سیاسی دیدگاه ادبیات جهان - مقالات و خبرها بخش خبر آرشیو  
   

جاهل ها ولات ها، روحانیون و سلاطین - مسعود نقره کار

نظرات دیگران
اگر یکی از مطالبی که در این صفحه درج شده به نظر شما نوعی سوءاستفاده (تبلیغاتی یا هر نوع دیگر) از سیستم نظردهی سایت می‌باشد یا آن را توهینی آشکار به یک فرد، گروه، سازمان یا ... می‌دانید لطفا این مسئله را از طریق ایمیل [email protected] و با ذکر شماره‌ای که در زیر مطلب (قبل از تاریخ انتشار) درج شده به ما اطلاع دهید. از همکاری شما متشکریم.
  
    از : مسعود بهبودی

عنوان : توهمات البرز
البرز عزیز توهمات خود را مرتب تکرار می کنند و فکر می کنند که به کشف بسیار بزرگی نایل امده اند:
کشفی مبنی بر اینکه اگر احزاب وسازمان های کذائی ایران منشور می داشتند، جنگ طبقاتی صورت نمی گرفت و همه با هم راه رشد واحدی را پیش می گرفتند.
معلوم نیست که خود ایشان قبل از تکرار مکرر توهمات خویش اندکی می اندیشند و یا بطور اوتوماتیک بر زبان می رانند:
ایشان بهتر است به یاد آورند که در جامعه طبقاتی هر طبقه منافع خاص خود را در دل دارد و منشور مکتوب و نامکتوب خاص خود را در دست.
طرفداران پیشرفت اجتماعی از همان روز اول، یعنی از همان روز انتشار منشور خود تحت عنوان مانیفیست حرب کمونیست، خواهان گسترش دموکراسی و شرکت توده های مولد و زحمتکش (اکثریت قریب به اتفاق مردم) در تعیین سرنوشت کشور بوده اند.
ولی در همین اروپا به محض اینکه توده ها در ارگان های طبقاتی خود متشکل شدند و خطر حاکمیت توده ای احساس شد، البرزیست ها یکتنه وارد عمل شدند و جنگ جهانی اول را به راه انداختند.
هنوز چند سال از ان نگذشته بود که فاشیسم و نازیسم را علم کردند و به سطح جنبش بین المللی ارتقا دادند و دروازه جهنم جنگ جهانی دوم را به روی بشریت گشودند و توسعه تاریخ بشری را صدها سال عقب انداختند.
مسئله به این سادگی ها نیست.
سرنوشت بشریت در مبارزه طبقاتی تعیین می شود.
حتی لحظه ای در تاریخ جامعه طبقاتی وجود نداشته که مبارزه طبقاتی تعطیل شده باشد.
البرز هم می دانند.
هدف ایشان رواج کمافی السابق مبارزه طبقاتی از بالا و تعطیل آن از پایین است تا در به همان لولای دیرآشنا بگردد.
فعلا که چرخ بر وفق مراد البرزها می چرخد، تا کی، خدا می داند.
اربابان می برند و می دوزند، هر طور دل تنگشان می خواهد.
و چه بسا حتی منشورات خود را جر می دهند و ناتو را روانه آسیا و افریقا می سازند، ناتوئی که بنا بر منشورش قرار بود پا از گلیم اروپا بیرون ننهد.
۵۱۴۹۶ - تاریخ انتشار : ۲۷ بهمن ۱٣۹۱       

    از : مسعود بهبودی

عنوان : تخیلات الف باران
در عصر امپریالیسم مسئله اساسی‌ کسب استقلال سیاسی است. (الف باران)
در همین عنوان الف باران عزیز چندین اشتباه نظری و اسلوبی عربده می کشند، تو خود حدیث مفصل بخوان از این عنوان!

