یادداشت سیاسی سیاسی دیدگاه ادبیات زنان جهان بخش خبر آرشیو  
  اجتماعی اقتصادی مساله ملی یادبود - تاریخ گفتگو کارگری گزارش حقوق بشر ورزش  
   

ذره هیگز وارتباطش با خوشبختی انسان! - خسرو صدری

نظرات دیگران
اگر یکی از مطالبی که در این صفحه درج شده به نظر شما نوعی سوءاستفاده (تبلیغاتی یا هر نوع دیگر) از سیستم نظردهی سایت می‌باشد یا آن را توهینی آشکار به یک فرد، گروه، سازمان یا ... می‌دانید لطفا این مسئله را از طریق ایمیل abuse@akhbar-rooz.com و با ذکر شماره‌ای که در زیر مطلب (قبل از تاریخ انتشار) درج شده به ما اطلاع دهید. از همکاری شما متشکریم.
  
    از : peerooz

عنوان : اقرار
هرچه سعی کردم نتوانستم ازگفتن این شوخی خود داری کنم. امید که جناب صدری و دوستان متوجه شده واحتیاج به عذر خواهی نباشد.
۴۶۴٣۵ - تاریخ انتشار : ۲۰ تير ۱٣۹۱       

    از : peerooz

عنوان : فوائد شتر
در یک کلاس اقتصاد بین المللی از دانشجویان خواستند که در باره شتر
مقاله ای بنویسند. هرکس به سابقه ذهنی از کشورش چیزی در باره فوائد
اقتصادی شتر نوشت. موضوع مقاله دانشجوی ایرانی وجه تسمیه شتربود.
۴۶۴٣۲ - تاریخ انتشار : ۲۰ تير ۱٣۹۱       

    از : رضا سالاری

عنوان : ذره لعنتی نه الهی (goddamn particle)
‫‫ذره لعنتی نه الهی
‫پدر پیتر هیگز مهندس صوت و صدا در بی بی سی بود و ‫ کارهای پل دیراک فیزیکدان برجسته کوانتم مکانیک الهام بخش اولیه و موجب علاقمندی پیتر به فیزیک و ریاضیات شد. ‫هیگز فعال حقوق بشری بود که ا‫ز دریافت جایزه فیزیک ولف در اورشلیم بخاطر سیاستها و عملکردهای تجاوزگرانه اسرائیل در قبال فلسطین خودداری کرد. او ناباور و لائیک بود و هست که خوشبختانه در ایران بدنیا نیامد. اگر در ایران بدنیا میامد، مطابق قوانین اسلام و شریعت جمهوری ولایی اسلامی، از پیش کافر و محارب و مفسد فی الارض محسوب شده، که در فضای عطرآگین گلستان اسلام دانشگاه توسط فیلسوفان ‫برجسته و درخشان و درجه یکش ‫به جرم اشاعه فرهنگ و دانش و علم منحط غربی، و به جرم همکاری پدر با بی بی سی، یا تصفیه شده بود و یا قبل از فرار از مملکت توسط چاقو کشان و قمه زنان و شکنجه گران رژیم متحجر تکه تکه شده بود.

فیزیکدان برجسته ناباور و طنزگوی و کاشف نوتیرینو، لیون لدرمن، میخواست ابتدا اسم، کتابش را ذره لعنتی (goddamn particle) بگذارد که با مقاومت و اصرار ناشرش ناچار شد اسم ذره الهی (god particle) ‫را قبول کند.
۴۶۴۱۹ - تاریخ انتشار : ۲۰ تير ۱٣۹۱       

