از : البرز
عنوان : هزاران اثر انتقادی اجتماعی بدون سانسور و خود سانسوری
میم نون عزیز
در قسمت ثانیا، شما می نویسید، استنباط هر کس از حکم شما......، میم نون عزیز، شما نمی توانید از نظر هر کس یا تمامی انسانها در باره نوشته من اطلاع داشته باشید، بنابراین گمان میکنم سنجیده تر آن بود که می نوشتید، استنباط من از نوشته شما.
میم نون عزیز، یک کشور، یک ملت آن هم از نوع دموکراتیکش تنها می تواند یک قانون اساسی داشته باشد، با تاکید روی ملی بودن این قانون اساسی خواسته ام، بگویم عموم مردم در تدوین این قانون مستقیم یا غیر مستقیم نقش داشته اند، و دائما از این نقش خود دفاع میکنند. بنابراین پیروی و حفاظت از یک قانون اساسی ملی، نمی تواند به معنای سینه زدن زیر یک چتر باشد.
به گمان من، روشنفکران ایرانی، طرفنظر از وابستگی نظریشان به گروههای چپ، میانه و راست جامعه ایرانی، ایرانی هستند، و خواهان بهبود و پیشرفت ایران. حال چرا در کشور پیشرفتی به معنای واقع کلمه واقع نشده، و چرا پس از هر خیزشی، از یک استبداد به استبداد دیگر غلتیده ایم. اگر بخواهیم مانند دائی جان ناپلئون آقای پزشکزاد اندیشیده، و همه تقصیر عقب مانده گی هایمان را روی دوش توطئه خارجی و خارجیان بیاندازیم. از این دور باطلی که قرنهاست اسیر آن گشته ایم خلاصی نخواهیم یافت.
وقتی نوشتار روشنفکران مختلف ایرانی را مطالعه میکنم، علیرغم آنکه شاهدم، گروههای کثیری از روشنفکران ایرانی همچنان سرگرم پختن آش کشک خاله برای یکدیگر هستند، در مقابل هر روز به تعداد روشنفکرانی که اعتقاد به احترام و ارزش گذاشتن به حضور یکدیگر پیدا می کنند، نیز افزوده می شود. به گمان من، راه نجات ایران از دور باطلش، تنها از راه افزایش چشمگیر چنین روشنفکرانی میگذرد.
میم نون عزیز، در مورد تاریخ اروپا و فجایع رخ داده در آن حق با شماست، ولی آنها از تاریخ خود آموخته اند. آنها آموخته اند، علیرغم تمامی اختلافات نظری و عملی کنار هم بنشینند، بحث و گفتگو کنند، رای بگیرند، تابع رای اکثریت باشند، حقوق اقلیت را در حد امکان در نظر بگیرند. ولی خود می دانند، یک جامعه ایده آل ندارند، درست به همین جهت است، که نشریات اروپایی هر روز شاهد هزاران اثر انتقادی اجتماعی بدون سانسور و خود سانسوری است.
میم نون عزیز، وقتی بحثهای منطقی و طبیعی بین حریف و شاعر منجر به بد و بیراه می شود، نشان آشکاری است، بر اینکه حریف و شاعر، اعتقاد و ارزشی برای حضور یکدیگر نداشته اند. تصور من این است که، هم حریف و هم شاعر فقط مشغول پختن آش خود بوده اند، بدون چشیدن از آش یکدیگر. نتیجه طبیعی چنین بحثهایی هم چیزی نیست، جز بد و بیراه و تخریب اعصاب.
شاد باشید
۴۷۰۰۵ - تاریخ انتشار : ۱۶ مرداد ۱٣۹۱
|
از : الف باران
عنوان : بشکنی ای قلم ای دست اگر ، پیچی از خدمت محرومان سر ...
در کامنت آورده شده کلمهٔ "متعهد" به "متحد" تبدیل شده است ، در ( روشنفکران متعهد و یا روشنفکران غیر متعهد و وابسته) با پوزش...
۴۶٨۹۷ - تاریخ انتشار : ۱۲ مرداد ۱٣۹۱
|
از : میم نون
عنوان : روشنفکر یک طبقه اجتماعی نیست، بلکه یک قشر اجتماعی است.
خیلی ممنون البرز عزیز
اولا خانم و یا آقای البرز نامیدن کسی به معنی زیر علامت سوال قرار دادن اعتقاد ایشان به برابری زن و مرد نیست.
