سیاسی دیدگاه ادبیات جهان - مقالات و خبرها بخش خبر آرشیو  
   

آیا مردم ایران دِینی به جبههء ملی دارند؟ - سرژ آراکلی

نظرات دیگران
اگر یکی از مطالبی که در این صفحه درج شده به نظر شما نوعی سوءاستفاده (تبلیغاتی یا هر نوع دیگر) از سیستم نظردهی سایت می‌باشد یا آن را توهینی آشکار به یک فرد، گروه، سازمان یا ... می‌دانید لطفا این مسئله را از طریق ایمیل [email protected] و با ذکر شماره‌ای که در زیر مطلب (قبل از تاریخ انتشار) درج شده به ما اطلاع دهید. از همکاری شما متشکریم.
  
    از : حافظه تاریخ

عنوان : ‫ « یک سوزن به خود و یک جوالدوز به دیگران».‬
سیلی که مردم ایران و جنبش آزادیخواهی و استقلال طلبانه آنان از جانب همه نوع گرایشهای چپ و چپ نما ها خورده اند، در هیچ مقیاسی قابل سنجش نیست. حالا زیدی پیدا شده که دنبال این سوال میگردد که «آیا مردم ایران دِینی به جبههء ملی دارند؟ ». طلائی ترین دوران زندگی اجتماعی ایران زمانی بود که دولت ملی و قانونی دکتر مصدق و جریانهای سیاسی که در آنزمان در جبهه ملی ایران گرد آمده بودند. آنهائیکه در تاریخ شصت اخیر با چشم باز مینگرند، در می یابند که برافکندن دولت مردمی مصدق نه فقط از جانب استعمارگران وقت صورت گرفته بلکه ایادی و مستمر بگیران و ماموران ارتجاع و استعمار جهانی در درون جامعه ایران رل بزرگی را بعهده داشته اند. اینان نه فقط زیر ریششان مهر استعمار انگلیس را داشتند بلکه بسیاری از این قماش زیر سبیلهای استالینی خود مهر شوروی را خالکوبی نموده بودند. با مقایسه اندک از حد امکانات فعالیتهای جبهه ملی ایران و فعالیت دیگر نیروهای وابسته میتوان «جایگاه» نیروهای اجتماعی را در گذشته ترسیم نمود. این ایرادات درست است که امروز با داده ها و تجربیات فراوان به «کارنامه» فعالیتهای جبهه ملی ایران اشکالات فراوانی میتوان گرفت. همانگونه که در نسلهای آینده، «بی عملی» و «ندانم کاری» امروزه ما را در مقابل تبه کاری رژیم آخوندها خالی از «انتقادات» بهمراه با «سرزنشها» یاد خواهند برد.
در جهان امروزی ملتهای دربند و اسیر ارتجاع داخل و خارج، محتاج قهرمان برجسته و کاردان سیاسی بودند وهستند وگرنه در میان اینهمه منتخبین قدرتمدارو «جهانگشا» در شرق و غرب، فقط گاندی، ماندلا و مصدق …بودند که افتخار بدست گرفتن پرچم استقلال طلبانه آزادگی و انساندوستی با کمال کاردانی سیاسی نصیب خود نموده اند. البته ممکن است که نویسنده محترم اشخاص نامبرده را جزو قهرمانان ملی و از مردان برجست و کاردان سیاسی زمان خود نداند. آنوقت طرح مسئله « آیا مردم ایران دِینی به جبههء ملی دارند؟» ایشان علت دیگری را در خود نهفته دارد.
۵۶۱٨۲ - تاریخ انتشار : ۶ مرداد ۱٣۹۲       

    از : ز مینائی

عنوان : همراهی بازرگان و خمینی رسما در سال ۴۱ شکل گرفت.
یکی از برخوردهای نادرست نیروهای سیاسی چپ و سکولار که متاسفانه بعداز انقلاب بهمن با عمده شدن گفتمان "ضد امپریالیستی " شدت گرفت اهدای لقب "لیبرال " به دولت موقت و بیشتر نهضت آزادی بود که ظاهرا نقش اصلی اداره مملکت را بعهده داشتند.
بعداز شکست سیاستهای مبتنی بر "راه رشد سرمایه داری" حاملان و مبلغان آن سیاست ها بدون اینکه توضیحی دهند. امروزه نهضت آزادی را نماینده "اصلاح طلبی" معرفی می کنند. شاید هم بخاطر اینکه مرحوم مهندس مهدی بازرگان مدعی سیاست گام به گام بود ولی هیچکس از مضمون سیاست های واقعی او و نهضت آزادی خبر نداشت و به نقش ارتجاعی او و همراهانش بعداز سال ۳۹ توجه نمیشود.