    از : ‫رضا سالاری

عنوان : اندازه گیری علمی خوشبختی فردی و اجتماعی
‫آیا خوشبختی فردی و اجتماعی اشخاص قابل اندازه گیری علمی است؟
‫ امروز روشهای متعددی برای اندازه گیری خوشبختی فرد و جامعه وجود دارد و پاره ای از مشخصه هایش این ها هستند:
‫۱. احساس درونی از خوبی و خوب و مفید بودن و شاد و خوشبخت بودن فرد − هرچه این احساس به دلایل ژنی، محیطی و اقتصادی قوی تر باشد، احساس خوشبختی و مشخصه خوشبختی بالاتر است.
شادی و یا خوشبختی فرد:
‫۲. به شغل و درآمد شخص بستگی دارد.
‫۳. در افراد مختلف با روحیات متفاوت نتایج متفاوت میدهد.
‫۴. با فقر و بدبختی و بخصوص فقر اقتصادی و فرهنگی والدین در خانواده های فقیر و پر فرزند نسبت معکوس ببار میاورد.
‫۵. با کارهای نیک و خیریه و داوطلبانه و با همدم شدن و افزایش دوستان و یاران و حتی ازدواج افزایش میابد و معمولاً با تولید مثل و بچه دار شدن در شرایط تنگ اقتصادی مسئله و مشکل پیدا میکند و رو به طلاق و ناشادی و ناخرسندی میگراید.
‫۶. مرز و فاصله بین شادی و خوشبختی و بدبختی در فرد بسیار باریک ‫و شکننده و ناپایدار است. یعنی طیف و مقیاس فاصله بین خودشیفتگی و خودکشی فرد چندان زیاد نیست!
‫۷. در جوامع آزاد و دموکراتیک پویا مردم به طور متوسط شادتر و خلاق ترند و امیدوارتر به زندگی و هستی مینگرند.
‫۸. درحالیکه خوشبخت ترین و شادترین و ارضا کننده ترین لحظات زندگی پیتر هیگز لائیک خالق ذرات هیگز در آزمایشگاه و کتابخانه اش گذشت، شادترین لحظات خمینی و خامنه ای ‫و چماقداران و شکنجه گران مسلمان شان در روضه ها و موعظه ها و منبرها و جلسات امر و نهی و فرمانهای قتل ها و شکنجه ها برای محاربان و مفسدان فی الارض، کشتار لائیک ها و ناباوران، کافرکشی و کمونیست کشی میگذشته و میگذرد.
‫۹. کشف ذره هیگ ممکن است خوشبتی نیاورد، ولی مسلماً بدبختی هم نمیاورد و شاید از ناآگاهی و ناتوانی و فقر و بیسوادی بشر هم بکاهد!

۴۶٣۹۱ - تاریخ انتشار : ۱۹ تير ۱٣۹۱       

    از : الف هاتفی

عنوان : الف هاتفی
• فکر کنم باید مفاهیم مشترک بین فلسفه و فیزیک را دوباره تعریف کرد تا چنان چه سوء تفاهمی است، بر طرف شود.
• پیش تر بگویم که این جانب در هر دو زمینه نه صاحب نظرم و نه متخصص.
• از این روی زیاد بر من خرده نگیرید.
• آن چه خواهم نوشت تنها آموخته هایی است از مطالبی که دانش عمومی در اختیار ذهن های کنجکاو قرار می دهد و این یکی نیز در زمان حال تابع کنش های طبقاتی است.

الف

• فلسفه علمی ماده را این گونه تعریف می کند:
• هر آنچه که خارج از ذهن انسان است، ماده نامیده می شود.
• ”ماده (واقعیت عینی) ” است.

• و این علمی ترین تعریف از ماده که راهگشای علوم تجربی است.

ب

• ایدئولوگ های ایده آلیست عموماً به عمد و علاقه مندان به دانش عمومی و حتی پاره ای از دانشمندان عموماً سهواً ماده را با جرم که به مانند انرژی (در تمام اشکال آن)، یکی از اشکال ماده است، یکی می پندارند.
• و همین اساس سوء استفاده از دستاوردهای علمی نظیر بیگ بنگ و کشف ذره هینگز، به قصد عوام فریبی است.

• از این روی باید این جمله آقای صدری را این گونه تصحیح کرد تا مورد سوء استفاده عوام فریبان قرار نگیرد:

• “ذره هیگز”، به عنوان واسط ذرات بنیادین بدون جرم با ذرات دارای [جرم]” است نه واسط با ماده .

• چرا؟

• چون ذرات بنیادین بدون جرم خود فرمی از واقعیت عینی (ماده) است.