هدف عرض احترام بوده است و بس.
ثانیا استنباط هرکس از حکم شما مبنی بر اینکه « همه خود را برابر حقوق، در برابر یک قانون اساسی ملی می دانند.» فقط این است که همه قانون اساسی واحدی را می پذیرند و عملا زیر چترش سینه می زنند.
البته همه واقعا برابرحقوق نیستند. خیلی ها حتی حق تدریس نداشتند و بدتر از یاران تحت تعقیب بودند. البته تعقیب در متروپول ها نامرئی است.
فرمولبندی شما مبنی بر اینکه « در ممالکی که فرهنگ دموکراسی در آنها نهادینه شده، روشنفکرانش به مرور و به تجربه دریافته اند، اجتماعشان باید به مانند یک تیم فوتبال عمل کند. ... بنابراین به گمان من مقبولیت مردمی و اجتماعی روشنفکران ایرانی ایجاد نخواهد شد، مگر که روشنفکران ایرانی بپذیرند حضور یکدیگر را.»
این به معنی تحریف واقعیت عینی حاکم در اروپا و امریکا و الگوسازی از کشورهای متروپول و عملا تقلید از آنها ست.
ضمنا بی اعتنا به گذشته خونین و چرکین این جوامع و بی اعتنا به اختلاف سطح توسعه نیروهای مولده در غرب و شرق است.
یعنی برخوردی اوتوپیکی ـ ایدئال است و نه رئال.
ولی مخالفت شما با تقلید خود شادی بخش است.
اما در « در دهه چهل قرن بیستم و نیز در سال های شصت به بعد»
در این دو مورد جوامع اروپائی بشدت پولاریزه (انقطاب) شده بودند و وضع بمراتب بدتر از ایران بود.
در دهه چهل قرن بیستم در جوامع اروپائی خیل عظیم روشنفکران اروپا ستایش گران شورمند جنگ و کشتار بودند و طرفدار جنیش راسیستی ـ فاشیستی ـ ناسیونال ـ شوینیستی
حتی روشنفکران بزرگی از قبیل هایدگرها، ماکس وبرها، یاسپرس ها، ویتگن اشتاین ها و غیره طرفدار شدید شرکت در جنگ جهانی بودند.
ویتگن اشتاین حتی داوطلبانه عازم جبهه شده بود و از مشاهده بی رغبتی سربازان عادی به کشتار، دلخور بود، آن سان که می خواست دست به انتحار بزند.
پس از اینکه همه آزادی های دموکراتیک به اتش کشیده شد و بربریت وحشتناکی به راه افتاد، ۶۰ میلیون قربانی و دهها هزار شهر و روستا خاکستر شدند وسیر دل از همدیگر کشتند و تنها کشور سوسیایلستی تازه نفس را به ویرانه ای سوگوار با بیست میلیون کشته و صد میلیون علیل بدل کردند، دموکرات شدند.
آش کشک خاله را پختند و جلوی همه اقشار و طبقات اجتماعی نهادند تا توبه کنند و پا از گلیم مناسبات سرمایه داری درازتر نکنند، ضمنا به تخریب بی برگشت و برنامه ریزی شده شعور مردم از کودکستان کمر بستند.
بدین طریق «صلح اجتماعی» کذائی برقرار شد.
ولی هنوز یک دهه از صلح کذائی نگذشته بود که جنبش موسوم به ۶۸ شعله ور شد.
آن سان که حتی احتمال می رفت که پرچم سرخ در قلب فرانسه برافراشته شود.
اما راجع به تئوری شما مبنی بر اینکه «روشنفکران ایرانی بپذیرند حضور یکدیگر را.» باید گفت که روشنفکر یک قشر اجتماعی است و نه یک طبقه اجتماعی
ولذا منافع طبقاتی متفاوت و حتی متضاد دارد و نمی تواند تضاد نداشته باشد.
ما آزموده ایم، در این شهر بخت خویش
دیروز حریفی با شاعری در فیس بوک بحث کرد و هرچه بد و بیراه بود، از شاعر مظلومتر از شهید کربلا دریافت کرد و ضمنا قطع رابطه تا ابد را.
ولی کم نیستند روشنفکرانی که شعار «تفاوت در اندیشه و وحدت در عمل» می دهند.
ولی احتمالا نه معنی تفاوت در اندیشه را می دانند و نه معنی وحدت عمل را.
