سیاسی دیدگاه ادبیات جهان - مقالات و خبرها بخش خبر آرشیو  
   

تهران-نگاشت (۲): چرا انقلاب کردیم؟ - رضا پرچی زاده

نظرات دیگران
اگر یکی از مطالبی که در این صفحه درج شده به نظر شما نوعی سوءاستفاده (تبلیغاتی یا هر نوع دیگر) از سیستم نظردهی سایت می‌باشد یا آن را توهینی آشکار به یک فرد، گروه، سازمان یا ... می‌دانید لطفا این مسئله را از طریق ایمیل [email protected] و با ذکر شماره‌ای که در زیر مطلب (قبل از تاریخ انتشار) درج شده به ما اطلاع دهید. از همکاری شما متشکریم.
  
    از : رضا پرچی زاده

عنوان : همهِ حقیقت و هیچ چیز به جز حقیقت...
سپاس از دوستِ گرامی، جنابِ حق. دربارهِ آقای بنی صدر با شما موافقم که ایشان فقط وقتی به صرفشان باشد پاسخ می دهند. من با بعضی از اطرافیانِ ایشان در این باره و دربارهِ مسائلِ دیگری برخورد داشته ام، که البته از بابِ روشنگری بوده. از قضا با آقای محمود دلخواسته که از طرفدارانِ پر و پا قرصِ آقای بنی صدر هست هم دوستیِ صمیمانه ای دارم، و همیشه با ایشان بر سرِ این مسائل در حالِ جنگ هستم. شما درست می گویید که باید راست گفت و باید همهِ حقیقت را گفت. تا حقیقت به کمال روشن نشود راه برای اصلاحِ خطاهای گذشته باز نمی شود. اما این فقط منحصر به بنی صدر نیست؛ تا آنجا که متوجه شده ام همه در آپوزیسیونِ جمهوری اسلامی از بیانِ کاملِ حقیقت دربارهِ گذشتهِ خود ابا دارند، که البته دلیلِ آن معلوم است. ما باید تلاش کنیم تا حقیقت را بنماییم، فارغ از همهِ این قایم باشک بازی های سیاسی. به هر ترتیب، از آشنایی با شما خوشحال شدم، و منتظرِ خواندنِ مقالهِ شما هستم. پیروز و سربلند باشید.

