سیاسی دیدگاه ادبیات جهان - مقالات و خبرها بخش خبر آرشیو  
   

کشتار ۶۷ به بانگ بلند (۳) - اسماعیل خویی

نظرات دیگران
اگر یکی از مطالبی که در این صفحه درج شده به نظر شما نوعی سوءاستفاده (تبلیغاتی یا هر نوع دیگر) از سیستم نظردهی سایت می‌باشد یا آن را توهینی آشکار به یک فرد، گروه، سازمان یا ... می‌دانید لطفا این مسئله را از طریق ایمیل abuse@akhbar-rooz.com و با ذکر شماره‌ای که در زیر مطلب (قبل از تاریخ انتشار) درج شده به ما اطلاع دهید. از همکاری شما متشکریم.
  
    از : میم نون

عنوان : با ناصحان بگو!
خیلی ممنون ف. فارسی عزیز
راستش را بخواهید، ما برای خاطر خواننده که قبل از همه خودمان باشیم، بازنویسی اش کرده ایم.
تغییری در شعر داده نشده است.
شما که حتما فرصت نداشته اید تا نگاهی بدان بافکنید.
بازنویسی شعر خود به درک بهتر و عمیقتر ان کمک می کند. شاید بهانه ای بوده است.
علاوه بر این، هر تأملی روی هر شعری و یا مطلبی درس آموز می تواند باشد.
اما برخلاف اندرزگوئی بی دلیل، بی دردسر نیست، انرژی زدا ست.
۴۷۲۲۰ - تاریخ انتشار : ۲۴ مرداد ۱٣۹۱       

    از : ف فارسی

عنوان : شعر
با درود.بگذارید شاعر شعر را چنان که می خواهد بنگارد و خواننده چنان که در توانش هست آن را بخواند
۴۷۲۰۷ - تاریخ انتشار : ۲٣ مرداد ۱٣۹۱       

    از : میم حجری

عنوان : تحلیل واره ای بر این شعر آقای خوئی
بر این شعر آقای خوئی در تارنمای دایره المعارف روشنگری تحلیل واره ای نوشته می شود:
لینک بخش اول تحلیل واره:
سیری در شعری از اسماعیل خوئی (۸)

http://hadgarie.blogspot.de/۲۰۱۲/۰۸/۸_۱۲.html
۴۷۱۵۵ - تاریخ انتشار : ۲۲ مرداد ۱٣۹۱       

    از : میم نون

عنوان : بازجوئی به شعر
شعری رئالیستی، در فرم پرسش و پاسخ میان حاکم و محکوم، با موضعگیری ضمنی از هر دو طرف گفت و گو، بازهم بطرزی رئالیستی از هر نظر.
خواندن این شعر به سبب نگارش خاص ان آسان نیست.
ما آن را بازنویسی کردیم، تا فهمش بلکه آسانتر شود:
• ـ «در شرع‌ِ خدا، "سیاستی" گر باشد،
• در معنی ی ریشه‌ ای ی "کیفر" باشد.
• این‌ است‌ که‌ هر سیاستی، در اسلام‌،
• در دست‌ِ قضات‌ِ شرع‌ِ انور باشد.»

• زندانی ها ستاده‌ بر جا، دو صَفی:
• این‌ است‌ نُمادِ ترس‌ و آن‌ جان‌ به‌ کَفی.

• - « تو گفتی «آری»، به‌ سوی این‌ صف‌ رو!
• - تو گفتی «نه» ، برو، صف‌ِ آن‌ طرفی.»

• - «تو دین که نداری؟!»
• - «نه، من‌ ام یک کمونیست‌.»
• - «یعنی که‌ خدا نیست‌ و اسلامی نیست‌؟»
• - «یعنی که‌ جهان‌ هست‌ و در آن‌ انسان‌ هست‌،
• وِ انسان‌ به‌ جهان‌ تواند انسانی زیست‌.»

• - «فرض‌ است‌ به‌ مومن‌ که‌ نمازی باشد.»
• - «شَرط‌ آن‌ که‌ نماز غیر بازی باشد.
• من‌ خوانم‌ اگر نمازی، از تَرس‌ِ شما ست.»
• - «جُرم‌ِ تو همین‌ زبان‌ درازی باشد! »

• - «خوانی تو نماز؟» متّهم‌ ماند به‌ جای
• خاموش‌، که‌ یعنی: «به‌ تو چه‌ ، بی سر و پای؟!»
• - «می خوانی؟»، گفت‌ شیخ‌ و
• - «ای خَر، به‌ تو چه‌؟!»
• این‌ بارش‌ ، در جواب‌، غُرّید خدای.

• گفتا که‌ «نماز رُکن‌ِ دین‌ باشد»، گفت‌:
• «دین‌ نَبْوَد دینی که‌ چنین‌ باشد!»
• گفت‌، «فرمود خدا، خود، که‌ مرا سجده‌ برید.»
• «یعنی که‌ خدا همین‌ زمین‌ باشد»، گفت‌.

• قاضی ی بهانه‌ جو از او کرد سئوال‌:
• «آیا خوانی نمازِ خود در همه‌ حال‌؟»
• او هیچ‌ نگفت‌ و قاضی اعدامش‌ کرد:
• غافل‌ که‌ مسلمان‌ است‌، امّا کَر و لال‌.

• - «خیزی به‌ نماز؟»
• - «روز و شب‌، با اخلاص‌!»
• - «لعنت‌ به‌ گروهَک‌ات‌ کنی؟»
• - «لعنت‌ِ خاص‌! »
• قی کرد، ولی، به‌ پاسخ‌ِ، «یاران ‌ات‌
• را نیز تو حاضری زنی تیرِ خلاص‌؟»

• ای عاشق‌ِ انسان، به‌ نمازت‌ چه‌ نیاز؟
• هان‌! سر بفراز ـ چون‌ مسیحا ـ به‌ فراز.
• از بس‌ که‌ خدایی است‌ مهرِ تو به‌ خلق‌،
• باید که‌ نماز هم‌ بَرَد بر تو نماز.

• اینان‌ که‌ به‌ راه‌ِ آرمان‌ بی باک ‌اند ،
• از جنس‌ِ حقیقت‌ اند ، یعنی پاک ‌اند.
• خورشید نماز می بَرَد برجانْ ‌شان،
• هرچند ـ به‌ تن‌ ـ فتادگان‌ برخاک ‌اند.

پایان
۴۷۱٣۲ - تاریخ انتشار : ۲۱ مرداد ۱٣۹۱       

  

 
چاپ کن

نظرات (۴)

نظر شما

اصل مطلب

   
بازگشت به صفحه نخست