خیلی ممنون
۴۶٨۹۵ - تاریخ انتشار : ۱۲ مرداد ۱٣۹۱
|
از : الف باران
عنوان : بشکنی ای قلم ای دست اگر ، پیچی از خدمت محرومان سر .... " افراشته"
انتخاب چنین موضوعاتی در شرایط بحرانی کنونی ایران میتواند فرار از مسئولیتهای عینی باشد. مسائل روز جامعه ایران خطر احتمالی جنگ،بحرانهای فلج کننده و نتایج حاصله از آن ، گرانی و اختناق عریان حکومتی به بهانههای مختلف است . وظیفه آگاهان جامعه رهنمودها و راههای مقاومت و مبارزاتی در راه هدفی که امید به آینده را نوید دهد ، انتظار میرود . بطور دقیق به مردم باید گفته شود که در مقابل جنگ تحمیلی و تحریمهای اقتصادی چه هدفی را باید دنبال کنند . همانقدر که "روشنفکر متحد" میتواند نقش هدایت کنندهای را برای مردم داشته باشد بهمان اندازه هم روشنفکر "غیر متحد و وابسته" میتواند نقش فروشنده و دلالی کشوری را بازی کند، در ازای یک زندگی راحت در کشورهای خارجی، آنچه بیگانگان بخواهند همان کنند . متأسفانه امروزه خرید و فروش کشورها با همکاری و دلالی روشنفکران داخلی و خارجی در دستور کار قرار گرفته است. بی جهت نیست که اکثر روشنفکران در باره محکومیت جنگ و تحریمهای اقتصادی قلم لرزان و منتظری را بدست گرفته اند . نگاهی به نشستهای روشنفکران غیر متحد خارج کشور دلیلی بر همین ادعاست ! آنها که در تریبونالهای بین المللی، بطور مثال در لندن که مدعی مستقل بودن آنرا داشتند و شرکت هم کردند ، در آن پوششی تبلیغاتی برای بیش از ۵۰۰ میلیون بیننده تدارک دیده شده بود ! تهیه چنین تدارکاتی در وسعت چنین پوششی صدها هزار یورو و یا دلار مخارج دارد. آیا روشنفکران این هزینهها را از جیب خود برای مردم ایران پرداخته بودند ؟ معلوم است که هیچ گروه و یا مجموعه تمام گروههای مستقل توانائی پرداخت چنین هزینهای را نداشتند .اگر هم این نشست و نشستهای مشابه دیگر اهداف سیاسی برای مقاصدی مشخص استعماری نداشته باشند به هیچ وجه اجازه اینچنین نشست هایی به آنها داده نخواهد شد.در دنیای دموکراسی جنگلی امروزی , سیاستی که موافق حرکت چرخ دندههای استعماری نباشد آنرا در ردیف خرد شدنی ها قرار میدهند. روشنفکران هم از این روش استعماری مبرا نیستند...
۴۶٨۹٣ - تاریخ انتشار : ۱۲ مرداد ۱٣۹۱
|
از : البرز
عنوان : روشنفکران ایرانی
میم نون عزیز، اول اینکه از دیدگاه من مرد و زن هر دو انسانند و با ارزشهای برابر. ثانیا من هرگز کسی را به سینه زدن زیر چتر قانون واحدی دعوت نکرده ام. ثالثا من نظر خوشی نسبت به تقلید ندارم. لطفا مطلب مرا یکبار دیگر با کمی دقت بخوانید
میم نون عزیز، در دهه چهل قرن بیستم و نیز در سالهای شصت به بعد ماجرا از چه قراری بوده
۴۶٨٨۷ - تاریخ انتشار : ۱۲ مرداد ۱٣۹۱
|
از : میم نون
عنوان : اجرای اتللو از پایان نمایشنامه
در شاهکار ساعدی تحت عنوان «اتللو در سرزمین عجایب»، آخوندکی پیشنهاد می کند که نمایشنامه عقب عقب اجرا شود:
از پایان شروع شود وبه سوی اغاز ادامه یابد.
تحلیل خانم و یا اقای البرز آدمی را به یاد راه حل طرف می اندازد.
روشنفکران ظاهرا «همه یکسان» متروپول ها به فراست می رسند و همه با هم زیر چتر قانون واحدی سینه میزنند.
ایرانی ها هم باید به تقلید بپردازند.
البرز اما یادشان می رود که قبل از این فراست، نه تنها در سال های دهه چهل قرن بیستم، بلکه در سال های ۶۰ به بعد، ماجرا از چه قراری بوده؟
این فقط محض یادآوری است.
