از : سیمرغ
عنوان : بی همگان به سر شود بیتو به سر نمیشود ...
بی همگان به سر شود بیتو به سر نمیشود
داغ تو دارد این دلم جای دگر نمیشود
دیده عقل مست تو چرخه چرخ پست تو
گوش طرب به دست تو بیتو به سر نمیشود
…جان ز تو جوش میکند دل ز تو نوش میکند
عقل خروش میکند بیتو به سر نمیشود
خمر من و خمار من باغ من و بهار من
خواب من و قرار من بیتو به سر نمیشود
جاه و جلال من تویی ملکت و مال من تویی
آب زلال من تویی بیتو به سر نمیشود
گاه سوی وفا روی گاه سوی جفا روی
آن منی کجا روی بیتو به سر نمیشود
دل بنهند برکنی توبه کنند بشکنی
این همه خود تو میکنی بیتو به سر نمیشود
بی تو اگر به سر شدی زیر جهان زبر شدی
باغ ارم سقر شدی بیتو به سر نمیشود
گر تو سری قدم شوم ور تو کفی علم شوم
ور بروی عدم شوم بیتو به سر نمیشود
خواب مرا ببستهای نقش مرا بشستهای
وز همهام گسستهای بیتو به سر نمیشود
گر تو نباشی یار من گشت خراب کار من
مونس و غمگسار من بیتو به سر نمیشود
بی تو نه زندگی خوشم بیتو نه مردگی خوشم
سر ز غم تو چون کشم بیتو به سر نمیشود
هر چه بگویم ای سند نیست جدا ز نیک و بد
هم تو بگو به لطف خود بیتو به سر نمیشود
----
http://www.youtube.com/watch?v=QXnf_ZSczZc&feature=related
۴٨۴۰۹ - تاریخ انتشار : ٣۰ شهريور ۱٣۹۱
|
از : دکتر صوفیانی
عنوان : در ستایش استادم پروفسور منوچهر جمالی:-
پروفسور جمالی مردی بود، پزوهنده با دانش فرهنگی و قدرت تحلیلی اعجاز انگیز. او شخصی بود بسیار فعال و همیشه نوآور. آنهایی که مطالب او را می خوانند احساس میکنند که او را از نزدیک می شناسند و کسانی که او را از نزدیک می شناسند افراد خوش اقبالی هستند.
شاید ما هزار سال دیگر یک همچین اندیشمندی در این سطح بینش پیدا نکنیم. او تنها کسی است که فلسفه فرهنگ ایران را زنده کرد و از نو آفرید. شاید خیلیها باورشان نشود، ولی هرکس که او را از نزدیک میشناخت دقیقاً میداند که من چه میگویم
۴۶۵۰۱ - تاریخ انتشار : ۲٣ تير ۱٣۹۱
|
از : جوشا شادمان
عنوان : دردم از یار است و درمان نیز هم
رستاخیز فرهنگی ایران با اندیشه های استاد منوچهر جمالی اغاز گردیده است.
او انچه که می بایست به جای گذارد گذاشت.
توصیف حیرتی که با اشنا شدن با اندیشه های استاد به من دست داد غیر ممکن است.
پس چگونه می توانم وی را وصف کنم.احترام عمیقی نسبت به او دارم و توصیه می کنم به اندیشه های یکدیگر احترام بگذاریم و انتقاد هایمان برای پرورش اندیشه های جدید باشد تا بلکه ایران از این فلاکت فرهنگی بدر اید.
۴۶۴۴۶ - تاریخ انتشار : ۲۱ تير ۱٣۹۱
|
از : سیمرغ
عنوان : یک از آنچه من از منوچهر[فیلسوف ایرانجهانی] آموختم
هرچیز که با او دشمنی میکنید و میخواهید ریشههایش را مسخ کنید
ناخود آگاه و به ناچار
در دستگاهِ فلسفیِ خود تصویری وارونه از آن بجای میگذارید.
رابطه تئولوژیِ زرتشتی با فرهنگِ مردمیِ ایران نیز چنین است.