با احترام،
رضا
۵۱۴۷۵ - تاریخ انتشار : ۲۶ بهمن ۱٣۹۱       

    از : حق

عنوان : آقای رضا پرچی زاده محترم،
آقای رضا پرچی زاده محترم، با درود و سپاس از توجهتان به نوشته کوتاه پیشینم در اینجا. راستش انتظار پاسخ نداشتم و فقط می خواستم اشاره ای مستند داشته باشم به عملکردهای انقلابیون دیروز که امروز خود را اپوزیسیون دمکرات و لیبرال و آزادیخواه و عاشق حاکمیت ملی و و و قالب می کنند. خودتان در این مستند دیدید که بنی صدر به پرسشها چگونه پاسخ می دهد. به هر پرسشی از طرف هر کسی هم پاسخ نمی دهد. منافع شخصی او در دادن پاسخ دخیل هستند... حال بمن می گویید طرف حی و حاضر و زنده است و پرسشهایم را از او بکنم!؟ از لابلای پاسخهایی که می دهد باید حقایق را دریافت چون داوطلبانه نه او و نه خاتمی و نه امثالشان، مردم را آدم حساب نمی کنند که پاسخ درست و حسابی بدهند! ما خس و خاشاک و گوساله و بزغاله و امت هستیم که اجازه پرسش نداریم و شنیدن پاسخ نداریم! ما ابزاری هستیم برای اینان تا انقلاب کنند و از ما زورگیری. ما نمی فهمیم و اینان قیم ما هستند و مصلحت ما را بهتر از خود ما می دانند! یا وقتی از دایره قدرت به بیرون پرتاب می شوند مثل بنی صدر و کدیور و مهاجرانی و فرخ نگهدار و سروش ... یا با خدا حرفهایشان را می زنند و کاری بما مردم ندارند. یا مثل شیرین عبادی با ما برون مرزیها قهرند و از ما می گریزند ولی بیگانه را عزیز می دارند و به پرسشهایشان پاسخ می دهند. یا مثل مهاجرانی هیچ لکه ننگی در دامان روضه خوان بزرگ سید علی خامنه ای نمی بینند. یا مثل علی تیزقدم، رهبر را "پدری مهربان" پیش از سال ۸۸ می دانند که بتازگی "پدری نامهربان" شده. یا مثل فرخ نگهدار به دست و پای رهبر می افتند و برایش نامه های فدایت شوم می فرستند. یا مثل بنی صدر همیشه بدنبال تطهیر خود و به تخریب همه و اخیرا شاپور بختیار روی می آورند. یا یواشکی مثل خاتمی می روند و در دماوند رای می دهند تا مبادا مردم بفهمند. یا مثل کدیور در صدای امریکا چشم در چشم دهها میلیون ایرانی می اندازند و بیشرمانه انکار می کند که شعار مردم "نه غزه، نه لبنان، جانم فدای ایران" بوده و نه شعار دروغ خودش مبنی بر "هم غزه، هم لبنان، جانم فدای ایران". یا ... انقدر مثالها زیادند که دهها سال طول می کشد تا به آنها بپردازیم ولی نکته مهم اینست که اثبات اینکه اینها به مردم پاسخگو نیستند و پاسخ ندان هایشان و پاسخهای دروغ دادنهایشان و طفره رفتن ها و سفسطه کردنها و جعل و تحریف تاریخ کردنهایشان هیچ هزینه ی قانونی قابل مجازاتی تاکنون برایشان نداشته است. تجربه ما مردم از اینهاست که امثال مرا هم اکنون در جایی قرار می دهد که به سهم خود اعلام کنم داوری من و امثال من از این حضرات چیست. داوری دیگر را در آینده ای که ایران آزاد شده است، ایرانیان پژوهشگر تاریخ که مستقل، آزاده، مستعد و شایسته، و نه متعهد به ایدئولوژیها و آلت دستهای سیاست بازان، هستند انجام خواهند داد. اینان نتایج پژوهشهای خود را در دسترس همگان برای داوری خواهند گذاشت. تا آنروز برسد ما مردم داوری های خود را با پشتوانه تجربی ای که در این ۳۴ سال نکبت بار و فاقد هر گونه نکته مثبت انجام داده و می دهیم و در اختیار یکدیگر می گذاریم. این داوریهای مردم به لحاظ تحقیقی هم حالا و هم در آینده مهم هستند و کسی نمی تواند ادعا کند که این داوری مردم در این ۳۴ سال از انقلابیون و سیاسیون و سیاست بازان و جاعلان تاریخ و و و بی ارزش است.

نکته آخر اینکه، اگر بتوانم بزودی نوشتاری را بعنوان نظر در سایت پارس دیلی نیوز و در تالار نوشتاری حزب مشروطه ایران(لیبرال دمکرات) قرار خواهم داد. در این نوشتار به یک مقایسه اجمالی خواهم پرداخت که تفاوتها بین نگاه الیت ما به تاریخ معاصرمان و نگاه الیت جهان غرب به تاریخ شان را در بر بگیرد. الیت در اینجا هم به معنای اپوزیسیون است و هم ژورنالیستها و هم نخبگان علوم انسانی بویژه تاریخ که در صدر این علوم است. ببینیم کدامیک سوء استفاده از تاریخ معاصر خود را انجام می دهد و چرا و چه سود و زیانهایی برای کسی و مردمی داشته؟