• و همچنین این جمله شین میم را نیز باید تصحیح کرد که «بیگ بانگ اگر اشتباه نکنم، به معنی قائل شدن آغازی برای پیدایش ماده است.»
• در این جمله باید به جای «ماده»، «جرم» باشد.
• و اینجا است که «گرایشی بورژوائی در فیزیک … قصد مغلطه دارد.»

ت

• ماده به عنوان یک “واقعیت عینی هرگز نابود نمی شود [و از هیچ بوجود نمی آید]، بلکه تغییر فرم می دهد.”

پ


• چگونگی تبدیل جرم به انرژی سال ها پیش تبیین یافته و انیشتن فرمول ریاضی آن را ارائه داده است:

E_{/text{Ruhe}} = m/,c^۲

(انرژی مساوی است با جرم ضربدر سرعت نور به توان ۲)

• او حتی در یک واکنش هسته ای به طور تجربی مقدار جرمی را که به انرژی تبدیل گردیده، مورد اندازه گیری قرار داده است.
• اما مکانیسم تبدیل انرژی یا بهتر بگویم ذرات بنیادین بدون جرم به جرم دارای حلقه گم شده ای بود که فرضیه این حلقه را آقای هیگز در ۵۰ سال پیش ارائه داد که از همان زمان مغلطه گران بورژوازی به آن نام ذره الهی دادند.
• وجود این حلقه به عنوان یک واقعیت عینی نه کذائی و نه الهی در آزمون های اخیر احتمالاً عینیت یافته است و این خود مبین دستاوردی بزرگ در جهت اثبات تعریف فلسفه علمی (مارکسیستی) از ماده و این که “واقعیت عینی هرگز نابود نمی شود (و از هیچ بوجود نمی آید)، بلکه تغییر فرم می دهد.” است.

ث

• ” فلسفه مارکسیستی البته همه دستاوردهای علوم را تعمیم می بخشد و از آنها برای تدقیق و توسعه احکام خویش استفاده می کند.” و علوم نیز.
موفق باشید.
۴۶٣٨۹ - تاریخ انتشار : ۱۹ تير ۱٣۹۱       

    از : شین میم

عنوان : حضرت نیما
نیمای سین گرامی
شین میم برای پرهیز از روده درازی و پرت و پلا گوئی، جملات خسرو را اول نقل و بعد نقد کرده است.
می توان (و چه بهتر از این) نظرات او را هم مورد نقد قرار داد (متانقد)
حمله بی معنی به در و دیوار برای کسی سودمند نیست.
فقط به حمله ور ضرر می رساند.
ضرری که حتما خود به تجربه کشفش کرده اید.
بحث اصلا سر چیزی دیگر است.
خدا اجرتان بدهد.
۴۶٣٨٨ - تاریخ انتشار : ۱۹ تير ۱٣۹۱       

    از : خسرو صدری

عنوان : بدنیست بدانید:
استیون هاوکینگ نظریه ای در مورد سیاهچاله ها ، بر اساس محاسبات ریاضی ارائه داده است که به "تابش هاوکینگ" معروف است و برای او در صورت اثبات این نظریه، نوبل فیزیک پیش بینی کرده اند.
مانند همین پیتر هیگز که احتمالا بخاطر اثبات نظریه اش در مورد "بوزون هیگز"، نوبل دریافت خواهد کرد.
۴۶٣٨۷ - تاریخ انتشار : ۱۹ تير ۱٣۹۱       

