سیاسی دیدگاه ادبیات جهان - مقالات و خبرها بخش خبر آرشیو  
   

جاهل‌ها و لات‌ها، روحانیون و سلاطین - مسعود نقره کار

نظرات دیگران
اگر یکی از مطالبی که در این صفحه درج شده به نظر شما نوعی سوءاستفاده (تبلیغاتی یا هر نوع دیگر) از سیستم نظردهی سایت می‌باشد یا آن را توهینی آشکار به یک فرد، گروه، سازمان یا ... می‌دانید لطفا این مسئله را از طریق ایمیل [email protected] و با ذکر شماره‌ای که در زیر مطلب (قبل از تاریخ انتشار) درج شده به ما اطلاع دهید. از همکاری شما متشکریم.
  
    از : محمد رضا رقابی

عنوان : با آرزوی روزی که با علم و عشق به سفیدی با صدای بلند بگوئیم سفید و به سیاهی بگوئیم سیاه!
آقای دکتر برقعی نقدی بر این سه مقاله آقای دکتر نقره کار نوشته اند که من با خواندن مطالب آقایان، برداشت و نظرم را بشرح زیر ابراز داشته ام که در اینجا نیز عینن نقل میکنم. با آرزوی بر قراری عشق و انصاف در وطنمان که بنظر میرسد همگیمان از آن کمتر نصیبی برده ایم و کاشکی آن جو و جریان چندین ماهه اول انقلاب ۵۷ ما بین مردم بار دیگر و آنهم نه برای چند ماه بلکه برای همیشه در میهن عزیزمان و در رابطه با رفتار و گقتار و نوشتارمان بر قرار شود. آمین! و اما نظرم!:
فراموش نمیکنم زمانی که نو جوان بودم و در کوچه پس کوچه های تهران پرسه میزدم یا با هم سن و سالهایم بازی میکردم و یا از همان کوچه پس کوچه ها و خیابانها بمدرسه میرفتم بارها شاهد بودم که کم و بیش همان لات و لوتهای های تشریحی آقای دکتر نقره کار، مردم ساده دل یا ضعیف و یا روستائی را بدام خود انداخته و سر بسر میگذاشتند و دست میانداختند و گاهی هم کار به زد و خورد میکشید و مردم آزاری...در همان حال بار ها هم شاهد بودم که دیگر بچه محلها که شاید بخوانیدشان "لوطی ها یا با معرفتها..." سعی در پا میانی کرده و جدایشان میکردند و گاهی حتا معذرت...هر از گاهی هم که با اصرار این با "معرفتها" کار متلک پرانی و احیانن تحقیر و غیره ِزور گوئی آقای لات یا احیانن لاتها و مردم آزاری و یا مزاحمت هایشان فیصله نمیافت، همین بچه های با معرفت وارد ماجرا میشدند و با زور و کتک کاری هم که شده متجاوز را به عقب نشینی وا میداشتند و از ضعیف حمایت و دلجوئی...متاسفانه آقای دکتر بقول گردو بازها... و یا تیله بازهای همان دوره: "حلال از جفت و تیله " کرده اند بدون کمترین استثا و همه را با یک "چوب" رانده اند که چه خوب اقای دکتر برقعی توضیح منصفانه داده اند و با ارائه شواهد مستدل، ماجرا و مقاله آقای نقره کار را "تعدیل" کرده اند... منتها جان کلام اینجاست که اقای برقعی میانه این دعوای فرهنگی و اجتماعی "بل" انقلابی گرفته اند و مطالبی را ذکر کرده اند که قابل سئوال است که شرح و تو ضیح ماجرا را بنده بطور موجز در زیر داده ام و شما نیز شاید بعضی از تجربیاتتان با بنده همخوان بوده باشد و آن اینکه:...راست است که انقلاب را مردم کردند و من هم مانند دیگر هموطنانم از صدر تا ذیل ِآن پیاده رویها را در نوردیدم و نه تنها در سال ۵۷ که شاید از همان سالهای نوجوانی...ولی واقعیت اینست که ممکنست در چند ماهه اوائل انقلاب توده ها قدرت گرفتند ( بنده بارها شاهد بودم که اگر اتفاق و تصادفی پیش میآمد و یا هر مشگل و گره و بر خوردی در معابر عمومی، مردم با “ریش سفیدی “ و میانه کار را گرفتن هر دو سو را آرام و بوسیدن و دست در دست هم گذاشتن...قائله را بخوبی و خوشی بپایان میرساندند) ولی در صحنه سیاسی هر گز این قدرت توده هابمنصه ظهور نرسید و اعمال نشد بلکه این آقایان لاتها بودند که با آشنائی ِمسبوق بسابقه با آخوندها و حمایت همه جانبه عبا و عمامه ...آقای مرحوم بازرگان و شرکا و یا رفقا ... را که بنظر بنده گوئیا به "میهمانی" آمده بودند از صحنه سیاست و اعمال "قدرت" بسادگی دور کردند... نشان بآن نشانی که زمانی که آقای دکتر احمد صدر حاج سیدجوادی پس از دو سه ساعتی که همراه با چند تن از همکارانم در خدمتشان بودم مرا برای همکاری در وزارت کشور دعوت کردند و همچنانکه معروض افتاد با توجه بشرکت در تظاهرات و آشنائی با "حال و هوای" تظاهرات ...و مقایسه آن ... با "حال و هوائی" که از اقای دکتر دیدم با تاسف فراوان ایشان را مرد میدان ندیدم و بهمین جهت دعوت به همکاری ایشانرا نپذیرفتم... و دلم هم بقول معروف مانند سیر و سرکه میجوشید...که عاقبت ِ ماملت در این انقلاب بکجا منتهی میشود “که دیدیم با تاسف فراوان...بکجا منجر شد ...”ضمنن آقای دکتر برقعی محترم خاطر شما را مطمئن میکنم که تنها پاسداران و "بسیجیها" نبودند که در جنگ شرکت کردند( وظیفه اصلی و بنیادی پاسداران و بسیجیان از بدو تشکیلاشان حفظ نظام “مقدس” بوده است و بس!) بلکه این قاطبه ملت بود البته همراه با پاسداران...و همراه با ارتش ِمثله مثله شده توسط آخوندها و پاسدارها...در جنگ شرکت کردند و حتا آن کودک خرمشهری که خود را بزیر تانگ صدامیها افکند که خمینی از آن با فرصت طلبی های آخوندی بارها نام برد نه بسیجی بود و نه پاسدار بلکه یک داوطلب مردمی بود و بس!. با یک قیاس مع الفارق!!؟ بنده هم که از سوی آقای مهدوی کنی"پاکسازی!!؟؟؟..." شده بودم از پی چند هفته کار آموزی در تهران و در جنوب عازم قسمت شرقی منطقه خرمشهر شدم و در محلی که ژاندارمری مستقر شده بود همراه با دیگر هم میهنان بدفاع از میهنم پرداختیم