با سپاس
ارادتمند حق
۵۱٣۵۴ - تاریخ انتشار : ۲۰ بهمن ۱٣۹۱       

    از : رضا پرچی زاده

عنوان : پراکسیس: عملِ آگاهانه به قصدِ تغییر
دوستانِ گرامی،

سپاس از توجهِ شما. یک به یک پاسخ می گویم. خدمتِ جنابِ محمودی عرض کنم که زمان خود به نفسه هرگز عامل نیست؛ عملی که در زمان می شود عامل است. منتهی این از آن مغلطه های منطقی است که مردم معمولا به آن گرفتارند، که گذارِ زمان خود به خود همه چیز را درست می کند، که البته درست نیست. ما تا خود عملی انجام ندهیم اتفاقی هم نمی افتد، مگر اینکه دیگران عمل کنند و اتفاقی بیفتد، که لزوما منظورِ نظرِ ما نیست. مارکس «پراکسیس» را در همین مفهوم به کار گرفت، که تلاشِ آگاهانه برای ایجادِ تغییر باشد. فراتر از اینکه با دیدِ مسلکی به مارکس نگاه کنیم یا نه، پراکسیس مفهومِ مثبتی است، چرا که مردم را توانا می سازد و آنها را متوجهِ نقشِ خود در ایجادِ تغییر می کند. کمااینکه بسیاری از مکاتبی که لزوما مارکسیستی هم نیستند با این مفهوم قرابت دارند. لذا عملِ ما از همین امروز و آگاه شدنِ ما و تلاش برای کسبِ معرفتِ بدونِ تعصب همه در راستای ایجادِ تغییرِ مثبت خواهد بود.

خدمتِ جنابِ حق عرض کنم که خوب بود سوالاتِ جامعِ خود دربارهِ «مثلثِ بیق» را از آقای بنی صدر می پرسیدید که هم در قیدِ حیات هستند و هم در دسترس. بنده خودم از منتقدانِ ایشان بوده ام، اما به نکاتِ مثبتِ ایشان هم اذعان داشته ام. به نظرِ من این مسائل را باید باز کرد تا بشود دربارهِ آن قضاوتِ درستی کرد. اما در نهایت توصیه ام این است که تر و خشک را با هم نسوزانیم، و بد و خوب را با هم ببینیم و جایگاهِ هر کدام را جداگانه در نظر بگیریم.

اما خدمتِ جنابِ صدرالعلما عرض کنم که بنده متولدِ ۲۶ خرداد ۱۳۵۹ هستم. «بچهِ انقلاب» هستم، و حدودِ نیمی از عمرم را در دورهِ رژیمِ ظلم و جورِ جمهوری اسلامی فعال سیاسی بوده ام، که به خاطرش زندان رفته ام، از دانشگاه اخراج شده ام، و بعد هم انواع و اقسامِ محدودیتها در فعالیت و نویسندگی را تجربه کرده ام (از جمله اینکه کتابهایم در ایران ممنوع شد و دانشگاهِ تهران هم برگه های امتحانِ دکترایم را گم کرد!)، که در نهایت باعث شد در سال ۸۹ از ایران خارج شوم. لذا چندان هم سرد و گرم نچشیده نیستم. در تاییدِ فرمایشِ شما عرض کنم که بله، مسلما قدرتمداران همیشه سعی خواهند کرد که امورِ دنیا را به نفعِ خود بچرخانند، منتهی این که ما یک گوشه ای بنشینیم و بگوییم که «آقا! ما هر کار که می کنیم نمی شود، چرا که زور دستِ اینهاست» یعنی اعتقاد به تئوریِ توطئه، و اینکه مردم هیچ کاره اند. فراموش نکنیم که خیلی وقتها این زاویهِ دیدِ ماست که به حقیقت معنی می دهد و آن را «حقیقت» می کند. لذا، با احترام به نظرِ شما، باید عرض کنم که تکیه بر این نظر – که مردم را به انفعال می کشاند – از نظرِ این بندهِ حقیر مطلوب نیست، و در نهایت به استقرارِ دموکراسی در ایران نمی انجامد. بیایید یک بار هم که شده دستمان را روی زانوی خودمان بگذاریم و سود و ضررش را خودمان متقبل شویم.
۵۱٣۱٨ - تاریخ انتشار : ۱۹ بهمن ۱٣۹۱       