اگر میخواهید به بنمایههایِ فرهنگِ مردمیِ ایران پی ببرید
باید ببینید چگونه تئولوژیِ زرتشتی که یک آیینِ ضّدِ دینی است
به مسخ کردنِ آن پرداخته است.
این امر مشابه کاری است که محمد با فرهنگِ زنخداییِ کفّارِ مکه کرده است.
با بازشناسی و استخراجِ مسخ سازیهایِ محمد از دینِ مردمیِ کفّارِ مکه است که راه برایِ بت پرستی و آزادیِ عرب زبانان باز میشود،
زیرا با این کار میتوانند دغلکاریِ اسلام را در پایمال کردنِ فرهنگِ مردمی و آزادیِ انسانِ عرب نشان دهند.
خوشبختانه ما زبانمان عربی نیست، گرچه به این گونه پژوهشها نیز نیاز داریم.
در خصوصِ ایران و فرهنگِ مردمیِ آن نیز چون زبانِ ما ایرانی است و شاهنامه و کلیه متونِ زرتشتی را در دست داریم
میتوانیم
با خردِ خودزایِ خود ببینیم که چگونه تئولوژیِ زرتشتی
فرهنگِ ایران را مسخ (زشتسازی) کرده است.
بر این اساس میتوانیم همانگونه که غربیان با کمکِ بت پرستیِ یونانی مسیحیت را به زباله دان فرستادند،
ما نیز این ضّدِ فرهنگهایِ اسلامی و زرتشتی را به کناری بزنیم تا
با رنسانسِ فرهنگِ مردمیِ ایران پایههایِ یک فرهنگِ آزاد ، خودزا، خودجوش و انسانی را بنا نهیم.
اینکه در متونِ مرجعِ زرتشتی مستنداً چه گفته بسیار با ارزش است،
ولی این همه کار نیست.
بلکه باید ریشههایِ فرهنگ مردمیِ ایران را از آن بیرون کشید.
همان فرهنگی که زرتشت با اهورمزدایِ خود به جنگِ آن رفته است.
:-)
۴۶۴۰٨ - تاریخ انتشار : ۱۹ تير ۱٣۹۱
|
از : سیمرغ
عنوان : خنک آن قماربازی که بباخت آن چه بودش - بنماند هیچش الا هوس قمار دیگر
من طربم طرب منم زهره زند نوای من / عشق میان عاشقان شیوه کند برای من /
عشق چو مست و خوش شود بیخود و کش مکش شود / فاش کند چو بیدلان بر همگان هوای من /
ناز مرا به جان کشد بر رخ من نشان کشد / چرخ فلک حسد برد ز آنچ کند به جای من /
من سر خود گرفتهام من ز وجود رفتهام / ذره به ذره می زند دبدبه فنای من /
آه که روز دیر شد آهوی لطف شیر شد / دلبر و یار سیر شد از سخن و دعای من /
یار برفت و ماند دل شب همه شب در آب و گل / تلخ و خمار می طپم تا به صبوح وای من /
تا که صبوح دم زند شمس فلک علم زند / باز چو سرو تر شود پشت خم دوتای من /
باز شود دکان گل ناز کنند جزو و کل / نای عراق با دهل شرح دهد ثنای من /
ساقی جان خوبرو باده دهد سبو سبو / تا سر و پای گم کند زاهد مرتضای من /
بهر خدای ساقیا آن قدح شگرف را / بر کف پیر من بنه از جهت رضای من /
گفت که باده دادمش در دل و جهان نهادمش / بال و پری گشادمش از صفت صفای من /
پیر کنون ز دست شد سخت خراب و مست شد / نیست در آن صفت که او گوید نکتههای من /
ساقی آدمی کشم گر بکشد مرا خوشم / راح بود عطای او روح بود سخای من /
باده تویی سبو منم آب تویی و جو منم / مست میان کو منم ساقی من سقای من /
از کف خویش جستهام در تک خم نشستهام / تا همگی خدا بود حاکم و کدخدای من /
شمس حقی که نور او از تبریز تیغ زد / غرقه نور او شد این شعشعه ضیای من
۴۶٣۶۱ - تاریخ انتشار : ۱٨ تير ۱٣۹۱
|
از : دکتر صوفیانی
عنوان : چنین شخصی که هر هزار سال یک بار در میان ما قد علم میکند. روانش شاد باد
