سیاسی دیدگاه ادبیات جهان - مقالات و خبرها بخش خبر آرشیو  
   

چرا نمی توان بر اساس "قواعد دمکراسی"
با "اپوزیسیون ایرانی" به گفتگو نشست
- بهزاد خوشحالی

نظرات دیگران
اگر یکی از مطالبی که در این صفحه درج شده به نظر شما نوعی سوءاستفاده (تبلیغاتی یا هر نوع دیگر) از سیستم نظردهی سایت می‌باشد یا آن را توهینی آشکار به یک فرد، گروه، سازمان یا ... می‌دانید لطفا این مسئله را از طریق ایمیل [email protected] و با ذکر شماره‌ای که در زیر مطلب (قبل از تاریخ انتشار) درج شده به ما اطلاع دهید. از همکاری شما متشکریم.
  
    از : غلامحسین عسگری

عنوان : دمکراسی در تضاد و منییت غیر ممکن است
بهزاد گرامی انچه نگاشته ای بسیار متین و با ارزش است انگاه که ما بعنوان اپوزسیون درخارج راست بگوییم که برای رهایی خلقم و ملتم و هموطنانم و وطنم مبارزه میکنم که اگر چنین بود ما امروز پس از سی وسه سال از زبانه کشیدن اتش درخانه و کاشانه از منییت و تضاد میکاستیم و اینچنین متفرق نبودیم و ازدرون هیچ تقصیری متوجه ملت ستم کشیده ایران نیست چراکه حاکمان دانسته تمامی زیر ساخت های فرهنگی..قومی..اجتماعی..عقیدتی..شخصیتی..مالی..علمی مارا تخریب کرده اند تا انجایی که مهد کودک ها و کودکستانها و مدارس را به طلاب زن و مرد واگذار کرده و در حیطه اموزش عالی وضع بسیار بدتر ازان است ما زمانی میتوانیم صحبت از دمکراسی بکنیم که زیرساخت هایی که اشاره کردم بازسازی شود تا ملت خودرا باور کنند و از طرفی اپوزسیون هم دست از جدال و منییت بردارند و بفکر راهکارهای تاثیر گذار برای فردای ایران باشند
۴۷۹۶۴ - تاریخ انتشار : ۱۹ شهريور ۱٣۹۱       

    از : لیثی حبیبی - م. تلنگر

عنوان : مانغورت
زیر نویس ۱ - در قرقیزستان و بعضی نواحی افغانستان و دیگر نقاط در آن سامان رسمی ضد انسانی وجو داشت که خلاصه ای از آن در زیر می آید.
آنچه نغل می کنم شاید از چنگیز آیتماتف، باشد. به هر حال نقل به مضمون است.

مادر بعد از مدتها خبر یافت که پسر اش مانغورت فلان خان است در کوه های قرقیزستان. پس سراسیمه بدان سامان شنافت. در راه از دیدار هزاران ابریشمین رشته بافت، تا رسید. فرزند را از دور چو بدید، شادمان فریاد بر آورد که: این منم مادرت، پسرک نازم.
فرزند جواب داد: اگر نزدیک رمه خان شوی، سرت را گوش تا گوش می بُرم.
مادر فریاد کرد: این منم، نُورجان، مادرت!
پسر گفت: من کسی بجز خان را نمی شناسم. و پیوسته بخاطر نانی که به من می دهد از او در سپاس ام. من برای او هر کار که بگوید می کنم. این وظیفه ی من است، می دانی، وظیفه.
مادر مانغورت شدن فرزند را نپذیرفت، پس به سویش شتافت و او را با عشق در آغوش کشید. فرزند دشنه در دست، چرخی زد، مادر را به زیر پا انداخت و سرش را گوش تا گوش برید و لبخندی زد به نشانه ی موفقیتی بزرگ*.