آقای یلفانی در سخنرانی مورد بحث بمناسبت درگذشت زنده یاد هوشنگ کشاورز صدر ، بسیاری موضوعات دیگر را نیز خیلی عجولانه مطرح نموده است مثلا در بارهء مرحوم عملکرد مهندس بازرگان در دهه ۴۰ خیلی جانبدارانه نوشته است :

"مهندس بازرگان و چند تن از دوستانش که تا آن زمان عضو جبهه‍ی ملّی بودند و بی هیچ مشکلی با آن همکاری میکردند، «نهضت آزادی ایران» را تشکیل میدهند. هدف آنان از تشکیل این سازمان جدید قاعدتاً این بوده که هم به ایمان و علاقه‍ی مذهبی خود مجال بروز آشکارتری در صحنه‍ی سیاسی دهند و هم از طریق مذهب کسان بیشتری را به فعالیت سیاسی بکشانند. در این که نیت آنان خیر بوده و نظر سوئی هم نسبت به جبهه‍ی ملّی نداشته اند و همگی نیز افرادی متّقی و درستکار بوده اند، تردیدی نیست. در ضمن آنها همچنان خود را جزو جبهه‍ی ملّی میدانسته اند و اندک زمانی بعد این مسئولان جبهه‍ی ملّی بودند که برای حضور آنها در صفوف جبهه اشکال تراشی میکردند. امّا برای دریافت تاًثیر نهائی تشکیل نهضت آزادی بر جبهه‍ی ملّی، همچنانکه بر سرنوشت تمامی جامعه، باید هفده سالی میگذشت."

ـ اتفاقا عملکرد مهندس بازرگان و اعلامیه معروف نهضت آزادی در سال ۴۱ علیه تغییر قانون انتخابات برای تحقق حق رای زنان و شرکت آنها در انتخابات؛ نشان از اختلاف عمیق ایدئولوژی و سیاست های مشروطه خواهی نیروهای جبهه ملی در مقابل نیروها ی مذهبی ـ سنتی مثل روحانیون و کسبه، بازار و میدان بار فروش ها بود که برهبری خمینی غائله ۱۵ خرداد را ایجاد کردند.
ـ جبهه ملی با شعار اصلاحات آری ـ دیکتاتوری نه ! سیاست درست و مسالمت آمیز اتخاذ کرده بود.

ـ باید دقیق تر بررسی کرد که چرا جبهه ملی نتوانست بر سیاست های خود و سکولاریزم پافشاری نماید ؟ چرا با وجود درستی صفوف مستقل جبهه ملی و سایر نیروهای چپ که در ۱۵خرداد از شورش خمینی حمایت نکردند. بعدا در سال ۵۷ همه در ماجرای "همه باهم " صف ها را بهم ریختند ؟ توافق و تفاهم خمینی و بازرگان تصادفی و تاکتیکی نبود ریشه در علایق مشترک و مشروعه خواهی آنها داشت ولی دریغ که گفتمان مشروطه خواهی سالها بود که تعطیل شده بود.

آقای یلفانی میداند که رهبران جبهه ملی ، بعداز سرکوب خونین ۱۵ خرداد در داخل زندان اعلامیه ای علیه سرکوب خونین مردم توسط نیروهای نظامی صادر کردند. بدون اینکه از مواضع خمینی ارتجاعی حمایت کنند. آیا شورش ۱۵ خرداد ماهیت مترقی داشت ؟

چرا بتدریخ حرکت ارتجاعی ۱۵ خرداد در بین روشنفکران ملی و چپ مورد "ستایش" قرار گرفت ؟ دکتر شریعتی و جلال آل احمد و بقیه نیروهای روشنفکری در مدح آن نوشتند؟ آیا دیکتاتوری و اختناق سیستماتیک حکومت کودتا ، کم کاری نیروهای روشنفکری و سیاسی را توجیه می نماید؟

