از : لیثی حبیبی - م. تلنگر
عنوان : رمضانی عزیز، بی انصافی رسم روزگار است و من ازبی انصافی شما اصلاً تعجب نمی کنم.
«ساقی بیار باده و با مدعی بگوی»
(حافظ جان شیراز)
اولاً من نیز همان درد شما را دارم. و حرفهایی که نوشته اید درد من نیز هست. درد من خیلی بیشتر از آن است که شما نوشته اید و دارید.
بجز در یکی دو مورد که بهش اشاره می کنم. آن یکی دو مورد هم سو تفاهم و یا بی انصافی است. یعنی حرف من را بد فهمیده اید؛ یا خواسته اید بد بفهمید. یعنی درست هضم اش نکرده اید. و بعد آمده اید و مرا با یک ناسیونالیست قبیله گرا و اندک اندیشه مقایسه کرده اید. اشکالی ندارد، هرچه از دوست رسد نیکوست.
دوماً، من اعتقاد واقعی خود را نوشته ام. و دیر تر بیشتر اش شکافته ام. با شعر و شور و هستی جانم شکافته ام تا بیشتر و بهتر بنمایم آنچه در دل دارم. ولی افسوس که از باده ی وجود، که به قول حافظ جان شیراز آورده بودم، مدعی هیچ ندید. من بعد از این کامنت می روم پی کارم. ولی حیف است که آدمی بخاطر خود خواهی درون، چنان خود را پرت کند که هیچ قادر به دیدن عاشقان ناخورده مست نگردد.
بر عکس شما هیچ حرف جدیدی نزده اید. بجز بعضی خبر ها که خواستید نشان دهید که چقدر مظلوم هستید. من مظلومیت کردستان را با تمام وجود خود درک می کنم. ولی شما چیزهایی را نمی دانید که مرا وادر می کنید لب به سخن بگشایم. و آن مظلومیت من، خانواده ی من و مردم من است. من در ادامه به این نکته ی فاجعه دار باز بر می گردم.
اگر سعادت کرد در جدایی است، من مخالف آن نیستم. ولی شما عزیز به مفهوم سخن من توجه نمی کنید. می دانید چرا؟
برای اینکه با تصمیم از قبل وارد بحث می شوید. این فقط شما نیستید که اینگونه بر خورد می کنید. این بر خورد بخش بزرگی از "اندیشمندان" بی انصاف دو قرن ما است. حتی کسانی که دیروز هستی خود را برای مردم فدا می کردند، امروز فراوان دیده می شود که در برابر خود خواهی و حقیقت، اولی را بر می گزینند. من نمونه های تلخ فراوان دارم؛ که هم شرم دارم از بیان اش و هم اینجا جایش نیست.
نه دوست عزیز، من حرف بر آمده از دل را دلسوزانه زده ام. حال شما نخواستید آن را در یابید و یا توان دیافت اش را نداشتید بحثی دیگر است.
من به زلالی و چشمه واری انسان با عشق می نگرم. و به همین خاطر نیز در دروغکده ی این جهان حق کش و دنی پرور جایی ندارم. یعنی نخواسته ام که داشته باشم. زیرا بوی لجن اش، و بوی کباب اش که با بوی خون انسان ها در هم آمیخته، تهوع آور است برای یک مبارز و اندیشمند واقعی مردمی.
شما یا سخن مرا درست درک نمی کنید، و یا اینکه خودتان را به آن راه می زنید. من اعتقاد دارم که با جنگ و در گیری هرگز کردستان خوشبختی در منطقه نخواهیم داشت. من اعتقاد دارم که ناسیونالیزم نمی تواند کردستان رنجدیده و خون آلود را نجات دهد. ولی می تواند بدترش سازد. من اعتقاد دارم که اگر حتی شما می خواهید جدا شوید، باید در صلح و آرامش به آن شکل قانونی ببخشید. یعنی در ایران فردا و دارای دمکراسی از سوی پارلمان ایران که اندیشمندان منصف کشور از جمله کرد ها در آن نشسته اند، باید این موضوع حل گردد. و یا به قول شما توافق شود که به رای مردم رجوع کنند. همه ی اینها باید در زمان صلح و آرامش و بر قراری دمکراسی و یکپاچگی رخ دهد. و در حالت های دیگر، ممکن نیست. یعنی با حکومت خان خانی مدرن - حکومت اقلیم کردستان - که بعضی آن را با فدرالیسم به اشتباه می گیرند؛ کاری از پیش نمی رود.
آنجا که من می گویم فقط و فقط در ایران یکپارچه است که ما به دمکراسی می رسیم، منظورم این است که فقط در این وضعیت - یکپارچگی، صلح و ثبات - است که می توان حق گرفت. می توان آزادی داشت. می توان صدای رسای عدالت بود. ولی با زور و در گیری، شدنی نیست. نه فقط شدنی نیست، بلکه به ارتجاعی ترین نیرو های مرکز نشین دوباره و هزار باره بهانه سرکوب می دهد. یعنی باز تمامی رشته ها پنبه می شود. من امروز با فیلم و سند، جنایتی که فردا ممکن است رخ دهد را نمی توانم به شما اثبات کنم. به حرف های من باور ندارید؟ جنگ را شروع کنید و بعد از قتل عام شدن مردم، دوباره بیایید و با محکوم کردن ارتجاع حاکم خود را تبرئه کنید. بفرمایید این گوی و این میدان.
کردستان عراق در شرایط ویژه ای از عراق جدا شد. شرایط هر منطه و کشوری را باید جدا دید. حتی اگر نیروی خارجی به ایران یورش آورد، شرایط کردستان عراق در کردستان ایران ایجاد نخواهد شد. دلایل فراوانی را می توان بر شمرد، من به یکی بسنده می کنم. کردستان عراق با مناطق عرب نشین مرز مشخص خود را دارد، بجز در مناطقی بسیار محدود.
امروز، تکرار می کنم: امروز هیچ نیرویی، نه داخلی و نه حتی جهانی نمی تواند برای کردستان ایران با استان آذربایجان غربی مرز جدید تعیین کند. مگر اینکه قتل عامی تاریخی رخ دهد. تازه آن هم مرز را تثبیت نخواهد کرد.
من از فردای دور نمی گویم. این کار، امروز به هیچ رو شدنی نیست. اگر کسی زور بزند، نتیجه اش بجز خون ریزی های بی حساب، و جنگ فرسایشی نخواهد بود. من کردستان، آذربایجان و کل ایران ر ا می شناسم که دارم خودم را هی به زمین می زنم، و وقتی را که ندارم، دارم از دست می دهم در این کامنت نویسی های خسته کننده و شکنجه دهنده.