    از : سینا صدرالعلما

عنوان : جناب پرچی زاده باز هم توصیه من حقیقت بینی است!!
با درودی مجدد باید خدمت با سعادتتان عرض کنم که زمان روانشاد دکتر محمد مصدق من دوازده ساله بودم و تمام جریانات را بخاطر دارم. پیرو تئوری توطئه هم نیستم به حدس و گمان هم اعتقادی ندارم فاقد هرگونه دین و ایمانی هم هستم. زمانی هم مابین هفت هشت سال داشتم شاهد خلوت شده تعجب آور خودم در محله یهودی نشین هم بودم. تا اینجا کلی مرا از نظر دانسته شناختید و حال برمیگردیم به پاسخ شما که مورد سپاس من هم هست. اما مهم گویش ناروشن شماست که میفرمائید: { ...حال نمی دانم همهِ این اهداف که با حضورِ پادشاهِ وابسته به کاپیتالیسم در قدرت تامین می شود چرا باید با توطئهِ کاپیتالیسم بر ضدِ همین پادشاه نقشِ بر آب شود؟! حقیقت این است که اسلامی-سازیِ منطقه در نهایت و بعد از سقوطِ کمونیسم به ضررِ کاپیتالیسم شد، منتهی این سالها بعد از جریانِ کمربندِ سبز بود. به هر ترتیب، کمی منطق هم خوب چیزی است.} من هم دید شمارا مبنی بر کمی منطق تأیید میکنم و فراموش نفرمائید که کوله بار تجربی من بسیار سنگین تر از کوله بار تجربی شماست. از آن گذشته هیچکسی نمیتواند به من بباوراند که ملت ایران تا زمانی که ترکیب و رفتار اجتماعیش از باورش نشأت میگیرد ، قابل اصلاح باشد؟! تنها باور من اینست که نیروی امپریال با تمام نیروهای علمی و صنعتی و نظامی مرگ آفربنش ، تعیین کننده سیاست های روزمره است و هیچ جنبشی را حتی برای زمان کوتاه که خلاف مصالحش باشد تحمل نخواهد کرد چون از قدرت جلوگیریش بیش از اندازه برخوردار است. از دید من گفتن حقایق فقط و فقط طویل المدت موجب روشنی افکار عمومی و ازدیاد قدرت تحمّل میشود. در عکس خیلی جوان بنظر میرسید امیدوارم موفق و شاد و تندرست باشید.
۵۱٣۰۴ - تاریخ انتشار : ۱٨ بهمن ۱٣۹۱       

    از : حق

عنوان : چه کسانی انقلاب کردند؟
با درود، چند شب پیش مصاحبه اخیر بنی صدر و لیمونادی در تلویزیون ایرانیان که در سایت بالاترین گذاشته شده بود را دیدم:-

