از : صمد صمد
عنوان : جدا کردن دل و مغز از همدیگر علمی نیست
ممد جان،
فکر میکنم جدا کردن دل و مغز از همدیگر علمی نیست. مثلاً اگر قلب مرا به فرخ پیوند بزنند همان گریستن را وقتی دوستانی از اتحاد جمهوریخواهان ایران جدا شدند، راخواهدکرد.ویا آن حالت نمیدانم چه بود در انشعاب ۱۶آذری ها به زنده یاد هلیلرودی خواهد داشت. مغزفرمانبر انسان در همهٔ حالات است دل پومپاژ خون به مغز.
یاشا
صمد
۴۹۹۷۷ - تاریخ انتشار : ۱۱ آذر ۱٣۹۱
|
از : دامون سروی
عنوان : رهبر
آنچه در حاشیه این چالش ها به نظر من می رسد:۱-اکثریت، از اینکه بنا را بر طرح دیدگاههای متفاوت در چهارچوب یکتا گذاشته درستکاری بارز خود را به نمایش گذاشته که مایه مباهات است و این خود موفقیتش را در سطح جنبش چپ تقویت می کند و بعلاوه به پالایش شخصیت عناصر بالایی و حاشیه نشین شدن عناصر ناپالوده یاری می دهد. ۲- شعارهایی که همواره در اخلاق( یا ضد اخلاق ) سیاسی، مطرح بوده از جمله" حزب فقط... رهبر فقط..." و اخیرن" جهانیان بدانند/ ... رهبر ماست" و این باورها که: نمی توان " رهبر" را مورد پرسش قرار داد و... در سایه ی این رویارویی اندیشگی، رنگ می بازد. بدین گونه کسی، کمتر مجال می یابد بر فراز بلندی افسانه ای قرار گرفته برای دیگران دست تکان دهد و به غریو شادی و تحسین پاسخ دهد، گاهی نیز در میان غریو به نوازش این و آن بپردازد که " این فلان را من بزرگش کرده ام و آن فلان با من بوده است" و افاضاتی از این دست نثار" دور و اطراف نشین ها" نماید.
این نوازش های فرادستی و رهبر مآب دیگر حتا سالهاست گویا نانی به کف کارگزار "مصلحت نظام" هم نمی گذارد( بلا تشبیه)۳- آنها که به زعم خود و گویا به نام نقد شمشیر برای این و آن می کشند بد نیست به نتیجه روش خود در سالهای گذشته بنگرند. اگر طرفی بسته اند باز هم ادامه دهند.
اما تصریح می کنم که برای پیشینه مبارزاتی و تلاشهای بلاتردید همه رفیقان این رویارویی( فرخ، فواد و بهزادو...) احترام فراوان دارم.
۴۹۹۲۲ - تاریخ انتشار : ۹ آذر ۱٣۹۱
|
از : peerooz
عنوان : برای سائل مسائل سیاسی و حل مشکلات جهان
امید که این کامنت هم سانسور نشود
بود
از موی سپید
امید بیداری
مرا
بالش پر گشت آنهم
بهر خواب غفلتم - صائب
*****
بخت حافظ
گر از اینگونه
مدد خواهد کرد
زلف معشوقه
بدست دگران خواهد بود
۴۹۹۰۹ - تاریخ انتشار : ۹ آذر ۱٣۹۱
|
از : حامد صابری
عنوان : آقای کریمی تصور میکند که به تعادل رسیده است
آقای کریمی عزیز
عدم تعادلی که به آن اعتراف کرده اید بر بستر تفکر اشتباهی ایجاد شد که داشته ایم و نقد آسیب شناسانه اخیر منتشره شما ، نشان داد که هم چنان چارچوب های اصلی آن تفکر پابرجاست و تا زمانیکه با روح تفکر حاکم تسویه حساب نکنید مطمئن باشید در آینده هم عدم تعادل بر قرار خواهد بود .