حرف های مرا باور نمی کنید، شروع کنید تا خود ببینید.
در ایران باید دمکراسی بر قرار شود تا حق به حقدار از طریق قانونی برسد. من بعد از سال ها مطالعه و فکر کردن در مورد حقوق خلق های ایران و سرنوشت کل ایران به این رسیده ام. من یک انترناسیونالیستم. از شوینیزم، از حق کشی بیزارم. مرا حس زیبای انساندوستی به این بحث کشانده. من همه را به یک چشم نگاه می کنم. و چون شما اینگونه نیستید، برایتان باور کردن اش دشوار است.
رجوع به رای مردم نیز فقط و فقط در صلح و ثبات و ایران دموکراتیک است که امکان دارد. وگرنه اگر مذهب و ناسیونالیزم و خانی خانی بازی مدرن بخواهد مثلاً "ره گشا" باشند، بی هیچ تردیدی کار در پروسه ی خود به بن بستی تاریخی می رسد. به راحتی مردم شریف کوچه را به جان هم می اندازند تا یکدیگر را قتل عام کنند.
رمضانی عزیز، این حرف هایی که از اعماق دل بر آمده و اینجا در این چند کامنت نوشته شده، اگر باز و گسترده شود و فاکت های کافی برایش آورده شود - در سطح ملی و بین المللی - باور کن که همین چند کامنت، خود کتابی خواهد شد قطور.
من بیش از این حرفی نمی زنم. و می روم پی کارم. یعنی بحث را به دیگران وا می گذارم؛ و نتیجه ی بحث ما را به تاریخ می سپارم. و اگر شما عزیز اصرار دارید که من بگویم حق با شماست، همینجا اعلام میدارم: حق با شماست؛ سد در سد حق با شماست و تمام.
و از شما هم که در این بحث شرکت کردید کمال تشکر را دارم. من ایران غارت شده را با کردستان عراق و هیچ جای دیگری مقایسه نمی کنم. مقایسه ی شما غلط است. یک نوع زرنگ بازی است و سو استفاده را می مانَد.
در ایران امروز وقتی مسئول حقوق بشر اش، زمینخوار و جانی در می آید، من به شما اجازه نمی دهم که برای توجیه کار های خود آن را به رخ من سی ساله آواره بکشید. آواره ای که زندگی حتی آوارگان دیگر را نیز ندارد. شاید بگویید: که خوب هر کسی به اندازه ی لیاقت خود بر می دارد. نه، دوست عزیز من آدم بی لیاقت و بی استعدادی نیستم. در لجنکده ی جهان دو قرن ما اگر بی انصاف و دنی بودی حق زیستن داری۱.
زیر نویس ۱ - حال که ازمظلومیت تلاش کردی بگویی، گوش کن مظلومیت من، خانواده ی من و مردم مرا نیز. مسئولیت حکومت های ارتجاعی و جنایتکار با خودشان است. همانطور که تهران کهریزک می سازد و ... در عربستان نیز سر می زنند و حتی زن حق رانندگی ندارد، و ... این دو روی یک سکه است. شما فقط تهران را می بینید و من هر دو را. جنگ اندازان جهان ضغف مردم مذهبی و ناسیونالیست را خیلی خوب می شناسند و حالا این دو دسته شده اند وسیله ی آنها. عراق ثروتمند را به آسانی آّب خوردن با همین سلاح ویرانگر - مردم نادان - سوگوار تاریخ ساختند. مردم متعصب مذهبی و یا قبیله گرا آتش بیاران مفت آنها شدند برای خود زنی. برای خراب کردن خانه ی خود! باور نکردنی هست؟ نیست. ولی این تلخ، این ناگوار وحشتناک حقیقت دارد. به من چه ربطی دارد که حکومت چه جنایاتی را مرتکب شده؟!
شاید متوجه نیستید که من از دمکراسی در ایران فردا سخن می گویم.
یا نه می خواهید با اینگونه بر خورد ها از بحث منطقی بگریزید؟ برای من شعار ندهید. رنجی را که من در راه حق و حقیقت کشیده ام، کمتر انسانی در کل جهان کشیده. مظلومیت من در هیچ دفتری نگنجد. تا نگویی که شعار می دهی، خواستی بیا از نزدیک ببین نتیجه بیدادی باور نکردنی را. ولی اگر نیامدی و ندیدی، بدان و آگاه باش که در برابر جنایت بر علیه بشریت مثل خیلی از مدعیان اپوزیسیون چی دروغگو، سکوت کرده ای. و فقط یک توپچی تو خالی اینترنتی بوده ای مثل بسیاران دیگر.
حال که بحث گشوده شده، بگذار از فرصت استفاده کنم و کمی هم با قاضی قاضی ها حرف دلم را بزنم. چون چند روزی است که فیلم اش را دیده ام و آرامش را از من ربوده.
آقایی در ایران رئیس قوه ی قضاییه است. تکرار می کنم: رئیس قوه ی قضاییه است. برادرش رئیس سازمان حقوق بشر ایران است. تکرار می کنم: رئیس سازمان حقوق بشر!
این آقای "حقوق بشری" آمده و زمین های زیادی را خورده، غورت داده. گند اش حالا در آمده. صدای مردم و عدالتخواهان جامعه بلند شده. این آقا - "قاضی قاضی ها" - آمده در یک جلسه ای گفته: این سرو صدا ها سیاسی است.
نگفته اصل خبر دروغ است. بلکه به زبان بی زبانی گفته: همه دزدند، شما تنگ چشمان فقط این سه برادر را می بینید!؟
و در پایان باز سخنی با رمضانی: این یک نمونه ی "تر و تازه" بود از جنایت بر علیه ملت غارت شده ی ایران که به عنوان مثال آوردم. تو هی اعمال این حکومت چی ها را به رخ من می کشی که چی؟ یا نه قصد در رفتن از بحثی منطقی را زیرکانه در پیش گرفته اید؟ مرا به این دزدان و جانیان چکار؟ مرا خانواده ای تربیت کرده که نه قوم گرا بوده و نه حق کش و نه حکومت گرا. انساندوستی را به ما آموختند. به ما آموختند: در هر حالی که بودید به حق و حقیقت بیندیشید. حتی اگر لقمه از دهان کودکتان گرفتند، به عدالت پشت نکنید. لقمه را از دهان کودکم گرفتند، ولی من بخاطر حق و بخاطر تمامی کودکان جهان، همچنان به ناحق نه! گفتم. حال که ازمظلومیت گفته ای و مرا به سر کار آورده ای؛ اگر شهامت اش را دارید، بیایید و از نزدیک زندگی یکی از رنجدیده ترین انسان های روی کره ی زمین را ببینید. تا هی برای در رفتن از بحث منطقی، جنایات این و آن را به رخم نکشید. اگر آن شهامت را در خود نمی بینید، پس لطفاً شعار ندهید. این حرف من فقط خطاب به شما نیست؛ خطاب به همه کسانی است که مدعی دفاع از حقوق بشر و انسان و انسانیت هستند. فواد عزیز مسئول همین سایت اخبار روز، نماینده ی من. هرکس خواست بیاید با او تنظیم کنید و بیایید. نوشتم با فواد تنظیم کنید، برای اینکه بدانم که میزبان چه کس و کسانی خواهم بود.
