از : بهنام چنگائی
عنوان : sourena -iran sar boland va ykpartcheh
آقای sourena سلام از پانویس باارزش شما متشکرم، اما نگاه من، به برداشت دیدگاه شما به بخش هائی از مقاله ام!
از همانجا که شما آغاز کرده اید شروع می کنم و اجازه می خواهم با صراحت و بدون نیاز به لاپوشانی بگویم که من یک کمونیست هستم و البته با این معرفی خود نه علاقه دارم تشویق شوم و نه تحقیر و تنبیه، من هم نوعی از انواع آدم ها هستم با نگاهی از نگاه ها ا ! با این شناساندن خویش بیشتر خواستم نگاه مرا به مقوله ی ناسیونالیسم آنهم در قالب (لر) برایتان آشکار سازم. من مفهوم (انسان نوعی) را می پسندم و برایم اُس و اساس، هموندی استوار انسانی ست و نه(نوع انسان)ـ بنابرین نقد گردنکشی کور وجابرانه(رضا خانیسم) موضوع بررسی تاریخی ست و نه بخاطر کشتار فجیع لر ها که بسیاری از ملیت ها را کشته اندـ و این که چرا من تنها علیه پهلوی ها نقد نوشته ام؟ برای اینکه قاجار برای ما دیگر وجود خارجی ندارند، مگر در تاریخ که مورد نظر ما در این مقطع خاص نیست، علاقه مندان تاریخ می توانند موضوع را پیگیری کنند. می نویسید: زمانیکه رضا شاه زمام امور را بدست گرفت، تقریبان کشوری بنام ایران وجود نداشت! و از خیانت خوانین و سران طوایف سران به انگلیس و روس و ...
ببینید: در مورد تاریخ گذشته بسیار نوشته شده است و هنوز می توان نوشت و حرف زد. اما آنچه که به بحث ما مربوط می شود: عطف توجه به دو پدیده متضاد هم می باشند که مورد توجه من بوده و هستند: (تمرکز و تشکیل عمودی قدرت در یک نفر و تقسیم افقی قدرت بین اراده ی مردمی) در اینجا یعنی در بخش: تمرکز قدرت، لااقل تا زمان صدور فرمان مشروطیت مظفرالدین شاه، (۱۴ مرداد ۱۲۸۵)امکان اراده سالاری و خان خان بازی با توجه به استعداد عمومی آن زمان و برای پذیرش یک فرد (شاه) بعنوان سمبول اتحاد اجتماعی، بهر رو شرایط تا حدودی مهیا و نسبتن عینی
وجود داشته است، اما بعد از آن با توجه به تحصن نمایندگان در مجلس شورای ملی، وضع تغییر کرده بود و نمی شد با آن سبک ادامه داد و وی ناگزیر گردید بروی کاغذ هم که شده مشارکت مردمی را در امر حکومت بپذیرد. این آن برهه ای ست که رضا شاه عملن در برابر آن هوشیاری تاریخی که ابتکار عصر و مشروطه خواهان بود با شمشیر جهل و خودخواهی در برابر تحول تاریخ و جمهوری خواهی ایستاد و تا توانست با زور از روز کودتا سوم اسفند ۱۲۹۹تا رسیدن به پادشاهی موقت در ۹ آبان ۱۳۰۴ کشت و کشت. در حالیکه ایشان لااقل می توانست بجای سرکوب، دنباله رو اقدام لاجرم و درست و بموقع و دمکراتیک مظفرالدین باشد و علاوه بر آن بجای قهر و سرکوب ملیت ها و مخالفان راه چاره را از طریق اراده ملی ـ مردمی در قالب اشتراک و جمهوریت بپذیرد و رئیس جمهور شود و نه پادشاه! ای بسا همان انتخاب درست ادامه ی راه آسان می کرد و اهرمی می شد که در دراز مدت به ساختاری فدراتیو می روئید که کشور ما این همه فجایع مترتب را بدنبال نمی داشت، امری اصولن ابتدائی و ضروری که نمی دانم چرا شما از آن واهمه دارید آخر چه اشکال دارد ما در مناطق مختلف حکومت های خود مختار داشته باشیم و بنوانند سرنوشت، فرهنگ، زبان و سلایق منطقه ای خود را به سلیقه خود به پیش ببرند؟ این کاملن واضح است که ایران یکپارچه و ایرانی متحد بهتر و بیشتر از پس مشکلات جهان گلوبال در می آید، کشور ما بدلایل زیادی استعداد قلدر پروری دارد تقسیم قدرت در واقع تقسیم سهم (مسئولیت) به همگان است که برای ثبات سیاسی همه را در حفظ آن سهیم می کند و مانع دیکتاتوری می شود! نه برای ایجاد قصابات و و الاآخر ...