*در قرقیزستان و آن کرانه رسم بر این بود که گاه با توافق پدر و مادر و گه به زور و تزویر بی نوا جوانی را بدست می آوردند و در مراسمی سر اش را تیغ می زدند. و آنگاه گاوی را سر می بریدند و تکه ای از پوست هنوز گرم آن را بر سر تیغ کشیده ی او می کشیدند. بعد از مدتی پوست خشک می شد چنان، که مو ها دیگر به طرف بیرون امکان رشد نداشتند. پس به اندرون می خزیدند و مدتی بعد او به یک فرمانبدار بی چون چرا بدل می شد، برای کسی که در این مدت به او نان و آب می داد.
همانطور که در داستان آمده، او بعد از پروسه ی مانغورت شدن، دیگر از آنِ خود نبود هیچ. و بد بختی بزرگ این بود که او نمی دانست که از آن ِ خود نیست دیگر.
و تو اینک به من، به خود بنگر!
همین.
۴۷۹۵۰ - تاریخ انتشار : ۱۹ شهريور ۱٣۹۱       

    از : لیثی حبیبی - م. تلنگر

عنوان : دمکراسی و زندگی کوچک من
سلام دوستان

مصلحت نیست که از پرده برون افتد راز
ورنه در مجلس رندان خبری نیست که نیست

در مورد "دمکراسی" من سد در سد نه فقط با پیروز عزیز موافقم، بلکه آنچه وجود دارد را برای مخفی داشتن خطوط قرمز می دانم. یعنی دمکراسی حاکم بر جهان پرده ای است برای پوشاندن.
آیا پس باید از خیر اش گذشت؟
نه، بشر همین نصف و نیمه را به خون دل بدست آورده.
با این حساب پس چه باید کرد؟
باید اندیشمندان جهان بنشینند و ببینند که چرا ضربه پذیر است.
آیا می تواند اصلاح گردد؟
ووووووووووووووووووووو
این بحثی بلند است و در این اندک نگنجد. من نه با رجوع به فلان ویدئو بلکه در زندگی شخصی خود و با تجربه ی شخصی خود می توانم این سخن را به اثبات برسانم.
و خودم وقتی واژه ی دمکراسی را بکار می برم، منظورم آن چیزی است که در ذهن من است، نه چیزی که بر جهان حکم می راند پرده دار.

در همین راستا کامنتی در پای بیانیه ی جمهوری خواهان ایران در باره ی بیانیه ی اخیر حزب دمکرات و کو مه له، در همین سایت نهاده ام، می توانید به آنجا رجوع کنید.

اگر ما اهل ماست مالی نیستیم و دروغ نمی گوییم، و واقعاً می خواهیم دمکراسی راستین، یعنی آنچه روی کاغذ نوشته شده را اجرا کنیم، باید صادقانه در پی ضعف های آن و علت ضعف بگردیم تا بتوانیم میکروب زدگی را از تن شریف اش بزداییم. وگرنه خود و جهان را گول زده ایم. و این یک بیداد، یک خود زنی است مانغورت وار۱.

ده سال پیش که به عنوان یک شخصیت فرهنگی به این خطه دعوت شدم، فکر می کردم که به جامعه ای می روم که حرف خشک و خالی را راحت می توان زد. و خیلی زود دیدم که نه، خط قرمز دارند.
پیروز عزیز، اگر آن دیدار صورت گرفت، من شما را و همچنین آقای بهزاد خوشحالی عزیز را نیز دعوت می کنم.
متأسفانه، و دو سد متأسفانه، بحث ها عموماً برای این صورت می گیرد تا بگویند حق با ماست. این بد است، این خود گول زدن است. اگر ادعا داریم که نه ما در پی حقیت ایم، پس این گوی این میدان! تا در لابلای کاغذ دمکراسی گم نشویم، بیایید تا زیبایی ها و هم خط قرمز اش، و در نتیجه زشتی های باور نکردنی اش را نیز ببینید.

این گوی و این میدان!

با احترام به همه رنجدیدگان جهان و از جمله و بخصوص کردستان
لیثی حبیبی - م. تلنگر
۴۷۹۴٨ - تاریخ انتشار : ۱۹ شهريور ۱٣۹۱       

    از : peerooz

عنوان : کار نیکان را قیاس از خود مگیر!!!
من در باره تفاوت دمکراسی تئوری و عملی اخیرا چندین کامنت در این
سایت گذارده ام و تکرار نمیکنم. اخیرا به ویدئو جالبی از اجرای دمکراسی
در سرزمین آزادی! بر خوردم که خیلی بامزه است بویژه برای آنها که با
شنیدن و یا گفتن دمکراسی آب از لب و لوچه شان جاری میشود.