اگر ما سوختگان و پاک باختگان تاریخ شعار نمی دهیم و با آرامش می نویسیم و همه را به آرامش دعوت می کنیم، دلیل بر محافظه کاری ما نیست. بز دل و ترسو نیز نیستم، تالشی کوهی ام که به موقع اش با چهل تن در می افتم. این نوع بر خورد از ژرف نگری و سوختگی بی حد و حساب است. از شعله های درون است، نه از اندیشه ای زبون. اگر دروغگو نیستید، بیایید و ببینید.
جناب رمضانی باور کن که اگر جای من بودی، هر لحظه با این روحیه ای که در قضاوت داری، برای این و آن حکم اعدام صادر می کردی. ولی من تمام تلاش خود را کرده ام که دلم سیاه نشود. هر لحظه با آتش زندگی می کنم، ولی زلالی خود را حفظ کرده ام. دروغ نمی گویم. دغلی نمی کنم. سیاست بازی های مرسوم را بلد نیستم. نمی خواهم بلد باشم. تمام جهان ر ا اگر بدهند حتی مورچه ای را نمی کشم. به عمد و برای سود جویی نمی کشم. زیرا این پاکار، این فوندامنت هستی من است. این سرمایه من است. هنوز خیلی مانده تا شما ها این حرف ها را بفهمید.
این هم نشانی ایمیل من: habibileisi@googlemail.com
در ضمن ما سال ها تلاش کردیم که واژه های زبان های ایرانی درست نوشته شود؛ مثل تهران، تالش و ... طهران و طالش غلط است. ما صدای ط دسته دار عربی را نداریم. از این دست غلط نویسی در فارسی دری بسیار است. چنانکه واژه های سد = ۱۰۰ و شست = ۶۰، و ... را هنوز حتی دانشمندان ما غلط می نویسند، چون به آن عادت کرده اند.
از مسئولین اخبار روز گله مند شده اید که چرا کامنت شما منتشر نشده. که فکر می کنم حالا منتشر شده. نظر من این است که دوستان وقت رسیدگی به کامنت شما را نداشته اند، و طبق معمول ویژگی خود خیلی زود به قضاوت نشسته اید. چنانکه کامنت «اصلاح و پوزش» من نیز دیر منتشر شد.
اعتراض را من باید می کردم.
چرا؟
برای اینکه یک کامنت توضیحی که با داستانی به موضوع پرداخته بودم را دوستان مسئول سایت منتشر نکردند. چون ظاهراً تکراری بود. ولی دوستان دقت نکردند که آن کامنت با مفهوم نوینی دوباره ارسال شده بود. یعنی در عین حال که مفهوم سابق خود را آن داستان کامنت حفظ کرده بود، می توانست به عنوان فاکت وارد بحث ما نیز بشود. که نشد!
اعتقاد من این است که نقب به خانه ی ادبیات بسیار تأثیر گذار تر و مفیدتر است تا این نوع کامنتی که کار من نیست، ولی بناچار می نویسم اش. نقب به ادبیات در سخن نه فقط تأثیر گذارتر است، بلکه خود من نیز در هنگام آنگونه نوشتن به وجد می آیم و از اعماق جان سرشار می نویسم. به همین خاطر در بحث های خود، تا رها گردم، ناخودآگاه نجات بخش، مرا به خطه ی ادبیات می کشانَد.
گاه حتی شعری و داستانی را با داستان و شعر دیگری نقد می کنم.
آن دو بیت:
«عشق ار بُوَد محکم غریب»
.................................
ازیک نقد شعر است. که بخشی از آن نقد، به شکل داستان و بخش دیگر آن شعر است.
من بیش از این وقت مردم را نمی گیرم. بس است!
با حترام خدمت همه و به امید بر قراری صلح و عدالت برای همه جهانیان
پیروز و شاد باشید
۴۷۹٣۲ - تاریخ انتشار : ۱٨ شهريور ۱٣۹۱
|
از : لیثی حبیبی - م. تلنگر
عنوان : اصلاح و پوزش
آتش و آب در دل ِ جامت بَوَد
.................................