اما اینکه: هر مبارزه ای ذاتن مستقل نیست، درست است من با آن از نظر معنی و مضمون عملی اش موافق هستم. و شاید در هر دوره ای وابستگی هائی بیرون از دایره ملی ـ جغرافیائی وجود غلط و اجباری یافته، داشته و قطعن در آینده ی پیشارو هم بشکل های پیچیده تری از اکنون وجود تلخ خواهند داشت! و باید هوشیار بود. اما بخش ضروری آن، و اینکه سمت و چگونگی این روابط باید باشد جای بحث جدی دارد که در این فرصت جایز نیست. ولی کنه منشأ آنها، بیشتر از محتوای ملی و منطقه ای ست که ما می شناسیم. خلاصه اینکه جراحی رضا خان چنان عمیق و گسترده بود که ایران را از دست مرض استبداد و بیماری قهرمان گرائی بلند نه نجات نداد بلکه همچنان زمینگیر کرد و این قابل گذشت مصیبت امروز دامنگیر ما شده است نیست. در دوره ی پدر و پسر جز مذهبی ها که مساجد و تکایا و مراسم های متنوع و دکه های دعاخوانی شان همه جا دایر بود، هیچ کس بخصوص در دوره پسر جأت اعتراض و یا تشکل و...نداشت و همین شد که ملاحظه می فرمائیئ.
اما من در ارتباط با ساختار حکومت های فدرالیستی با تأکید بر(آمریکا و آلمان) صِرف
شیوه ی پیشبرد ساختار سیاسی شان بود که مانند کشور های دیگر بسیاری توانسته اند، بدون تجزیه، تصادم و خونریزی در کنارهم زندگی کنند. اینجا همان تفاوت رضا شاه با مردم سالاری همان هائی ست که شما برشمرده اید و تا حدودی آشکار می سازد، که رضا شاه به تاریخ عصر خود بی توجه و خیانت کرده است. اگر چه من با بیسمارک و دیگری ها و عملکردهایشان بسیار مشکل دارم، که البته جای گپ اش اینجا نیست. در مورد وحدت دو آلمان، دوست من مسئله بسیار پیچیده است! باور کنید آن (نزاع) در دوره جنگ سرد، بین دو نگاه و منافع و استراژدی وسیع جهانی بود که (فعلن) بسود غرب و آلمان غربی انجامید، در حالیکه مشکل اساسی همان مردم شرق آلمان همچنان باقی ست و چه بسا بخشی از آنچه را که هم در همان شرایط داشتند، یعنی حق سرپناه ارزان، داشتن کار، داشتن حقوق مسلم انسانی از قبیل تأمین برابر بهداشت، درمان، تحصیل تا بالاترین مدارج، وجود مهد کودک ها در کنار محل کار، محیط نسبتن سالم از بدور از(افیون، فحشا، جنایات، و رقابتی نادرست بازاری که ارزش انسان را در سودی که ایجاد میکرد و نه هویت اصلی او بنام انسان، نبود و یا لااقل ناچیز وجود کارتن خوابی و بی سرپناهی وحشتناک کنونی در کل بلوک شرق بویژه در(روسیه)و...
نمی خواهم بیش از این بنویسم و در نتیجه جمع بندی می کنم و سعی خواهم کرد در مقاله ای جداگانه به بخشی از محور ها، نگاه بازتری بیندازم که البته من مقالات بسیاری در همین حوزه ها داشته ام http://www.rangin-kaman.org/v۱/index.php?option=com_content&view=article&id=۹۱۶۲:۲۰۱۲-۱۰-۰۵-۱۸-۳۱-۵۷&catid=۳۴:politique می توانید در صورت فرصت به لینک این مقاله بالا و یا از همین آرشیو اخبار روز با نگاه من پیرامون بخشی از آن مقوله ها آشنا شد.