ابوالحسن بنی صدر و ضدیت با غرب - لیمونادی Ali Limonadi

http://www.youtube.com/watch?v=LbaVR۵q۱aBI

من در این مصاحبه تناقضات فاحشی در حرفهای بنی صدر درباره نقش مثلث بنی صدر، ایراهیم یزدی و صادق قطب زاده در بروی کار آوردنشان را دیدم. او از یکسو ادعا می کند که انقلاب ۵۷ خودجوش بود که اتفاق می افتاد چه با و چه بی خمینی. از سوی دیگر بوضوح می گوید که چگونه او و دو دیگر خمینی را وارد معرکه کردند، به او بال و پر دادند و در سطح بین المللی چهره ای گاندی وار از او ساختند تا با استفاده از او انقلابشان را به نتیجه برسانند. خیال کردند می توانند از خمینی را عروسک خیمه شب بازی خود کنند و از او سواری بگیرند ولی در واقع این خمینی بود که از آنها عروسک ساخت و سوارشان شد. اگر این انقلاب خودجوش بود چه نیازی به خمینی داشتند که بنی صدر، خمینی را مطلع کند و او را از نجف به فرانسه بیاورد و زیر درخت سیب بنشاند تا حرفهای قشنگی که بنی صدر و یزدی و قطب زاده یادش دادند را از دهانش بیرون بکشند! آیا آنچه بنی صدر در رابطه با خمینی در این مصاحبه گفت دلیل بر ریاکاری و عدم شفافیت او و دو یارش در فریب دادن ملت ایران نبود؟ آیا او نباید در این قماری که کرد و باخت و ملتی را به سهم بزرگ خود بازنده کرد از پیشگاه ملت ایران عذرخواهی کند؟ آیا این عملکرد بنی صدر که در این گفتگو عیان شده بر ضد ملت ایران و بر ضد آن استقلال و آزادی و حاکمیت ملی نیست که ورد زبانش است؟ مگر آزادی و استقلال و حاکمیت ملی با عدم شفافیت امکان پذیرست و یا از روز اول لازمه و از اصول اولیه نباید باشد؟ آیا این گفتگوی بنی صدر نشان نمی دهد که او از روز اول این اصول را زیر پا گذاشت و ملت ایران را از چگونگی ورود خمینی به میدان مطلع نکرد و بدتر حرفهای فریبنده خودش و دو دیگر یارانش را از زبان خمینی خواست به گوش ملت ایران برساند؟ در این مصاحبه می بینید که او و یارانش می دانستند که خمینی چه افکاری متحجر و استبدادی ای دارد ولی این سه آنرا وارونه جلوه می دادند. او بوضوح می گوید که خبرنگاران سئوالاتشان را از قبل می دادند و این سه مربی به خمینی یاد می دادند که چگونه جوابهای خودش را ندهد چون استبدادش معلوم می شد بلکه پاسخهای آنها را که بوی دمکراسی و و و را می داد به خبرنگاران بدهد. یعنی این سه عمدا افکار خمینی را اینگونه از ملت ایران و افکار عمومی بین المللی پنهان می کردند و خمینی را بعنوان یک شخصیت همانند گاندی به ملت ایران و جهان ارائه می دادند. این را حتی نمی توان بحساب بزک کردن خمینی یا حتی عمل پلاستیک مختصر هم نمی گذاشت بلکه وارونه سازی چهره خمینی بطور کامل. چرا بنی صدر و یزدی و قطب زاده بدون استفاده از خمینی نخواستند حرفهایشان را بگوش مردم برسانند تا ببینند که واکنش مردم چه می بود؟ از چه می ترسیدند که اینکار را نکردند؟ علم کردن خمینی که بقول بنی صدر، خبر نداشت در ایران مردم دارند انقلاب خودجوش! می کنند به چه منظوری بود؟ اگر بزعم بنی موجودیت و عدم موجودیت خمینی تاثیری در وقوع انقلاب نداشت چرا این سه او را علم کردند و چرا نگذاشتند که انقلاب بدون خمینی انجام گیرد؟ آیا بنی صدر و یزدی و قطب زاده می توانستند بدون استفاده از خمینی انقلابشان را بکنند؟ یا اصلا این سه بدون خمینی چه در آنزمان و چه بعد از آن و تا به امروز اصلا مطرح می بودند و مطرح شدند که مردم بدنبالشان بیفتند؟ کجای افکار این سه سکولار بود وقتی با آوردن خمینی، مستقیما و عمدا دین را در سیاست دخیل کردند؟ این سه چه درکی از سکولاریسم و آزادی و استقلال داشتند که در تار و پود دمکراسی مبتنی بر منشور جهانی حقوق بشر موج می زند؟ یا چه درکی از منشور جهانی حقوق بشر، دمکراسی کاملا بی معنا می شود یا اصلا برای این منشور تره هم خورد می کردند یا نه چون شفافیت و صداقت با مردم در امور سیاسی و پاسخگویی به مردم از اصول اولیه هستند؟ این سه با پنهان کردن چهره واقعی خمینی از مردم باعث شدند که مردم حرفهای خمینی را باور کنند. کجای این با اصول سکولاریسم و آزادی و استقلال و حاکمیت ملی و و و سر سازگاری دارد که این سه مردم را فریب دادند؟ با سپاس
۵۱٣۰٣ - تاریخ انتشار : ۱٨ بهمن ۱٣۹۱       

    از : محمودی

عنوان : تشکر
آقای پرچی زاده مثل همیشه عالی بود
از نوشته ها و مقالات شما لذت می برم، چرا که تفکر و منطقی در پس زمینه دارن.
نگاه بی طرفانه بسیار خوبه و اینکه بدونیم چطور میشه این طرز تفکر رو منتشر کرد بهتر.
به نظرم نقطه ی پایانی برای مقاله ی شما وجود نداره و تا زمانی که بشه این طرز تفکر رو در مقیاسی وسیع گسترش داد، تفکراتی از این دست قابل پرورشه.
تنها سوال این که: چگونه؟
آیا زمان موثرترین نقش رو خواهد داشت؟
۵۱٣۰۱ - تاریخ انتشار : ۱٨ بهمن ۱٣۹۱       