بُوَد درست است
آتش و آب در دل ِ جامت بُوَد
سوخته هر ذره ی خامت بُوَد
۴۷۹۱۵ - تاریخ انتشار : ۱٨ شهريور ۱٣۹۱
|
از : شلیر رمضانی
عنوان : به مسئولین سایت
دوستان عزیز به چه دلیل کامنت من را نمیگذارید من که در کمال احترام و فقط پیش برد دیالوگ با این وضعیت بد نوشتاری با زحمت کامنتی را تهیه میکنم در بخش نظرات میگذارم واقعأ بی انصافی است که آن را حذف کنید و در سایت نگذارید
۴۷۹۱۲ - تاریخ انتشار : ۱۷ شهريور ۱٣۹۱
|
از : شلیر رمضانی
عنوان : ادامهی سخن
جناب : لیثی حبیبی - م. تلنگر شما در اصل چیزی به کامنت قبلیتان اضافه نکردید امادهی همان سخنان پیش بود و هیچ اقناعی به جزء توجیه در آن نیست سخنان شما باور بفرماید همان ناسیونالیسم ایرانیست که خود را در پناه کلمهی انتر ناسیونالیسم پنهان میکند آخر کدام انسان این را از شما میتاواند قبول کند که دمکراسی فقط و فقط در پناه یکپارچگی ایران محقق میشود هیچ گونه دلیل لوژیکی و مستدلی در پس این جمله نیست و شاید کس دیگری پیدا شود و بگوید دمکراسی فقط و فقط در تجزیه ایران امکان پذیر میباشد برای مردمانی که چندین قرن است آسمیله و جنوساید میشوند امیدوارم مسئولین سایت بخاطر این جمله کامنت من را حذف نکنند من فقط منضورم ایننجا دیالوگ و ادامه بحث میباشد ایران نزدیک به یک قرن است قبل و بعد از انقلاب مشروطیت با آن همه هزینه امروز در سال ۲۰۱۲ کوچکترین قدم به سوی دمکراسی نه تنها بر نداشطه بلکه شدیدأ ضد دمکراسی و حتی ایران اسلامی میتوان گفت ضد بشریست تحجر و بربریت ایران اسلامی دیگر نیازی به اثبات و بحث ندارد بو قول شاعر شما ما را از سر بریده میترسانی جناب : لیثی حبیبی - م. تلنگ مردمان این کشوور که روزانه قتل و عام میشوند چه فرهنگی چه جانی و مالی هیچ انسانی در ایران نه امنیت جانی ، مالی ، سیاسی ندارد به چی دلیل کرد ( کورد) باید خود را ایرانی بداند و برای یکپارچگی آن مایه بگذارد ؟ من نزدیک به ۵۰ سال هست در عرض این ۵۰ سال زندگی به عنوان یک کورد که در کردستان ایران متولد شدم به طور مستمر کرد کشی ادامه داشته چه زمان جمهوری مهاباد چه قبل از جمهوری زمان رضا شاه چه بعد از جمهوری سال ۱۳۴۶ و کشتار سعبانه نیروهای ارتش شاهی ایران که کردستان را به کشتار گاه تبدیل کردند و چه زمان حال ۳۳ سال اخیر و فرمان جهاد و به قول خمینی این کردها روزنامهها را آزاد کردند قلمها را آزاد کردند مسجد ها را بستند پس از زمین و هوا و دریا سپاه و ارتش ایران کردستان بروند و در مسجدها را باز کنند و تا امروز بدون وقفه این کشتار مردم کرد ادامه داشته و امروز هم هر روز خبر کشته شدن چند جوان کرد که برای کسب معیشت با کال خودش کالا را بین ایران و عراق جابجا میکند بدون اینکه هیچ کسی جواب گوی کشتار این جوانان کرد باشد .
جناب لیثی حبیبی - م. تلنگر باور بفرمائید مشکل ملت کرد نه تحصیل به زبان کردیست ، نه رادیو تلویزیون کردی، نه در مانگاه، نه مدرسه و نه استاندار کورد برای کوردستان نیست مشکل کور مشکل اشغالگر و اشغال شده است حضور نزدیک به ۷۰۰ هزار نیروی مسلح در قالب بسیج ، سپاه ، ارتش، پولیس، سربازان امام زمان، نیروهای اطلاعاتی و و و اگر جمعیت کردستان ایران را ۷ میلون فرض کنیم به ازای هر کردی در کردستان یک نیروی نظامی و اسلحه بدست در هر کوچه و سر کوچه و خیابان و برزنی و آبادی به جان و مال مردم کرد تعرض میکنند و اینها نیروی هستند که کردی بلد نیستند و ۱۰۰۰ ها کیلمتر دورتر از کردستان به این سرزمین آورده شدند بهتر است نگوید با تمام مردم ایران اینگونه رفتار میشوود حال اگر رفتارم بشود فرقی در صورت مسئله نمیکند حال با تمام این احوال کردها در ایران میبینند مسافرت میکنند فامیل داراند انسوی مرز دست ساز در عراق که مردم کرد زندگی آنها بهبود یافته حاکم بر سرنوشت خود شدند و پارلمان کردستان هر روز قوانینی به نفع مردم از پارلمان میگزرانند چه به نفع زنان و چه مردم کم در آمد و مردم از کردستان ایران سهل است از نقاط دیگر ایران مثل یزد، اصفهان ، تهران برای کار به همین کردستان عراق دسته دسته میروند . حال شما به من بگوئید قرار است این دمکراسی و انترناسیونالیسم شـما در این ایران یکپارچه کی مستقر شود ؟؟؟؟؟؟؟ به چی دلیلی کورد منتظر این وعذهی سر خرمن باشد که بیشتر از ۱۰۰ سال است زبان دمکراسی در ایران قیچی میشود .
جناب لیثی حبیبی - م. تلنگر شما خود را انتر ناسینال میداند و تنفر خود را از ناسیونالیسم و قوم گرائی بیان میکنید باور بفرماید این تفکر شما و دفاع جانانه نیز تا آنجا که دمکراسی را منوط میکنید به ایران یکپارچه همان ناسیونالیسم و قوم گرائیست و انتر ناسیونال را با این کجا مرحبا من در یک کامنت قبلی نیز گفتم یک انتر ناسیونال منافعی جدا از منافع کل طبقهی کارگار ندارد یک انتر ناسیونال منافعی در یکپارچگی این یا آن کشور و سرزمین ندارد پس آیا فکر نمیکنید خود را در پناه کلمهی انتر ناسیونال قاییم کردید ولی در عمل همان صحبت ناسیونالیستها را تکرار میکنید ؟ یک انتر ناسیونال به خشبختی انسانها فکر میکند اگر بلفرض مردم کرد در تشکیل کشور مستقل کورد و جدائی خوشبخت خواهند شد یک انترناسیونال بدون چون وچرا در کنار آنها قرار میگیرد شما خلاف این را میگوید و میگوئید خیر مردم کرد در ماندن در چهار چوب ایران خوشبخت خواهند شد .اوکی قبول ولی به نظڕ مردم کرد احترام بگذارید بیاید برای این تبلیغ کنیم و از نظڕ آزادانهی مردم کرد برای تعین سرنوشت خودشان در یک رفراندوم من به عنوان یک کرد کاملأ پایبند نظر اکثریت مردم کرد هستم و از نظر اکثریت مردم دفاع میکنم حتی اگر خلاف نظر و تفکر خودم باشد
جناب لیثی حبیبی - م. تلنگر بیاید در عمل از دمکراسی دفاع کنیم شما که معتقد به دمکراسی و آزادی و برابری و حقوق بشر و رفاه در ایران یکپارچه باور داری قبول برای آن کار کنید و این ایران ایده آل را در عمل به جهانیان نشان دهید و بگذارید کورد نیز به فرض محال جدا شد و کشور مستقل خود را به وجود آور باور کنید اگر این ایرانی که شما به آن باور دارید در عمل آن چنین بود کورد نیز به همان چهار چوب ایران آزاد و دمکرات و رفاه شما بر خواهد گشت پایدار باشید و بهترینها برای مردم طالش
۴۷۹۰۵ - تاریخ انتشار : ۱۷ شهريور ۱٣۹۱
|
از : لیثی حبیبی - م. تلنگر
عنوان : شنیدم که حافظ از تزویر تاریخ و کهنگی جهان اینگونه ندا داد: قدح، ترکیبش ز کاسه ی سر جمشید و بهمن است و قباد
و اما چند جمله در باب زیر نویس شماره ی ۳: من قبلاً به این موضوع از جمله در همین پایگاه پرداخته ام؛ ولی می خواستم گسترده تر اش سازم؛ که متأسفانه وقت آن نیست. آن موضوعی در باب زبان و واژه است، و ربطی به بحث ما ندارد. امیدوارم در فرصتی دیگر بتوانم به آن بپردازم.
