سیاسی دیدگاه ادبیات جهان - مقالات و خبرها بخش خبر آرشیو  
   

جنبش های ملی و
شکل نوین دولت – ملت در ایران و جهان پیرامون
- یوسف عزیزی بنی طرف

نظرات دیگران
اگر یکی از مطالبی که در این صفحه درج شده به نظر شما نوعی سوءاستفاده (تبلیغاتی یا هر نوع دیگر) از سیستم نظردهی سایت می‌باشد یا آن را توهینی آشکار به یک فرد، گروه، سازمان یا ... می‌دانید لطفا این مسئله را از طریق ایمیل [email protected] و با ذکر شماره‌ای که در زیر مطلب (قبل از تاریخ انتشار) درج شده به ما اطلاع دهید. از همکاری شما متشکریم.
  
    از : م دنیز ساوچی

عنوان : فرا فکنی چرا؟
بسی جای تاسف است که اکثر کامنت نویسان بجای نقد متن مقاله با فرافکنی و طفره رفتن از موضوع اصلی تلاش میکنند اصل مساله را لا پوشانی بکنند. در مقاله سعی میشود نگاه اصلی "۱ اصل منشور بین المللی حقوق بشر مبنی بر حق تعیین سر نوشت خلقها" معطوف شود." ۲ راه برون رفت از وضع فعلی وجلو گیری از تجزیه کشور " دمکراسی- فدرالیسم- و عدم تمرگز اهنین را شرط می گذارد. دوستان بجای نقد این موارد با مغالطه سعی میکنند به اصل مساله سرپوش بگذارند. مثلا چون نویسنده به جای خلیج فارس خلیج نوشته یقه اش را گرفته اند. حالا سئوال این جاست که شما این همه به فارس بودن خلیج تعصب به خرج می دهید ان هم در شرایطی که در اطراف خلیج به اصطلاح فارس شما چندین کشور عربی وجود دارد وحتا در بخش ساحلی ایران هم مردمان عرب زبان قابل توجهی زندگی میکنند. البته برای من اذربایجانی ترک فرقی ندارد که خلیج عربی باشد و یا فارس. اما برای من هویت اذر بایجانی و ترک بودن مهم است که انهم توسط شئونیزیم فارس{ البته نه مردمان فارس} در حال از بین رفتن است. اگر واقعا می خواهید ایران تجزیه نشود همگی از فارس گرفنه تا ترک وعرب وکرد وبلوچ وترکمن غیره دست در دست هم دهیم وبرای احقاق حقوق از دست رفته همه مردمان این مرز وبوم تلاش کنیم وگر نه این ممه را لولو برد که یک ملت بر سایر ملل اقائی بکند.
۵٣۴۲۱ - تاریخ انتشار : ۲٨ فروردين ۱٣۹۲       

    از : لیثی حبیبی - م. تلنگر

عنوان : گویی حافظ همه چیز را گفته است!
«راهیان ره عشق در این بحر عمیق - غرقه گشتند و نگشتند به آب آلوده»

سلام بر جناب بنی طرف و بر همه سلام

پیش از این بحثی و سوالی پیش آمد که چرا من در واژه شکافی به حاصل کار نزدیک به چهل ساله ی خود تکیه دارم و دلیلم کدام است؟

قول داده بودم که در یکی از وبلاگ های «جنبش پاکیزه خوی تالش» بدان بر گردم. حال در پای پست نوروزی وبلاگ «وشتن واژه ها» در بخش زیر نویس ها تا اندازه ای به آن سخن - سوال - پرداخته ام.
حق بود که در پای مقاله ای از بانوی محترم سهیلا وحدتی، این کامنت نوشته می شد. ولی چون سخنی طولانی و از دل بر آمده با بنی طرف عزیز و چون او نیز دارم؛ کامنت را با اجازه اینجا می گذارم.
این هم نشانی وبلاگم:

kashkara.blogfa.com

و اما سخنی با دوستان

روی سخنم اینجا بیشتر با مسئولین سایت اخبار روز و بطور خاص فواد عزیز است.
چرا؟
برای اینکه انسانی که زخمی شد، می تواند در دادگاه سخن انشا نویسی کند پ پرخاش. یعنی بجای دادخواهی حقوقی قلم فرسایی نماید. و چنین انسانی بیشک خیلی مقصر نیست. زیرا زخمی است و زخم نمی گذارد که منطق پا پیش نهد. حد اقل در جاهایی این اصل عمومن شکسته می شود؛ تا راه بر کاروان خرد بسته شود. استثنا هم وجود دارد که عمومیت ندارد و قانون نیست. و به همین خاطر در جهان برای اجرای عدالت، قانون برای رسیدگی به امور حقوقی قاضی عادل را در نظر گرفته. نوشتم عادل، زیرا نا عدالتی بعضی قضات از خود بیداد بد تر است و در جهان دو قرن ما فراوان به چشم می خورَد. و تولید مردم زخمی حاصل کار آن آقایون است.

در ارتباط با مسایل سیاسی و ... بچه های مردم را می برند یا می کشند و یا زخمی کرده رها می سازند. غافل از اینکه آن شخص کشته شده، دو ده نفر فامیل و آشنا دارد که زخمی مرگ او می گردند. و یا خود زخمی های بر جای مانده - بنی طرف ها - برای انتقام، می زنند به سیم آخر. این مردم زخمی را می شود فهمید. و به همین خاطر طرف سخن من بیشتر سایت اخبار روز است. پیش از آن لازم است بگویم که من طرفدار حقوق خلق های ساکن ایرانم. و خواستار سانسور نیز نیستم؛ زیرا سانسور بر آنچه رژیم های زورگو فکر می کنند؛ به هیچ رو دوای درد نیست.
اما سایت اخبار روز و هر سایت دیگری باید به جنبه های کیفی و هم حقوقی مطالب دقت ویژه داشته باشد.
در مورد نوشته های جناب بنی طرف عزیز و خیلی از بچه های دیگر که به مُد زمانه پیوسته اند نکات انشایی و غیر حقوقی نیز دیده می شود. گرچه این نویسنده ی محترم و دیگران زحمات زیادی هم می کشند، به تاریخ نقب می زنند؛ در کتاب ها جستجو گرند و ... این را یاد آوری کردم که یعنی من به این بخش کارشان نیز توجه خاص دارم و ارج می گذارم.
متأسفانه من در حال حاضر وقت پرداختن به همه ی گوشه های کار ایشان و دیگران را ندارم. ولی به یک نکته که در نوشته های ایشان و بسیاری دیگر از مُد گرایان زمانه ی ما به چشم می خورَد زننده، می پردازم؛ تا مشت نمونه ی خروار گردد.