در مورد اینکه من تلاش دارم بین اتحاد و جام یکپارگی کشور(ترک) بیندازم! باور کنید من فکر می کنم که تحکم بر یکپارچگی زوری همان نتیجه را خواهد داشت که شما نگران آن بوده و مرا محکوم به تجزیه طلبی می کنید. اتفاقن بر اساس نگاه و جهان بینی من همه ی آدم ها نه در ایران بلکه در سطح جهان یک درد مشترک دارند و همه ی آنها باید با هم و در یک زنجیره واقعی و حیاتی همچون خواهر و برادر های برابر با مشکل جهانی فقر و بیداد سرمایه با هم و دست در دست هم مبارزه کنند و البته تکرار می کنم (با هم) چه در ایران و یا هر نقطه ی جهان و ترجیحن برای ما: ابتدا در ایران آعاز می شود و اهمیت پایه ای دارد! «سرمایه هفت میلیارد انسان در سراسر جهان برابر است با دارائی هقت هزار نفر (دارا) در جهان»! این را آدم کجایش بگذارد که بردباری تقویت شود؟ پس دوستان گرامی و عزیز باور دارید و دارم که پراکندگی سم مهلک آینده سازی نگاه مردمی و اتحاد است!؟ تردید ندارم که در گذشته و همچنین در آینده، بهر حال نیازمندی های روزمره انسان ها را ناگزیر می کند که دست به ابتکار، کشف و ساختن کنند، این به هیچوجه به توان فردی یک شخص و چند شخص و موارد ...ربط ندارد، ویژگی ساختار متمرکز، ضروریاتی داشته است که در زمان حاکمیت رضا شاه الزامن به پیش برده شده اند در غیر آنصورت متصور نبود که همان دوره ی کوتاه چه او و هم پسرش می توانستند دوام بیاورند. اما کاری که او و پسرش و در دوره ی زمامداریشان نکردند سبب پیدایش(پاسداران حماقت اسلامی) خمینی و خامنه ای شد و انجامید. و لازم می دانم تأکید کنم که آنها همگی بشدت از دخالت مردم در حوزه ی سیاسی می ترسیدند و هنوز می ترسند: بیداری، آگاهی و اعِمال اراده ی مستقل توده های رنج کشیده برای ساختار های(شاهی و شیخی و ایدئولوژیک)تابو و غیرقابل تحمل است که هر کدام در تمام دوران های خود خشونت و کشتار رسمی را تحت عنوان حفظ تمامیت ارضی اما برای یکه تازی خود (علم کرده و سرکوب) را برگزیده اند و چنانچه وضع به همین منوال پیش رود ساختار غیر مردسالاری بر آن پای خواهند کوبید. در پایان بحث (قوم ـ ملت) خیلی کشدار است، اما من باور دارم در ایران چند ملیت و چندین قوم وجود دارند که گپ زدن در مورد آنها باور بفرمائید بدرازا می انجامد و ترجحین بهمین کوتاه بسنده می کنم. به باورم: پاسخ آقال سروش سروشی گرانقدر هم داده شده است. و در پایان اجازه می خواهم یک بوسه ی لری هم برای شما و هم آقای (کامران) داشته باشم. با این یادآوری که دروازه ی بحث پیرامون موضوع باز است ، شاید نکاتی وجود دارد که نیاز به توضیح بیشتر دارند، من از روی آنها پریده ام، منتظر نقدتان آنها خواهم بود. تندرست باشید
۴٨٨۰٨ - تاریخ انتشار : ۲٣ مهر ۱٣۹۱
|
از : sourena
عنوان : iran sar boland va ykpartcheh
جناب چنگایی، من از آخر مقاله شما شروع میکنم که گفتید که مخالف انتقام و اعدام و و و هستید. البته لب کلام مقاله شما در همین جمله آخر قرار دارد! چون رضا شاه سران لر را اعدام کرده شما چنین بیرحمانه علیه پهلویها شمشیر کشیده اید. اگر شما بواقع از سلطنت بیزار هستید چرا تنها از پهلوی اسم میبرید؟ مگر قاجاریه با آن پرونده سیاه بهتر بودند؟ من هم با فکر شما در مورد سلطنت و ولایت وقیه کاملا موافقم و این دو روش حکومتی را دور از شان انسانی میدانم. ولی با چند اصل فکری شما بشدت مخالفم چون آنها را در تعارض با واقعیتهای تاریخی، جغرافیایی، سیاسی و اجتماعی ایران میدانم. از منظر سیاسی، قضاوت شما در مورد رضا شاه کاملا اشتباه و مغرضانه است. زمانی که رضا شاه زمام امور را در ایران بدست گرفت تقریبا کشوری بنام ایران وجود نداشت. بواسطه خیانت خوانین و سران ایلات و طوایف که شما برای اعدام آنها اشک تمساح میریزید هرج و مرج و نا امنی شیرازه کشور را از هم گسسته بود که نمونه آنها شیخ خزعل در جنوب و همین سران لر در لرستان و دیگر خوانین یاغی و نوکر انگلیس و روس در دیگر مناطق ایران بود. کاری که رضا شاه کرد همانا جراحی بزرگی بود تا این غده های چرکی و سرطانی را از بدن ایران خارج کند. از لحاظ سیاسی جغرافیایی نیز شما از فدرالیزم آمریکا و آلمان سخن گفته اید و عاشق این هستید که ایران هم چون این دو کشور فدرال شود!!! عزیز من شما یا تاریخ سیاسی و شان بوجود آمدن این کشورها را نمیدانید و یا میدانید ولی بدلایلی غرض ورزی میکنید!
بطور خلاصه عرض کنم که در این دو کشور بدلیل وجود افراد وطنپرست و با درایتی همچون بیسمارک و واشنگتن و جفرسون و دیگران ایالات ضعیف و پراکنده جهت بوجود آوردن یک کشور واحد و قوی بدور هم جمع شدند و برای حفظ چنین کشوری از دست زدن به جنگهای داخلی خانمانسوز ابا نداشتند همچنانکه جنگهای انفصال آمریکا شاهد این مدعا است. حتی آلمان برای وحدت مجدد حاضر شد تا مرز ورشکستگی پیش رود و برای این کار میلیاردها مارک جهت وحدت آلمان خرج کرد. تمام اینها برای اینکه مردمان و نخبگان این کشورها میدانند که بدترین سم در دنیای امروز برای هستی هر ملتی پراکندگی آن ملت است. پس در مییابیم که این کشورها برای بدست آوردن قدرت بیشتر از جمع شدن ایالات کوچکتر بوجود آمدند. حال نسخه شما و همفکران تجزیه طلب شما در آذربایجان و کردستان و خوزستان برای ایران، در قالب الفاظ زیبا و فرمولهای عوام پسند، ایجاد کشوری فدرال از ایرانی بقدمت چندهزارساله است. یعنی درست حرکتی برخلاف حرکت آلمان و آمریکا. هدف امثال شما ایجاد ترک در این صخره یکپارچه است تا در آینده بتوانید با یک ضربه این صخره را از هم بپاچانید. از لحاظ اجتماعی و فرهنگی نیز شما و همفکرانتان شدیدا به بیراهه میروید چرا که اولا ایران یک ملت دارد و نه چند ملت، در ضمن از لحاظ فرهنگی اقوام ایران چنان در هم تنیده شده اند و به هم انس دارند که فکر تجزیه طلبان و اربابان خارجی آنها از وسعت این هم پیوستگی ناتوان است.در آخر بشما عرض کنم که من نیز از امثال رضا پهلوی بیزارم زیرا وی را شخصی عامی و فاقد شخصیت لازم میدانم. پدر وی نیز مرد مستبد و خود رایی بود ولی فکر نمی کنم که خائن بوده باشد. اما رضاشاه را مردی وطنپرست و ایراندوست میدانم و اگر ایران امروز هنوز هم روی پا ایستاده بخاطر فداکاریها و درایت و سختکوشیهای آن رادمرد بزرگ است. البته کارهای خلاف دموکراسی و مردمی فراوانی نیز انجام داد ولی در مقابل خدماتی که برای ایران کرد قابل اغماض است. در ایرانی که نه بهداشت وجود داشت نه امنیت نه فرهنگ اجتماعی نه مدرسه درست و حسابی نه دانشگاه نه راه و نه راه آهن نه یک حکومت مرکزی مقتدر نه نخبه و نه فکر دموکراسی و خلاصه هیچ نبود، شما تصور میکنید که رضا شاه باید همچون سران سوییس رفتار میکرد؟ امروز هم آخوند کار را بجایی رسانده که رضاشاه و یا نادر دیگری لازم است تا مملکت سر و سامان بگیرد و صد البته نسخه های فدرالیسم و تمرکز زدایی از نوعی که تجزیه طلبان پلید مزدور بدنبال آن هستند راه چاره نخواهد بود. من از شما خواهش میکنم که کمی تاریخ سیاسی و اجتماعی فرهنگی ایران رو کمی بیشتر مطالعه کنید. در سایه ایران سربلند، سرافراز باشید.
