از : ---
عنوان : حرف اول و آخر
در قسمتی از مقاله آمده است:
« اگر کسانی در میان حامیان جنبش خرداد یا جنبش سبز و یا هرچه نامش را می گذاریم، می خواهند مشروعیت خود را از قدرت های خارجی بگیرند، یا به آن قدرت ها بیاویزند، همان بهتر که هرچه زودتر و هرچه بیشتر دست های خود را رو کنند و صفوف جنبش را از حمایت بدتر از دشمنی اشان، پاک سازند و جنبش را به خودشان و تفکر و راه و رسم خودشان آلوده نکنند.»
این، یک واقعیت است که در میان به قول خودشان «اصلاح طلبان»، کسانی از همان نوع که در سطور بالا به آن اشاره شد وجود دارند. و این هم یک واقعیت است که باید کاری کرد تا آن ها خودشان با رفتار های خودشان دست خود را رو کنند.
همان تلاش برای ایجاد کمپینی به منظور مانع شدن از خروج نام مجاهدین از لیست سیاه، که با شدید ترین لحن از سوی ی نویسنده محکوم شد (لینک مقاله ی مربوطه در پاورقی آمده است) نشان دهنده ی چنین گرایشی در میان عده ای از مدعیان دروغین جنبش، و ضرورت افشای آن ها بود.
مجموعه ی قضایا و شکست انتخاباتی نئوکان ها در کنار افشاگری های نویسندگان و فعالان صلح، در سراسر جهان، مانع اجرای نیت شوم نئوکان ها برای حمله به ایران شد. اما این موضوع نه تنها دلیلی بر عدم نیت نئوکان ها در حمله به ایران نیست، بلکه دلیلی بر درستی و کارآمدی تلاش های بین المللی صلح دوستان، و انعکاس آن در همه جا و از جمله در رسانه های های اپوزیسیون است.
نویسنده را با کسانی که حمله ی نظامی به ایران را به نفع جنبش سبز می دانند کاری نیست، و بی تردید آن ها را نیز در کنار خائنانی همچون خامنه ای و نظام ولایت فقیه جا می دهد.
در مورد نقش مجاهدین هم، حرف ها را در کامنت قبلی زده ام. و همچنین تأکید می کنم که حامیان نظام ولایت، و یا آن بخش از مدعیان اصلاح طلبی که مثل مجاهدین منافع خود را در تجاوز نظامی آمریکا به ایران می بینند، حسابشان از مردم ایران که خواهان استقرار یک نظام مستقل و آزاد و مبتنی بر عدالت مدنی و اجتماعی و اقتصادی هستند جداست.
خوانندگان گرامی، لطفاً کل آن کامنت را بخوانند. مخصوصاً این قسمت هایش را:
«همه ی کاندیدا ها نمی توانند رأی بیاورند. اما خود عمل کاندیدا شدنشان گویای تمایلشان به رأی آوردن برای انجام کاری است که کاندیدای آن شده اند.
«در صورتی که حمله ی نظامی غیر محدود به ایران، یا حتی حمله ی نظامی محدود که به احتمال زیاد تبدیل به جنگی نا محدود (یا داخلی یا خارجی و یا هر دو) خواهد شد، در دستور کار قرار بگیرد، سناریوvیی شبیه سناریو های لیبی و سوریه کاملاً قابل انتظار است، و روی آن سرمایه گذاری های لازم هم شده است و خواهد شد.
«در چنان شرایطی است که نقش جریانی مثل مجاهدین (رهبری مجاهدین) در مورد ایران، همچنان که نقش جریانی مثل کنگره ی ملی و احمد چلبی در مورد عراق، اهمیتی خاص پیدا می کند.
«مگر احمد چلبی و کنگره ملی عراق واقعاً پایگاهی در میان مردم عراق داشتند؟ یا مثلاً نیروی نظامی خود آن ها مورد نظر متجاوزین به عراق بود؟
هر چیزی را باید در سر جای خودش دید و نقشی که در سر جای خودش می تواند ایفا کند را در نظر داشت.»