اولا عصر امپریالیسم دیری است که سپری شده است.
انقلاب کبیر اکتبر فاتحه بلندی بر عصر امپریالیسم بود.
پس از ان دوران (عصر) نوینی آغاز شده است و کماکان بشریت در همین دوران نوین بسر می برد:
دوران گذار از سرمایه داری به سوسیالیسم.
هر عصر و یا دوران بنا بر شرایط عینی، بنا بر تضاد اصلی در جهان تعیین می شود و نه بنا برمیل الف باران و یا این آن.
وقتی از دوران فئودالیسم سخن می رود، منظور این است که برده داری دچار بحران عمومی است و تنها با گذار به فرماسیون فئودالی می توان بر این بحران عمومی غالب آمد.
فرق هم نمی کند که اکثر کشورها تحت نظام برده داری باشند و یا نباشند.
شرایط عینی جهان، یعنی سطح توسعه نیروهای مولده تعیین کننده محتوای دوران ها ست.

ثانیا به چه دلیل در عصر گذار از سرمایه داری به سوسیالیسم در مقیاس جهانی، کسب استقلال سیاسی مسئله اصلی است؟
ثالثا اهدای استقلال سیاسی فرمال و صوری به کشورهای وابسته یکی از راهکارهای اصلی نئوکلونیالیسم (نئواستعمار) است.
حتی پس از شقه شقه کردن یوگوسلاوی و یا تسخیر عراق و افغانستان و لیبی نه ژنرال یانکی، بلکه مهره هائی از همان کشورها روی کار آمده اند.
استعمار نوین بر خلاف الف باران، برای ظاهر چیزها تره خرد نمی کند.
چه بسا حتی از همین استقلال های صوری و فرمال برای بدترین آلترناتیوها وجهه و اعتبار ملی می بخشد.
رژیم های عهد عتیق هم بالاخره باید بتوانند عوامفریبی کنند و مثلا خود را ابرقدرت منطقه جا بزنند و تمامی ادا و اطوارهای رئیس جمهورها و ژنرال های یانکی را دربیاورند:
میان احمدی ما و جورج بن جورج و ژنرال های هیولای ما بغل ولی فقیه و ژنرال های تنومند یانکی با عینک و دم و دستگاه شباهت غریبی وجود دارد.
کسی مخالف استقلال سیاسی جمهوری یأجوج و مأجوج نبوده و نیست.
رابعا استقلال سیاسی و کلا سیاست ناب فقط در کله بعضی ها وجود دارد و نه در عالم واقع.
الف باران نباید از دیالک تیک اقتصاد و سیاست، دیالک تیک استقلال اقتصادی و استقلال سیاسی غافل باشد و در این دیالک تیک نقش تعیین کننده همیشه و همه جا از آن اقتصاد و استقلال اقتصادی است. البته احمدی ما و ولی فقیه نظر الف باران را دراند: اقتصاد مال خر است. (امام خمینی)
این چیزها نه تنها الفبای مارکسیسم اند، بلکه حتی مورد قبول علنی ایدئولوگ های امپریالیستی اند، بیشک دکتر نقره کارها هم منکرش نیستند.
خامسا انقلاب به معنی تغییر مناسبات تولیدی و قبل از همه به معنی تغییر فرم مالکیت بر وسایل تولید است که ساختار و زیربنای هر جامعه را تشکیل می دهد.
پیشرفت به قول لنین معیار عینی ئی به نام نیروهای مولده دارد که در رابطه دیالک تیکی با مناسبات تولیدی است و تعیین کننده است.
رژیم شاه علیرغم همه ایرادات وارده، صدبار مترقی تر از رژیم یأجوج و مأجوج بوده است.
اولین دلیلش لغو فئودالیسم و کوتاه کردن دست روحانیت از قدرت بوده است.
فرماسیون سرمایه داری صدبار بهتر از فرماسیون عهد عتیق بوده است که آش شوله قلمکاری از همه فرماسیون های ممکنه است.
ولایت فقیه اصلا نمی داند که امپریالیسم یعنی چی.
ولایت فقیه با مفاهیم شیطان و جن و ملک استدلال و اثبات می کند.
اصلا معاصر نیست.
فریب فرم ها و ادا اطوارها را نباید خورد.
حق با الف باران است که پس از پیروزی ضد انقلاب زیر پرچم فوندامنتالیسم و لاشخوریسم مردم رادیو می شنوند، تلویزیون می بینند، روزنامه می خوانند، دخترها هم به مدرسه و دانشگاه می روند.
مسئله اساسی اما این است که مردم چی می شنوند، چی می بینند و چی می خوانند!
روی کار آمدن ضدانقلاب فوندامنتالیستی ضربه ای کاری و کمرشکن بر پیکر نحیف فرهنگ مادی و معنوی مردم ایران بوده است.
این در طبیعت فئودالیسم است که چرخ تاریخ را متوقف کند و چه بسا حتی به عقب برگرداند، فرق هم نمی کند که راه رشد سرمایه داری را بالاجبار طی کند و یا نکند.
مردم ایران احتمالا در این سی سال بلحاظ فرهنگی قرن ها عقب رانده شده اند.
فقط کافی است که نظری بر ترهات روشنفکران ایرانی در داخل و خارج بیافکنیم.
قحط تفکر علمی است، فرق هم نمی کند که طرف چپگرا باشد و یا راستگرا.
۵۱۴۹۵ - تاریخ انتشار : ۲۷ بهمن ۱٣۹۱       