مسئولین محترم اخبار روز باید بدانند، یعنی می دانند که در هیچ جای جهان خلیجی به نام «خلیج» وجود ندارد. خلیج یک اسم عام است. یعنی به همه ی خلیج های جهان اطلاق می شود.
خلیج؟
کدام خلیج؟
خلیج مکزیک، خلیج خوک ها و ... کدام؟
شاید آن عزیز بگوید: من دوست ندارم بنویسم خلیج فارس.
آنوقت ایشان باید نامواژه ی مطلوب خود را پیشنهاد کند. مثلن بنویسد: خلیج عربی. این کار هم از نظر عرفی و هم حقوقی نادرست است. پس ایشان باید جلوی نام دلخواه خود، بنویسند: منظور همان خلیج است که ایرانیان و جهانیان منهای بعضی کشور های عربی به آن خلیج فارس می گویند.
این سخن هم اشکالات خود را داراست. زیرا دلبخواهی نمی توان نام یک نقطه ای را عوض کرد. ولی چون طرف دارد دعوی این کار را می کند، به عنوان طرف در گیر دعوای حقوقی موقتن می تواند با توضیح، این کار خلاف را انجام دهد. تا در دادگاهی صالح پیروز و یا محکوم گردد.
در غیر اینصورت کار طرف سو استفاده از شرایط پیش آمده و هرج و مرج می باشد. هرج و مرج می تواند اجتماعی، سیاسی و ... از جمله هرج و مرج قلمی باشد. هرج و مرج قلمی در هنگامی که ما مدعی هستیم، بسیار گاه به شکل انشا نویسی در متن های ضد حقوقی و ضد منطق بشری ظاهر می شود. رشتی های ما می گویند: «شب سیاه گاب سیاه.» فارسی زبانان می گویند: «تیریست در تاریکی»، بینداز، کس چه می داند، شاید خورد.
اخبار روز حق ندارد مقاله ای که از جنبه ی حقوقی اشکال اساسی دارد، بی آنکه به نویسنده اش بگوید: رفع اشکال کن، را منتشر سازد. آن هم مطلبی که در آن شاهرگ زده می شود.
همین.

و چند جمله با جناب بنی طرف عزیز

مقدمه

شما ها دارید با پیوستن به مُد روزگار هیاهویی را راه می اندازید که حق نیست. طایفه ی بنی طرف در ایران زمین احترام دارد. بزرگ شما سال ها با عزیزان ما همبند بود. آنها برای سعادت مردم می کوشیدند. آنها برای یک پارچگی مردم برای رسیدن به حق و عدل و آزادی دست در دست تلاش می کردند. جان در این ره می نهادند با عشق و من همیشه به شما با دیده ی احترام خاص نگاه کرده ام. باید بگویم: بسیار متأسفم که به مُد زمانه پیوسته اید، یعنی از ریشه گسسته اید. بی آنکه متوجه باشید که در این جهان پر از دغلی، دروغ و معامله گری کارتان تاریخ مصرف دارد. و افسوس!

نه! دوست عزیز، عرب و عربی در ایران در خطر نیست. بلکه همه ی مردم ایران زمین در گیر مشکلات سیاسی، فرهنگی، اجتماعی، اقتصادی و ... هستند. و این خاص هموطنان عزیز عرب نیست. حکومت خود عربی است تا دلت بخواهد. تازه آنقدر عرب ها در جهان تعدادشان هست که در زیر هر فشاری باقی بمانند. هموطنان عزیز کرد و آذری و بلوچ نیز همچنین اند. این میان در کشور ایران زمین خلق های کوچکی دارند بطور کامل نابود می شوند که ظاهرن تا مغز استخوان ایرانی و ایراندوست اند. مثلن گیلک ها، تات ها، مازندرانی ها و ... تالش ها که خود را صاحب اصلی ایران زمین می دانند و برای این سخن دلایل فراوان تاریخی و فرهنگی دارند، در این سد و اندی سال گذشته و بخصوص سی سال اخیر زبانشان تقریبن نابود شده. مردمی هستند مهربان، دلیر، مهمان نواز، بیگانه دوست و عمیقن بی آزار. من در همین عید نوروز، به خانواده های زیادی زنگ زدم. گاه حتی در یک خانواده ی چوپان و یا دهقان کودک تلفن را بر می دارد، و من با شادمانی و به زبان تالشی باهاش حرف می زنم. کودک درمانده، با کمی مکث می گوید: مامان بیا! یعنی یک موجودی پیدا شده که نمی داند من کودک خرد حالا دیگر فارس شده ام و زبان مادری ام را از دست داده ام.
گریه آور است، نه؟
در زمان قدیم به یاد دارم که وقتی معلمین غیر بومی و سپاهیان دانش به شهرستان ماسال و اکناف آن برای خدمت می آمدند؛ هنگام خدا حافظی تالشی حرف می زدند. زیرا شهرستان ماسال، یعنی شهر ماسال و بخش شاندرمین و ده ها دهستان و ده، یکدست تالش است - البته حالا فقط بزرگ سال هایش تالشی حرف می زنند.

در اواخر زمان قاجار، خان هایی رانت خوار و دزد به شهرستان تالش فعلی آمدند با حکم حکومتی. در طول حکومت ننگینشان تا لحظه ی انقلاب ۵۷ زبان تالشی در آن منطقه تقریبن ریشه کن شد. همینک در شهر تالش، مرکز شهرستان تالش، زبان اصلی ترکی آذربایجانی است. البته آن خان های خائن عشقی و علاقه ای به آذربایجان و یا به قول شما عزیز، آزربایجان نداشتند. در استان اردبیل فعلی نیز تجاوز ها و بیداد ها کردند چنان که مپرس. در حالی که زبان آنها ترکی آذربایجانی بود. در آن کرانه نیز ده ها شعر و ترانه ی سوزناک از دست بیداد خان ها سروده شده است که اشک آدم را در می آوَرَد.