    از : رضا پرچی زاده

عنوان : منطق یا تئوریِ توطئه؟
جنابِ صدرالعلما

سپاس از شما بابتِ توجه به این مقاله. جانم برای شما بگوید که «کمربندِ سبز» طرحی بود که در دورهِ جنگِ سرد توسطِ کشورهای کاپیتالیستی طراحی شد تا از صدورِ کمونیسم به آسیا، آفریقا و استرالیا جلوگیری کند؛ بدین معنی که کمربندی از کشورهای «دوستِ» اسلامیِ (سبز را رنگِ اسلام گرفتند) به هم پیوسته در جنوبِ شورویِ سابق ایجاد شدند تا به هوای تضادِ میانِ خداپرستیِ اسلامی و ماتریالیسمِ کمونیستی، اجازهِ حرکتِ کمونیسم به خارج از این حیطه داده نشود. تاکیدِ فراوان بر اسلامی-سازیِ ایران در دورهِ محمدرضا شاه از اثراتِ همین طرحِ کمربندِ سبز بود؛ و به همچنین ایجادِ پیمانِ «سنتو» در میانِ کشورهای پاکستان، ایران، عراق و ترکیه. از قضا کودتا بر ضدِ مصدق و ملی-گرایی - که با کاپیتالیسم سرِ جنگ داشت - نیز در ادامهِ همین طرح بود. حال نمی دانم همهِ این اهداف که با حضورِ پادشاهِ وابسته به کاپیتالیسم در قدرت تامین می شود چرا باید با توطئهِ کاپیتالیسم بر ضدِ همین پادشاه نقشِ بر آب شود؟! حقیقت این است که اسلامی-سازیِ منطقه در نهایت و بعد از سقوطِ کمونیسم به ضررِ کاپیتالیسم شد، منتهی این سالها بعد از جریانِ کمربندِ سبز بود. به هر ترتیب، کمی منطق هم خوب چیزی است. منتهی بعضی هموطنانِ ما آنقدر درگیرِ تئوریِ توطئه هستند که پاک دست از حساب و کتابِ منطقی کشیده اند. دقیقا به همین دلیل است که امثالِ بنده باید بنویسیم و روشنگری کنیم تا این تئوری های توطئه مردم را فلج نکند. برای شما دوستِ گرامی هم آروزی روشن-بینی و موفقیت می کنم.
۵۱۲۹۹ - تاریخ انتشار : ۱٨ بهمن ۱٣۹۱       

    از : سینا صدرالعلما

عنوان : حقیقت بینی
جناب پرچی زاده با احترام دید حقیقی برای شورش جنایتکارانه خمینی و برنامه ریزی شده توسط جنایتکاران یانکی ، لازم است. تا زمانیکه برنامه کمربند سبز بدور اتحاد جماهیر شوروی از سوی یانکیها را در آن هنگام تخطئه کنیم، و یا نفهمیده باشیم و بدتر اینکه قبول نداشته باشیم ، هرگز ملتها را در مورد این حقیقت راستین نمیتوانیم یاری دهیم. آیا شما میدانید که چه کسانی با لانسه کردن آن نوشتار کذا فتنه گری خونخواری بنام خمینی را عَلَم کردند؟ آیا خیلی قبل از آن میدانید چه کسانی با برنامه ریزی موجب روی کار آمدن طالبان در افغانستان شدند؟ چرا برنامه ریزی طویل المدّت و رذیلانه نیرکهای امپریال را در بُعد کوتاه زمانی تشریح میکنند؟ آیا براستی معتقدید که ۳۴ سال پیش در ایران انقلاب شد یا شورشی سخیفانه و برنامه ریزی شده بود؟ پاسخ درست و باشرافت به این پرسشها و تجزیه و تخلیل کردن راستین این وقایع شوم میتواند موجب تنویر افکار عمومی ملت باشد!!! آیا میدانید چه کسانی خمینی جاهل دجال را از نجف تا نوفل لو شاتو همراهی کردند و از کدام فرقه ها و هدایت شده از کجا و چگونه بوده است؟ خیلی متأسفم که طبق برداشت از دیدتان ، فقط میتوان عدم قبولی شمارا از این مثل بی همتا یعنی « گذشته چراغ راه آینده است » تداعی و استنباط کرد؟! آیا براستی از حقایق مطلعید؟
۵۱۲۹٣ - تاریخ انتشار : ۱۷ بهمن ۱٣۹۱       