در تاریخ ۱۵ خرداد ۱۳۶۰ کمی بیش از یکماه، بعداز انفجار تروریستی سربازان امام زمان در مراسم جشن اول ماه مه سازمان فدانیان خلق ـ اکثریت در میدان آزادی، پخش اعلامیه ای این سازمان بخاطر یادبود ۱۵ خرداد ۴۲ حاکی از تائید آن حرکت ارتجاعی توسط رهبری سازمان بود. هنوز هم در این باره بخصوص در ایران با احتیاط حرف زده میشود.
۵۶۱٣۴ - تاریخ انتشار : ٣ مرداد ۱٣۹۲       

    از : کیومرث ش

عنوان : به هیچ شمردن تاریخ
مقاله بسیار کوتاه ولی پر محتوی بود. با تشکر از آقای سرژ. به یقین مشگل جامعه ایران و بخصوص افراد و سازمان های سیاسی به هیچ گرفتن تاریخ و یاد گیری از آن هست. اگر در غرب افراد و احزاب چشمان خود را بر تفاوت فکری و سیاسی رقیبان می بندند، بخاطر هدف مشترک (چپاول دنیا به هر قیمت حتی کشتار میلیون ها نفر) هست ولی در ایران چشم بستن به گذشته و عملکرد افراد و سازمان های سیاسی رقیب و یا بکل مخالف، فقدان آگاهی از تاریخ و در برخی موارد سرسپرده گی به دول چپاولگر و یا بنا بر قوانین سوسیالیستی ناشی از منافع طبقاتی هست. جبهه ملی بنا بر دیدگاه و پایگاه اقتصادی اش، هم به دین وابسته بود و هم به سرمایه. مصدق با تمامی ایستاده گی اش که در مقاطعی که مورد ستایش بود، همانقدر که به دستگاه دین نزدیکی داشت (نگاه کنید به کتاب زنده یاد بهزاد کاظمی و مدارک و عکس های ارائه شده) ضدیتی با سوسیالیسم و رهروان آن داشت (در اینجا منظورم ابدا حزب توده نیست که تاریخ فاجعه آفرینی اش انتها ندارد) و از ترس تسلط نیروهای وابسته به سوسیالیست در جامعه و کشور، ترجیح میداد که با نیروهای مذهبی و پادشاهی نزدیکی کند و متحد شود. من گمان ندارم که مصدق آنقدر نا آگاه بود که فریب هندرسن را خورد. احتمالا هندرسن به او گوشزد کرد که مخالفت سرسخت با شاه و سلطنت همانا و قدرت گرفتن چپ همان و او هم بنا بر دیدگاهی مذهبی و پایگاه اقتصادی اش، پناه بردن به رختخواب و نظاره گر شدن بر نیروهای کودتا و فرار و دستگیری خفت بار را ترجیح داد.
متاسفانه افراد و سازمان های سیاسی مترقی و حتی چپ آنقدر که از تاریخ کشورهای دیگر اطلاع دارند از تاریخ ایران آگاهی اندکی دارند و یا بکل با آن غریبه اند (روشنفکران ما مو به مو نظرات فلاسفه و سیاسیون غرب را میدانند ولی حتی نمیدانند چند فیلسوف در ایران بوده اند و چه گفته و کرده اند. در حالیکه نظرات این فلاسفه برخواسته از آگاهی از جامعه ایران بوده ولی دگران غریبه با جامعه ایران).
وقتی که ماشین سنجابی در دو راهی قلهک در روز عاشورا که بسوی قلب تهران میرفت توسط مردم تقریبا بهوا برخواست، سنجابی نفهمید که جبهه ملی در آن زمان بیش از رهبر حزب الله (امام خنزر پنزری) مجبوبیت دارد؟ آیا رهبران جبهه ملی نمیدانستند که میتوانند حتی برای خواست طبقاتی خود - با آگاهی از نظرات و عملکرد مذهبیون از جمله بخش کراواتی حزب الله، نهضت آزادی- به یک سیاست مستقل روی آوردند؟ و با این کار مانع تسلط حکومت وحشت و ترور شوند؟ آیا فروهر -وزیر کار اولیه رژیم اسلامی_ بجای حمایت از عملکرد "دولت موقت" بر علیه کارگران و رفتار جاهل مسلکانه در مقابل کارگران شاکی در مقابل وزارت کار ، نمیتوانست درک کند که این عملکرد شروع جکومت وحشت و ترور هست و در نهایت گریبان خود را خواهد گرفت؟ یا عدم آگاهی او و دیگر رهبران جبهه ملی عامل این کار بود؟
خوشبختانه افسانه "بورژاوزی ملی" که از بسیاری جهات از جمله تز های مائو گریبان نیرهای مترقی چپ را گرفته بود، برای آگاهان محو شد و دود هوا. در طول ۳۴ اشغال سرزمین ایران توسط نیروهای اسلام ناب محمدی، تمامی نشان های ملی یک به یک در حال از بین رفتن هست. از آب، خاک، دریاچه، باتلاق، رودخانه، جنگل و معادن گرفته تا آثار باستانی و میراث ملی و در نهایت اخلاق و خل و خوی ایرانی و نه تنها جبهه ملی کماکان نظاره گر و در پی "فعالیت قانونی" در ایران هست بل نیروهای مترقی و چپ هم به بی عملی و نظاره گری مشعولند. گویی مه و خورشید و فلک در کارند که ایران و ایرانی نابود شود و کشوری کهن و باستانی از نقشه جغرافیا محو شود. در این حول و حوش هم جبهه ملی تازه در بوق و کرنا گذاشته که رهبران آن ازه یادشان افتاده که "شورای مصلحت" جبهه ملی از "بزرگان و ریش سفیدان" تشکیل دهند.
ایکاش تاریخ خود را بیش از تاریخ بیگانگان میدانستیم و سرزمینمان را به این روز نمیکشاندیم
۵۶۱۲۴ - تاریخ انتشار : ٣ مرداد ۱٣۹۲       