گدین دئین خان چوبانا
گَل مسی بو ایل مقانا
....................
قصد دعوا و دعوی ندارم، دارم برات مثال می زنم؛ تا نیک در یابی که بر خلق کوچک من با سر زمینی پاره پاره چه گذشته و می گذرد. چون می بینم از هر موقعیتی استفاده می کنید برای تشجیع دیگران تا زود تر برسی! نه، برادر من این راه بوی خورشت آدم می دهد. سالاد سخن تو پیش غذاست.
اخبار روز نوشته بود: این دوستان آخر سر به ناچار سلاح بر می دارند.
یکی در کامنتی نوشته بود: اخبار روز تهدید کرده!
نه، دوست عزیز، اخبار روز تهدید نکرده بود، شما بد فهمیدید. اخبار روز داشت می گفت: پیمودن این ره از سوی شما آخرش سلاح برداشتن است از سوی خود شما. یعنی کار امروز شما مقدمه ی فردای وحشتناکی است که شاید خود هنوز نمی دانید که به کجا دارید می روید. چون از خون و بیداد گفتن و خون و بیداد را جلوی چشم دیدن دو موضوع دقیقن مختلف است.

نظری دقیق ب زندگی فلاکت بار تواب ها بهترین و آموزنده ترین نمونه است برای این سخن.

باری، حال زبان ملی ما در گوشه ی دیگری از تالش بی کس و مظلوم، دارد جای زبان مادری مرا می گیرد. بیدادی که در گذشته و حال بر تالش زمین و زبان و فرهنگ آن گذشته بر هیچ یک از خلق های ایران زمین نگذشته. شاید بیداد رفته بر ترکمن ها را بتوان با بیداد رفته بر تالش ها تا اندازه ای مقایسه کرد.
اگر بگویم و وارد جزییات شوم، شاید کمتر کسی باشد که چشمانش نمناک نگردد. این مردم در دو سوی مرز با سر زمینی پاره پاره هیچ حقوقی ندارند. حتی دارای استان خود نیز نیستند.
در حال حاضر غیر تالش ها در تالش ایران بیش از تالش ها هستند. این مردم، عمیقن بیگانه نواز و مهمان نواز و پر از شرم انسانی می باشند، که همسایگان عزیز گیلک ما در این باب حتی ضربالمثل دارند که می گوید: تالش خو باورده ماسته نوخوره.
همینک بخش بزرگی از جمعیت تالش ایران هموطنان آذری، گیلک، کردچانده شده، فارس و ... هستند.

اصل سخن:

بنی طرف عزیز!
از رنج و بیداد رفته بر تالش ها و قتل عام تالش ها گر بگویم، «مثنوی هفتاد من کاغذ شود»

به مُد زمانه پیوستن و از مادر میهن گسستن حق نیست؛ و هم نا ممکن است در این لحظه. شما هم این را می دانید. بیایید هر عقیده ای که داریم با هم صادق باشیم. مردم آذربایجان ضرب المثل زیبایی دارند که می گوید: دروغ به راه افتاد، اما به منزل نرسید. من شما عزیز را دروغگو نمی دانم. ولی مُدی که شما پیرو آن شده اید یک دروغ بسیار کریه تاریخی است که به راه افتاده. فراموش نکنید که مُد شده تاریخ مصرف دارد.

در هر بابی که بگویی یک کتاب سخن در دل دارم. بگذار بیش از این وقت مردم را نگیرم؛ و تمام.

و اما در باب خلیج فارس:

این نامواژه هیچ ربطی به خلق فارس ندارد. یک نامواژه است چون هزاران دیگر. در این مورد خاص این فارس نیست که شونیست است؛ این دیگران اند که دارید به این دست احساسات ضد اتحاد خلق های ساکن ایران دامن می زنند - گول خورده و یا آگاهانه. چون من هنوز دلیل کافی برای قضاوت ندارم؛ نمی گویم کدام اش درست است. قضاوت را به تاریخ، به فردا می سپارم. برو و گریه های مرا بر مزار زبان کشته شده ی مادری من در وبلاگ «وَشتن واژه ها» بخوان و بدان. تا دقیق ببینی در زمان حکومتی که در خانه و مسجد و خیابان و کوچه و بازار در هر کلام اش عربی جاریست، بر تالش مظلوم بیکس که حتی استان خود را ندارد؛ چه می گذرد. تا نگویی فقط بر من عرب بیداد رفته.

و دریاب و بدان که ما پاک باخته ی همه ی خلق های میهنیم. یعنی با همه بیدادی که بر ما رفته و می رود، هوادار یک جان و تنیم. برایش دلیل داریم. جدایی در ایران امروز - سی سال دیگر شاید همه ی مرز ها برداشته شود؛ من از امروز میهن مشترک ما سخن می گویم - شدنی نیست. بیایید با هم صادق باشیم. در این سال هایی که اینجا کامنت می نوشتم، بانویی کرد به نام رمضانی مخالف من بود گاهی. ولی نزد من احترام ویژه دارد. زیرا به نعل و میخ نزد و گفت: من خواهان جدایی هستم. و من نیز برای آن عزیز در مورد امروز، تکرار می کنم: امروز نوشتم. نوشتم: من مخالف شما نیستم که سرنوشت خود را خود بسازید. اما امروز شدنی نیست. خون پا می شود و دیگر هیچ. و برای آن عزیز توضیح دادم که هیچ نیرویی نه داخلی و نه خارجی توان ایجاد مرز جدید در بین کردستان و آذرباتیجان غربی را ندارد. بحث فردا، بحثی دیگر است. من از واقعیت های عینی و نه ذهنی و یا کتابی سخن می گویم. دقت لطفن: من از امروز سخن می گویم. خرد ره گشاست. پس زور اینجا بکار ناید.

بنی طرف عزیز، بگذار از زاویه ی دیگری نیز به این مسایل بپردازم تا بدهکاری خود به دوستی عزیز را داده باشم. البته این کار خارج شدن از بحث ما نیست.