۴۹۱۱۵ - تاریخ انتشار : ۶ آبان ۱٣۹۱
|
از : ا. شایان
عنوان : ارزیابی مبالغه آمیز
آقای اصفهانی شما در مورد نقش مجاهدین در سناریوهای حمله احتمالی آمریکا به ایران خیلی مبالغه می کنید. این که رهبری مجاهدین دلشان جنگ می خواهد و یک مساله است و این که آنها در وقوع چنین جنگی عامل فاعل یا کاتالیزوری باشند و این که نقشی هم برای بعد از آن جنگ فرضی برایشان در نظر گرفته شده باشد، مساله دیگری است. درهمین «مساله دیگر» است که شما مبالغه می کنید. بهتر است برگردید به نوشته های خودتان در مورد آن طرح حمله سیمورش هرش در زمان دوره دوم انتخاب جرج بوش، افشاکرده بود. ببیند که چقدر مبالغه و چه چقدر هیاهو و داد و هوار در آن به راه انداخته بودید. در ضمن با توجه به اختلافات شدید درونی رژیم بین اردوی مجموعه اصلاح طلبان با اردوی ولی فقیه وسپاه باندهای مختلف اصولگریان، در مساله اتمی و نیز روش اداره کشور و حقوق شهروندان،در آن حمله احتمالی مورد نگرانی شما، این اردوی ولی فقیه است که ضربه می خورد و بهره سیاسی آن را اصلاح طلبان خواهند برد و نیازی به احمد چلبی و یا هر گرایش و تشکل نامدار یا گمنام اپوزیسیون خارج کشوری نیست. اصلاح طلبان خواهان «تعامل» با آمریکا و جامعه جهانی هستند و اگر خامنه ای شخصا و علنا با تقابل با خاتمی نپرداخته و حکم«مذاکره از رابطه هم بدتر است» را صادر نکرده بود، خاتمی در همان دوران اول ریاست جمهوری احتمالا راه برقرار دوباره رابطه با آمریکا را پیموده بود.
۴۹۰۹۶ - تاریخ انتشار : ۶ آبان ۱٣۹۱
|
از : ---
عنوان : هر چیزی را باید بر سر جای خود دید
این که ایران می تواند سوریه یا لیبی شود، بحثی است جداگانه. و این که یک تشکیلات سیاسی که در گذشته های نسبتاً دور و تقریباً محو شده، تشکیلاتی در صف خلق بوده است، به چنین حدی از سقوط رسیده است که خود را برای تبدیل شدن به مرسونر های خارجی استخدام شده توسط عربستان سعودی و قطر و ترکیه و ناتو و سیا در سوریه و تمام منطقه کاندیدا کند بحثی است دیگر.
همه ی کاندیدا ها نمی توانند رأی بیاورند. اما خود عمل کاندیدا شدنشان گویای تمایلشان به رأی آوردن برای انجام کاری است که کاندیدای آن شده اند.
در صورتی که حمله ی نظامی غیر محدود به ایران، یا حتی حمله ی نظامی محدود که به احتمال زیاد تبدیل به جنگی نا محدود (یا داخلی یا خارجی و یا هر دو) خواهد شد، در دستور کار قرار بگیرد، سناریوvیی شبیه سناریو های لیبی و سوریه کاملاً قابل انتظار است، و روی آن سرمایه گذاری های لازم هم شده است و خواهد شد.
در چنان شرایطی است که نقش جریانی مثل مجاهدین (رهبری مجاهدین) در مورد ایران، همچنان که نقش جریانی مثل کنگره ی ملی و احمد چلبی در مورد عراق، اهمیتی خاص پیدا می کند.
مگر احمد چلبی و کنگره ملی عراق واقعاً پایگاهی در میان مردم عراق داشتند؟ یا مثلاً نیروی نظامی خود آن ها مورد نظر متجاوزین به عراق بود؟
هر چیزی را باید در سر جای خودش دید و نقشی که در سر جای خودش می تواند ایفا کند را در نظر داشت.
