یادداشت سیاسی سیاسی دیدگاه ادبیات زنان جهان بخش خبر آرشیو  
  اجتماعی اقتصادی مساله ملی یادبود - تاریخ گفتگو کارگری گزارش حقوق بشر ورزش  
   

در بیگناهی فرخ نگهدار - برزویه طبیب

نظرات دیگران
اگر یکی از مطالبی که در این صفحه درج شده به نظر شما نوعی سوءاستفاده (تبلیغاتی یا هر نوع دیگر) از سیستم نظردهی سایت می‌باشد یا آن را توهینی آشکار به یک فرد، گروه، سازمان یا ... می‌دانید لطفا این مسئله را از طریق ایمیل abuse@akhbar-rooz.com و با ذکر شماره‌ای که در زیر مطلب (قبل از تاریخ انتشار) درج شده به ما اطلاع دهید. از همکاری شما متشکریم.
  
    از : حسنقلی

عنوان : آقای برزویه طبیب
در کامنت دومی که دیروز نوشتم، منظور من از این که نوشته‌ی شما هم چنگی به دل نمی‌زد، چیزی بود که در پاسخ من نوشته بودید، نه اصل مقاله.
۵۵۶۲۱ - تاریخ انتشار : ۱۰ تير ۱٣۹۲       

    از : لیثی حبیبی - م. تلنگر

عنوان : سلام بر برزویه طبیب، و بر همه سلام
قصد شرکت در بحث شما عزیزان را ندارم، زیرا در توان زمان من نگنجد. فقط موظف ام به نکته ای فنی و معنایی اشاره نمایم، که در دل خود نکاتی نیز دارد.

برزویه طبیب گرامی در جواب حسنقلی عزیز می نویسد: «من طبیبی هستم در شرف کچل شدن ، و نه کچلی با ادعای طبابت.»

لازم است پیشاپیش ذکر کنم که چون برزویه طبیب است، این نکته که از سوی من بیان می گردد، برای ایشان نیست. زیرا این حرف ها را برای یک طبیب زدن، زیره به کرمان بردن است. پس، می نویسم تا با اشتباه قلمی برزویه، دانش آموزی، دانشجویی که اینجا ها پیدایش می شود، به اشتباه نیفتد. یعنی این فقط یک اشتباه خیلی معمولی - حاصل شتاب - از جانب ایشان است و ربطی به دانش ایشان ندارد.

کَل که مخفف کَچَل است، تاسی نیست. کَل یا کَچَل به کسانی گفته می شود که بیماری کچلی گرفته اند و بر عکس تاس ها، سری نا صاف دارند. و به همین خاطر به آنها کچل، می گویند. نام دیگر کچل، در زبان های کهن ایرانی «پیس» است. لطفن پیس که به معنی کچل است را، با پیس به معنی بد، در زبان آذربایجانی - ترکی آذربایجانی - اشتباه نگیرید. البته از آنجایی که در زبان آذربایجانی کلمات پهلوی که دیگر حتی در فارسی یافت نمی شود هم وجود دارد، این دو واژه می توانند هم ریشه باشند. می توانند هم نباشند. زیرا به کچلی، زشت هم می توان گفت. چون بر عکس تاسی، در آن کَچَه ال*، یا کنده شدگی، لکه و ناهمواری نیز دیده می شود.

کَچَل یا پیس، به همان علاماتی گفته می شود که بعد از خوب شدن بیماری کچلی، اثر اش چو میهمانی ناخوانده، در سر ماند.
و به شکل لکه چنان دیده می شود که گویی داغ اش کرده اند، و دارای کندگی و بر آمدگی است. در بیماری پیسی و یا کچلی، قسمتی از پیاز مو ها برای همیشه نابود می شوند و در آن نقطه روی پوست سر، اثر پیسی، یا کچلی، بر جای می مانَد زشت. اصطلاح «لک و پیس»، نیز در همین پیسی = کچلی، بُن دارد.

راستی، واژه ی کَچَل = کَچَ اَل، از کجا آمده است؟

کَ یا کَه، یعنی خانه. و کَچَ یا کَچَه، یعنی خانه ی کوچک. و هم یعنی قاشق. قاشقی که امروزه بخاطر منسوخ شدن کَچَه، ما ایرانیان بکار می بریم، واژه ای ترکی است. چنانکه قابلمه، واژه ای است ترکی، که جای دیگ، تیان، پاتیل و ... نشسته.
در واژه نامه ها گاه بجای قاشق، چَمچَه، نیز می نویسند. این کاری دقیق نیست. زیرا چَمچَه، نوعی ملاغه است، که با آن سوب و مایعات بر می دارند. که می تواند همان جامچه باشد؛ یعنی جام کوچک.