پس بگذار ازفرصت استفاده کنم و در باب این سئوال که: چگونه حتی تلفظ واژه تورک می تواند با شیوه ی تلفظ زبان های کهن ایرانی باشد!؟
برای اینکه تقر یباً تمامی اسامی خلق های جهان را دیگران بر آنها نهاده اند، که از معانی مختلفی بر خوردارند. این نامگذاری ها بر مبنای ویژگی های آن خلق ها و یا شرایط طبیعی زیستی آنها صورت گرفته. گاه تمجید است. گه از قدرت، ضعف، شغل و ... سخن به میان است. گاه توهین است. در زمان باستان نوعی فاشیزم قبیله گرایانه وجود داشت که گاه اصول پایه ای کار و زندگی اقوام شمرده می شد. هنوز قوم «نجس» حق ورود به جایی که هندو ها مشغول کاری و یا خوردن غذا هستند را ندارد. طبیعی است که نام «نجس» را خود آن قوم بر خود ننهاده.
ازجمله در این نامگذاری ها، ترک ها با بزرگواری خاصی به ما ایرانیان نگریسته اند؛ چنانکه به ایرانیان گفته اند: تات. تات یعنی دلنشین، زیبا، عزیز و ... هنوز در ترکی گفته می شود: تات لی قز، یعنی دختر نازنین، دختر ایرانی. تات لی سَس یعنی صدای زیبا و دلنشین و ...(لطفاً تات را فارس معنی نکنید. ایرانی شامل همه خلق های فلات ایران است، که فارس نیز یکی از آن هاست.)
و این را نیز باز باید اضافه کنم که: سکوت شکنی من فقط و فقط برای بیان نظر صادقانه ام می باشد؛ زیرا فکر می کنم که شاید ره گشا گردد. من هیچ نظر ویژه ای به هیچ خلقی ندارم. بزرگترین آرزوی من، صلح، عدالت و فرهیختگی برای کل جهانیان است بی هیچ مرزی. ولی برداشتن مرز ها نیز زمان دارد. یعنی چیزی که امروز حرف زدن از آن دشوار است، پنجاه سال دیگر می تواند به یک امر عادی و روزمره بدل گردد. حتی شاید بعضی ها آن را به سود خود ندانند و آن را نپذیرند. مثلاً شاید یک کشور فقیری بیاید و خواهش کند که کشور ثروتمندی آن سر زمین را از آنِ خود بداند، و آن کشور نپذیرد.
کوتاه سخن: زمان و شرایط معیار ها را عوض می کند. چیزهایی که تا چند ده سال پیش می توانست باعث خشم شما گردد، حالا به موضوعی روزمره بدل شده است. مثلاً پسرتان می آید و می گوید: وقت ندارم؛ با دوست دخترم قر ار دارم، باید بروم. و شما می گویید: پس برو تا دیر نکنی. ولی پنجاه سال پیش این نوع حرف زدن پر از بی ادبی و کاری زشت شناخته می شد.
اشعار دانای بزرگ شیراز را هم می توان مستقیم معنی کرد و هم می توان از آن دریا وَش، برداشتی عمومی و غیر مستقیم داشت.
عشوه میداد که از کوی ارادت نروم
دیدی آخر که چنان عشوه خریدیم و برفت
این بی وفایی ای که در ادبیات ایرانی پیوسته ازش سخن به میان است؛ همیشه با برنامه ریزی از پیش نیست؛ بلکه این گذر زمان و تغییر شرایط است که نظر انسان ها را تغییر می دهد. و چون من و شما او را دیگر مثل دیروز اش نمی بینیم، عهد شکن و حتی خائن اش می نامیم.
پس رمضانی بسیار عزیز، اگر با عجله به آب و آتش نزنی، یعنی «گر صبر کنی، ز غوره حلوا سازم.»
این خطاب من نیست به شما، این نوای تاریخ جهان دیده است که تأثیر گذر زمان را می شناسد نیک.
بیایید دوست بداریم همه ی جهانیان را. بیایید برای سعادت این جهان ره گم کرده، عاشق و ناخورده مست، دست در دست، صادقانه بکوشیم.
این تنها راه سعادت بشر است. باقی همان است که حافظ جان شیراز گفته سرشار و تمام: جنگ هفتاد و دو ملت همه را عذر بنه ...
ای کاش ما توان آن را داشتیم تا دریای حافظ را به سرای اندیشه ی خود بکشانیم نه سرسری.
فرموده اید: شما هم که سوسیالیسم را بر پا نکردید ... نام عدالت خواهی را هر چه که می خواهی بگذار. وقتی نیست، من حضور مبارک اش را در وجود خود نمی کشم. تا پشت سنگ نمانم، چشمه ی وجود به روان شدن فرا می خوانم. و به هر چیز نیز چنگ نمی زنم. غرق جهان خود هستم؛ یعنی با رطوبت زمانه دیگر زنگ نمی زنم. باری، وقتی درک عاشقانه ای از تاریخ داشتی، یعنی به سامان بی مرگی رسیدی:
خور همه سوی تو رخشنده است
زمزمه ات نغمه ی بخشده است
به عبارتی دیگر:
نیک چو «ترکیب قدح» بنگری
هیچ نباشی تو دِگر سرسری
آتش و آب در دل ِ جامت بَوَد
سوخته هر ذره ی خامت بَوَد
شعله زنان رقص کنان می روی
آگه ز چشمان جهان می روی
پرده ی پندار تو چون آسمان
چشمه بیدار تو چشم جهان
از دل سنگت چو بر آیی روان
پیر چو بیند، شود نو جوان
شور سراپا، سوی دریا روی
می دوی و می دوی و می دوی
آگه چو گردی ز آغاز ره
چشمه ی جانت همه آواز ره
خور جهان مست زلال ات شود
باغ جهان پر ز نهال ات شود
نغمه ی تو زمزمه ی عاشقان
عاشقی و پس سوی دریا دوان
پور جهانی و همه در به در
همچو سعیدی تو سلطان شهر
حیدر مهری چو افسانه ها
عاشق و مستی چو دیوانه ها
راز تو و خانه ی دریا خموش
دختر تاریخ نشسته به گوش
گر نرسی پادشهی بی نیاز
ور برسی غلغله ات دلنواز
چونکه به دریا نظر کرده ای،
ازدل تاریخ گذر کرده ای،
خار نداری و همه گل وَشی
آب رخ شعله ی هر آتشی۴
به عبارتی دیگر:
عشق ار بُوَد محکم غریب،
گر شعله ها داری به جیب،
در سر تو را سد نی بُوَد
مرگ از سراب ات کی بُوَد؟
و باز به عبارتی دیگر، اگر این سخن کلی و جهانی را به چشمه ی وجود شخصی بکشانم؛ می توانم بی تعارف و با پوزش از همه عاشقان بزرگ ره، اینگونه بیان اش دارم:
چرخ می در ساغر گل می زنم
شعله را در بزم بلبل می زنم
آتشم، لیث القلم در شهر عشق
در نیستان خمره غلغل می زنم
با ادب و ارادت خدمت همه و فعلاً بدرود
۴۷۹۰٣ - تاریخ انتشار : ۱۷ شهريور ۱٣۹۱
|
از : لیثی حبیبی - م. تلنگر
عنوان : آری به اتفاق جهان می توان گرفت(حافظ جان شیراز)
«فقط و فقط در ایران یکپارچه و متحد است که ما به دمکراسی می رسیم.»