شاید احتیاج به روده درازی نباشد.
۴۶٨٨۴ - تاریخ انتشار : ۱۲ مرداد ۱٣۹۱
|
از : البرز
عنوان : مقبولیت مردمی و اجتماعی روشنفکران ایرانی
مسعود نقره کار عزیز، ممنون از تلاش خوبت برای نوشتن این مقاله ارزشمند.
چند نکته در این زمینه به ذهنم آمد، که فکر کردم بد نیست با شما و خوانندگان مقاله با ارزش شما در میان بگذارم.
در ممالکی که فرهنگ دموکراسی در آنها نهادینه شده، روشنفکرانش به مرور و به تجربه دریافته اند، اجتماعشان باید به مانند یک تیم فوتبال عمل کند. به بیان دیگر اجتماع پذیرفته وجود و ارزش جناحهای راست، میانه و چپ خود را. از جایی که آنها دریافته اند سیاست حذف می تواند فردا گریبان خود آنها را هم بگیرد، این سیاست کشور بر باد ده را کنار گذاشته، و همه خود را برابر حقوق، در برابر یک قانون اساسی ملی می دانند.
بنابراین به گمان من مقبولیت مردمی و اجتماعی روشنفکران ایرانی ایجاد نخواهد شد، مگر که روشنفکران ایرانی بپذیرند حضور یکدیگر را. در سالیان اخیر مثالهای فراوانی از همبستگی روشنفکران ایرانی دیده شده، ولی هنوز در آغاز راهیم.
شاد باشید
۴۶٨۷٨ - تاریخ انتشار : ۱۱ مرداد ۱٣۹۱
|
از : ربابه سین
عنوان : دلایل قوی باید و معنوی، نه تعریف بیهوده، یک مثنوی
اقا رضا فرزین ایکاش لطف می کردید و محاسن لاتحد و لاتحسی این مطلب را و کاستی های ناچیز آن را نخست برمی شمردید و بعد هلهله و هورا سر می دادید.
تا به بدآموزی خلایق دست نزده باشید.
چون طرفداری بی دلیل از این و آن بدجوری مد شده است.
۴۶٨۶۵ - تاریخ انتشار : ۱۰ مرداد ۱٣۹۱
|
از : رضا فرزین
عنوان : کوتاه ، وزین ومستدل
برای اولین بار است که می خوانم کسی روی این موضوع کار کرده باشد . آن هم کوتاه ،وزین و مستدل ، دست مریزاد. قابل فهمیدن هست که هر متنی می تواند کاستی هایی داشته باشد کاستی های این متن در برابر نکته های پر ارزشش ناچیز است
۴۶٨۶۲ - تاریخ انتشار : ۹ مرداد ۱٣۹۱
|
از : شین میم
عنوان : روشنفکر یک قشر اجتماعی است
روشنفکر را نمی توان تحت اللفظی معنی کرد، مثل هر مفهوم و مقوله علمی و فلسفی دیگر
روشنفکر یک جمع همگون و یکدست و مثبت نیست.
هر طبقه اجتماعی روشنفکر خود را دارد: هم هایدگر روشنفکر بود، که تمیزش از هیتلر دشوار بود و فاشیسم را تئوریزه می کرد و هم برتولت برشت و چارلی چاپلین و غیره که بر ضد فاشیسم مبارزه می کرد.
این سر تیتر دکتر نقره کار از بنیان نادرست است و اگر از سر ندانستن نباشد، خودفریبانه و خدا نکرده عوامفریبانه است.
جامعه شناسی دانش و دیگر مکاتب وابسته به امپریالیسم نیز از «روشنفکر به مثابه قشر شناور بر فراز جامعه و طبقات اجتماعی» دم می زند.
هم جلال آل احمد روشنفکر بود که زمینه تئوریکی لازم برای نزول فوندامنتالیسم را هموار می کرد و هم به آذین که دیکتاتوری نعلین را درد انشگاه حقوق تهران سخنرانی می کرد. هم سروش روشنفکر است و هم نقره کار و نگهدار و هادی غفاری و خامنه ای و احمدی نژاد، هم خانم رجوی روشنفکر اند، هم خانم رجبی. خانم رجبی چه بسا روشنفکرتر از خانم رجوی است. چون کتاب هم می نویسند.
۴۶٨۵٣ - تاریخ انتشار : ۹ مرداد ۱٣۹۱
|