از شمار دو چشم یک تن کم، وز شمار خرد هزاران بیش
نظرات دیگران
اگر یکی از مطالبی که در این صفحه درج شده به نظر شما نوعی سوءاستفاده (تبلیغاتی یا هر نوع دیگر) از
سیستم نظردهی سایت میباشد یا آن را توهینی آشکار به یک فرد، گروه، سازمان یا ... میدانید
لطفا این مسئله را از طریق ایمیل
abuse@akhbar-rooz.com
و با ذکر شمارهای که در زیر مطلب (قبل از تاریخ انتشار) درج شده
به ما اطلاع دهید. از همکاری شما متشکریم.
از : محسن مقصودی
عنوان : آخرین دیدار
سال های دهه ۶۰، سال های سختی بودند، جنگ قدرت، ترورها، اعدام ها، حکمرانی لاجوردی ها بر زندان ها، جنگ خونین با عراق، سال های سهمیه بندی! و گرسنگی! زندانیان سیاسی هم سهمیه شلاق داشتند ! سال های بریدن ها و تواب سازی ها! معرفی کردن ها، فراری بودن ها! ارتباطات ضعیف و خطرناک ،نبود قطب نمائی برای مبارزه سیاسی !
سال ۶۵ بود که موتورم را کمی دور تر از خانه مهرداد، برادر شهلا نگهداشتم . به آپارتمان های تازه ساز نگاه می کردم، قرار بود بعد از اتمام ساخت و ازدواج، مهرداد در یکی از آنها ساکن شود ! اما او دیگر تا لحظه اعدام زندانی اوین بود!
در زدم و شهلا در را باز کرد با دید من هم ترسید و هم تعجب کرد. تودار بود، چندان نشان نداد. با معرفت تر و محکم تر از آن بود که مرا در جلوی در نگهدارد. رفتیم در خانه. دو موضوع بودکه پذیرفتن خطر رفتن به خانه او را توجیه می کرد. اول از وی در مورد مهرداد پرسیدم. و اینکه چه باید کرد؟ وی خبر بدی نداد. رهنمودی هم نداشت. آن موقع تصور بر این بود که خطر اعدام برای اعضای حزب نیست. شاید حتی با گردش به چپی در حاکمیت،دوباره آزاد شوند. دومین مسئله در مورد انشعاب در حزب بود که برادر دیگر شهلا یکی از انشعاب کنندگان بود. سوال این بود که آنها چرا اینکار را کردند و آیا می فهمند که چه می کنند؟ با آنهمه فشار کار مخفی و تبلیغی دیگر جسته و گریخته شنیدن خبر های انشعاب و درگیری در رهبری حزب و کادرهای آشنا، واقعا توان گیر و تاسف بار بود. شهلا خود را کنار می کشید و اطلاع چندانی نداشت و می گفت حتما نظراتی دارند ولی آنها حتما می دانند که چه می کنند!
من پاسخ خود را گرفته بودم: شهلا نمی خواست کار حزبی کند و انشعاب هم پشتوانه تشکیلاتی نداشت ! باید زودتر خداحافظی می کردم !
او با فکری مستقل کار توده ای و اجتماعی در میان مردم را برگزید آن هم در زمانی که سردرگمی و نا امیدی و خودباختگی و ترس و فرار و پاشیدگی از سر و پای جامعه سیاسی می بارید، قطب نماو پرچم حرکت وی انسان دوستی، آزادی خواهی و عدالت و برابرطلبی بود. چنین اراده ای در مرگ خویش هم اندوها اندوها نمی کرد!
۵۵۷٨۷ - تاریخ انتشار : ۱٨ تير ۱٣۹۲
|
|
|
چاپ کن
نظرات (۱)
نظر شما
اصل مطلب
|