از : الف باران
عنوان : آن زمان که بنهادم , پا بپای آزادی... دست خود ز جان شستم ,از برای آزادی...( فرخی یزدی)
مقاله بسیار جالبی بود،بیانی از درد زخمهای جامعه خصوصا جامعه کارگری. ولی کسی به این نوع مقالهها توجهی ندارد. باید قبول کرد که سازمانها و احزاب کارگری مورد حمله دشمنان خود قرار میگیرند و به نوعی بیمار و زمین گیر میشوند.
بیمار و منفعل نمودن تشکیلات و تئوریهای کارگری در دستور کار دنیای سرمایه داری بوده و هست و هر روز هم با شگردهای جدیدتر و فریبنده تری ظاهر میشوند . چه منافعی از این بالاتر که سرمایه داری دشمنان سرمایه خود را بی سلاح و منفعل سازد. این بیماریهای تشکیلات کارگری نه فقط سازمانها و احزاب کارگری پیشرو و رزمنده را، "پس رو" و بی اثر میکند بلکه آنها را از هر عمل انقلابی و مبارزاتی حتی در سطح مطالبات صنفی هم منع می نماید. امروزه در ایران مبارزات مردم خصوصا مبارزات کارگران در مقام بالاتری از سازمانهای سیاسی قرار گرفته اند. این سازمانها، هم از مبارزات جامعه عقب تر افتاده اند و هم در تلاشند که چرخ مبارزاتی جامعه را نیز با خود به عقب بر گردانند . مقاله به این واقعیت که آنها
"مطالبات کارگری را فدای خواستههای گروهی خود میکنند" عین واقعیت است. این پدیده چیزی جز بیماری سیاسی چیز دیگری نمیتواند باشد.
نمیتوان با بهره گیری و در آغوش سرمایهداری بودن خود را پاسدار منافع کارگر و دیگر تهیدستان هم دانست .متأسفانه باید گفت که تعدادی با دست راست به تناول در سفره سرمایه داری و ارتجاع جهانی مشغولند و تعدادی با دست چپ ! دیگرانی هم هستند که به ظاهر به آنها پشت کرده اند ولی دم آنها از پشت بهم گره خورده است. بیان این حقایق نمودار وضعیت بی تفاوتی هایی است که نویسنده به آنها پرداخته است.
وقتی مبارزی چون "اشرف دهقان" دریافت کمکهای مالی را تقبیح و منع مینماید منظور ایشان سازمانهای مائوئیستی و ...نیست,منظور ایشان اخطارهای خانوادگی است.امروزه کنار کارگر و مردم تهیدست بودن سرنوشتی جز محرومیت های اجتماعی،زندان و شکنجه و اعدام ندارد...
آن زمان که بنهادم , پا بپای آزادی، دست خود ز جان شستم, از برای آزادی...
۵۲۰۶٣ - تاریخ انتشار : ۶ اسفند ۱٣۹۱
|