    از : ئاواره‌

عنوان : ذره‌ هیگز هیچ ارتباطی با خوشبختی انسان ندارد
به‌ قول "تری ایگلتون" : "اینکه‌ جهان از ماده‌ ساخته‌ شده‌ باشد یا روح یا پنیر کپک زده‌، چیزی نیست که‌ مارکس را به‌ خود مشغول کرده‌ باشد،.......بنا براین ماتریالیسم هر معنایی هم که‌ برای او داشت، مطمئنا حول این مسئله‌ دور نمی زد که‌ جهان از چه‌ چیز ساخته‌ شده‌ است..."
دغدغه‌ مارکس انسان بود و او خواهان پیدا کردن روشها واسلوبهایی، یا شیوه‌ کارکردن با فاکتهای تاریخی بود تا بخصوص حقایق پوشیده‌ در زندگی انسانی را آشکار سازد، به‌ باور او اگر نمود و بود پدیده‌ها یکی بودند، هر گونه‌ علم و دانش بیهوده‌ میبود.او به‌ دنبال یافتن حقایقی بود که‌ راز انسان سرخورده‌ ومدفون در زیر بار انبوهی از توهمات و کنگیها و بیگانه‌ از دستاوردهای خود را، انسان سلب مالکیت شده‌ از هستی مفید و موثر خود را دریابد، در این راه‌ او به‌ برسی جهان زنده‌ وکنکرت روی آورد. برای او شروع هر برسی درست و علمی بخصوص در مورد انسان و جهان انسانی ،از خود انسان شروع می شود نه‌ از ماده‌!
تکامل یافته‌ ترین پدیده‌ هستی انسان است و به‌ باور او حتی از زمانی که‌ انسان بر روی زمین پدید آمده‌ تاریخ طبیعی نیز به‌ تنهایی وجود ندارد، بلکه‌ ضمیمه‌ای از تاریخ انسان است. مارکس حتی برای شناخت جهان سرمایه‌ داری نیز ، ابتدا به‌ برسی گل سر سبد این جامعه‌ که‌ سرمایه‌ است می پردازد و نه‌ کار که‌ سرچشمه‌ وجودی سرمایه‌ است......پس شناخت از عالی به‌ پست و نه‌ بالعکس..
بنابراین این پیوند زدن ذره‌ هیگز به‌ خوشبخی و بدبختی انسان تنها از رسوبات مارکسیسم ارتدکسی و از ضروریات رژیم استالینیستی بود، که‌ لازمه‌ وجودی اش بر پایی یک آسمان ایدئولوژیکی، یک جنگ شریعتمدارانه‌ با جهان سرمایه‌داری و فرستادن روشنفکران چپ به‌ دنبال نخود سیاه‌ جنگ بین ماتریالیسم و ایدالیسم و ... بود، پر واصح است که‌ در این عرصه‌ سهم مشارکت مردم در اداره‌ کشور و.... و در نهایت روابط الیته‌ حزبی حاکم با بقیه‌ ساکنان کشور، در زیر پرده‌ ایدئولوژیکی قهرمانان پیشتاز ماتریالیسم به‌ خوبی استتار میشد......
آقای صدری هنوز هم دارند در این عرصه‌ شمشیر می زنند، البته‌ غافل از اینکه‌ همین ذره‌ هیگز برای پاپ و خامنه‌ای و آل سعود و ... نیز بسیار سود مند خواهد بود. زیرا پیدایش هستی از یک نیستی ذیشعور بسی مقبول تر است و الخ..
اما جناب صدری! چنین اکتشافاتی تنها در عرصه‌ تکنیک و شیوه‌های بهره‌وری از طبیعت کاربرد دارند، همچنانکه‌ کشف اتم، الکترتون، پروتون،نوترون، کوارکها و... داشتند!
۴۶٣٨۲ - تاریخ انتشار : ۱۹ تير ۱٣۹۱       

    از : نیما سین

عنوان : فلسفه نمرده، بازنشسته ایست که در گوشه ی پارک روزنامه می خواند
آقا/خانم شین میم
البته شما باید همینقدر که دیده می شود از این کنایه آشفته باشید. از لحن حرفهای شما پیداست که دنیا را مثل یک فیلسوف می بینید. مثلاً مثل دسته ای که سیبیل نیچه ای می گذارند و تمام دنیا را با نظریات مارکس تعبیر می کنند. حتی دم از واقعیت می زنند.
شاید نویسنده ی متن خبره ای از خبرگانی که شما انتظار دارید نباشد. ولی نویسنده ی کتاب مذبور که شما «خر» می نامیدش موفق به کسب کرسی نیوتن شده. نیوتن را که می شناسید؟ خبره بود یا نه؟
شما البته متعصبید. وقتی بحثی که بین فلسفه و علم در گرفته را به امپریالیسم و مارکسیم مربوط می کنید.
از ماده صحبت می کنید، و از حرکت. اینها آن مفاهیم کلی ای است که فلسفه از جهان به دست می دهد؟ بهتر نیست این تعابیر خام را بگذارید در همان کتابها بماند شاید کسی از جنس شما هر روز بخواندش به دیوار نگاه کند، تصویر مارکس را ببیند و فکر کند تمام دنیا را فهمیده؟