به دوست نادیده ام «جویبار جان» قول داده بودم که در باب اعتراض ایشان به گفتگوی شالگونی عزیز بپردازم. به نظر من شالگونی و شالگونی ها، شریف و فداییان مردم ایران اند. دار و ندار در این راه نهاده اند، اما خیلی از تفکراتشان ذهنی و کتابی است. مثلن آنجا که آن مبارز عزیز می گوید: باید رای گیری کنیم و حتی در داخل یک روستا، هر کسی رای بیشتری آورد او سر است، یعنی حرف او باید به پیش برود!
خوب این آدم شریف دارد داد می زند که من میهنم را آنطور که باید نمی شناسم.
برای اینکه انشا ننوشته باشم بگذار برایتان مثال بزنم: در اطراف شهرستان تالش، منطقه ی نسبتن وسیعی است که حدود بیست هزار جمعیت دارد. این منطقه اسم اش «خطبه سرای تالش» است. در روستا های آن منطقه نیمی از مردم ترک زبانند و نیمی دیگر تالش زبان. اما همه از نظر قومی تالش اند. این مردم در طول سال ها زندگی به یک توافقی رسیده اند. توافقی که روی هیچ کاغذی نوشته نشده. با هم دوستی عمیق دارند، دختر از هم می برند، داماد می گیرند و حتی روابط فامیلی قبل از دو زبانه شدن را نیز حفظ کرده اند. یعنی یک خانواده ی تالش زبانی که در بلندی است، فامیلشان ترک زبان است و در جلگه می زید. و این مردم خردمند با هم به توافقی زیبا و عجیب رسیده اند. یعنی در کار و بازار و خیابان و مزرع و خانه یار و غمخوار یکدیگرند. و آنجا که می توانند مزاحم هم شوند، از هم دور شده اند.
چگونه؟
بدین صورت که تالش زبان قهوه خانه اش اینجاست؛ دو سد متر آنسو تر قهوه خانه ی ترک زبانان - آذربایجانی زبانان - است.
چرا؟
برای اینکه جمعیت جمع آمده ی تالش می خواهد آزاد به زبان خود حرف بزند و ترک زبانان نیز. از این دست توافق غریب، تاریخی و نانوشته، در ایران زمینِ از هزار سو به هم دوخته شده، بیشمار است. یک داماد ما ترک تهرانی است. یک عروس ما شیرازی است. ایران یوگسلوی نیست، نمی شود. شما دارید در تلاشی عجیب به سوی بن بست می تازید!
من هر وقت به این توافق مردمی عجیب در منطقه ی تالش فکر می کنم لذت می برم که خردمندی که ایرانیان رویش تکیه ی ویژه دارند، به با سواد و بی سواد بودن ربطی ندارد. خردگرایی در نهان و جان آن فرهنگ است.

و اما جویبار نازنین، اعتراض شما به شالگونی کافی نیست. زیرا همان سایتی را که شما نشانی اش را داده اید - اگر اشتباه نکنم «ایران بوم» بود - نیز در گفتار خود انشا نویسی دارد. یعنی آفریننده ی شالگونی ها، و بنی طرف ها مرکز گرایی کور است. من در آینده، در این باب با فاکت برای شما و همگان می نویسم. ما در یک لحظه ی تاریخی خطیر پر خطر قرار داریم. مردم قفقاز بعد از فرو پاشی شوروی در چنین وضعیتی قرار گرفتند؛ اما لحظه را نتوانستند دریابند. زیرا شالگونی ها و بنی طرف هایشان شناخت کافی از نتیجه افکار خود نداشتند. و اینک هزاران خانوار سگوارانند با خشمی عظیم در نهان تا یک روز انتقام بگیرند. در حالی که بعد از دو سد سال کتار، باز تنها راه نجات صلح است.
بلوچ های خردمند برای پایان دادن به انتقامجویی فکری زیبا کرده اند. یعنی بیداد تاریخ به آنها آموخته و بر جان فرهنگشان نیک دوخته.
قاتل کفن پوشیده به خانه ی مقتول می رود شمشیر به دست. یعنی یا بکش و یا ببخش. یعنی بیا ادامه ندهیم.
بنی طرف عزیز، در هر جنگی بعد از اینکه جنگ اندازان به مقصود خود و یا به بخشی از مقاصد خود رسیدند هیچ راه دیگری جز صلح وجود ندارد. باید صلح بکنی. سر کشی کردی همان هایی که تا دیروز می گفتند: بجنگ! امروز به تو فرمان صلح را می دهند. و تو در چنین جهانی جنگ لفظی را آغاز کرده ای تا اصل اش پیش آید. یعنی نه اینکه تو می خواهی پیش بیاید؛ خود در یک پروسه ی دقیق برنامه ریزی شده پیش خواهد آمد. یعنی همه ی این هیاهو ها برای آن روز است. و شما سالاد مهمانی را دارید می چینید؛ در حالی که در نهایت خورشت انسان در راه است. پس بیایید به مبارزه از راه صلح و بی خشونت ادامه دهیم متحد و دست در دست. زیرا این تنها راه خردمندانه است.

شالگونی عزیز! در آن خطبه سرای تالش اگر قانون شما را پیاده کنند؛ یعنی بگویند هرکس ۵۱ درسد رای آورد حق با اوست، بدان ای عزیز، ای دوست، نه در شش ماه و سه ما و یا ماه اول، بلکه همان هفته ی اول جنگ آغاز می شود. لطفن در باب تئوری های ذهنی و کتابی خود بیشتر بیندیشید. من می دانم تمام چشمه ی هستی شما ها، انسان های شریف برای مردم می جوشد؛ و این زیباست. اما از یاد نبریم که همین انسان شریف اگر واقف نباشد می تواند جهنمی به نام جنگ های قومی بیافریند چنان که بعد ها هرگز نتواند خود را ببخشد.

