از : . .
عنوان : شاشید به روح پدر خویش "مدیر خراسان"، دو سه سنده به سر ش نیز رها کرد! دیدی که که چه ها کرد!؟
آن مردک عجب کار جفا کرد!
دیدی که چه ها کرد!؟
چون تو آرامی در روی زمین
قیمت ایرانیان آ و ببین
حکم، تاریخیست، خبر را یاد دار
کشت چهار تن، هر نفر ۵۰ هزار
ای اهل سخن آ و به پا خیز، از آتش دل هجو بر انگیز؛ با هزل بگو شعله جان را،
طنز نیست دگر یار نهان را؛ از پا منشین تا که شود کار کتابی، هیچ نیست شتابی؛ در کوچه و کوی، خانه، خیابان، یادت نرود "مدیر خراسان" و نیاکان؛ ریدم بگو بر پدر و مادر و جدت، بر حکم و قضا و همه حدت؛ ای بی پدر دیو صفت، سفله ناجور، زین حد تو را بود چه منظور!؟ بر دفتر و بر خانه و بر فطرت تو شاش! هنوز اول کار است، پس منتظرش باش!
تا بماند از سفلگی ها یادگار
هر نفر گوید ز یک بیت تا هزار
این دگر نیست یک شب نشینی گفتگو
غیرت ایرانیان را امتحان است پیش رو
۵۵۶۵٣ - تاریخ انتشار : ۱۱ تير ۱٣۹۲
|