فلسفه اگر کارش پرسشگری بود، و برای تعدادی از سئوالات پاسخ می‌یافت، امروز نه سوال می زاید و نه پاسخی دارد. فلسفه عقیم شده.
شما که از ماده صحبت می کنید، اگر علم نبود درکی از زمان هم داشتید؟ از فضا چطور؟ بهتر نیست شما دیگر از ماده صحبت نکنید وقتی نظریات بهتری از نظرات شما موجود است. تعبیرات خام شما به چه کار می آید؟

اگر دکارت روح را می کشاند در مغز انسان، امروز این کار یک نورولوژیست است که مغز را بشکافد.

ارسطو اگر از جاذبه تعبیری داشت از جنس تعبیر های خام شما، که می گفت هر جسمی سقوط می کند چون به مبداء اش علاقه مند است، نیوتن آمد و افکار را تغییر داد، منظم و منسجم و مستدل کرد.

مارکس شما در کجای ذهنش می توانست به ابعاد اتم برسد؟ اصلاً عدم قطعیت برای مارکس معنی ای داشت؟ یا مثلاً بیگ بنگ اگر مساله ی جهان در ابعاد بزرگ است، اگر یک فرضیه ی کیهان شناسی است، اگر کارش مربوط است با تلسکوپ و طیف سنج و فضا پیما، کدام فیلسوفی می توانست برای ما از واقعیت جهانی که در آن هستیم بگوید؟ به نظر شما اینکه همه چیز من جمله انسان تجلی ماده و حرکت است به کجا می آید.
فلسفه کدام یک از این سوالات بزرگ هستی را جواب خواهد داد. کدام کل؟ کدام جزء؟ وقتی که از کوانتوم تا کیهان در دست علم است.

فلسفه شاید نمرده باشد. فقط عقیم شده. دیگر نمی تواند سوال مطرح کند. چون نمی تواند، چون روش ندارد، چون در دیدرسش نیست. می تواند بنشیند یافته های علم را بپاروبد و نظر ببافد. این فلسفه ای که شما می گویید امروز کجای دنیا را به دستش گرفته و کدام مشکل را حل می کند که در دست علم نیست؟ چرا به راحتی می گویید فلسفه کارش پاسخگویی به مشکلات کلی است؟ در حالی که نه مشکلی برایش مانده، نه پاسخی.
فلسفه در ذاتش که اندیشیدن است محترم است. فقط روشش آنچنان که باید کارآمد نیست. پیرمرد محترمیست که روزنامه ای به دستش گرفته. نه حرفی می زند نه زایشی دارد، فقط گاه و بیگاه یقه ی این و آن را می گیرد!
حتی اگر ذره اولیه کذائی کشف شود و به مثابه ذره مادر تلقی شود، این هرگز به معنی پیدایش هستی از نیستی نیست.
از نیستی نمی تواند هستی پدید آید.
متوجه باشید که چه میگویید. شما که دیگران را به خبره نبودن متهم می کنید بدانید که حق چنین نظری را ندارید. من طرفدار این نظریه نیستم، ولی اینکه شما با تعبیرات خام خود عکس یک فرضیه ای علمی را نشان دهید، کا پوچیست. مثل این است که به انیشتن بگویید زمان که کش نمی آید، چون کش نمی آید. انیشتین فرضیه ای که روی کاغذ داشت را ارائه کرد و امروز صحتش را اندازه گرفته ایم. در این میان حرف تمام کسانی که گفتند این درست نیست، چون درست نیست پشیزی نمی ارزد.
نظریه ی هاوکینگ یه نظریه است. این که فعلاً آزمایش ناشدنیست به معنی یاوه بودنش نیست و اعتبارش هم ارز است با اعتبار نظریه پرداز و طرفدارانش.
در انتها شما که دیگران را به مطالعه دعوت می کنید، بد نیست وقتی از چرند بودن بیگ بنگ حرف می زنید چند نظریه ی کیهانشناختی دیگر هم مطرح کنید و بگویید اعتبار کدامشان بالاتر است از نظر شما و چرا.
موفق باشید
۴۶٣٨۰ - تاریخ انتشار : ۱۹ تير ۱٣۹۱       