    از : peerooz

عنوان : جرج بن جرج
در " ورژن " جدید داستانهای عیاران و لوتی ها و شبگردان مانند مختارنامه و حسین کرد شبستری و غیره استفاده از نام با مزه جرج بن جرج بسیار مناسب و امتیاز آن به جناب مسعود بهبودی میرسد.
۵۱۴۷۱ - تاریخ انتشار : ۲۶ بهمن ۱٣۹۱       

    از : ‫البرز

عنوان : مرحوم لنین
‫گرچه برای مرحوم لنین ارزش ویژه ای قائلم، اما نیازی هم نمی بینم، برای توضیح نظرم همواره از ایشان به عنوان شاقول استفاده کنم.
به گمان من انقلاب تحول است و دگرگونی، و هر تحولی نیاز به برنامه دارد، چنانکه یک ساختمان عظیم یا آسمانخراش را نمیتوان بدون نقشه و برنامه احداث نمود. بنابراین از زاویه دید اینجانب، آنچه در و بعد از بهمن ۵۷ صورت گرفت، نمیتواند نام انقلاب به خود بگیرد، چرا که‫ تاثیری بر مناسبات و روابط بین فقیر و غنی جامعه نه تنها نداشته بلکه در بسیاری از موارد تشدید هم کرده، حدود و ثغور‫ آزادیهای فردی و اجتماعی همچنان نه بوسیله قانونی دموکراتیک، بل همچون گذشته‫ توسط یک شخص قدرتمند و از بالا تعیین میشود.
۵۱۴۷۰ - تاریخ انتشار : ۲۶ بهمن ۱٣۹۱       