موضوع بسیار مهمی هم هست که نباید در این میان گم شود:
نقد نویسنده ی مقاله از عملکرد رهبری مجاهدین، در چهارچوب دفاع اوست از مبارزات مردمی و توده ای برای از میان بر داشتن نظام حاکم به منظور جایگزین کردن یک حاکمیت مستقل و غیر وابسته و تضمین کننده ی آزادی های مدنی و سیاسی، و برابری و عدالت اقتصادی و اجتماعی.
و در این میان، شرط نخست، به اعتقاد نویسنده همانطور که در مقالات دیگر او آمده است استفاده ی هوشمندانه از شرایطی است که جنبش «واقعاً موجود» کنونی فراهم آورده است. استفاده ی همراه با کوشش در جهت ارتقای کیفی و ماهوی جنبش واقعاً موجود.
قطعاً کسانی که خواهان مبارزه برای بر چیدن بساط نظام کنونی نیستند، و مخالفت آن ها با مجاهدین از موضع حمایتشان از نظام سرکوب و شکنجه و اختناق و غارت و کشتار ملایان، یا بی تفاوتی در برابر آن است، حق دارند که وجه اشتراکی در بقیه ی موارد با نویسنده و مقالات مختلف او در خود نیابند.
و حتی آنچه شاید در ذهن خود وجه اشتراک با نویسنده در مورد رفتار رهبری مجاهدین تصور می کنند هم در واقع مطلقاً یک وجه اشتراک نیست، بلکه یک توهم است. توهم پوچ داشتن وجه اشتراک.
و چگونه می توان چنان وجه اشتراک مفروضی را واقعی فرض کرد؟
۴۹۰۶٣ - تاریخ انتشار : ۴ آبان ۱٣۹۱
|
از : ا. شایان
عنوان : افشاگری ارزنده
من با نظریه پردازیهای آقای اصفهانی در مورد جنبش سبز و تحلیلهای او از شرایط و از جمله در مورد دلواپسی های واقعی یا ظاهری ایشان در مورد لیبی شدن یا سوریه شدن ایران موافق نیستم و در این تحلیل هم اگر چه شاید آقای اصفهانی برای این سوال پاسخی نداشته باشد که بسیار خوب گیرم که رهبری مجاهدین خودش را برای سوریه کردن ایران کاندیدا بکند، کی او را قبول دارد و با کدام نیرو قادر است این نقش را انجام بدهد،پاسخی نداشته باشد، اما کاری که در این نوشته کرده است، افشاگری ارزنده یی است در مورد نگاه و گرایشی جنون آمیز به مساله مبارزه با رژیم. آنچه آقای اصفهانی به آن اشاره کرده است سطری است از میان صجتهای کسل کننده یک ساعت و نیمه مسعود رجوی که روشن است که کسی جز هوداران تشکیلاتی خودش به آن گوش نمی کند. کسل کننده بودن و بی شنونده بودن فرمایشات «رهبر مقاومت» برای دست اندر کاران امور تبلیغاتی مجاهدین هم حالا آن اندازه روشن است که فرمایشات مطول و کسل کننده رهبر مقاومت را تنها در سایتهای فرعی و نه رسمی قرار می دهند و این البته جای خوشوقتی است که اندکی واقع بینی در امر تبلیغات توانسته بر خودشیفتگی و از خود متشکر بودن و خود محور بینی فائق آید.
۴۹۰۵۴ - تاریخ انتشار : ۴ آبان ۱٣۹۱
|
از : جمشید برومند
عنوان : رهبری مجاهدین و هواداران سازمان
کاربر محترم رضا اسدی ، نویسنده ی این مقاله آقای اصفهانی ، در عنوان نوشته ی خود از رهبری مجاهدین نام برده و در تمام این مقاله با دلواپسی برای بدنه ، هواداران و کسانی که مظنون به هوادارای سازمان مجاهدین هستند حساب جداگانه بازکرده ست.