در پلاتفرم کنوانسیون اخیر حزب دموکرات امریکا فراموش شده بود که نام خدا
و اینکه اورشلیم پایتخت متحد و جدا نشدنی اسرائیل است ذکرشود. تحت فشار
طرفداران اسرائیل , آنتونیو ویلارایگوسا , شهردار لوس آنجلس که کارگردان جلسه
بود از نمایندگان خواست که این جمله را در پلاتفرم بگنجانند. طبق قانون رابرتس
برای اداره جلسات , آنتونیو سه بار از نمایندگان خواست که با آری و نه موافقت و یا
مخالفت خود را ابراز دارند. هرسه بار تعداد آری و نه مساوی بود. طبق قانون
رابرتس یکبار سوال کافی و پیشنهاد رد شده بود. عاقبت خانمی از پشت صحنه
جلو آمده و دستور داد که پیشنهاد باید پذیرفته شود و جناب آنتونیو با خنده فرمودند
که پیشنهاد پذیرفته شده است. این نمایش عملی دمکراسی جلو چشم همه بود و نمیشد آنرا ماستمالی کرد. و ما عین کرد دوغ ندیده دلمان برای دمکراسی! و رفراندم و حق تعیین سرنوشت از طریق صندوق ها لک زده است. دیدن ویدئو واجب است.

http://www.youtube.com/watch?v=zoPrBnrWvrE
۴۷۹٣۱ - تاریخ انتشار : ۱٨ شهريور ۱٣۹۱       

    از : behtash makan

عنوان : ertebat
سلام
میخواستم با شما در ارتباط باشم مطلب جالبی نوشتید
[email protected]
۴۷۹۲٨ - تاریخ انتشار : ۱٨ شهريور ۱٣۹۱       

    از : peerooz

عنوان : آوازه خوان و آواز
چون تا کنون چنین تعریف کامل حق بجانبی از دموکرسی ندیده بودم و هضم قسمت هایی از آن برایم مشکل بود ، در اینترنت برای آشنایی بیشتر با نویسنده جستجو کردم.

در تاریخ ۲۰۱۱/۰۵/۰۱ در مقاله ای " دفاع مشروع یا تروریسم؟ بهزاد خوشحالی "
چنین آمده است :
"نتیجه:
۱_ مسئله “ملت بودن” کردها، اکنون آنچنان بدیهی می نماید که باورنداشت آن، موضوعی شگفت انگیز به نظر می رسد.........
.............
دفاع مشروع ملت کرد براساس تمامی موارد مندرج در حقوق بین الملل، مساله ی تناسب و وسایل دفاع و مساله مدت زمان دفاع مشروع، یک حق طبیعی و حقوق بدیهی و لازم الاجرا به نظر م آید و این احزاب کردستانی (اعم از حزب دمکرات کردستان ایران،حزب کومله کردستان ایران، حزب دمکرات کردستان، حزب کومله زحمتکشان کردستان، پژاک و سایر احزاب و سازمانهای کردستان) هستند که به نیابت از مردم کردستان، تشخیص خواهند داد “دفاع مشروع ملت کرد” را تا دستیابی به “حق تعیین سرنوشت ملی” تداوم بخشند.".

http://rojpress.wordpress.com/۲۰۱۱/۰۵/۰۱/selfdefence-or-terrorism/


در سایتی دیگر بنام " کومله (کومه له) از درون "
اتحاد یا اضمحلال؟!!! طرح بهزاد خوشحالی برای اتحاد به کجا انجامید؟!!!

http://komalarojhelat.blogfa.com/post-۱۴۱.aspx
آمده است :
" ...این شخص در مقام عمل اثبات کرده که به هیچ حزب و گروهی پایبند نیست و از مرام و عقیده خاصی پیروی نمی کند، هر از چند گاهی از این شاخه به آن شاخه می پرد مثلاً مدتی را به دنباله روی از دمکرات پرداخت چند صباحی خود را حامی پژاک می دانست و حال نیز خود را مغز متفکر کومله می داند،.......".

منظور از کامنت اینست که با خواننده آواز آشنا شد و زمینه تفکر و معروفیت او را در یافت. اگر این اطلاعات غلط و مربوط به نویسنده نیست صمیمانه عذر میخواهم.
۴۷۹۲۷ - تاریخ انتشار : ۱٨ شهريور ۱٣۹۱       

  

 
چاپ کن

نظرات (۶)

نظر شما

اصل مطلب

   
بازگشت به صفحه نخست