اینکه در دو دهه اخیر از یک ثبات نسبی برخوردار بوده اید و زیگزاگهای شدید نداشته اید دلیل بر چارچوب نظری درست نیست بلکه بیشتر به این دلیل بوده که املای خاصی ننوشته اید . و در حاشیه تحولات بوده اید و اگر تحولات بزرگ و عظیم در کشور اتفاق بیفتد باید ببینیم چطور از پس آن بر می آئید .
۴۹۹۰٨ - تاریخ انتشار : ۹ آذر ۱٣۹۱
|
از : فریبا
عنوان : آقای نگهدار سالیانی ست به پایان راه رسیده!
آقای نگهدار سالیانی ست که به پایان راه رسیده. تلاش های او خود نشان دهنده این واقعیت هستن . آنان که در سیاست به پایان راه می رسند و آن را نمی خواهندباور کنند به آوازه گری و جنجال و خبر سازی رو می آورند. اهل سیاست می فهمند که آدم هائی مثال تاجزاده و مهاجرانی سالیانی ست جای نگهدار را پر کرده اند اما او خودش و متاسفانه برخی مداحان او مثل آقای ممبینی و دیگران این را درک نمی کنن. بر شماست آقای کریمی و تابان و اکثریتی ها و اتحاد جمهوری خواهان به خاطر حیثیت شخصی و سازمانی که شده تکلیف با او را روشن تر کنید.
۴۹٨۹۱ - تاریخ انتشار : ٨ آذر ۱٣۹۱
|
از : فریبرز زحمتکش بالا محله
عنوان : متاسفانه فرخ نگهدار شدیدا به نظریه ماکیاول گرویده است و این بسیار خطرناک هست
ماکیاول در سخنی گفته: «در سیاست به گونه ای عمل کن تا به موفقیت های خود برسی و در عین حال نشان ده که به پاکی های اخلاقی نیز مقید هستی».
۴۹٨٨۵ - تاریخ انتشار : ٨ آذر ۱٣۹۱
|
از : بهروز
عنوان : فرخ نگهدار و پایان راه
گذشته از مشی سانتریستی آقای کریمی نکته مهمی در نوشته اوست و آن که نگهدار باید بازنشستگی سیاسی اش را اعلام کند و به اموری همچون تاریخ نگاری و خاطره نویسی بپردازد که صد البته مفید تر است. اما این که نگهدار فردی اخلاقی است و مهربان چه می توان گفت وقتی نوشته های وقیحانه و چندش آور نشریه اکثریت در سال شصت را بیاد می آورم. چندی پیش تراب حق شناس در شرح زندگی سپاسی آشتیانی نوشت در تابستان شصت و در بحبوحه دستگیری ها، ابوشریف، فرمانده سابق سپاه، به سپاسی پیام داد که لو رفته و بزودی دستگیر می شود و بهتر است که جان از مهلکه بدر برد. ابوشریف، در چنین جایگاهی، بنا به دوستی و رابطه انسانی دهه قبلش به کسی که خصم او بود چنین پیامی داد اما نگهدار و گروهش در مورد دستگیری و سرکوبی "سران گروهک ها" چه نوشتند؟ چیزی که نگهدار از کف داد تنها خط مشی سیاسی سالم نبود بلکه اخلاق سیاسی بود. آقای نگهدار حتما بیاد میاورد که او یا رفقایش در جریان بروز اختلافات در اکثریت و مخالفت جناح کشتگر با وحدت با حزب توده کشتگر را به له کردن و خرد کردن تهدید کرده بودند. در هر صورت، نگهدار بدنامی نابود کردن بزرگترین سازمان چپ تاریخ ایران و خاورمیانه و بدیل دمکراتیکی برای آینده ایران را همواره بدوش خواهد کشید که برای بازنشستگی او در همان دهه شصت کافی به نظر می رسید.
۴۹٨٨۴ - تاریخ انتشار : ٨ آذر ۱٣۹۱
|