هنگامی که با کارهای پژوهشی استاد پروفسور منوچهرجمالی، در روزهای نخستین، آشنا شدم به حیرتی بس فراوان فرو رفتم. برایم باور نکردنی بود که کسی را پس از سالها پیدا کنم که این ادبیات ما را اینچنین زیبا، ژرف، فلسفی و روان تحلیل و قابل درک کرده باشد. این ادبیات و فرهنگ ایران زمین از دوران دبیرستان برایم شناخت ناپذیر و در عین حال بسیار زیبا جلوه می نمود. بارها فریاد میکشیدم که خدایا من چرا نمیتوانم این زیبائیهای فرهنگی خود را ببینم!!! ولی کم کم برایم داشت عادت می شد که ادبیات و فرهنگ ایران به همان شکلی نا مفهم باید بماند. ولی با آشنایی با این استاد گرانمایه و مرد فرزانه و ابرمرد اندیشه های والاگوهر؛ با تعجب بسیار دریافتم که این ادبیات ما نه فقط قابل درک و فهمیدنی است بلکه بسیار زیبا راه حل نیز نشان میدهد برای حل مشکلات جامعهی ما. استاد گرامی با به کارگیری از خمیر مایه های فرهنگی ما، به شکل عجیبی راه حل مشکلات ما حلاجی کرد و راه فروگشایی دردها و گره های کور اجتمایی بسیار زیبا تحلیل کرد. جمالی پیر مغان ایران است که حل معماهای ما را در بیش از ۱۵۰ جلد کتاب، چندین سخنرانی صوتی و ویدوئی بر جای گذاشت. او نشان داد که انسان سیمرغ است که افکارش باید در پرواز باشد تا معرفت و انسانیت و معنویت از او بیرون بزند. ولی ادیان انسان را در قفس میکشند. از انسان در قفس و یا عبد و بنده انتظاری نیست که آینده سازی کند
مشکل خویش بر پیر مغان بردم دوش ... کو به تایید نظر حل معما میکرد.
استاد یک طلسم بزرگی را شکست، آن اینکه همه میگفتند اندیشه ای اندیشه است که از فیلسوفهای غرب بیاید!! استاد جمالی ثابت کرد که اندیشه های غربی فقط پارهی ناچیزی از انسانیت هست که در فرهنگ ما و بطور کل فرهنگ شرق فراوان یافت میشود. او نشان داد که هیچ اندیشه ای بی ریشه نیست که از آسمان بر سر ما فرود آمده باشد. هر اندیشه ای هویت دارد، ریشه فرهنگی دارد که در این جامعه مدرنیته امروز به وفق امروز گسترش داده میشود. افرادی که هنوز اصرار دارند که افکار غربی از آسمان تلوپی افتاد زمین و هیچ ریشه و اساس ندارد چه باید گفت؟ شاید باید گفت مالیخولیائی
۴۶٣٣۹ - تاریخ انتشار : ۱۷ تير ۱٣۹۱
|
از : کاوه اهنگر
عنوان : روحش شاد و یادش گرامی باد
اپتدا درگذشت این هموطن گرامی را به خانواده و بستگان و دوستان و دوستداران تسلیت میگویم برایش ارزوی ارامش ابدی دارم.اما درمورد اظهار نظر بعضی افراد باید با تاسف بگویم نقش اخوندها را دانسته یا ندانسته بازی میکنند چراکه اخوندها با متفکرین و اهالی اهل قلم و ازاداندیش و ازادیخواه مخالف و حتی به سنگ قبر انها هم رحم نمیکند اولا اقای جمالی هرچه بود و با هرتفکری و یا اینکه دارا بود و یا ندار از این جهان رخت بربست اکنون وظیفه ما فقط تسلیت و همدردی با بازماندگانش میباشد هنوز ایشان دفن نشده عده ای مثل احمد با تیشه منتظر شکستن سنگ قبر او هستند که این گفتمان و موضع گیری ها انهم دراین هنگام بسیار نادرست و ناشایست میباشد.با احترام کاوه اهنگر فعال کارگری درتبعید
۴۶٣۲۷ - تاریخ انتشار : ۱۷ تير ۱٣۹۱
|
از : reza Arzhang
عنوان : پاسخی به آقای احمد و همفکران ایشان
بنده رضا ارژنگ هستم و سایت منوچهر جمالی فیلسوف ایرانی را در فیس بوک را دو سال است راه انداختم که آدرس آن به شرح زیر است :
http://www.facebook.com/groups/۲۷۳۷۹۵۳۳۹۳۱۷۰۷۹/
من اصلا با افکار مخالف آقای جمالی کاری ندارم. ولی چقدر انسان باید از نظر اخلاقی به درجه ای رسیده باشد ؛ که بگذارد درست روزی که یک نفر ایرانی مرده است به جای خاموشی و هیچ ننوشتن و احترام اولیه ؛ از و به عنوان یک انسان مالیخولیایی یاد کند.