دوست عزیز رمضانی سلام بر شما و بر همه سلام
آنچه من در آن تکه از کامنت خود نوشته ام؛ فقط آرزوی من نیست، بلکه واقعیت است؛ واقعیتی تاریخی. حالا شما می خواهید تلخ اش بشمارید و یا شیرین، بحثی دیگر است. آن بار هم برای شما عزیز نوشتم: آرزوی من و شمای دلسوخته و هر کسی یک چیز است، و واقعیت های اجتماعی موجود چیز دیگری.
من وقتی حرف می زنم از روی شناخت است. من روزانه دارم با ده ها نظر از هر دستی بر خورد می کنم. نظر عریان شما اصلاً تعجب مرا بر نمی انگیزد. من عمیقاً آشنای آنم. ولی دلسوزی مرا افزون می کند.
چرا؟
برای اینکه با چنین دیدگاهی متأسفانه همان نظرات من در مورد در گیری های قومی در منطقه تأیید می گردد. مباد چنان! هرگز مباد چنان! حال که شما تا ماکو پیشروی کرده اید؛ ای کاش «اومیت لی» عزیز که آمد و نوشت زبان اینها مو در آورد چقدر بگویند ما ایرانی هستیم؛ این کامنت شما را نیز می خواند تا به نادرستی نظر شتابزده ی خود هرچه بیشتر پی ببرد.
رمضانی عزیز، من همان سخن حافظ جان دُرافشان را در واقع تکرار کرده ام. یعنی بیایید همه دست در دست هم از حقوق خلق های ایران زمین از جمله کوردها۱ دفاع کنیم. این تنها راه شدنی است. باقی راه ها شدنی نیست. وگرنه من از دوستداران کوردستان عزیز و رنجدیده هستم. هنوز گاه در تنهایی خود با فرزاد منولوگ دارم؛ اندیشمندی که ایران زمین می توانست در آینده با نام او فخر بفروشد. هنوز چهره ی نازنین غنی بزرگوار که مظهر انساندوستی بود را در خاطر دارم. هنوز معلم خودم محمد جمیل وزیری سنه دژی که صمد را می مانست؛ تنبیه کردن بلد نبود و ما کودکانه بهش می خندیدیم، را به عنوان معلم نمونه در یاد دارم. هنوز چهره یک مادر کرد را به یاد دارم که پر از دلسوزی و زندگی و رنجدیدگی بود. و ... اگر شیوه ی کار شما عزیزان شدنی باشد، من انترناسیونالیست نیز بخاطر ارتباتط دیرینه ی کردستان با تالش کمی ناسیونالیستی برخورد کرده و در همین کامنت اعلام میدارم که: رای مرا نیز موافق خود ثبت کنید. و با قلم قرمز بنویسید: رای لیثی حبیبی دوستدار کوردستان رنجدیده از تالش پاره پاره. ولی شدنی نیست، عزیز جان.
باقی حرفهای شما را بی جواب می گذارم، زیرا ما انقلابیون عدالتخواه در پی حکومت مذهبی نیستیم، که بخواهیم بگوییم کدامش بهتر است. این یک بحث ضد تاریخی و انحرافی است. البته من شما را محکوم نمی کنم؛ حالا مُد شده است. دارند اینجور بحث ها را جای اصل موضوع می گذارند. جنبش های زیبای عربی را نیز با همین ترفند ها ربودند و سیاه کردند. وقتی در مصر آمدند و یک آدم بدنامی را رقیب آقای مرسی کردند، همان موقع گفتم: انقلاب مردم مصر هم رفت پی کار اش.
زیر نویس ۱ - دیده ام که وقتی بعضی ها ترک را تورک و کرد را کورد می نویسند؛ دیگرانی برایشان اشکال می گیرند. در حالی که تورک و کورد اصیل تر است.
راستی این تلفظ ها از کجا آمده؟
در تلفظ زبان های کهن ایرانی کمتر اوی کوتاه یا همان اوی گرد دیده می شود. هم تلفظ تورک و هم تلفظ کورد به سبک پهلوی است. بعد ها در فارسی دری این اوی بلند جای خود را به اوی کوتاه یا گرد داده. چنانکه فتحه ی مضاف زبان های کهن ایرانی جای خود را به کسره ی مضاف داده۲. و یک تغییر بزرگ دیگر نیز در فارسی دری رخ داده و آن محو شدن اول ساکن های کم نظیر زیبا و خوش آوای زبان های پهلوی است. و به همین خاطر است که فارسی زبان شتِرن را اِشتِرن، سلاویان را اِسلاویان و ... می نویسد و تلفظ می کند؛ که موسیقی کلام بکلی دِگر شده، شکسته می شود. زیرا او از کودکی دیگر این ویژگی زیبای زبانهای کهن ایرانی را نمی شناسد. امان از دست آن کسره ی مصطلح نابجا و خرابکار! البته گاهی فحته ی مضاف با اینکه وجود دارد ولی تلفظ نمی شود. مثل پیلَ تَن = تنِ پیل = تن بزرگ = لقب رستم پهلوان افسانه ای ایران کهن؛ که پیل تن، تلفظ می شود.
زیر نویس ۲ - چیلَ شب = شب شکستن چیل - پوست تخم افق - به وسیله ی جوجه خورشید = شبِ چیل = شب چله۳. پرسَ پولیس یا پرسَه پولیس = پولیسِ پرس(فارسی دری) و ...