و باز سخنی با هموطن عزیز عرب من. با این تئوری من در آوردی شما و چون شما باید هزاران نام که در تاریخ و قرون و اعصار ثبت گشته عوض شود.
مثال: فرض بر این بگیریم که جدایی طلب های آذربایجانی جدا شدند و برای خود کشوری تشکیل دادند. آنوقت شما از آذربایجان غربی تا بیلَ سوار - گوش گربه - باید صد ها نام را بخاطر اینکه ترکی نیستند عوض کنید. حالا جرأت داری برو و به مردم تبریز و یا اردَه بیل، یا سراو - سراب -، نمین و ... بگو ما می خواهیم نام های دیگری بر این مکان ها بگذاریم. چیه پدر جان چسبیدید به یک واژه ای که فقط یک نامواژه است. آیا آبهای خلیج فارس تن عرب را نمی شورند. آیا می دانید که این هیاهوی زشت حامل هیچ منطقی نیست؛ بلکه حرکتی برای آغاز دعواست!؟
چسبیدن به این نامواژه خنده دار و بسیار بیجاست. این را من تالشِ زبان از دست داده و همه چیز بر باد رفته دارد به شما می گوید؛ نه یک فارسی زبان که ممکن است دارای سَمت گیری باشد که متأسفانه بعضی هستند. و نمی دانند که ضرر اش از سود اش بیشتر است.
خلیج فارس یک نامواژه است. شما خلیج فارس ستیز ها، باعث ایجاد یک ادبیات هیستریک شده اید. شاید هنوز نمی دانید که چکار دارید می کنید.
بگذار یک مثال دیگر بزنم.

مثال: مردم سلاویان شرق، به قالی ایرانی می گویند: پرسیدسکی کَویُور = قالی فارسی = قالی ایرانی. حالا برو از همین بالای باکو، جمهوری خود مختار داغستان شروع کن به پرسیدن، و برو تا سیبری و بپرس: پرسیدسکی کَویور، یعنی چه؟ همه خواهند گفت: قالی اتیرانی. حتی از یک نفر نشنیده ام که بگوید، پرسیدسکی کَویور، یعنی قالی فارسی. اصلن برایشان چنین معنی ای مسخره است. حالا ما باید بیاییم و نامه ای به دومای روسیه و بیلاروس و اکراین بنویسیم که شما این واژه را عوض کنید و بگذارید قالی ایرانی!؟

من بیش از این وقت شما و بقیه را نمی گیرم و بخاطر طولانی شدن کامنت نیز عذر می خواهم زیرا باید توضیحات را با مثال های زنده می آوردم تا محتوای سخن آنطور که باید، یعنی هرچه ژرفتر دریافت گردد.

دست شما و همه را گرم می فشارم و عزیزتان می دارم
۵٣۰۱۷ - تاریخ انتشار : ۱۲ فروردين ۱٣۹۲       

    از : علی قدیمی

عنوان : این گوی این میدان
ما ایران دوستان نیز مانند اقای بازرگان به تجزیه طلبان هشدار میدهیم اخرین کسانی هستیم که با شما دوستانه سخن میگویم و هشدار میدهیم که تمامیت ارضی ایران اصلی مقدس و خدشه ناپذیر است. خشونت و جنگ داخلی و دخالت کشورهای بیگانه در راه است .در یک جنگ داخلی بازنده مردم کوچه بازار از ترک و عرب و کورد و بلوچ پارس خواهند بود.انچه در سوریه میگذرد در برابر چشم ماست .غرب بی رحمتر از ان است که که عده ای فکر میکنند بتوانند از از این راه برای خود دستگاهی به وجود اورند.ما هشدار میدهیم که مسبب واقعی این ایران ستیزی در حقیقت حزب توده و جریان چپ است که اکنون خود را مزورانه تحت عنوان جریانات خرده بورژوائی کنار کشیده اند.نیازی به یاد اوری نیست که انقلاب منحوس اسلامی که منجر به نابودی ایران و ایرانی شد از اهداف و شعار های اساسی حزب توده ایران برای رفع ستم ملی و ازادی خلقهای تحت ستم و بر قراری جامعه سوسیالیستی بود.
جریانات چپ اساسن هیچ ایمان و باوری به ازادی و دمکراسی نداشتند .اگر ایمان به ازادی میداشتند از دولت مصدق دفاع میکردند. تجربه بما میگوید باید از دولت بختیار دفاع میکردند .بایداز دولت بازرگان دفاع میکردند .باید از بنی صدر دفاع میکردند. حزب توده با توجه به سی سال پس از کودتای ۲۸ مرداد فرصت داشت که فکر کند در اینده چه میخواهد.نتیجه سی سال غربت و در بدری حزب بوده در کشورشوراها و داشتن این همه مردان و زنان با تجربه و کار گشته نباید در دفاع از ارتجاع سیاه می انجامید.اساسن چه فرقی است بین یک حزب اللهی دو اتشه با رفیق دانشمند طبری ؟ این تفاوت در کجا باید دیده میشد.
کسی که کتاب برخی بر رسی های تاریخی را مینویسد ایا نمیداند در زیر عمامه خمینی چه اژدهاهی نهفته است؟ میدانستند یا نمیدانستند؟
البته که میدانستند.
اگر چپ درایران برای اینده خود نقشی میخواهد داشته باشد باید روشن کند در کدام سو قرار گرفته است؟ در کشوری که تمامیت ارضی ان تهدید میشود ؟ در کدام یک از این کشور های نو بنیاد ترک و بلوچ و عرب و کردو لر ویا ( اصفهان و یزد و کاشان )میخواهد سوسیالیسم را بوجود اورند؟
۵٣۰۱۱ - تاریخ انتشار : ۱۲ فروردين ۱٣۹۲       