توجه داشته باشید که ما حتی نباید به خاطر فجایع و خسارات جبران ناپذیری که حکومت ها ی دیکتاتوری مثل رژیم شاه و رژیم مذهبی بر مردم روا داشتند تمام طرفدران و همکاران آنها را «فله ای» به یک چوب برانیم . مطابق شئونات قضائی و حقوقی هر متهم در دادگاهای صلاحیت دار باید رسیدگی و نتیجه ی دادگاه تعیین کننده خواهد بود.
- فراموش نکنید که سازمان مجاهدین بزرگترین سازمان سیاسی بعداز انقلاب بوده که بر اساس ماهیت حکومت و رهبری مجاهدین بیشترین تلفات جانی را بر سازمان مجاهدین و سایر نیروها و مردم ایران تحمیل کرده اند و برهمین اساس حکومت ایران با لجاجت هنوز در ایران هواداران مجاهدین بیش از سایر نیروها تحت تعقیب و شکنجه قرار میدهد .
- این درست نیست که مظنونان به هواداری این سازمان در ایران بازهم توسط حکومت بعنوان گروگان رهبری تعقیب و شکنجه شوند.
باید تلاش نمود تا نیروهای هوادار مجاهدین در خارج و داخل کشور امکان بازنگری به مواضع رهبری سازمان خود را پیدا کنند.
- در ضمن شخصیت های سرشناسی چون دکتر منوچهر هزار خانی هنوز در «شورای مقاومت » همکاری می نماید که شما نمی توانید به این سادگی از کنار آن بگذرید باید با ایشان مصاحبه شود و نظر ایشان را نیز بشنیویم . ایشان تمام مسیر را با رهبری مجاهدین نخواهد رفت.
- ورزشکاران بزرگی چون اسکندر فیلابی و محمد قربانی از دهه ۴۰ در حکومت شاه همراه جهان پهلوان بوده اند اینها نیز عشق مردم و میهن در سینه های خود دارند. مطمئن باشید هر جا که رهبری برود آنها نخواهند رفت مگر خودشان تشخیص دهند.
- گروهی که هنوز خود را « سازمان چریکهای فدائی خلق ایران » می نامد نیز هنوز با «شورای مقاومت» می باشد که واقعا تعجب انگیز ست کدام انگیزه آنها را هنوز در کنار رجوی نگاه داشته ست.
- هنرمندانی نیز در کنار مجاهدین حضور دارند. باید امیدوار بود که بتدریج و همراه با روشن شدن مواضع تشنج آفرینی ، ضد مردمی و ضد ملی رهبری مجاهدین نیروهای بدنه مجاهدین خود را از تشکیلاتی که میرود دوباره بحران آفرینی نماید فاصله بگیرند.
حرف آخر:
همانطور که شاهپرستان ، ثابتی ها و پایوران حکومت شاه از تاریخ عبرت نگرفتند و هنوز با لجاجت از مواضع ارتجاعی خود دفاع می کنند.
همانطور که آدمخواران حکومت خمینی و خامنه ای از اعمال وحشیانه خود عار و ننگی ندارند
بخشی از بدنه و هواداران مجاهدین نیز تا آنجا که بتوانند دنبال رهبری خود خواهند رفت.
ولی بهمان دلیل که از ۲۲ بهمن تا امروز مواضع اکثریت نیروهای ضد حکومت دیکتاتوری شاهنشاهی و مذهبی صیقل یافته ست و نسل جدید مبارزاتی نیز در متن مبارزات ایران نقش تعیین کننده دارد باید امیدوار بود .
بخشی بزرگی از تمام نیروها از جمله مجاهدین بعداز کشتار های نجومی بطور طبیعی از مبارزه فاصله گرفتند.
ولی امید ست بخشی دیگر از هواداران مجاهدین بتدریج حساب خود را از رهبری آن جداکنند.
تاکید می کنم بخشی از هوادارن باقی مانده ی مجاهدین بتدریج حساب خود را جدا می کنند.