ما در ایران اینگونه روشن فکرانی مانند این احمد آقا نداشتیم البته سردبیر روزنامه کیهان ایران هم تا این حد پست نیست .
احتمالا ایشان همان کسی هستند به در گذشته با القاب زشت و ناسزا نوشته های آقای جمالی را مسخره می کردند و هنوز بعد از مرگ او هم باز دوست دارند یک نیشی زده باشند.
آقای جمالی خوشبختانه یکی از معدود متفکرانی بودند که دوست نداشتند پادو و شاگرد دور خود جمع کنند و دوست نداشتند یک سیستم عقیدتی بسازند. ایشان آزاده بودند و مستقل فکر کردند. و بر عکس نظر احمد آقا درباره ثروت آقای جمالی ؛ او در اوج تنگدستی درگذشتند. و متاسفانه باید به اطلاع آقای احمد برسانم که برای مراسم کفن و دقن ایشان در مالاگا حتی خانم ایشان پول لازم در اختیار ندارند که این کار را به نحو شایسته انجام دهند. وضع بد اقتصادی اسپانیا دامن آقای جمالی را هم گرفت. ایشان اگر ثروتمند بودند احتمالا تمام کتابهای خود را با خرج خود چاپ می کردند و هشت کتاب ایشان که چاپ نشده است در خانه خاک نمی خورد ... و اگر وضع مالی درست داشتند احتمالا یک پزشک خصوصی در روزهای سخت بیماری کنار ایشان می آمد تا ایشان مجبور نشوند که برای رفتن به پزشک رایگان و دولتی ؛ از اسپانیا به فرانکفورت بروند...
درد زیاد است .. من اصلا در حالی نیستم که بخواهم با این احمد آقا درباره جمالی و فلسفه او صحبت کنم ولی اگر به جای او بودم چیزی به این تلخی نمی نوشتم.
رضا ارژنگ
۴۶٣۲٣ - تاریخ انتشار : ۱۷ تير ۱٣۹۱
|
از : یه دوست قدیمی
عنوان : پهلوان مهرورزی
دوست گرامی، آقای احمد.
من فعلا در موقعیّت روحی نیستم که بخواهم با شما در این جا در باره ی افکار و ایده های منوچهر جمالی بحث کنم. امّا تذکر چند نکته را هم برای خودتان ضروری می دانم ، هم برای دیگرانی که احتمالا این کامنتها را خواهند خواند. بحث فلسفیدن و تفکّر و ایده آفرینی، بحثیه که به پیرو و مقلد و هوراکش، اصلا محتاج نیست. خود جمالی حتا میگه اگر افکار من، دیگری را بخواهند پیرو من کنند، من از فکر خودم شرمنده ام. اساسا، متفکّری که مقلد و پیروان میلیونی پیدا کنه، به هیچ وجه، متفکّر و فیلسوف نیست؛ بلکه نقش ییغمبر بازی را برای عوام هر چی آقا گفت، اجرا می کنه. گیرم چنان متفکران و فیلسوفانی، نام و شهرتشان سر به فلک کشیده باشد. اگر زندگینامه متفکران ژرفاندیش و تاثیر گذار و ملعون و به قول شما « به جد نگرفته! » - اساسا اونایی که می خواهند متفکر و فیلسوف را به جد بگیرند، به راستی کیانند!؟ - را مطالعه کنید، می بینید که از روز اندیشیدن تا مرگروزشان یا کشته شدنشان، سرنوشتی به غایت تراژیک و غم انگیز داشته اند. توضیح و تشریح نام و زندگی چنان متفکرانی، جایش این جا نیست.