    از : الف باران

عنوان : در عصر امپریالیسم ، انقلاب ، کسب استقلال سیاسی است....
در عصر امپریالیسم مسئله اساسی‌ کسب استقلال سیاسی است....
"تعیین سرنوشت ملت‌ها به معنی‌ استقلال سیاسی آنهاست ،هدف امپریالیسم این است که این استقلال را نقض کند زیرا که شرایط الحاق سیاسی،الحاق اقتصادی غالبا راحت تر،آسانتر،ارزان تر، پنهانی تر را و آرامتر است " ( لنین- امپریالیسم آخرین مرحله سرمایه داری) . این بدان معنی‌ نیست که در دوران امپریالیسم به علت وابستگی‌های اقتصادی هیچ دولت مستقلی در جهان وجود نخواهد داشت . این عقاید تروتسکی و نیهیلیست هاست که هر انقلاب شکست خورده‌ای را "قیام"میدانند .قیام یک بر آمد ناگهانی و کوتاه مدت است،قیام میتواند چندین بار در طی‌ سالها بوجود آید و سرکوب شود بدون اینکه در کشور تغییراتی بوجود آورد ، قیام میتواند محصول روند یک انقلاب باشد که در هنگام رسیدگی انقلاب و آمادگی مردم به خروشی ناگهانی و طغیانی قطعی تبدیل شود،قیام میتواند یک لحظه از یک روند طولانی باشد ولی‌ هرگز قیام نمی‌تواند انقلاب باشد.رویداد های ایران قیام نبود ،انقلاب بود و این انقلاب در ۲۱ بهمن به قیام مسلحانه عمومی تبدیل شد . این انقلاب نبود که محصول قیام بود برعکس قیام از دل‌ انقلاب برای آخرین ضربه نهایی بوجود آمد....
"برای انقلاب کافی‌ نیست که توده‌‌های استثمار شونده و ستمکش به عدم امکان زندگی‌ به شیوه سابق پی‌ ببرند و تغییرات آنرا طلب نمایند،برای انقلاب ضروری است که استثمارگران نتوانند به شیوه سابق زندگی‌ و حکومت کنند.فقط آن‌هنگام که "پایینیها" نظام کهنه را نخواهند و "بالاییها" نتوانند به شیوه سابق ادامه دهند ، آن‌ هنگام انقلاب میتواند پیروز گردد" . (لنین- بیماری کودکی).
در انقلاب بهمن ماه نه‌ رژیم گذشته قادر به حکومت بروال گذشته بود و نه‌ مردم دیگر حاضر به پذیرش نوع حاکمیت گذشته بودند.حال اگر پس از انقلاب حکومت ارتجایی یا انقلابی سر کار آید طبیعت آن انقلاب به "قیام" تبدیل نمیشود. انقلاب مشروطه با وجود اینکه نه‌ روابط فئودالی را از بین برد و نه‌ نظام شاهنشاهی را سرنگون کرد باز هم یک انقلاب بود.
۵۱۴۵۰ - تاریخ انتشار : ۲۵ بهمن ۱٣۹۱       

    از : مسعود بهبودی

عنوان : کرنش و تمکین بر لات های از ما بهتران و بقیه ماجرا
روبرت د نیرو در فیلمی بازی کرده که منشاء سیاستمداران ایالات متحده را کنکاوی می کند:
حضرات از ایام کودکی با جیب بری، تهدید و دزدی و زورگیری شروع می کنند و وقتی بلحاظ کمی و کیفی رشد کردند، شهردار و استاندار و رئیس جمهور و غیره می شوند.
کاش دکتر نقره کار لات های کشور جدید خود را هم بلحاظ پسیکولوژیکی آنالیز کرده بودند.
بیک ایمانوردی و فردین لات بوده اند، ریگان و جورج بن جورج و هنرپیشگان فیلم های کاوبوئی مگر لات و لومپن و قلدر و هفت تیرکش نبوده اند و نیستند؟
لومپن پرولتاریا نتیجه تجزیه و فساد طبقاتی در جامعه طبقاتی بوده است و خواهد بود.
یاد ماکارنکو ـ پداگوگ بزرگ بلشویسم ـ بیاد باد که از همین لومپن ها قهرمانان آنتی فاشیست تربیت کرد تا پوزه های لات های قدر قدرت سرمایه را بر خاک بمالند.
حمله به لات های بی همه چیز به بهانه های مختلف آسان است.
دشوار تحلیل عینی شرایط اجتماعی است که انسان ها را به تفاله یک انسان تنزل می دهد.
فرقی نمی کند که شملی و بی مخی باشی و یا مهندس و دکتر بامخی باشی.
تعیین کننده ماهیت انسانها ست که در کردوکار واقعی شان تعیین می شود.
یکی ان می شود و دیگری این بی انکه تفاوت ماهوی با هم داشته باشند.
فقط باید چشم بینا داشت و توان تمیز نمود از بود، پدیده از ماهیت، ظاهر از باطن.
۵۱۴۴۵ - تاریخ انتشار : ۲۴ بهمن ۱٣۹۱       