۴۹۰۴۰ - تاریخ انتشار : ٣ آبان ۱٣۹۱
|
از : رضا اسدی
عنوان : مجاهدین، طبل های تو خالی
مخالفت با رژیم سلطنتی و کشته شدن چند نفر از بنیان گذاران سازمان مجاهدین، چنان قهرمانانی از آن افراد در ذهن و ضمیر امثال اینجانب بوجود آورده بود که بدون بررسی به زوایای پنهان این ایدیولوژی ها ی نو ظهور، وهمچنین عدم توجه به محتوای مغزهای بسته، منجمد و خشونت طلب آنان، خودمان را اسیر افکارشان نمودیم.
برخلاف تصور بعضی ها: نه مسعود رجوی تافته جدا بافته ای از آن ایدیولوژی، آن بنیان گذاران و طرز تفکرشان است و نه آن افراد منبعث از مسعود رجوی و امثالهم بودند .
با یک تحلیل مختصر میتوان فهمید که از کوزه مجاهدین - منزوی شده از خلق - بجز خیانت به ایران و ایرانی چیزی بیرون نتراویده و نخواهد تراوید. بوضوح نیز مشخص شد که اندیشه مجاهدینی از همان ابتدا فرقه گرایانه، خشونت طلب و ضد آزادی بوده و خواهد بود.
شورای دست پخت مجاهدین به نام"شورای ملی مقاومت" نیز بیش از یک طبل تو خالی نبوده و نیست. چند صباحی طول نکشید و دیدیم آن اعضایی که سرشان به تنشان می ارزید و فریب مجاهدین را خورده بودند از آنها دوری، از شورا جدا و از این قوم تبری جستند. در عوض حرافان، چاپلوسان، منزویان و درماندگان اجتماعی و سیاسی در آن شورا باقی ماندند و آنها هستند که هر از گاهی در این و یا آن رسانه فارسی زبان ظاهر شده و سعی بر توجیه چهره در گل مانده مجاهدین میکنند و سعی در کسب آبروی برباد رفته از رهبران مجاهدین را می نمایند.
رهبران مجاهدین به مدت سی سال بر طبل های تو خالی کوبیدند، بلف زدند و ثمری بجز آبرو ریزی ندیدند. غار اشرف نیز صدای طبل بی محتوایی برای فریب جناح های جنگ طلب آمریکا و انگلیس بود، ومجاهدین با درآمدن از لیست تروریستی نشان دادند که همچنان چیزی برای ارائه به ملت ایران در چنته ندارند.
بدون شک همکاری با مخالفین حکومت سوریه شیپوری است که مجاهدین از سر گشادش در آن می دمند، چرا که این ها آنقدر درمانده شده اند که از حل مسایل ابتدایی خود عاجزند چه برسد به اینکه بخواهند ناجی ملل سوریه و ایران باشند.
با مرگ صدام حسین از ارتش آزادی بخش مجاهدین، نه رزمنده، بلکه چند نفر قلاب سنگ انداز باقی مانده است که فقط میتوانند به سوی والدین اعضایی که در آنسوی سیم های خاردار قلعه اشرف انتظار دیدار فرزندانشان را میکشند سنگ پرتاب نمایند.
چنانچه مخالفین بشار اسد آبرویی برای خود کسب نموده باشند آن را با همکاری مجاهدین از دست خواهند داد. و پیوستن مجاهدین - با داشتن بار سیاسی و اجتماعی بسیار منفی - به مخالفین اسد باعث تقویت حکومت کنونی سوریه خواهد گردید.
متاسفانه این خود ایرانی ها هستند که با مطرح نمودن مجاهدین در رسانه های عمومی از آنها مترسک سر جالیز ساخته اند. اگر چنین نبود، اکنون از مجاهدین در اذهان ایرانیان بجز ننگ و نفرت و خیانت به وطن چیزی باقی نمانده بود و نخواهد ماند.
۴۹۰٣٣ - تاریخ انتشار : ٣ آبان ۱٣۹۱
|