    از : شین میم

عنوان : قابلمه و چرخ خیاطی
خیلی ممنون!
« امروزه دیگربه زحمت ” فیزیکدان” ی پیدا می شود که به تئوری مهبانگ ، باور نداشته باشد.»
بر اساس کدام مدرک و دلیل چنین ادعائی را به خورد خواننده می دهید؟
اگر کسی دهها فیزیکدان درجه اول در اروپا آنهم در رأس انستیتوی ماکس پلانک نام ببرد که برای یاوه های مهبانگ و پیدایش هستی از نیستی تره خرد نمی کنند، چه خواهید گفت؟
ثانیا چرا استدلال طرف مقابل را نمی خوانید:
«معیار حقیقت احکام نه اداعای این و آن، بلکه پراتیک است.»
این کشف همیشه معتبر و همه جا معتبر کلاسیک های مارکسیسم است.
این در عین حال فاتحه ای برای عوامفریبان از هر رنگ است.
شما بیشک کمترین آشنائی با فلسفه و مفاهیم و مقولات و قوانین آن ندارید.
خوب چه ایرادی دارد.
می شود خواند و آموخت، اگر پایگاه طبقاتی مانع آن نشود.
وابستگی طبقاتی آدمی را می تواند کور و کودن کند.
این هم یکی از کشفیات کلاسیک های مارکسیسم است.
اگر واقعا از نیستی می توان هستی آفرید، بسم الله، این گوی و این میدان!
ما از خدا می خواهیم که چنین باشد:
مثلا شما که ظاهرا همکار و همراه طبری و پورهرمزان بوده اید و آنها را خادم میهن می دانید، لطف کنید و برای میلیاردها عمله از جنس ما از نیستی سوسیالیسمی خلق کنید.
چه خدمتی بزرگتر از این؟

«مطابق “طرح بزرگ” هاوکینگ – ملودینوف ،جهان از هیچ بوجود آمده است.»
در علوم طبیعی، از جمله در فیزیک، علما فرضیه سازی می کنند. همان مفهومی که شما طرح می نامید:
فرضیه اولا باید منطقی و معقول باشد.
ثانیا باید از کوره پراتیک سربلند بیرون آید.
و گرنه به همان سان که امده به همان سان هم می رود و رد پائی حتی به جا نمی گذارد.

« من ولی عمدا در متن به این مساله اشاره نکردم زیرا قصد نداشتم وارد جزئیات بحث انگیز شوم. »

اوپورتونیسم به همین می گویند.
اول خواننده را خام و نرم کردن و بعد زهر ایدئولوژیکی را به کامش ریختن!
فرضیه « پیدایش هستی از نیستی» زیر قلم شما به مسئله ای جزئی تنزل می یابد.
ولی از این خبرها نیست.
این فرضیه اثبات صحت تئولوژی از هر رنگ است:
در هر کتاب تعلیمات دینی حتی آمده است.
اکنون از قضای روزگار تار و پود امپریالیسم را بحران عمومی فراگرفته و دنبال جادو ـ جنبل می گردد و حتی عتیق ترین خرافه ها را از اعماق بیرون می کشد، تر و تمیز می کند و در زر ورق علم و فلسفه و هنر و اتیک و غیره مد روز می کند و از انقلاب در هر کدام از عرصه های مربوطه دم می زند.

« توضیحات آن ها در این مورد ولی جالب است و لااقل می بایست توسط خبرگان به چالش کشیده شود، که این امر نیز اتفاق افتاده است ومن هم می توانم قضاوت شخصی ، و غیر کارشناسانه خود را در این میان داشته باشیم.»
این فرمولبندی شما مبهم و عوامفریبانه است.
مفهوم «خبرگان» مفهوم گل و گشادی است و هر شیادی را می توان در آن جا زد.
شما هم حتما یکی از آن خبرگان بوده اید و در چالش یاد شده به صحت فرضیه هنوز اثبات نشده مبنی بر پیدایش هستی از نیستی ایمان آورده اید و اکنون شکسته نفسی می فرمایید.
و گرنه «قضاوت شخصی» کسی که هنوز خبره نیست، در مورد فرضیات فیزیکی چه اعتباری دارد.

