عطوفتِ عالمتاب
-
جهانگیر صداقت فر
نظرات دیگران
اگر یکی از مطالبی که در این صفحه درج شده به نظر شما نوعی سوءاستفاده (تبلیغاتی یا هر نوع دیگر) از
سیستم نظردهی سایت میباشد یا آن را توهینی آشکار به یک فرد، گروه، سازمان یا ... میدانید
لطفا این مسئله را از طریق ایمیل
abuse@akhbar-rooz.com
و با ذکر شمارهای که در زیر مطلب (قبل از تاریخ انتشار) درج شده
به ما اطلاع دهید. از همکاری شما متشکریم.
از : میم نون
عنوان : شعری در باب تبعیض، تبعیضی از طرازی دیگر
۱
ملایمتِ آفتاب را
بر جان خسته ام
تبعیضی از سر مهر مپندار!
تبعیض در فرهنگ لغات به معنی امتیاز قائل شدن بیدلیل بر کسی و یا گروهی نسبت به کسان و گروه های دیگر آمده است.
شاید اولین بار است که کسی مفهوم «تبعیض از سر مهر» را می سازد و به خدمت می گیرد و یا ما آن را از سر بختیاری برای اولین بار می شنویم.
تبعیض معمولا همیشه از سوی طرفداران مورد تبعیض قرار گرفتگان بکار رفته است:
تبعیض نژادی در افریقای جنوبی و یا ایالات متحده امریکا و غیره
ولی اکنون آن را شاعری ـ احتمالا به طنز ـ در مورد خویشتن خویش بکار می برد.
و آگاهانه و یا ناخودآگاه زیبائی صوری و معنوی شگرفی را در آن نشا می زند.
۲
آتشباز ِ آذرخش
دگر از پا فتاده بود.
تصویر شاعرانه «آتشباز ِ آذرخش» از چند نظر زیبا ست:
الف
اولا بلحاظ فرم بدلیل حضور حروف «آ، ز، ش» و «آ، ذ، ش» در واژه های آتشباز و آذرخش.
این پدیده زیبائی آهنگین موزونی به کلام می بخشد.
ب
ثانیا به دلیل هومانیزه کردن آذرخش به مثابه عنصری طبیعی در هیئت «آتشباز!»
آذرخش بدین طریق انسان واره تصور و تصویر می شود.
تصور و تصویری که خیلی تخیل مند و زیبا است.
من اگر جای شاعر بودم، به جای آتشباز، بیشک آتشبار بکار می بردم تا معنی دیگرگونه ای نیز وارد درخشش آذرخش سازم:
چون واژه « آتشبار» در ارتش به توپخانه اطلاق می شود.
بدین طریق، آذرخش در هیئت توپی تصویر می شد که از بالا رو به پائین همزمان و همراه با غرش رعد، شلیک می شود.
این تصویر و تصور در هر صورت، خیلی زیبا ست!
۳
تندر و تُند بار ِ نیمروز
تازه بند آمده بود.
این بند شعر نیز بسیار زیبا ست:
الف
اولا به دلیل حرف «ت» در واژه های تندر و تندبار و تازه با پیامدهای استه تیکی فوق الذکر:
«تندر و تُند بار ِ نیمروز تازه بند آمده بود»
ب
ثانیا به دلیل همراهی «تندر و تندبار و بند»
حضور حروف «ت» و «ن» و «د» و «ر» در هر دو و یا سه واژه آهنگ موزون زیبائی به کلام می بخشد:
«تندر و تُند بار ِ نیمروز تازه بند آمده بود.»
ت
ثالثا واژه بکر و بدیع «تندبار» که فارسی زبانان ـ احتمالا ـ از دیرباز حسرت این نا شناخته ی آرزوئی مطلوب را در دل نیازمند خویش پرورده اند.
«تندر و تُند بار ِ نیمروز تازه بند آمده بود.»
۴
ابر ِ پاره پاره در آبی ِ فیروزه شنا می کرد.