پس کَه = خانه، است. مثل نامواژه ی سپَه کَه، در مناطق جنوبی ایران. این واژه در خرافات باستان بُن دارد، که مردم سگ و گرگ و ... می پرستیدند. چنانکه، سپَه کَه، یعنی خانه ی سگ = معبد سگ. هنوز تالش ها به سگ سپَه، و به خانه، کَه، می گویند. کَچَه، واژه ای است مثل سپَه کَه، درَه کَه و ...
دره کَه، یعنی تک خانه ای که در دره واقع شده.

راستی، چرا قاشق را کَچَه = چاله ی کوچک یا خانه ی کوچک، نامیده اند؟

برای اینکه، کَه = خانه، همان نیست که امروز ما از آن تصور داریم. کَه برای انسان در زمان باستان، چاله ای است که می توان در آن جای گرفت و در امان ماند. این چاله، و جایگاه می تواند طبیعی و در دل کوه و صخره و سنگی باشد، و هم می تواند با دست آدمی ایجاد شده باشد. به همین خاطر هنوز به وسیله ای که سوراخ سوراخ است، می گوییم که دارای خانه یا خان است، یا خانه خانه است. واژه ی پهلوی «خان» نیز با خانه هم بُن است. * که تکامل یافته ی آن همین خانه ی امروزی ما می باشد.
قاشق ترکی یا همان کَچه ی ایرانی، بخاطر گودی درون اش، خانه ی کوچک نام گرفته. در تالشی هنوز به خانه کَ یا کَه می گویند. و به قاشق کَچَه، گفته می شود. کَه را اصطلاحن برای کل خانه نیز بکار می برند. ولی در اصل همان چشمه است. مثل یک چشمه اتاق. چشمه، حفره ای است در زمین که آب از آن بیرون می زند. چشمه سوراخی است در خشکی، در محل زندگی آدمیان، حیوانات، حشرات و ... مثل فضای یک اتاق. چشم ما نیز بخاطر داشتن حفره، در چشمه بُن دارد.

پس برزویه طبیب عزیز دارد تاس می شود، نه کَچَل.**

همانطور که پیشتر نوشتم: بی هیچ تردیدی این حرفها را برزویه طبیب، خیلی بهتر از من می داند.

پس چرا ایشان دچار آن اشتباه شده؟

برای اینکه بُن سخن خود را از نوشته ی حسنقلی، گرفته؛ و در نتیجه همزمان به مفهوم دقیق واژه نیندیشیده، و این برای همه آدمیان، حتی بزرگترین متخصصین نیز عادی است.

در باب کَچَل = کَچَه اَل، نیز سخنانی داشتم که برای طولانی نشدن مطلب از پرداختن به آن خود داری می کنم.

پیوسته پیروز و سر زنده و شاد باشید.

* خان - پهلوی - خانه، سرا. کندو، لانه ی زنبور. شیار های مار. پیچی درون لوله ی تفنگ.
فرهنگ عمید ص ۵۴۱


** کچل - (کَ چَ) کسی که مو های سرش در اثر بیماری کچلی ریخته باشد، کل و دغسر هم گفته شده.
فرهنگ عمید ص ۹۶۷
۵۵۶۱۷ - تاریخ انتشار : ۱۰ تير ۱٣۹۲       

    از : برزویه طبیب

عنوان : قلم من ، قلمی نارسا است
اقای براتی ممنون از توجه شما ، ولی به نظر میرسد که قلم من ، قلمی نارسا است و چشم شما نیز تیزبین نیست . این مقاله را دوباره بخوانید . آقای کریمی از موضع چپ به سیاستی که به حق انرا به سیاست خواجگان اندرزگوی سلاطین قدیم تشبیه کرده است حمله کرده است . من نیز به ایشان ایراد گرفته ام که سایه ای از همین نوع سیاست ، در سیاست حمایت از اصلاح طلبان حکومتی ، وجود دارد و حمله ایشان تندی لازم را نداشته است ، و از موضع کاملا استواری نیست . من نه با کاراکتر اقای نگهدار و نه با کاراکتر اقای کریمی اشنا نیستم ، و لزومی هم ندارد که اشنا باشم . روی سخن من در مقالات شخص نیست ، ولی با توجه به عدم تیزبینی شما در مورد محتوای این مقاله ، در مورد صحت قضاوت های شما در مورد اقایان نگهدار و کریمی واینکه چه کسی جان چه کسانی را حفظ کرد یا نکرد ، ونیزبرداشت شما ازسیاست جهانی و سیاست ملی صحیح ، شک کردن مستحب است . برزویه طبیب
۵۵۶۱٣ - تاریخ انتشار : ۱۰ تير ۱٣۹۲       