تفکّرات و ایده های منوچهر جمالی، گزارش ژورنالیستی نیستند که هر ننه من غریبی مثل آب روان بخواهد یا بتواند آنها را سربکشه و خوشحال بشه که از سر صبح تا بوق سحر، همگام دیگران، حرفایی برای رد و بدل کردن روزمره در چنته داره. همآوردی با افکار و ایده ها و پژوهشهای منوچهر جمالی و سنجشگری آنها، زحمت استخوانشکن داره و همچنین شکیبایی و دانش گسترده در بسیاری از علوم و گشوده فکری یک رادمنش پهلوان را طالبه. مسئله، این نیست که تا کجا و کدامین مرزها، ایده ها و افکار او، صحت و سقم دارند، مسئله این است که تاثیر و نفوذ شگفت انگیز افکار و ایده هایش، ریشه ی تمام قدرتپرستان و جان آزاران و غارتگران ایران و جهان را با شدّتی باور نکردنی درو می کنند و به هیچ بی لیاقتانی، حقآنیت حکمرانی و فرمانروایی نمی دهند. اصل مسئله اینه جانم.
در باره ی اینکه نوشته ای، جمالی ، ثروتمند بود، باید عرض کنم که کثیری از ایرانیان، ثروتهای نجومی دارند. ثروتهایی که از صدها راه و بی راه کثیف و بند و بستی مافیایی و کلاهبرداری به گرد خودشون تلنبار کرده اند و همجنین می کنند. آنقدر ثروتمندند که هر شب از این قمار خونه به آن کازینو سگدو می زنند. از این روسپی خانه ی مجلل به آن یکی تا ثروتهای باد آورده ی خود را بی حساب خرج کنن. آتقدر تروتمندند که حتا میلیونها دلار می دهند و زنشون را به فضا می فرستند. آنقدر ثروتمندند که روزی یه ماشین آخرین سیستم می خرند و حتا جزیره، خرید و فروش می کنند. اما و دقیقا امّا و امّا، منوچهر جمالی نیز تروتی مختصر داشت. ثروتی که نه از راه چپاول و غارتگری و ظلم و ستم به دست آمده بود نه از راه حق دیگران را خوردن یا بر سرشان، کلاههای آنچنانی گذاشتن. ثروت او، زاییده ی مغز و ابتکار و شعور و دانش شخصی خودش بود. ثروتی بود که صدها خانواده ی محتاج و آبرومند از پرتو آن، زندگی می کردن و دلشاد می زیستند تا روزی که ولایت مطلق فقیه به نام نامی الله و رسولش، تمام آن ثروت را به جیب بیت المال ریخت و صدها خانواده را به خاک سیاه نشاند و استاد را آواره غربت کرد. استادی که حتا پول نداشت یه ساندویچ بخره. چنین انسانی در غربت وانفسا با ابتکارهای فردی و صبر، زندگی اش را دوباره با کوششهای شبانه روزی بر پا گرداند و دار و ندارش را تا آخرین دقایق حیاتش بر خلاف آن ثروتمندان کذّایی، فقط به پای بالندگی و رشد و شکوفایی فرهنگ ایرانی صرف کرد. لعنت بر ما معاصران باد که حتا یه آفرین خشک و خالی نیز بر او نفرستادیم. منوچهر جمالی، نه تنها در عرصه ی اندیشیدن و سنشجگری و ایده آفرینی، پهلوانی منحصر به فرد بود، بلکه در بخشش و گذشت از دار و ندارش برای ایران و فرهنگ جهان آرایش، پهلوانی بی همتا بود. او ماندگار است و افکار و ایده هایش شدیدا تاثیر گذار. باز تاکید می کنم. من در حالت روحی نیستم که این جا بحث و بگو کنم. و گرنه به شما نشان می دادم از روزی که آثار منوچهر جمالی منتشر شدند تا امروز، چه کسان پر مدّعا و مشهوری از افکار و ایده های او تاثیر پدیرفته اند و حتاّ کپیه برداری کرده اند؛ ولو نامی از استاد در قلمسوزیهایشان نبرده باشند. بگذریم که این قصه، سر دراز دارد. شاد و خوش باشید. /
۴۶٣۲۰ - تاریخ انتشار : ۱۷ تير ۱٣۹۱
|
از : فرشید آذرافروز
عنوان : مردی که از زمانه ما دویست سالی پیشتر می اندیشید
این بار دوم است که این مطلب را ارسال می کنم
استاد منوچهر جمالی مرد بزرگ اندیشه ایران بود که بیش از نیمی از عمر خویش را صرف گشودن رمز از فرهنگ ایران کرد. روانش شاد و دستش درد نکند که فلسفه مستقل ایران را پایه ریزی کرد .