    از : ‫‫البرز

عنوان : نوشتن منشوری برای ایران امروز و فردا
الف باران گرامی، وقتی مینویسی «این حق طبیعی مردم است که حکومتی را بپذیرد و یا با انقلابی آنرا سرنگون کنند»، این نشان از وفاداری شما به رای، خواست و اراده مردم دارد.
‫پس از آن با توضیحاتی مفصل به اثبات وجودی دگرگونی های عظیم و بهینه در ساختار قضایی، فرهنگی، نظامی، امنیتی‫ و آموزشی کشور در سایه قیام بهمن‫ برآمده، و سخن را به آنجا ختم میکنید که «انقلاب این وابستگی ها را شکست». حال سئوال اینجاست، آیا واقعا چنین شد.
‫سپس در بند بعدی نوشتار خود، سخن خود را با «دیوی دگر آمد» می آغازید. به گمان من بند ‫بالا و ‫بند پائین نوشته شما، همخوانی چندانی با هم ندارند، و بگونه ای محسوس در تضاد با یکدیگر قرار گرفته اند.
‫به گمان من، در امورات بنیادین‫ اجتماعی هرگز نتوان «راهی صد ساله را یکساله پیمود». شاهد مدعای من، وضعیت کنونی ایران است. قیام خودجوش بهمن ۵۷ به رهبری روحانیون، یعنی تنها نیروی مجاز و حاضر در صحنه صورت گرفت، و از جایی که در روزهای نخستین قیام رهبریت جدید جامعه‫ از هم گسیخته بود، اینطور احساس میشد، که جامعه به آزادی رسیده. در صورتی که بواقع چنین نبود، تمامی نیروهای حاضر در صحنه آن روزهای اول پس از قیام بهمن ۵۷ و در رأس همه روحانیت با حرکات مشهود و نا مشهود سرگرم قبضه کل قدرت بودند. هیچیک ار نیروهای شرکت کننده در قیام بهمن ۵۷ در ذهنیت خود، تاب و تحمل دیگر نیروهای سیاسی را در کنار و همپای خود نداشت، و آشکار و نهان مشغول تثبیت قدرت مطلقه خود بود.
‫ولی روحانیت به میمنت پایگاههای وسیع اجتماعی که از سالها قبل در ذخیره داشت، و نیز‫ از هم گسیخته گی عمیق و غیر قابل ترمیم در جبهه ملی گرایان عدالت خواه‫، یکه تاز میدان سیاست ایران از روزهای قبل از قیام و پس از قیام تا به امروز بوده است.
‫رسیدن به آزادی، عدالت و استقلال واقعی و قابل لمس از جانب آحاد ملت ایران، نیاز به برنامه ای مدون دارد. استواری و اجرایی شدن چنین برنامه ای نیازمند شرکت تمامی اقشار، طبقات، احزاب، سازمانها و جمعیتها، کنشگران سیاسی و فرهنگی، روشنفکران و روشنگران سیاسی و خلاصه همه مردم ایران در تدوین آن است. بوجود آمدن حس و تفکر تحمل یکدیگر و ارجگذاری به موجودیت یکدیگر،‫ لازمه بوقوع پیوستن چنین اتحاد و جبهه ای جهت نوشتن منشوری برای ایران امروز و فرداست.
۵۱۴۴٣ - تاریخ انتشار : ۲۴ بهمن ۱٣۹۱       