بعضی پرس پولیس را پرسَ یا پرسَه می نویسند. این نوع نوشتن غلط است. زیرا وقتی فتحه ی مضاف را بکار می بری باید فراز را کامل نوشت. سرَه سیف = سیبِ سرخ. گرمَ وا = باد ِ گرم. گیلََ وا = بادِ گیلان و ... نمی توان نوشت: سیبِ، بادِ. سیبِ چی؟ سیبِ کی؟
دو نکته: زیر نویس ۳ را دیر تر می نویسم.
نکته ی دوم: البته من نباید در اینجور موارد نظر بنویسم. زیرا آنچه صادقانه به ذهنم می آید را می نویسم. در حالی که در این اینگونه بحث ها، تو بخوان دعوا ها، عموماً هر کسی در تلاش است بگوید حرف من درست است؛ بی آنکه به منطق طرف مقابل توجه ای داشته باشد.
راستی چرا چنین است!؟
زیرا در جهان "خوش انصاف" ما اغلب افراد در پی حقیقت نیستند، بلکه برای به کرسی نشاندن حرف خود تلاش می کنند. مثل این است که بگویم: من از مجید دفاع می کنم، چون پسر خاله من است. یعنی فقط دفاع از خودی اینجا مطرح است، نه حقیقت یابی. این همان قبیله گرایی است. شکلی از آن است که در وجود ما به مرور زمان کلاسه شده چنان، که بسیار گاه حتی خود نیز نمی دانیم که از نظر روانی اسیر آنیم. در خیزش های کور ناسیونالیستی بسیارگاه همین احساس فاجعه آفریده. در حالی که با اندکی دقت می توان آن مایه ی هیستریک و درگیری را بی اثر ساخت. برای این شدن، باید قبل از هر چیز، عمیقاً انساندوست بود و آن احساس بی نهایت زیبا را باید در نهانگاه جان، ژرف و ماندگار نهادینه کرد.
آری، گاه بر خود پیروز شدن، از جنگیدن در جبهه های جنگ دشوار تر است.
۴۷٨۹۶ - تاریخ انتشار : ۱۶ شهريور ۱٣۹۱
|
از : شلیر رمضانی
عنوان : باز هم سخنی کوتاه
توافق نامهی همکاری حزب دمکرات کوردستان و کومله که میتوانست یک مانیفست ،ملت کورد در کوردستان ایران تبدیل شود و جبههی متحد ملت کورد بر اساس آن تبدیل شود در اثر سهل انگاری یا هر چه نام آم میگذارید به توافق نامهی بین حزب دمکرات و کومله تبدیل شد این تافق نامه اگر حزب دمکرات و کومله کمی بیشتر مسئولانه بر خورد میکردند و یک کنفرانس ملی ملت کورد برای تشکیل جبههی متحد ملت کورد و جنبش رهائی بخش ملت کورد از تمام احزاب کورد دعوت میکردند مطمئنأ تمام احزاب شرق کوردستان ( کوردستان ) متن آن را امضاء میکردند ، حزب دمکرات کوردستان . حزب دمکرات کوردستان ایران شاخههای کومله، پژاک ، سازمان خبات، پاک . پارت یا حزب آزادی کوردستان همه همه بدون چون چرا متن آن را امضاء میکردند و این متن میتوانست به متن جبههی متحد ملت کورد یا جنبش رهائی بخش ملت کورد در کوردستان ایران تبدیل شود و این میتوانست تمام احاد ملت کورد را از ایلام تا ماکو بسیج کند متأسفانه این ۲ حزب یا عجله کردند یا به دلایلی فقط فعلأ امضاء این ۲ حزب را دارد امیدوارم در آیندهی نزدیک متن کامل جبههی متحد ملت کورد یا جنبش رهای بخش کوردستان مردم کورد را خوشحال کند (
کوتاه در چند مورد جناب : لیثی حبیبی - م. تلنگر میفرمایند فقط و فقط در ایران یکپارچه به دمکراسی میرسیم عجب بهتر بود میفرمودید دنیا فقط و فقط در یکپارچگی ایران به دمکراسی میرسید دوست عزیز اخر این هم شد بحث ایشان میفرمایند در کوردستان عراق عدالت اجتماعی مفهوم ندارد جناب در همین کوردستان عراق روزانه نزدیک به ۱۰۰ روزنامه مجله منتشر میشود ۸۰ این روزنامهها از مخالفین حکومت کوردستان هستند و شدیدترین انتقادات را متوجه حکومت و مسئولین حکومتی میکنند خوب در این ایران یکپارچهی اسلامی که زبان میبرند روزنامه منتقد و آزاد پیشکهش جناب شما که هنوز در ایران جمهوری اسلامی شیعهی اثنا عشری حکومت میکند شما که حکومت سوسیالیستی پر مهر محبت کارگری مستقر نکردید اگر میفرمائید مبارزه میکنید برای آزادی و دمکراسی در ایران خوب فعالین و طرفداران حقوق بشر در این اقلیم کوردستان بیکار ننشستند آنها نیز فعالیت میکنند برای دمکراسی بیشتر و آزادی بیشتر واقعأ جای تعجب دارد دوستان ایران گرا یخهی ایران متحجر و بشدت ضد بشری را بگیرید بهتر نیست ؟ وللا من همین کوردستان عراق بودم با ایران اسلامی بشدت عقب مانده و متحجر و زد زن قابل مقایسه نیست (
در آخر پیشنهاد من هم برای لیثی حبیبی هم جمهوری خواهان بهتر نیست سرنوشت مردم کوردستان دست مردمان کوردستان باشد که چی میخواهند به جای اینکه شما در خارج تحصیل به زبان کوردی را به انها اهدا کنید به یک رفراندوم آزاد گردن نهید که مردم کورد چی میخواهند شاید اصلأ تحصیل به زبان کوردی را نیز نخواهند فقط به حرف خود عمل کنید و به دمکراسی و آزادی احترام بگذارید و به یک رفراندوم آزاد برای سرنوشت کوردستان تحت نظارت مجامع جهانی تمکین کنید
۴۷٨۹٣ - تاریخ انتشار : ۱۶ شهريور ۱٣۹۱
|
از : لیثی حبیبی - م. تلنگر
عنوان : سلام
فقط و فقط در ایران یکپارچه و متحد است که ما به دمکراسی می رسیدم. در غیر این صورت دچار جنگ های قومی ارتجاعی خواهیم گشت که به دلیل فرسایشی بودن آن چیزی جز ویرانی بر جای نمی گذارد. همانطور که بار ها پیش از این نوشم، باز تکرار می کنم که این بازی با آتش است زیرا هیچ قدرتی در ایران و جهان قادر نیست بین کردستان ایران و آذربایجان غربی مرزی جدید بر پا دارد.
