شما

اصل مطلب

   
بازگشت به صفحه نخست