زنجیر اشتباهات آمریکا در کره
نظرات دیگران
اگر یکی از مطالبی که در این صفحه درج شده به نظر شما نوعی سوءاستفاده (تبلیغاتی یا هر نوع دیگر) از
سیستم نظردهی سایت میباشد یا آن را توهینی آشکار به یک فرد، گروه، سازمان یا ... میدانید
لطفا این مسئله را از طریق ایمیل
abuse@akhbar-rooz.com
و با ذکر شمارهای که در زیر مطلب (قبل از تاریخ انتشار) درج شده
به ما اطلاع دهید. از همکاری شما متشکریم.
از : خسرو صدری
عنوان : ضرورت انتشار مقالاتی چنین سودمند:
بی بی سی ، رادیو فردا و...خندقی از خلاء اطلاع رسانی بی غرضانه به وجود آورده اند که با انتشار هرچه بیشتر چنین مقالاتی باید پر شود. تا انحصارخبری این سوداگران در محافل سیاسی ایرانیان شکسته نشود، امیدچندانی هم به ایجاد تشکل های عدالت خواه تاثیرگذارنمی توان داشت.
۵٣۷۲۲ - تاریخ انتشار : ۱۰ ارديبهشت ۱٣۹۲
|
از : Hessam Jahromi
عنوان : سه مقاله +۱
مقالهی جالبی بود.
این مقاله، در کنار دو مقالهی دیگر، یعنی "ریش عمو سام در چنگ چینی ها" و "دست نیاز فرانسوی ها به سوی اژدهای زرد" خبرهای بیشتری در مورد جابجائی قدرت در عرصهی بین المللی می دهند. در مقالهی پراودا، تا آنجا که سواد ناقص من قد می دهد، من برای اولین بار از این خبر، که آمریکائی ها پس از جنگ موسوم به "جنگ دوم جهانی"، قصد حملهی اتمی به صد شهر روسیه را داشتند، مطلع شده ام.
اگر چه، تاکید می کنم، اگرچه من نه تنها آمریکا، بلکه کل نظام حاکم بر جهان کنونی را چنین می بینم و هرکدام از این قدرتهای امپراطور، اگر دستشان برسد و با موانع درونی یا بیرونی بزرگی مواجه نشوند، دست به هر جنایتی خواهند زد. حساب آمریکا البته کمی پررنگتر است. این موضوع از این نظر اهمیت دارد، که این جنگ های جهانی (موسوم به اول و دوم) تاکنون فقط نقدی مارکسیستی، فاشیستی، صهیونیستی و لیبرالی شده اند. در حالیکه، تمام طرفهای جنگ، همه شان از یک قماش بودند! همه شان!
این مقالات را اگر در کنار مقالهی دیگری از آقای دکتر مسعود کریم نیا بنام "بشریت در سراشیب انحطاط" (http://www.akhbar-rooz.com/article.jsp?essayId=۵۲۳۴۰) در نظر بگیریم - از نظر من - روشن می شود که ریشه های این انحطاط چقدر عمیق هستند و بشریت تنها در سراسر "عالم" چگونه تیشه به ریشهی خود می زند. این مقالات نشان می دهند که واژهائی مثل "آزادی"، "برابری"، "عدالت"، "سعادت" و -بویژه یکی از مشمئزترین آنها بنام "حقوق بشر" - باید از نو تعریف شوند.
خوشبختانه، بشریت، در آغاز دوره ای زندگی می کند که یکی از وحشتناک ترین و تبهکارترین اندیشه های تولید شده در قرن نوزدهم، یعنی مارکسیسم - در کنار فاشیسم و لیبرالیسم - بگور سپرده شده است، اندیشه ای که از انسانها - من از واژهی "روشنفکر" فاصله گرفته ام - می خواست به لابی گری فلان طبقه روی بیاورد (بخوان جا...طبقاتی) و مانع از رشد زیستهی انسانها در رسیدن به راهکارهای عبور از مشکلات کنونی بر جهان و بر زندگی انسانها می شد.
این مقالات نشان می دهند، که سازمان ملل، و مثلا کسانی چون "بان کی مون"، چه مهرهای سرسپرده و ناتوانی برای پیشبرد سازمانهای مافیائی حاکم بر جهان هستند و عبور از این موانع، نه فقط دهه ها، بلکه شاید قرنها بطول بیانجامد.
این اوضاع نشان می دهند، که امروزه هر انسانی بایستی بدون جانبداری از این یا آن کشور و یا از این یا آن ایدئولوژی یا ایدهی سیاسی، باید کل این نظام را بزیر سوال ببرد و بداند که تمام اندیشه های تاکنونی، تمام و کمال، شکست خورده اند و با سمبل کاری و بازی میان آنها ره بجائی برده نخواهد شد؛
که ما در سراسر این عالم تنها هستیم و همه چیز ممکن است در فاصلهی بسیار کوتاهی به نابودی بشریت بینجامد، که هیچ قانونی بر زندگی بشر حاکم نیست و با فرمولهای ریاضی یا "علمی" و اقتصادی نمی توان برای آیندهی بشر "نقشه" کشید و طبق آن، با امید یک روند "اجتناب ناپذیر" و حتمی و "ماتریالیستی"، به خواب خوش "آیندهی" شیرین رفت.
از سوی دیگر، این مقالات نشان می دهند که آنچه که در پیش روی چشمان مان جریان دارد، چیز تازه ای نیست. با شکل گیری اولین امپراطوری ها در حدود سه، چهار هزار سال پیش، همواره شاهد ظهور و سقوط آنان بوده ایم و مناسبات میان آنها، چیزی بجز آنچه هم اکنون در حال رخ دادن است، نبوده است. تاکید بر این مساله از آن روست که - از نظر من - موضوع اصلی بررسی مصائب کنونی (و گذشته) نه تمرکز بر خود این مناسبات، بلکه بر روابط درونی حاکم بر مناسبات خود انسانهاست. تجربه نیز نشان داده است که تحلیل و "افشای" چنین مناسباتی ممکن است فقط بر "تعجب" در ابعاد آنها بیفزاید، وگرنه چنین تحلیل ها یا "اسناد"، فیل افکنی نیستند! این مقالات همچنین فقط نشان از رشد توحش در کشورهای "پیشرفته" نمی دهند، بلکه بیش از هرچیز نشان می دهند که بشریت در این کشورها چقدر ناتوان و ذلیل شده اند و ترس، موضوع اصلی و دغدغهی اصلی حاکم بر این گوشه از جهان است. فراموش نکنیم که یکی از دلائل اصلی "وحدت" اروپا، ترس از جنگ بوده است. و واقعا اگر اروپا متحد نشود، دندانها برای دریدن یکدیگر "قروچه" می روند! و روند این "وحدت" نیز نشان میدهد که انسان "اروپائی" چقدر بیچاره می باشد! این بدان معنا نمی باشد که کشورهای دیگر از این بلایا مصون هستند، کاملا برعکس! کشورهائی مثل ایران و ترکیه و مصر، برای رسیدن به چنین مقامی این پا و آن پا می کنند و تشنهی چنین تبهکاریهائی هستند.
در خاتمه، این مقالات نشان می دهند که قدرت تبلیغاتی قدرتهای حاکم بر جهان آنچنان ابعادی بخود گرفته است که کوچکترین اعتمادی به آنها، هرکسی را به بازیچه ی ناتوان و مبتذلی تبدیل می نماید.
۵٣۷۱۱ - تاریخ انتشار : ۱۰ ارديبهشت ۱٣۹۲
|
|
|
چاپ کن
نظرات (۲)
نظر شما
اصل مطلب
|