    از : رضا پرچی زاده

عنوان : خواندنِ وقایع در بافتارِ تاریخی
دوستِ گرامی، جنابِ پیروز

سپاس از شما بابتِ توجه به این مقاله. فرمودید که «آیا حال که نگارنده انسان منصفیست میتوانند نکات مثبت و منفی و کمبودهای پیش و پس از انقلاب را که با هزینه سنگینتری تحمیل شده است را در روی نموداری برای آگاهی همگان منتشر نمایند تا سندی برای گفته هایشان و اجازه داوری عادلانه در مورد خویش و نتیجه گیری مفیدی برای آزاد اندیشان بدهند». این نشان می دهد که منظورِ بنده در نگارشِ مقاله را درک نکرده اید. بنده هرگز عرض نکردم که مسائلِ امروز آسان تر و بهتر از دیروز هستند. به سادگی، گفتم امروز که انقلاب شده و اتفاق افتاده رجوع کردن به گذشته امری منطقی نیست. تا به حال بارها هم این را گفته ام و نوشته ام، و اگر لازم باشد باز هم خواهم گفت و خواهم نوشت. اینکه نظامِ حاضر در ایران نظامی جبار است معنی اش این نیست که نظامِ پیشین درست بوده. در ثانی، مگر مردم کفِ دستشان را بو کرده بودند که بدتر از بدی بر آنها حاکم می شود که بر بد نشورند؟ لذا منطقِ گفتارِ من منطقِ کرونولوژیک است، در صورتی که مخالفان معمولا حوادث را در خارج از بافتار (کانتکست) می خوانند و با تکیه بر اینکه نظامِ حاضر بد است انقلابِ سی و خورده ای سال پیش را تخطئه می کنند. و این امری است که باید درباره اش روشنگری کرد.
۵۱۲٣۹ - تاریخ انتشار : ۱۶ بهمن ۱٣۹۱       

    از : پیروز پ

عنوان : چه خوب میشد اگر میتوانستیم بدونِ حُب و بُغض ببینیم
بدون تردید نگارنده بدرستی نوشته اند : که به جاست ما از تاریخ درس بگیریم و اشتباهاتِ معرفتی و عملیِ گذشته را تکرار نکنیم. امروز ما بر شانهِ نسلِ قبل ایستاده ایم، و انقلابِ آنها را دیده ایم که گرچه با هدفِ خوب اما از راهِ بد انجام شد و به مسیرِ بدتر هم کشیده شد. درسی که می توان از این حقیقتِ تاریخی گرفت عدمِ تکرارِ آن اشتباهات است در حرکت به سوی آینده،
انقلاب با پرداختنِ بهایی سنگین اقتدارِ آسمانیِ چندهزارساله شاهنشاهیِ را فرو ریخت و طبقه-سالاریِ خونی را در ایران منسوخ کرد و با هزینه سنگینتری مردم را در وضعیتی برزخی میانِ «رعیت» و «شهروند» نگاه داشت حقیقت و معضلی است که امروز ما با آن دست و پنجه نرم می کنیم.
و دقیقا درست میفرمایند ، که به جای تنفرِ کور از انقلاب به خاطرِ شرایطِ حاضر، انقلاب را همانطور که بوده بدونِ حُب و بُغض ببینیم و در ترازوی تاریخ منصفانه بسنجیم، نه اینکه بد و خوبش را یکجا دور بریزیم.
آیا حال که نگارنده انسان منصفیست میتوانند نکات مثبت و منفی و کمبودهای پیش و پس از انقلاب را که با هزینه سنگینتری تحمیل شده است را در روی نموداری برای آگاهی همگان منتشر نمایند تا سندی برای گفته هایشان و اجازه داوری عادلانه در مورد خویش و نتیجه گیری مفیدی برای آزاد اندیشان بدهند.
سپاسگزارم
۵۱۲۲۹ - تاریخ انتشار : ۱۵ بهمن ۱٣۹۱       

  

 
چاپ کن

نظرات (۱۰)

نظر شما

اصل مطلب

   
بازگشت به صفحه نخست