    از : الف باران

عنوان : این حق طبیعی مردم است که حکومتی را بپذیرند و یا با انقلابی آنرا سر نگون کنند.
" انقلاب بهمن را "انقلاب لمپن ها" نیز خوانده و دانسته اند"...
توهینی در این ابعاد به مردم ایران نابخشودنی است هر چند که پس از این جمله به درست بودن و یا نادرستی آن اشاره رفته است ولی‌ آوردرن همین جمله و عدم دفاع از انقلاب سرپوش گذاشتن بر ارزش‌های هر انقلاب و تحقیر غیر مستقیم آن است. انقلاب بهمن ۵۷ یکی از عظیم‌ترین و با شکوه‌ترین انقلابات تاریخ بشری بوده است. در هیچ انقلابی ۱۲ میلیون از مردم عادی از جان گذشته برای اهدافی آزادیخواهانه تاکنون شرکت نکرده و به خیابانها نیامده بودند.هیچ انقلابی زنان و دختران محبوس در خانه و پستو خانه‌ها را تا بدین حد و تعداد به خیابان نکشیده بود.انقلاب آنان را از فرهنگ سنتی‌ خانه نشینی به تحصیل در دانشگاه‌ها و مراکز آموزشی‌ ، حضور در اقشار مختلف جامعه یا مادرانی با دانش اجتماعی فراتر برای تربیت فرزندانی در خانواده تغییر داد .انقلابی که نه‌ در عرض یک روز بلکه بیش از یکسال بطول انجامید و در این مدت رشد تحولات فکری مردم را تا دور افتاده‌ترین نقاط ایران پیش برد و راهی‌ صد ساله را یکساله پیمود .انقلاب بهمن ماه انقلابی بود برای آزادی سیاسی یک کشور از وابسته بودن ، و این، یکی از بزرکترین دستاورد‌های انقلاب بود . زیرا اولین و اساسی‌‌ترین شرط پیشرفت در یک کشور ، داشتن استقلال سیاسی آن است . رژیم گذشته هیچگونه استقلالی از خود در برابر هیچیک از تصمیم گیری‌های داخلی‌ کشور را نداشت، بدین معنی‌ که تمام تصمیمات کشور در خارج از ایران توسط بیگانگان انجام میشد و حتی افراد آنها اگر در ایران مرتکب جنایت و خلافی می‌شدند قوانین حقوقی ایران صلاحیت محاکمه آنها را نداشت ( کاپیتولاسیون) . داشتن ارتشی به تعداد ۴۰۰ هزار برای ژاندارمی منطقه ، ۴۰ هزار مستشار نظامی چندین ده‌‌‌‌ هزار سازمان امنیت در خدمت اهداف بیگانگان،کشور و منابع و منافع ملی‌ آنرا را به نابودی میکشاند ، انقلاب این وابستگی‌ها را شکست....
حال چو آن دیو بیرون برفت دیوی دگر آمد ! تصمیماتی بود که نه‌ در اراده و خواست مردم ایران بلکه بر اهداف سیاست هایی که در کنفرانس‌ها و تصمیم‌های خارج از ایران از آن‌جمله کنفرانس گوادالوپ پی‌ ریزی شده بود، انجام گرفت . مقاومت و مبارزات بی‌ پایان مردم علیه جمهوری اسلامی با دادن هزاران هزار کشته برای خواست‌های همان انقلابی است که در ۳۴ سال گذشته انجام شده است. رژیم آدمگش و جهنمی جمهوری اسلامی بمدت ۳۴ سال است که از ترس خیزش مردمی در همان ابعاد، سراسر ایران را به پادگانی تبدیل کرده است . آیا این ترس وحشت برای جلوگیری از خیزش دوباره مردم و سرنگونی ولایت فقیه نیست ؟ آیا تحقیر انقلاب خواستی ارتجایی و استعماری نیست که خیزش مردم علیه دیکتاتور‌ها یا عوامل وابسته به آنها را مردود میشمارد و مردم را در سرنوشت آینده خود تحقیر مینماید ؟ این حق طبیعی مردم است که حکومتی را بپذیرند و یا با انقلابی آنرا سر نگون کنند.
۵۱۴٣۹ - تاریخ انتشار : ۲٣ بهمن ۱٣۹۱       