    از : محمد براتی

عنوان : شما درست میگوئید آقای برزویه طبیب
من کل مطالب آقای کریمی را که در ۲بخش نوشته شده است را به دقت خوانده ام وازچندنظرباشما آقای برزویه طبیب مواقــم، آقای فرخ نگهدار زمان،موقعیت و وضعیت داخلی و جهانی را خوب درک میکند و چنین نسخــه می پیچد! واین اولین بارش هم نیست، آقای فرخ نگهدار برخلاف سازمان همســو و موازی سازمان خود وضعیت را درک کرد و برخلاف رهبری سازمان مجاهدین خلق هم کشته کمتر داد و هم اسیر مثل آن سازمان نداد، وبسیاری را میشناســم که امروز دهــه ۴۰ و۵۰ راسپری کرده وبه اصطلاع عاقل مردی برای خودشان شده اند، همواره درمحیط های دوستانه، فامیلی از آقای فرخ نگهدار به نیکی یاد میکنند و... اینهــا همــه درایت آقای نگهدار را نشان میدهد، درحالیکه در نوشتــه های آقای کریمی یک جورهایی خود بزرگ بینی را میبینیم! که مثلا" او درست می اندیشد، درست فکر میکنــد و برای آن موضوع ای که سالها ازآن واقعــه گذشته،طرح وبرنامه داشته و...! درحالیکه در گفتار و نوشتار آقای فرخ نگهدار چنین نمبینیــم والبتــه قابل به ذکراست که من در تمام ۶ دهــه ی عمرم هرگز طرفدار سازمان چریکهای فدایی خلق، اکثریت ویا اقلیت نبوده ونیستم،
باید به پذیریم، رسیدن به هدف مقدس آزادی فراز ونشیبی دارد که باید حتمن طی شود و فردصبوری چون فرخ نگهدار همچون بزرگانی ماننــد امیرکبیــر، مصدق ،بازرگان، مهندس سحابی و...این راه را برای نسلهای آینــده دنبال میکننــد نه برای به قدرت رسیدن آنی خود و همفکران خود که این چنین افرادی همیشه قابل احترامنــد،.
۵۵۶۱۰ - تاریخ انتشار : ۱۰ تير ۱٣۹۲       

    از : مسعود بهبودی

عنوان : حق با حسنقلی است
از سطح شعور جامعه قبل از روی کار امدن یأجوج و مأجوج خبر ندارم.
ولی امروزه ظاهرا کفه ترازو به نفع رمالان بشدت سنگینی می کند:
اشاره به ماجرا نویسنده کلمه مار و رسام تصویر مار.
سخنان سران رژیم هم به سلیقه مشد عباد است:
مثل غذای مک دونالد و یا حلیم مشد عباد است که فقط باید در دهن گذاشت و بلعید.
بی زحمت جویدن
محض اطلاع مشد عباد کم وقت و بی حوصله:
کسی که دندان هایش را بکار نگیرد، دیری نمی کشد که اندامش آنها را یکی پس از دیگری پوک می کند و حذف می کند:
چون هیچ ارگانیسم و اندامی عضو بی مصرف را تغذیه نمی کند.
مغز کسی که بکار انداخته نشود، پس از مدتی گچ می بندد و حتی اسم خود را فراموش می کند.
کله در این صورت به گورستان گرانبهاترین سلول های بشری بدل می شود.
۵۵۶۰٨ - تاریخ انتشار : ۱۰ تير ۱٣۹۲       

    از : حسنقلی

عنوان : آقای برزویه طبیب
راستش تقصیر کم‌حوصلگی بنده و سخت‌نویسی شما بود که ـ به‌قول سخت‌نویسان ـ مع‌الاسف، با دیدن تیتر مطلب و مروری گذرا در متن، خیال کردم دارید از آن سیاست‌ورز بی‌گناه دفاع می‌کنید، و چون دیگر جانم از این قبیل بی‌گناهان به لب آمده، برداشتم آن جمله را نوشتم. زیاد هم بامزه نبود (بماند که نوشته‌ی شما هم چتگی به دل نمی‌زد) خلاصه ببخشید! این سخت‌نویسی شما و بدفهمی من مرا یاد آن صحنه‌ی مشدی عباد انداخت که رستم بی حرف‌های ریضا بی را که با لهجه و اصطلاحات غلیظ استامبولی حرف می‌زد، نمی‌فهمید و برای همین چیزی نمانده بود دعوایشان بشود که حسن بی پادرمیانی کرد و قال را خواباند.
۵۵۶۰۵ - تاریخ انتشار : ۹ تير ۱٣۹۲       

    از : برزویه طبیب

عنوان : با ارزوی رهایی شما از بردگی
آقای حسنقلی ، حدس شما کاملا اشتباه است . من طبیبی هستم در شرف کچل شدن ، و نه کچلی با ادعای طبابت . ولی این حسن کیست که شما قل (برده در زبان ترکی ) او هستید ؟ با ارزوی رهایی شما از بردگی . برزویه طبیب
۵۵۵۹۵ - تاریخ انتشار : ۹ تير ۱٣۹۲       

    از : حسنقلی

عنوان : آقای برزویه طبیب
کل اگر طبیب بودی سر خود دوا نمودی!
۵۵۵۷۲ - تاریخ انتشار : ٨ تير ۱٣۹۲       

  

 
چاپ کن

نظرات (٨)

نظر شما

اصل مطلب

   
بازگشت به صفحه نخست