« در “طرح بزرگ” سه مساله مورد بحث قرار می گیرد: انسان چیست؛ جهان چگونه بوجود آمده است و واقعیت چیست.
همه این ها ظاهرا بحث های فلسفی هستند.»
خریت طراح این «طرح بزرگ» از همین سه نکته کذائی برملا می شود:
انسان و جهان و واقعیت در واقع مقوله واحدی بیش نیستند:
مقوله ماده و یا وجود
چیستائی انسان در فلسفه مارکسیستی ـ لنینیستی مفصلا توضح داده شده است.
جامعه و جهان جزئی از واقعیت عینی است، که بوسیله نوع بشر تحول یافته است، فرم عوض کرده است، مهر انسان بر پیشانی اش خورده است، طبیعت دوم است، دیالک تیک طبیعت و انسان است، دیالک تیک ماده و روح است، دیالک تیک وجود و شعور است.
واقعیت عینی و یا ماده به مثابه مقوله فلسفی ضد دیالک تیکی روح و یا شعور است و آن چیزی است که بطور عینی بی اعتنا به بود و نبود انسان وجود داشته و وجود خواهد داشت، نه آفریدنی است و نه نابود کردنی. جهان و انسان نیز یکی از فرم های حرکتی همان واقعیت عینی (ماده) است.
قوانین همان فیزیک که شما ظاهرا سنگش را به سینه می زنید دال بر صحت این حقیقت امر نیز است:
قانون بقای انرژی و غیره

« هیچ فیلسوفی ولی پیدا نمی شود که بتواند برای دانشمندان حریم ممنوعه ترسیم کند و به این دو دانشمند، به عنوان مثال ، بگوید که از جایگاه علم نمیتوان در این موارد صحبت کرد.»
اولا کسی ادعای فیلسوف بودن نداشته، ثانیا برای کسی تعیین تکلیف و حد و مرز نکرده.
تنها حقیقت امری که در بخ قبلی توضیح داده شده، حیطه تحقیق و پژوهش علوم و فلسفه بوده است.
مثال:
علمای شیمی حتی کلمه ای برای گفتن در باره مسائل بیولوژی ندارند.
بیولوژی هم کلمه ای برای گفتن راجع به فعل و انفعالات شیمیائی ندارد.
هر علم مقولات و مفاهیم و قوانین خاص خود را دارد که ساز و برگ لازم برای توضیح پدیده های مربوط به عرصه محدود و معین خویش اند.
با اسز و برگ تئرویکی فیزیک و یا بیولوژی و غیره نمی توان روندهای مثلا شیمیایئ و یا اجتماعی را توضیح داد.
آش را در قابلمه می پزند و نه در چرخ خیاطی.
چرخ خیاطی فونکسیون دیگری دارد و جایش در آشپزخانه نیست.
علوم منفرد به خطه خاص از واقعیت عینی تعلق دارند و نمی توانند مسائل عام هستی را طرح و حل کنند.
این فونکسیون فلسفه است.
شما به کسی که این حقیقت امر مبرهن را بر زبان می راند، تهمت تعیین تکلیف کردن به علما می زنید.
این تعیین مرزبندی ها علوم است و نه تعیین تکلیف.
چیزهای اساسا مختلف را با هم نباید قاطی کرد.
می توان نوشته های شما را البته برای در و دیوار سطر به سطر تحلیل کرد، ولی چه فایده.
ما چند سال پیش هم روی برخی از مقالات شما تأمل کردیم، ولی به عبث!
دریغ!
۴۶٣۴۶ - تاریخ انتشار : ۱٨ تير ۱٣۹۱       

نظرات قدیمی تر

 
چاپ کن

نظرات (۱۶)

نظر شما

اصل مطلب

   
بازگشت به صفحه نخست