    از : منصور ریاحی

عنوان : یاد آر و ز راه رفته بازآ
آقای بنی طرف سلامی به پاس آنکه قبلا در کنار چپ های سوسیالیستی بودی . شنیده ام که در چهارشنبه سیاه و جنگ افروزی بر جریان مشکوک و وابسته به شیوخ دست نشانده حاشیه خلیج فارس در خرمشهر که « جبهه تحریر لی احواز » عاملش بود می تاختی . نمی دانم آن تلاش برای حفظ تمامیت ارضی ناشی از تبعیت از رهنمود حزب متبوع شما در آن روزگاران بود یا برآمد عرق وطنپرستی شما . هرکدام بوده قابل احترام اند . اما امروز چرا چنین شده ای ؟ ای علاقمند به چپ و نویسنده عضو سابق کانون نویسندگان ایران . گمان ندارم مهاجرت ناخواسته و طولانی بودنش چنینت کرده باشد ؛ اگر این عامل بود باید تمامی ما بدان مبتلا می شدیم . نظر خوانندگان را خواندم . همگی سخن از حامیان نامحسوس شما که شیوخ کشورهای حاشیه خلیج فارس وابسته به غرب باشند ، می گویند . مبادا که چنین شوی که در آنصورت در برابر دیدگان نویسندگان مانده در وطن سر را بزیر خواهی افکند . شما که از شووینیسم فارس و جمهوری اسلامی به فغان آمده ای . حداقل به اخبار رسانه های محافل سرمایه داری ( یا به قول دیروزت تریبون های امپریالیستی ) به رویداد خونبار سوریه نگاهی بیافکن . حق بشار است یا نه ؟ بر عهده مردم سوریه است . اما وقتی در صفحه تلویزیون کشتار دانشجویان در دانشگاه و مردم کوچه و خیابان دمشق و حمص می بینم ، از دنائت دول عربی روانم آزرده می شود . راستی دول عربی بعد از سالیان بسیار حق رای مردم را که بماند حق رانندگی به زنان عرب به سختی داده اند . نکند شما هم می کوشید تا با جداسازی مردم خوزستان از ایران که جمعی از آنها عرب زبان اما ایرانی هستند رابه جایی برسانید تا دستاورد های دمکراتیک محصول مردم ایران را سلب نمایی . بنابراین از قامت روزی در عکس با « عگال سرخ » عربی و امروز در عکسی کنار کتابخانه بیرون آی و موقعیت آماده انفجار منطقه را ببین و از قامت عرب پرستی مدل شیوخ مرتجع و وابسته بیرون بیا و جامه سپید ایرانی را بر تن کن . اربابان قدرت خارجی و شیوخ ترا در راستای به خدمت آوردن آستان سرمایه داری اغوا می کنند تا چپ را مفتضح کنند . بگذار کسی دیگر و جبون تر چنین کند نه تو .
۵۲۹۹۴ - تاریخ انتشار : ۱۱ فروردين ۱٣۹۲       

    از : Hassan Hassani

عنوان : درد دل
با سلام
اولا باید عرض کنم که من شمالی هستم و اگر بطور دقیقتر بگم مادرم گیلک و پدرم اذری بودند و ما هم گیلکی و هم ترکی صحبت می کردیم و هیچوقت هم مشکلی نداشتیم در این خارج کشور چه شده که این مسائل مطرح می شود جز اینکه ادم با عرض معذرت احساس می کند که دست مشکوکی در میان است که می خواهد بین ما اختلاف بیاندازد و راحت به حکومتش ادامه بدهدو شاید هم بر می گردد به تفکر
جهان سومی و با فردیت وحشتناک ما ایرانیها و همه چیز دان.
والله ما جهان سومی ها فقط در صنعت جهان سومی نیستیم بلکه در اندیشه هم وضع ما خراب است یک به اصطلاح روشنفکر ایرانی اگر دست راستی باشد غرب قبله اش است هر چیز غرب عالیست و اگر دست چپی باشد قبلا شوروی و الان قبله اش چین است. از خودش که چیزی ندارد اصلا نباید فکر و تحقیق کند مجموعه مقالات ترجمه شده ( البته با کوشش توده ایها) که اماده است اصلا می دانید که لنین فرموده که روسیه زندان خلقهاست پس تمام شد کلام وحی است. تمام به اصطلاح روشنفکر چپ ایرانی که از چپ بودن فقط ایران ستیزی برایشان باقی مانده است کوک شده اند که بله ناسیونالیسم بد است و ایران زندان خلقهاست. تازه اگر طرف واقعا منورالفکر باشد یعنی خدای ناکرده به جائی وصل نباشد. و اگرمحقق تاریخ باشد با یک کتاب هرودت و گزنفون ویا یک نوسینده دیگر تمام واقعیتای تاریخی باید طبق ان کتاب خودشان را وفق دهند. منورالفکر های ما حتما می دانند که هگل همان هگل معروف که واقعا یک فیلسوف سیستم سازی بود وقتی که بعضی از تحلیلهایش با واقعیتها
انطباق نداشتتند جناب هگل می فرمودند ای وای بر واقعیتها یعنی ای وای بر جهان خارج ذهن چرا خودشان را با تحلیل این جناب انطباق ندادند. حالا وضع یک به اصطلاح روشنفکر عرب ایرانی که اگر تمام مورخین و منورالفکرهای دنیا جمع بشوند و اثبات کنند که ای منورالفکر اسناد تاریخی چیز دیگری را نشان می دهند و تازه شما که نماینده تمام اعراب ایرانی نیستید واز این گذشته ای منورالفکر مشکل حکومت است و نه قومها ایشان خواهند گفت نه مشکل حکومت نیست و فقط قوم فاشیست فارس است و من نماینده تمام اعراب ایرانی هستم. حتما شلاقها و گلوله هایی که بربدن مردم ایران فرود می ایند رویشان نوشته شده است این سهم قوم فاشیست فارس است و ان یکی مثلا مال قوم مظلوم عرب و نماینده مظلوم ترش جناب نویسنده و یا اینکه سهم مردم ایران از شکنجه و مرگ مساویست وهیچ فرقی برای خامنه ای ندارد که شما ترک و عرب وگیلک و غیره باشید او فقط قدرتش برایش مهم است همین و بس. وقتی زلزله ورزقان پیش امد و خامنه ای بعد از مدتی به ان منطقه رفت کنجکاو بودم که الان (به اصطلاح هم زبانش ) چه خواهد گفت و جون خودم هم ترک زبان هستم کنجکاویم بیشتر بود یک مردی که تمام خانواه اش را از دست داد ه بود با گریه به خامنه ای گفت اقا من تمام خانواده ام را از دست داده ام و خامنه ای مثل یک کوه یخ فقط گفت خدا به شما صبر دهد همین و بس و با تکبر رفت روی یک بلندی ایستاد و سخنرانی کرد ولی قوم فاشیست فارس هرکاری که از دستشان امد برای هم وطنان اذریشان انجام دادند وتعدادی امدادگر هم که از قوم فاشیست فارس
بودند و برای کمک به هم وطنان اذریشان به اذربایجان (با عرض معذرت چون اقای نویسنده معتقدند که ازربایجان درست است) رفته بودند گویا الان در زندان تشریف دارند بهر حال این چیز ها را که منورالفکرهای وطنی نمی خواهند ببینند و الان در خارج کشور نشسته اند و حقوق بیکاری هم می گیرند وقت اضافی هم دارند دیگه چه می خواهند یکی میشه نماینده عرب و ان یکی ترک و ان هم نماینده تام الختیار کرد و داستان همجنان ادامه دارد و خوشا به حال خامنه ای با این مخالفانش و چقدر مردم ایران بدبخت هستند با این منورالفکرهاش و دلشان را به کی خوش کرده اند. یک اقائی که در هلند پناهنده بود و گویا مسئول گروه الحواز هم بود با ملکه هلند دیدارهم کرده بود که من می خواهم جنوب ایران را البته با مسالمت از ایران جدا کنم وملکه هم گویا به ایشان مدال داده و تشویق هم کرده بودند (اینها را روزنامه های هلند بعد از دستگیریش نوشته بودند) این اقا هم در رویاهایش باورش شده بود که یک قدرت خارجی از من حمایت می کند وهمین الان است که شیخ جدید منطقه جنوب ایران ( ببخشید بنا به فرمایشات جناب بنی طرف عربستان) بشوم واینقدر پرت بود که دست در جیب کرده و خیلی راحت تشریف برده بودند سوریه و گویا اطلاعات در سوریه او را دستگیرکرده و به ایران منتقل کردند و وزارت خارجه هلند به متکی (که به هلند امده بود ) اعتراض کرد که ما به او مدال حقوق بشری داده بودیم و او قرار بود شیخ جدید بشود و از این حرفها ولی کو گوش شنوا گویا الان هم زندان است. حقارت بزرگترین درد ما است حقارت پیش یک بیگانه فقط همین را یاد گرفته ایم بیا در کشورم کودتا کن و دولت قانونیم را سرنگون کن و بگذار من شاه بمانم. خمینی با ۷۸ سال راحت خودش را فروخت و فکر کرد که تمام شد من هم شدم امیر المئمنین قرن بیستم و با کمک بی بی سی رفته بود در ماه قدم بزند و نمی خواست هم پائین بیاید یک تفکر جهان سومی با منیت(فردیت) ایرانی همه جیز دان دیگه جه می شود همین که همه داریم نتیجه اش را می بینیم. وصیت پدر خوانده اخوندها همیشه چنین بود که اختلاف بیانداز و حکومت کن سالها قبل از اینکه هند به استقلال برسد یک روزی به سازمان اطلاعات دولت فخیمه گزارش دادند که تمام مردم هند دارند بر علیه ما متحد می شوند چه کار کنیم وضع خراب است نماینده انگلیس در هند یک کمی فکر کرد و سپس گقت نه اینطور نمیشه شما باید یک خوک را بکشید و در مسجد مسلمانان و یک گاو را هم بکشید و در معبد هندوها بیاندازید و فقط تبلیغ کنید که کار افراطی های خودشان است. دوباره اختلافها شروع شد و نتیچه را هم همه می دانند شاید شما بخندید باورکنید به این سادگی ما را سر کار می گذارند مگر خمینی را بر سر ما اوار نکردند.