    از : تورج پارسی

عنوان : درود و سپاس
درود دکتر نقره کار از نوشتار شما آموختم چرا که یک اناتومی دقیق است ازمنظرجامعه شناسی و هم روان شنانسی بالینی جامعه .. یک پژوهش هم از دکتر هما ناطق در ره آورد خواندم ، که نشان می دهد انگلیس ها هم در دوره قاجار به پیروی از آخوندها نظرشان به لات ها و اوباش جلب شد و آنها را به خدمت گرفتند. چون تازه به این آپارتمان چیا کشی /اسباب کشی کردم برخی کارتون های کتاب باز نشده در فرصت خدمت تان خواهم نوشت . با مهر همیشگی دکتر تورج پارسی
۵۱۴٣۵ - تاریخ انتشار : ۲٣ بهمن ۱٣۹۱       

    از : علی اوحدی

عنوان : فتیان
با سلام، و تشکر از این پژوهش همه جانبه، تصور می کنم رساله ی زنده یاد دکتر محمد جعفر محجوب در مورد "فتیان" (فتی ها، جوانمردان) از چشم شما دور مانده. فتی ها از قرون سوم و چهارم هجری در خراسان بوده اند، نوعی عیاران جوانمرد، شاید نسل های ابتدایی داش مشدی ها و بابا شمل ها، با ابزارهایی نظیر قمه و چاقو و چوبدست و غیره، که در ابتدا بصورت گروه های متشکل دور و اطراف "عرفا" هم مرید بوده اند و هم محافظ. بعدن در مراکز غربی جهان اسلام، نظیر بغداد و شام هم ظهور کرده اند، کم کم در اطراف "علماء" یا همین آخوندهای فعلی هم که معارض عرفا بوده اند، جمع می شوند... بسیاری از "فتیان" اولیه، ابومسلم خراسانی را مرشد خود می دانسته اند. غرض این که حضور پدیده ی "داش مشدی" و "جاهل" و "بزن بهادر" در اطراف مراکز "ایدئولوژی"های مذهبی، احتمالن به قرون اولیه ی اسلام، بسیار پیش از صفویه باز می گردد. گمان می کنم اگر به این رساله دسترسی داشته باشید، به دردتان بخورد، اگر اشتباه نکنم این رساله در چند شماره ی "ایران نامه" چاپ شد، که متاسفانه سال و تاریخش را به یاد ندارم. اینقدر در خاطرم مانده که اصولن "عیاری" و "عیاران" نیز به شکلی از این گروه ها به وجود آمده اند که بعدها در هیات داش مشدی و بابا شمل متظاهر می شوند، از جمله امثال "پوریای ولی"، نوعی که علی را پیش کسوت خود می دانسته اند. حضور این تشکل ها بصورت گروه های نظامی در برخی از سلسله ها، به ویژه علویان مازندران که بعدها احتمالن "آل زیار" و "آل بویه" از آنها پدید آمد، هم دیده شده، که شاید نسل های اولیه ی گروه های قزلباش و تاجیک "بزن بهادر" دوران صفویه اند. اگرچه در دوران شاه اسماعیل تحت سلطه ی "پدر – شاه – صوفی – مراد –پیشوا" بوده اند، اما کم کم پا می گیرند به گونه ای که در دوران شاه عباس، دست و پاگیر حکومت و دربار صفوی می شوند، و دسته های "حیدری" (طرفداران حیدر، یکی از نواده های شیخ صفی و اجداد شاه اسماعیل، و "نعمتی" که احتمالن مریدان نعمت اللهی بوده اند... را تشکیل داده اند که از دوران صفوی در اصطلاحات کوچه و بازار بکار می رفته (دسته های حیدری و نعمتی) ... در هرحال با خواندن مطلب شما جرقه هایی از متن رساله ی زنده یاد دکتر محجوب، در ذهن من زد، بسیار مغشوش و بی سر و ته البته، گفتم شاید به شکلی با مطلب شما ارتباط داشته باشد و به درد کارتان بخورد. با سپاس فراوان
۵۱۴۲۴ - تاریخ انتشار : ۲٣ بهمن ۱٣۹۱       

  

 
چاپ کن

نظرات (۱۰)

نظر شما

اصل مطلب

   
بازگشت به صفحه نخست