کاهش دادن پژوهش های او؛ تنها به لفظ (( سیمرغ)) نشانه ی ناآگاهی عمیق از ۱۳۰ جلد کتابی است که ایشان در ۳۰ سال اخیر نوشته اند.
کتابهای جمالی هم شامل فلسفه سیاسی می شود [ مانند جداسازی دین از حکومت ] هم شامل فلسفه دین می شود [ مانند آزادی حق انتقاد از اسلام است ] هم مولوی شناسی [ مولوی مطرب معانی ] هم شامل حافظ شناسی [ رندی هویت معمایی ایرانی ] هم شامل شاهنامه شناسی [ شاهنامه و ما ج ۱ و ۲ , از کیومرث تا جمشید , شاهنامه نامه نیرومندی ] هم شامل عطار شناسی [ پیدایش جهان دوستی , وراء کفر و دین ] هم شامل فلسفه متافیزیک [ نعش ها سنگین هستند ؛ فلسفه : شیوه های بریدن از عقیده ] هم شامل فلسفه عملی [ سیاه مشق های من ج۳ و ج ۴ ] و هم شامل فلسفه زبان و دانش فیلولوژی می باشد ... با این همه بسیار سطحی نگری است که استاد جمالی را سطحی نگاه کنیم و او را فقط به سیمرغ کاهش دهیم.
به هر حال استاد متوجه شدند که خاندان پهلوانی زال , در داستانهای اسطوره ای نقش حکومت دهی داشتند [ تاج بخشی ] و این خاندان به طور مستقیم با فرهنگ زنخدایی ایران یعنی سیمرغ [ سئنا ] پیوند داشتند. از آنجایی که نقش این خاندان کمرنگ شد [ بویژه بعد از آمدن لهراسب و گشتاسپ ] در ایران فاجعه ملی اتفاق افتاد [ حماسه اسفندیار و رستم ] و حاصل آن درآمیختن دین و دولت و نابودی آزادی در ایران بود .
باز استاد نشان دادن که ایران دارای ۳۳ خدای مستقل بوده است که یزدانشناسی زرتشت آنها را به فرشتگان در جه دو و سه کاهش داده است. استاد نشان دادند که چگونه این خدایان مانند بهمن ؛ تبدیل به خدایان دیگر مانند سیمرغ می شوند و چگونه همین سیمرغ متحول به رام و سروش و رشن می شود ... این پژوهشها نه اگر بی نظیر بلکه شگفت انگیز است. به گفته ساده تر منوچهر جمالی از مجموعه فردوسی و عطار و مولوی و خیام و حافظ نیز بیشتر و ژرفتر متوجه این فرهنگ شده بود.
با تاسف ایشان دیگر میان ما نیستند ولی پیشنهاد من این است کمی با انصاف بیشتر آثار ایشان را مطالعه کنیم و اندکی در خوانش آنها ژرف شویم ..
با سپاس
۴۶٣۱۹ - تاریخ انتشار : ۱۷ تير ۱٣۹۱
|