بهر حال میبخشید که طولانی نوشتم زنده باد وحدت تمام مردم ایران قربانتان
۵۲۹۶۷ - تاریخ انتشار : ۱۰ فروردين ۱٣۹۲       

    از : peerooz

عنوان : دریا/بحر
" ساحل نشینان عرب و عجم این خلیج, همان هایی که چون خدایی توانمند و روزی ساز, هر روزه با دلیل ستایشش می کنند, به سادگی همیشه آن را دریا/بحر خوانده اند.".

جناب همیشه جوان،
ممنون از توضیح. ساحل نشینان دریای خزرهم زمانی که از دریا صحبت میکنند و یا به دریا میروند منظورشان دریای خزر است بدون آنکه آنرا ذکر کنند. خلیج فارس هم تنها بدنه آبی نیست که نام آن مورد مناقشه است - وارد بحث ریشه آن نمیشوم - ؛ انگلیش چنل و دریای مانش نمونه معروف دیگری ست. اگر من زمانی با یک انگلیسی صحبت کنم - اقلا از روی ادب - آن دریا را دریای مانش نمیخوانم مگر آنکه منظورم تحریک احساسات مخاطب باشد. محتویات نوشته های جناب بنی طرف تنها نام خلیج نیست. برداشت خیلی ها از این مقالات, آتش افروزیست مگر آنکه من خطا کرده باشم. ایشان برای فصل کردن و خونریزی آمده اند نه وصل کردن و حل مساله, همان کاری که صاحبان قدرت در خاورمیانه کرده و میکنند . با تشکر مجدد.
۵۲۹۶۰ - تاریخ انتشار : ۱۰ فروردين ۱٣۹۲       