توجه به اقوام و ملیت ها اگر برای ارتقا فرهنگ و زبانشان باشد بسیار خوب است. اگر برای اجرای عدالت در آن مناطق باشد بسیار خوب است.
ولی قوم گرایی و قبیله گرایی دور ازعدالتخواهی می تواند ارتجاعی ترین و عقب افتاده ترین نیرو های ضد بشری را در مناطق مختلف به تحرک در آوَرَد. این قوم گرایی ارتجاعی و ضد انسانی در قفقاز زیبا که مردم با مهر در کنار هم می زیستند، خون ها ریخت. بیداد ها نمود که باور کردنی نیست.
ایرانیان از هر تیره ای باید هوشیار باشند تا قوم گرایی و قبیله گرایی ارتجاعی که قفقاز آرامو زیبا را به ویرانی کشاند، به وسیله ی بعضی نیرو های گمراه با نگرشی عمیقاً عقب افتاده به ایران نوین که دارای نیرو های رشد کرده ی اجتماعی و سیاسی مدرن است وارد نشود.
نمونه های دلخراشی از اثرات این قوم گرایی و قبیله گرایی می توان به عنوان مثال آورد. تا کامنت به درازا نکشد به یک نمونه بسنده می کنم.
در اوج اختلافات قومی قفقاز، گاه زنی حامله که تنها جرم اش این بود که از قبیله ی آنها نبود را از طبقات بالای ساختمان های بلند بر زمین پرت می کردند، و آن کوچولوی ناز که از شکم ترکیده ی مادر به بیرون افتاده بود، به وسیله ی مردمی مسخ شده و مسموم و نا آگاه تف باران می شدآن پایین. شرممان باد اگر آن شویم! اگر ما امروز، همین لحظه، ازخود هوشیاری ویژه به خرج ندهیم دو فردای دیگر بیشک دیر است.
و نکاتی در باب اختیارات اقوام و ملیت ها:
اولاً نوع اختیارات اقوام مختلف ایران را فقط و فقط مجلس ملی ایران تعیین می کند که همه ی مناطق کشور در آن نماینده دارند. اگر قرار باشد هر کسی برای خود در منطقه ای امر و نهی کند و دستگاه حکومتی برقرار سازد؛ این نوع حکومت همان حکومت خان های ارتجاعی قدیم است و بیش نیست. اما به دلایلی بدتر از آن می تواند باشد.
دوماً این اختیار داران به هیچ رو حق داشتن نیروی نظامی و حتی انتظامی را نباید داشته باشند. وگرنه کشور دچار یک سیستم یتیم خانه ای خواهد بود که هر لحظه می تواند شکننده باشد. کافی است که چند نفر به هر دلیلی کشته شود؛ تمام است. می تواند جنگ و برادر کشی آغاز گردد.
احزاب و گروه های میهنی که امروز سکوت پیشه کرده اند، باید بدانند که فردا در این مسئولیت تاریخی شریک جرم خواهند بود.
خیلی ها حقوق حلق های ایران را با حکومت های سر خود منطقه ای اشتباه می گیرند. حکومت اقلیم کردستان عراق یک منطقه ی خود مختار نیست. بخشی جدا شده است از کشور عراق که به دلایلی و از آن جمله استفاده از ثروت بیگران نفت عراق و هم شرایط منطقه بر خوردی بینا بینی دارد. نکته ی دیگری را نیز باید در نظر داشت که حکومت اقلیم کردستان بر خوردی بسیار ارتجاعی با مردم خود دارد. یعنی فقط یک منطقه ی کرد نشین است و بس. آنجا عدالت اجتماعی مفهوم ندارد، زیرا هیچ برنامه ترقی خواهانه ای در آن دیار یافت نمی شود. نمی توان بدون برنامه و با شعار های تو خالی عدالت بر پا کرد. برای آنها اصلی ترین موضوع حکومت کردن است. این نظر بسیاری از روشنفکران، انقلابیون و عدالتخواهان کرد است، نه نظر من.
۴۷٨٨۰ - تاریخ انتشار : ۱۵ شهريور ۱٣۹۱
|
از : لقمان شمال
عنوان : این قبیل «توافقنامه ها» فرمایشی استعمار، باعث بعقب انداختن پیروزی مبارزه ملی، آزادیخواهی و استقلال طلبانه مردم ایران میگردد.
توافق این دوجریان سیاسی که ادعای نمایندگی قوم کرد درایران مینمایند و بغلط و ریا خود را وارث مبارزان راه آزادی و عدالت اجتماعی این بخش از ایرانیان میدانند و از جانب آنها دم از جدایی استان کردستان از ایران میزند، بیشتر باید بعنوان یکی از «دستآوردهای» کنفرانسهای فرمایشی استکهلم و بروکسل و و و است که مقرر گردیده برای رسیدن به برنامه قطعه قطعه کردن ایران جهت کنترل راحت ترآن، بایستی گروهکهای که بهرترتبی خود را «نماینده» قومی میداند با هم « اتحاد» عملی و بینشی بنمایند همانکاری که طی آن، توافقنامهء حزب دمکرات کردستان ایران و حزب کوملهء کردستان ایران انجام گرفت.
نکات ضد و نقیض این «توافقنامه» بیشتر در دو نگاه و دو برداشت از مبارزه آزادیخواهی و استقلال طلبانه تمامی مردم ایران از جانب این دو « دبیر کل» است. هیچ معلوم نیست کدامین «پوزیسیون» مبارزه ضد استعماری و آزادیخواهی مردم ایران و منجمله کردهای ایرانی اصیل را رها نموده اند. اگر بیان اخیر آقای مصطفی هجری دبیرکل حزب دمکرات کردستان ایران صحت داشته باشد که وی بصراحت اعلام داشت که «درصورت تظاهرات و قیام مردم در شهرهای کردستان ایران، نه تنها باید این قیام مورد حمایت قرار بگیرد بلکه باید منطقهی پروازممنوع در آسمان کردستان ایران جهت هرگونه حمله تلافیجویانه از جانب حکومت مرکزی، برقرار شود» میتواند دلیل اصلی سردر گمی در مفاد این « توافقنامه» تحمیلی باشد. آیا دبیرکل دیگر مردم کردستان آقای عبدالله مهتدی نظر دخالت ارتش بیگانه بر سرزمین هزار ساله اقوام ایرانی را هم تائید مینماید؟
۴۷٨۶۴ - تاریخ انتشار : ۱۴ شهريور ۱٣۹۱
|