سیاسی دیدگاه ادبیات جهان - مقالات و خبرها بخش خبر آرشیو  
   

عصیان - یوسف صدیق (گیلراد)

نظرات دیگران
اگر یکی از مطالبی که در این صفحه درج شده به نظر شما نوعی سوءاستفاده (تبلیغاتی یا هر نوع دیگر) از سیستم نظردهی سایت می‌باشد یا آن را توهینی آشکار به یک فرد، گروه، سازمان یا ... می‌دانید لطفا این مسئله را از طریق ایمیل abuse@akhbar-rooz.com و با ذکر شماره‌ای که در زیر مطلب (قبل از تاریخ انتشار) درج شده به ما اطلاع دهید. از همکاری شما متشکریم.
  
    از : میم حجری

عنوان : بازانتشار
با سلام و سپاس از شاعر ارجمند و سایت گرامی
ما با اجازه شاعر عزیز و سایت ارجمند به بازانتشار این شعر زیبا مبادرت می ورزیم و برای تان سلامتی و سرافرازی آرزو می کنیم.

لینک:
http://hadgarie.blogspot.de/۲۰۱۲/۰۴/blog-post_۱۹.html
۴۵۰۷۷ - تاریخ انتشار : ٣۱ فروردين ۱٣۹۱       

    از : میم نون

عنوان : سپاس بیکران
با سلام از ژرفای دل و یا هرچه از آن جان سالم بدر برده به رفیق سید عباس ارمنی!
دیدن نام شما در کامنت ها در خاطر خسته ما همان تأثیر آرامبخشی را به جا می گذارد که لیوانی آب خنک در گرمای نفسگیر تابستان.
شاید از آن رو که در واژه ارمنی صدای تنها دوست ارمنی گمشده ما طنین می افکند، البته علاوه بر طنز انسانی سرشته به نوشته تان.
پایدار باشید!

با سپاس از یوسف عزیز که در لحظه مناسبی به دادمان رسیدند.
برخلاف فارسی روان رفیق سید عباس ارمنی، فارسی ما تعریف چندانی ندارد و فرمولبندی های مان گاهی به مذاق فارسی زبانان تلخ می نماید.
چند لحظه پیش به همین دلیل از شاعری که دوستش می پنداشتیم، کلی بد و بیراه تحویل گرفتیم و هراس به دل مان ریخت که نکند همین خطا را اینجا هم مرتکب شده باشیم.
عمرتان درازباد که هم به آرامش روحی مان مدد رساندید و هم به ارتقای سطح نازل شعورمان.
با سپاس مجدد از هر دوتان و از مدیران محترم سایت اخبار روز
۴۵۰۷۶ - تاریخ انتشار : ٣۱ فروردين ۱٣۹۱       

    از : یوسف صدیق (گیلراد)

عنوان : عصیان
(۱) دوست ارجمند، جناب عباس
از اینکه این شعر را جالب یافتید، خوش حالم . اطرافیان را هم به حال خودشان بگذارید. تصور نمی کنم
خیلی از همان اطرافیان، حتا وقتی را به خواندن شعر اختصاص بدهند.
برخی شان می گویند "وقت طلاست!" برخی هم که از فکر کردن فراری اند... بهر رو شما تنها نیستید.
شاد باشید.

(۲) دوست گرامی میم.نون.
از دقت شما در خوانش این شعر و نکاتی که طرح کرده اید، سپاسگزارم. کوشش می کنم فشرده بنویسم.
۲.۱ - دو اشتباه زیر درمتن شعر وجود دارند که در بازتاب های بعدی باید تصحیح شوند :
- واژه ی "تیک تک " باید بشود: " تیک تاک " .
- ترکیب " پایین بکشم" باید بشود : " پایین بیاورم ".
بدین ترتیب آهنگ جمله روان تر می شود. ضمن آنکه از یک زاویه می توان ماه را
بشقاب پرنده ای تصور کرد ، که سراینده آن را مجبور به فرود اجباری می کند.
۲.۲ - چرا از " ساعت زیستی" استفاده کرده ام ؟ پیش از آنکه به این پرسش پاسخ بدهم؛
باید اعتراف کنم که از دیدن کلمات و ترکیبات کلیشه ای در شعر خودم و شعرهای دیگر خسته ام.
از اینرو تا آنجا که در توان ذهنی و ذوقی ام باشد و به شعریت اثر آسیب وارد نشود ؛ کوشش می کنم
واژه ها و ترکیبات نو را به میدان شعر بکشانم. بی گمان دست زدن به چنین کاری یعنی ذهن خود و
خواننده شعر خود را به چالش کشیدن. اما اگر بپذیریم که شاعر فرزند زمانه ی خویش است؛ توجه به
واژه های همعصر خود ضروری تر می شود.
درباره ی ساعت : تا آنجا که من می دانم ساعت درونی، ساعت بیولوژیکی و ساعت زیستی
هرسه به یک معنی اند. اما تصور می کنم در زبان ها و فرهنگ های گوناگون یکی از آن ها رایج تر است.
به اعتقاد من ، " ساعت درونی" دارای بار فلسفی و روان شناختی است . بنا بر این بی سبب نیست که در
زبان آلمانی رایج تر باشد. " ساعت بیولوژیکی" از بار علمی برخوردار است و بیشتر به کار نوشته های
علمی می آید و البته در زبان انگلیسی جا افتاده است. اما "ساعت زیستی " برای من طنین دیگری دارد.
انگار به روح شاعرانه ی زبان فارسی نزدیک تر است. گرچه به گوش ما ناآشناست. اما اگر با همین ترکیب
رفتار مناسبی در پیش گرفته شود ، می توان آن را جا انداخت.
۲.۳ - " مثل چهار فصلی / که گویا هرگز به نوبت پنجم نمی رسد. " روان تر و بدون سکته است. در این قطعه
آرزوی رسیدن به فصل پنجم نهفته است . میل به دگرگونی . میل دیدن ره آورد عصیانی شفاف... خواننده میتواند
در معنا با سراینده همراهی کند.
شاد باشید.