با آرزوی آزادی و آبادی میهن و محو جانیان و خیانت و خیانت کاران به هر صورتی که هست

******************************
۵۲۱۷۲ - تاریخ انتشار : ۱۲ اسفند ۱٣۹۱       

    از : هادی صوفی زاده

عنوان : لات مذهبی ها
تقریبا ۲ سال پیش مطلبی از حمید رضا جلائی پور خواندم که نه به گستردگی مطلب آقای نقرهکار اما ایشان نیز به شیوه نفوذ لات مذهبیها در ارکان حکومت و نهادی دینی در رژیم فعلی پرداخته بود. که مطالعه آنهم پشتوانه محکمی بر ادلههای اقای نقره کار است. ( لینک آنرا در زیر آوردهام ) نکته دیگر، خارج از آقای فانی یزدی، آقای محمد برقعی نیز تلنگری به مقاله آقای نقرهکار زده که نشان میدهد که ظرفیت نقد اجتماعی سیاسی ایران ضعیف و با حساسیتهایی همراه است که لینک آنرا نیز آوردهام. متاسفانه نگاه تقدس مابانه به جامعه ایران یکی از مشکلات سر راه ایران است. مورد مشابه را چندی پیش در همین سایت در مورد آقای آرامش دوستدار شاهد بودیم.

http://www.kaleme.com/۱۳۸۹/۰۵/۰۹/klm-۲۷۲۸۵/?theme=fast
http://www.rahesabz.net/story/۶۶۹۷۵/
۵۲۱۲۶ - تاریخ انتشار : ۱۰ اسفند ۱٣۹۱       

  

 
چاپ کن

نظرات (۲)

نظر شما

اصل مطلب

   
بازگشت به صفحه نخست