    از : پرویز مرزبان

عنوان : در بارهء نظر شخصی آقای یلفانی
من هم نوشته ء آقای محسن یلفانی را در خبرنامه ء گویا خواندم.
http://news.gooya.com/politics/archives/۲۰۱۳/۰۷/۱۶۳۶۸۹.php

در همان جا ، بعضی از دوستان بدلایل مختلفی با کامنت های خود اعتراض خود را به نوشته ء اقای یلفانی ابزاز کرده بودند . نگارنده نیز کامنت ذیل را در آنجا قرار دادم .

" کاش جناب یلفانی این نوشته را ، بیشتر ، به رثای زنده یا هوشنگ کشاورز اختصاص می داد تا این که مروری "سریع" بر تاریخ غم انگیز بعداز جنگ دوم جهانی در ایران بنماید. همین کار، باعث نارسائی هائی در کل نوشته گردیده است و بعضی دوستان به درست، یا با حساسیت زیاد به بعضی موارد نوشته با کامنت های خود اعتراض نموده اند.
آقای یلفانی بدرستی از دربار و روحانیون بعنوان جدی ترین رقبای جبهه ملی صحبت کرده و در باره حزب توده نیز جداگانه اشاره ای نموده است که از بعضی کلمات آن دوستان توده ای عصبانی و در کامنتهای خود مقابل به مثل نموده اند.

اما بنظر نگارنده آقای یلفانی حتی در باره ء جبهه ملی نیز نتوانسته است چندان منسجم اطلاع رسانی نماید. بهمین دلیل فکر می کنم که بهتر است آقای یلقانی در بارهء این نوشته بازنگری فرمایند.

ایشان نوشته اند :
" تاریخچه‍ی جبهه‍ی ملّی، بجز در دو سال و چند ماه نخست وزیری دکتر مصدّق، قصّه‍ی پر از آب چشم ناکامیها و جدائیها و شکستهاست. حتّی همان دو سال و چند ماه هم بیشتر به منازعه و رقابت و اختلاف و تفرقه گذشت. امّا این سابقه‍ی تلخ و پریشان، که البته به هیچوجه به جبهه‍ی ملّی اختصاص ندارد و سرنوشت مشترک همه‍ی سازمانها یا تشکیلات آزادیخواه مملکت ماست......."

آقای یلفانی بهتر از من میدانند که سرنوشت سیاسی ایران در بین ۲۵تا ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ کلید خورد.