یوسف صدیق
۴۵۰۷۵ - تاریخ انتشار : ٣۱ فروردين ۱٣۹۱       

    از : رفیق سید عباس ارمنی

عنوان : خدمت یوسف خان
بنظر من شعرت جالب بود البته همه اطرافیان نظر شان اینست که اصولا نظرات من یکخورده تخمی است چون فکر میکنند من یک تخته ام کم است و یک دلیلشان هم اینست که من از این دست شعر ها خوشم میاد. حالا نمیدونم تعریف من را از شعرت چطور تلقی خواهی کرد توهین یا تمجید به هر حال منم با تو هم سلیقه هستم که با ید خود را از خیلی تعریفها از جمله تعریف قراردادی که از زمان شده رها کرد ما اسیر شب و روزی شدیم که در قید و بند هفته و در چهار چوب ماه و در کلاف سالها محصور و زندانی شده است و با چهار تا جمع و ضرب ساده یکدفعه خودمان را مثلا هشتاد ساله میابیم و فکر میکنیم پیر شدیم و دیگه اجازه نداریم عاشق دختر بیست و یکساله همسایه بشیم.
"ناظم حکمت" شصت هفتاد سالش بوده که عاشق یک دختر بیست و چند ساله میشه احتمال زیاد او هم مثل بنده و سرکار خیلی به این ساعتها و ماه ها و سالها اعتقاد نداشته.
امیدوارم به این چیزها که در شعرت نوشتی اعتقاد صمیمی داشته باشی در آنصورت منم خودم را در این دیوانخانه عالم کمتر تنها احساس میکنم.
موفق باشید
۴۵۰۶٣ - تاریخ انتشار : ٣۰ فروردين ۱٣۹۱       

    از : میم نون

عنوان : اظهار نظری شتابزده و بیشک نسنجیده
شعر زیبا، زنده و نامیرائی است.
عمر شاعر دراز باد و زندگی شان پربار!

چند نکته به نظرمان رسید که در زیر می نویسیم، تا به ازای «ستد» معنوی، «دادی» هرچند نه درخور داده باشیم و حساب خود را ازجماعت گدا جدا کرده باشیم که به ازای ستد خود در کسوت ریال، دادی رئال نمی دهند!

دیگر از دایره ی چرخان چرخش ها خسته شده ام.
حرف مکرر خ، زیبائی خارق العاده ای به این بند شعر می بخشد!
زیبائی بیشتر حتی از «خیزید و خز آرید که هنگام خزان است»

می خواهم شبیخون بزنم به تیک تک شب ها.

فکر کردیم اشتباه تایپی است و « تیک تک» در واقع «تیک تاک» بوده است، چون بعدا واژه «تاک تیک» بکار می رود.

ستاره ها را بشکنم، ماه را پایین بکشم.
حس کردیم که حرف «ب» در فعل «بکشم» زاید و مزاحم است.

همه را در مخلوط کن بریزم
مخلوطکن سر هم اگر ایراد نداشته باشد، به فهم مطلب بیشتر کمک می کند.
زنگی نو،
شاید هرگز به فکر کسی نرسیده باشد که برای زندگی نه رنگی نو، بلکه زنگی نو آرزو کند.
رنگ و زنگ آدمی را بلحاظ فرم و محتوا به یاد رنج و گنج می اندازد و زیبایی خاصی به شعر می بخشد.

اندیشه ای که در صف سایه ها نمی گنجد.

برای درک معنی این بند شعر، فانتزی غول آسائی لازم است، ولی حروف پشت سر هم ص در صف و س در سایه ها به زیبائی فرمال آن می افزاید.

ساعت زیستی ام

این اصطلاح را برای اولین بار می شنویم و شاید از آن رو خیلی نخراشیده نتراشیده بنظر می رسد.
شاید اگر «ساعت درونی ام» می بود، بهتر می بود که در فرهنگ ملل آلمانی زبان رواج دارد (innere Uhr)

که گویا هرگز به نوبت پنجم نمی رسد.

فکر کردیم که «به» اشتباها در جای دیگری تایپ شده و منظور شاعر به شرح زیر بوده:
گویا هرگز نوبت، به پنجم نمی رسد.

با آرزوی سلامتی و شادی برای شاعر و سایت ارجمند و پوزش
۴۵۰۶۲ - تاریخ انتشار : ٣۰ فروردين ۱٣۹۱       

  

 
چاپ کن

نظرات (۵)

نظر شما

اصل مطلب

   
بازگشت به صفحه نخست