۴٨۷۹۲ - تاریخ انتشار : ۲۲ مهر ۱٣۹۱
|
از : کامران
جناب آقای چنگایی بسیار زیبا و موشکافانه تحلیل کرده اید و از خواندن این مقاله لذت بردم، چرا که متاسفانه اکثر تحلیل ها تلاش می کنند با استفاده از روحیه دمدمی و انفعالی مردم ایران ، آنان را به دنبال خود بکشند و اگر روشنگری کافی نباشد شاید دست آخر به سرنوشتی بدتر از این دو رژیم دچار شویم. ضمنا بسیار خرسندم که می بینم از دیار لرستان هستید و با هم از یک تباریم.
۴٨۷۹۱ - تاریخ انتشار : ۲۲ مهر ۱٣۹۱
|
از : سروش سروشی
عنوان : خرم اباد
در مورد اعدام سران خرم اباد من ساکن شهرهای مرکزی هستم هنوز هم پیر مردها از رضا شاه به نیکی یاد میکنند چرا که با امدن رضا شاه امنیت هم امد همیشه لرها به دیگر شهر ها حمله میکردند و فغارت میگکردند باور کنید من نه طرفدار پادشاهی بلکه شد سلطنت بهترین شکل حکومت جمهوری به سبکفرانسه است اما خدکمات رضا شاه را هم نباید نادیده گرفت
۴٨۷٨۹ - تاریخ انتشار : ۲۲ مهر ۱٣۹۱
|
از : بهنام چنگائی
عنوان : آقای گمنام:
از اینکه شما آقای گمنام مقاله ی مرا خوانده و پانویسی بر آن افزوده اید، ابتدائن از شما سپاسگزارم. اما در مورد پرسش هایتان اجازه می خواهم با روشنی بگویم که اصولن من متوجه پرسشها و اعتراض ضمنی یتان به نوشته ام نشدم، البته نه بدلیل پیچیدگی آنها بلکه پرسش هائی از ای دست که نمی دانید چندسالم است! یا آیا من معنی بعضی از واژه ها می فهمم! و یا فکر نکرده نوشته ام! آیا من معنی فساد را می دانم؟ در ایران زندگی کرده ام؟ و یا در گذشته فساد قابل مقایسه با دوران کنونی ست؟ و من هم مثل بسیاری بین سفید سیاه گیر کرده ام! هیچکدام از موضوعات مورد نظر شما نیاز پاسخ ندارند! زیرا بخشی به زندگی خصوصی من بر می گردد که تصور ندارم ، برایتان جالب باشند و بخشی از پرسش های شما در متن مقاله هستند. لطف کنید و اگر فرصت داشتید ف دوباره خوانی کنید. در ضمن بسیار مسرور خواهم بود که نقدی کوتاه و یا بلند بر مقاله داشته باشیدف در آنصورت بهتر می شود راجع به اختلاف نظرمان گش بزنیم. تندرست باشید
۴٨۷۷٨ - تاریخ انتشار : ۲۱ مهر ۱٣۹۱
|
از : گمنام
عنوان : میدونی اصلا فساد چیه؟
نمیدونم چند سالته ولی اینو فهمیدم که اصلا معنی بعضی از کلمات رو نمیدونی و فقط بلدی بدون فکر کردن بنویسی
اصلا تو میدونی فساد به چه معنی هست؟ اصلا تو جامعه قبل از انقلاب چقدر زندگی کردی؟ امنیت و فساد قابل مقایسه با حالا بود؟ راستی چرا بعضی ها مثل شما همه چیز رو سیاه یا سفید می بینند
۴٨۷۷۱ - تاریخ انتشار : ۲۱ مهر ۱٣۹۱
|