قسمت اول / کودتا
ـ شاه در ۲۵ مرداد، قبل از ترک تهران "فرمان " غیرقانونی برکناری مصدق را توسط نصیری برای دکترمصدق فرستاد که این کودتای شاه با اقدام بموقع خنثی شد.
ـ کودتای ۲۵ مرداد شکست خورد. ولی دکتر مصدق بدون توجه به وضعیت حساس مملکت ، بدون تماس با مردم ، و مطلع کردن آنها از رفتار خائنانه و تحریک آمیز شاه ، بدون دعوت از نیروهای انتظامی و سیاسی برای حفظ نظم و همکاری تا بازگشت وضعیت به حال عادی به انفعال گرائید.
ـ بین ۲۵ تا ۲۸ نیروهای حزب توده با بزیر کشیدن مجسمه ها و و اعلام خود سرانه "جمهوری " در بعضی موارد نیروهای وابسته به جبهه ملی زمینه را برای تحریک ارتش "شاهنشاهی " و روحانیون فراهم نمودند .
مطالعه تاریخ شفاهی ـ برلین و شنیدن مصاحبهء نیروهای سیاسی حاضر در زمان کودتا نشان میدهد که دولت ملی دکتر مصدق با انفعال کامل و حزب توده با هیجان زیاد بر خلاف قانون اساسی عمل نمودند و میدان برای کودتای خائنانه ء ۲۸ مرداد فراهم گردید.
قسمت دوم / بعداز کودتا
ـ جبهه ء ملی در جزیان قانون ملی شدن صنعت نفت شکل گرفت و از اتحاد چند حرب کوچک تشکیل شد. همانطور که آقای یلفانی بدرستی اشاره کرده همان دو سال و چند ماه مملو از ؛ منازعه ، رقابت و اختلاف و تفرقه گذشت. متاسفانه بعداز پیروزی جنبش ملی شدن صنعت نفت و وقتی جبهه ملی علت اصلی حضور خود را در صحنه ء سیاسی از دست داد. تا امروز تلاش میشود تا از نام و سابقه مثبت جبهه ملی بدون حضور ارکانهای اصلی تشکیل دهند آن استفاده شود. در صورتیکه نیروهای مبارز و فعالان جبهه ملی در احزاب متشکله ء آن می توانستتند در هر مقطعی با باز سازی جبهه ملی یا تشکیل یک حرب سراسری دموکرات و لیبرال که هنوز جامعه ایران از نبود آن رنج می برد با کارائی بیشتری به مبارزه ادامه دهند.
۵۶۱۲٣ - تاریخ انتشار : ٣ مرداد ۱٣۹۲       

    از : عیسی صفا

عنوان : حزب توده ایران
جای تقد نظرات آقای نحسن یلفانیدر مقاله در رابطه با حزب توده ایران خالی است. آقای یلفانی در مقاله خود حزب توده ایران را دشمن خونی جبهه ملی معرفی می کند که به چیزی کمتر از نابودی جبهه ملی راضی نبود ! این یک تحریف تاریخ است. از طرفی دیگر آقای یلفانی حزب توده ایران را وابسته و دنباله رو بی اراده شوروی معرفی می کند. یعنی ایشان فکر می کند که سال اول شوروی به حزب توده گفته بود که از مصدق انتقاد کن و سال دوم از آنها خواسته بود از مصدق حمایت کنند! یعنی خود شورویها هم بی عقل و بی سیاست بودند و سردگم ! در منطق آقای یلفانی اصلا وجود یک حزب کمونیست درایران با سیاست های مستقل بی معنا و غیر ضروری است. یعنی باید ایران یک کشور استثنایی می شده است که خبری از اندیشه کمونیستی که قرن بیستم را در جهان زیررو کرد ، وجود نمی داشت و یا اگر هم وجود داشت باید گوش به فرمان نیروهای غیر کمونیست قرار می گرفت ! عجب روشن فکر آزاد اندیشی است آقای یلفانی !
۵۶۱۲۲ - تاریخ انتشار : ٣ مرداد ۱٣۹۲       

  

 
چاپ کن

نظرات (۵)

نظر شما

اصل مطلب

   
بازگشت به صفحه نخست