    از : همیشه جوان

عنوان : جوانمردی
آقای پیروز, برای شخص اینجانب, هیچگاه نام خلیجی که قرن هاست میان عرب و عجم ایستاده, چون خدایی مهربان, به هر دوی این مردمان نان می بخشد, مهم نبوده است. از من جامانده ی تنها, داستان راستین این خلیج کریم را بشنو , منی که در آبهایش تن شسته ام,تنی که زاییده ی شیر مادریست که جانش را از تن ماهیان آن می گرفت. برایم اما صد البته مهم است که بدانم چه کسانی و به چه نیتی خواهان تغیر نام نان آور منند.شما نیز بدانید نام خلیج فارس را هم خارجیان به به این خلیج داده اند. ساحل نشینان عرب و عجم این خلیج, همان هایی که چون خدایی توانمند و روزی ساز, هر روزه با دلیل ستایشش می کنند, به سادگی همیشه آن را دریا/بحر خوانده اند. دعوای من و نویسنده ی این مطلب بر سر نگهداری از وجدان یا به گا دادن وجدان است. من که بر روی زانوان همیشه خسته و آغوش همیشه گسترده ی مهربان مادران دوستان عربم کودکی کرده ام, تردید ندارم که اگر تنها به یک قوم از اقوام ساکن در ایران ستم فرهنگی شده باشد, آن قوم, قوم عرب بویژه بخش باشنده ی خوزستان است. و شاید ترکمنهای شمال هم. کرد و آذری و بلوچ و فارس همه میراث دار یک فرهنگ اند. ریشه های زبان های عربی و فارسی آنقدر از هم دورند که یاد گیری این یکی را برای سخنگوی آن دیگری بسیار دشوار می سازد. آذری هم گرچه همین مشخصه را دارد, اما زبان مردمانیست که تقریبن "تنها" باشندگان سرزمین گسترده ی آذربایجانند.در حالی که هر که درتبزیز ترکی نداند از ناتوانی خویش دچار شرمندگی می شود, خیل گسترده مردم عرب باشنده ی اهواز باید هر روزه از ناتوانی خود در گفتار فارسی , احساس حقارت کنند. درک این حقیقت آسان تنها نیازمند به وجدانی آگاه و یا یک داوری عادلانه می باشد. اما بحثی که امروز ,اخبار روز ما, خدا می داند به چه بهایی تریبون آزاد آن شده است, ذره ای نیت عدالت جویانه ندارد و به سفارش ظالم ترین نهاد های حاکم بر جهان, از زبان اشخاصی پیش برده می شود که خود آشکارا از همه ی خصایل عدالت خواهانه ی پیشین خود پشیمان و شرمگینند. آقای بنی طرف از جمله ی این اشخاص است. آقای پیروز, انسانی به دانش آموخته گی ایشان در میان مردم بسیار ستم دیده عرب باشنده در ایران به دشواری یافت می شود. و شما از این پیر همیشه جوان بپذیر که آنجه او امروز می نویسد, میوه ی معرفت ایشان نیست, سم مهلکی است که دشمنان مردم فلسطین این نماد ستم ملی در جهان, پس از مست کردن او به وچدانش ریخته اند. با عزت به صبر شما
۵۲۹۵۷ - تاریخ انتشار : ۱۰ فروردين ۱٣۹۲       

    از : peerooz

عنوان : بر نیاید ز کشتگان آواز.سعدی
جناب همیشه جوان,
آوری اونری در نوشته اخیر خود دولت اسرائیل را حکومت ابلهان میداند و معتقد است که نه تنها اسرائیل بلکه بسیاری از حکومت های دنیا حکومت ابلهان بوده و میباشند .
Lord Acton نویسنده و سیاستمدار انگلیسی ( ۱۹۰۲-۱۸۳۴ ) معتقد بود که قدرت فاسد میکند و قدرت مطلق فساد مطلق ببار میاورد.

دلار نفتی در دنیا , مافیای جهانی را بوجود آورده است و این مافیا شامل حکومت های خاورمیانه نیز میگردد که قدرت ناشی از نفت را ابلهانه صرف بدبختی و کشتار و خونریزی تونس و لیبی و پاکستان و افغانستان و یمن و بحرین و عراق و سوریه و لبنان و دیگر نواحی نموده اند.

اما هیچ آدم عاقل لندن نشینی , صاحبان قدرت را رها کرده و از کشتگان که به رحمت ایزدی ! پیوسته اند دفاع میکند؟!! و "خلیج" را با " خلیج فارس " تاخت میزند ؟ حتی گوگل و نشنال جئوگرافیک هم با آنهمه ثروت خدا دادی! چنین کاری نکردند.
همیشه جوان بمانید.

http://www.counterpunch.org/۲۰۱۳/۰۳/۲۹/israeli-idiocracy/
۵۲۹۴٨ - تاریخ انتشار : ۱۰ فروردين ۱٣۹۲       

    از : همیشه جوان

عنوان : جوانمردی
یوسف جان, اگر ذره ای از عرب دوستیی دگرگونه ی جوانیت در وجودت مانده است, که خدا کند مانده باشد. ذره ای جوانمردی کن و ذره ای هم از توان قلمت را صرف تشریح مصیبت جنایتی کن که هرروزه زندگی دهها, صدها, انسان مطلقن فقیر و بیگناه عرب را, به تشویق مشوقان خلیجی شما, در برابر چشمو گوش کور و کر جهان, در خیابانهای آغشته به خون عراق به آتش می کشد. دوست فرهیخنه من,اگر ذره ای از آنجه تو را آنکه بودی نمود در آنچه امروز می نمایی مانده است, لحظه ای از خر شیطان شیوخ پیاده شو و اندکی به آنچه در جوانی آرزو داشتی فکر کن. دوستان شکم گنده ی زن ستیز خلیجی امروز شما ,که میلمتری از معرفت و شرف صدام را هم ندارند,از جبون ترین فرزندان امت عربند. هر عرب با شرفی این را می داند. تو نیز فراموش نکن.
۵۲۹۴۵ - تاریخ انتشار : ۹ فروردين ۱٣۹۲       

    از : الف ـ پرسشجو

عنوان : عرب زاده ای که هرگز از تاریخ درس نمی آموزد.
«سرمایه گذاری» شیوخ ساکن حوزه خلیج فارس از درآمد نفتی برای تغیر نام خلیج فارس در جهات مختلف بچشم میخورد. اگر اسم و نام تاریخی خلیج فارس از روی نقشه جهانی گوگل برداشته شد، علتش در سیل ارسال پترو دلارهای نفتی از جانب شیوخ عرب برای «چرب» کردن سبیل گردانندگان اینگونه سایتها است. و هر موجود بیمقداری هم که در این راه هم آواز این شیوخ بی فرهنگ بشود، توبره اش هم خالی نمی ماند. نادیده گرفتن نام تاریخی و قدیمی خلیج فارس در شناسنامه این فرد که آنرا فقط خلیج مینامد، منعکس شده است. سوال اساسی که برای آزادمنشهای مستقل مطرح است، اینست که در زمان حمله صدام حسین بایران ، این فرد از کدام جبهه جنگ بکشتار جوانان ایرانی می پرداخته؟
۵۲۹۴۴ - تاریخ انتشار : ۹ فروردين ۱٣۹۲       

نظرات قدیمی تر

 
چاپ کن

نظرات (۱۲)

نظر شما

اصل مطلب

   
بازگشت به صفحه نخست