این مصراع شعر از زیبائی نوآورانه خارق العاده ای سرشار است:
الف
ابر پاره مفهومی دیرآشنا ست، ولی ابر پاره پاره مفهومی تازه است و معنائی بکلی دیگر و وسیع تر دارد:
ابر بدین طریق تقسیمگشته به دهها و صدها تکه، تصور و تصویر می شود:
شقه شقه گشتن ابرها در عصر فراگمنتاسیون ارزش ها، هنجارها، ایده ها و اندیشه ها!
در عصر فرمانفرمائی فراگمنتاسیون در وجود و شعور، در عمل و اندیشه، در کردوکار و تفکر!
ب
ابر ِ پاره پاره در آبی ِ فیروزه شنا می کرد.
ابر پاره پاره تکه های شکسته کشتی ئی را به خاطر خواننده خطور می دهد که در پهنه لایتناهی اقیانوس آبی آسمان شناور اند، بی کس و بی سرنشین، بی پناه و بی پیوند!
خیلی زیبا ست، این تصور و تصویر تخیل مند!
ت
ابر ِ پاره پاره در آبی ِ فیروزه شنا می کرد.
واژه «آبی فیروزه» را شاید کسی تاکنون بکار نبرده باشد و اختراع هنرمندانه خود شاعر است.
شاعر با این تک تیر شاعرانه ـ در آن واحد ـ چندین نشان می زند:
هم از رنگ فیروزه آسمان پرده برمی دارد و هم آسمان را به اقیانوسی آبی تشبیه می کند و هم ابرها را به تکه های شناور کشتی شکسته ای.
و ضمنا پسیکولوژی خود را و عصر خود را به تبیین بی نیاز از کلام می نشیند.
۵
سرو
گیسو به با دِ ملایم می سپرد،
و بهار از پس ِ پرچین ِ فصل
آهسته سَرک میکشید.
شاعر از اقیانوس آبی آسمان با کشتی های شکسته اش، بالاخره دل برمی کند و به دور و بر خود نظر می افکند:
سرو ـ بسان دخترکی بی خیال ـ گیسو به دست باد ملایم سپرده است و بهار از پس پرچین آهسته سرک می کشد.
حروف «پ» و «س» در واژه های «پس» و «پرچین» و «آهسته» و «سرک» زیبائی استه تیکی خاصی به این بند شعر می بخشند.
۶
ها !-
میخواستم این را بگویم اما، که
نوازش خورشید بر جدار ِ جان و جهان ِ یخ زده ام
تبعیضی مهربانانه نبود!
طبیعت با تمامت لایتناهی خود اما شاعر را چنان مشغول خود کرده که فرصت بیان حرف خود را نیافته است:
فرصت بیان این حقیقت امر را که «نوازش خورشید بر جدار ِ جان و جهان ِ یخ زده اش، تبعیضی مهربانانه نبوده است!»
اکنون این سوال کله کوچک خود را بر در و دیوار ذهن می کوبد:
«اگر نوازش خورشید بر جدار ِ جان و جهان ِ یخ زده، تبعیضی مهربانانه نبوده است، چه بوده است؟»
چیزی که تبعیض از سر مهر در حق کسی نباشد، به تساوی میان همگان تقسیم می شود و یا در تمامت خود ارزانی همگان می شود.
نوازش خورشید نیز چنین بوده است و لذا شاعر در این میان استثنائی نبوده است.
اما زیبائی استه تیکی ـ صوری غول آسای این بند شعر نیز ستایش انگیز است:
منظور حروف «ش» و «ج» اند در واژه های «نوازش» و «خورشید» و «جدار» و «جان» و «جهان»
عمر شاعر زیبائی شناس سازنده ی زیبائی دراز باد!
۴۶۷۵۴ - تاریخ انتشار : ۲ مرداد ۱٣۹۱
|
|
|
چاپ کن
نظرات (۱)
نظر شما
اصل مطلب
|