سیاسی دیدگاه ادبیات جهان - مقالات و خبرها بخش خبر آرشیو  
   

اندر بابِ «رضا شاهِ» من و تو - رضا پرچی زاده

نظرات دیگران
اگر یکی از مطالبی که در این صفحه درج شده به نظر شما نوعی سوءاستفاده (تبلیغاتی یا هر نوع دیگر) از سیستم نظردهی سایت می‌باشد یا آن را توهینی آشکار به یک فرد، گروه، سازمان یا ... می‌دانید لطفا این مسئله را از طریق ایمیل [email protected] و با ذکر شماره‌ای که در زیر مطلب (قبل از تاریخ انتشار) درج شده به ما اطلاع دهید. از همکاری شما متشکریم.
  
    از : ‫البرز

عنوان : دمیدن روح بر کالبد مرده
بهرامی عزیز، ممنون از توضیحات طولانی شما، شکی در اراده قوی رضاشاه که او را از مهتری به درجه پادشاهی کشور رساند، نیست. و همچنین‫ نمیتوان‫ شکی در تلاشهای پیگیر ایشان برای آبادانی کشور داشت. اما همانگونه که در یادداشت قبلیم هم اشاره کردم، رضاشاه، توان، دادن امکان فعالیت و نقش داشتن آزادانه‫ فارغ التحصیلان دانشگاهش در امورات کشور را نداشت.
به گمان من، اگر شما، من و دیگر هموطنان به دنبال ایرانی واقعا آزاد، ایرانی متعلق به تمام ایرانیان هستیم، با دمیدن روح بر کالبد مرده رضاشاه نخواهیم توانست به این منظور نائل آییم.
۵۶۲٨٣ - تاریخ انتشار : ۱۱ مرداد ۱٣۹۲       

    از :  بهرامی

عنوان : چشم ها را باید شست، جور دیگر باید دید.- واژه ها را باید شست .
با درود
من میل دارم توجه البرز را بچند نکته اساسی در رابطه با رضا شاه جلب کنم. اولا ما راجع به کسی
صحبت میکنیم که در سخت ترین شرایط ممکن با پشتکار از مهتری و پایین تری درجات شغلی ان
دوران که برای یک بچه بی سر پرست فراهم بود٬ با لیاقت و پشتکار به بالاترین موقعیتها رسید انهم
فقط و فقط با دسیپلین و روشهای نظامی رایج در قزاقخانه تحت کنترل روسها که اموخته بود. قبل از
ادامه از نوشته خودت کمک میگیرم انجا که میگویی:««رضاشاه اجازه تاسیس دانشگاه را داد، اما به
دانشجو و استاد همین دانشگاه اجازه تفکر آزاد را نداد، و از منتقدینش به جای ‫پذیرایی در کنفرانسها،
تجمعات و نشریات آزاد، در زندانها و تبعیدگاهها پذیرایی کرد.» ‫
من قصد کتمان این واقعیت را ندارم که در دوره سلطنت رضا شاه بخصوص اواخر سلطنت ایشان
فضای سیاسی کشور بسته تر بود.اما در کدام کشور با حکومت ملوک الطوایفی به دمکراسی ازادی
رسیده اند که ما جا ماندیم؟ کدامیک از کشورهای اطراف ما در ازادی و دمکراسی بسر میبردند که
رضا شاه ان را از ما دریغ کرده بود؟ من و شما از کشوری صحبت میکنیم که با سوادانش به چند
هزار نمیرسید٬ تعلیم و تربیت و قضاوت و اوقاف ملک مطلق ملایان بود٬ شقه کردن مردم و شکنجه
در میادین مرکزی شهرها چیز غیر عادی بشمار نمیرفت تازه این فجایع بعد از استقرار مشروطه و
مجلس شورای ملی بود.هراز گاهی به فتوای ملایان«بابی و کلیمی و زرتشتی و ...»مورد الطاف
اسلام عزیز قرار میگرفتند.یکی از غم انگیزترین مرگ زندانیان در ان دوره مرگ «تقی ارانی»
است کسی که بعدها تبدیل به دستمایه حزب توده برای کسب حیثیت شد ولی چند بار تا کنون در مورد
اعترافات دروغ«عبدالصمد کامبخش»بر علیه گروه صحبت شده؟همین کامبخشی که با وقاحت بدروغ
شایع کرده بود که این «ارانی» بوده که گروه را لو داده است و گروه هم با« ارانی» قطع ارتباط کرده
بود تا روز پرونده خوانی٬ انجا بود که حقیقت برملا شد و همان «عبدالصمد کامبخش» مامور رسمی
کاگ ب که بجرم جاسوسی دستگیر شده بود و بعدها هم رئیس حزب توده شد زنده از زندان بیرون امد
اما «ارانی» نه!!چرا؟ زیرا بخیال خودش اگر در زندان نافرمانی میکرد این رفتارش با زندانبانان خود
دلیلی بر بیگناهیش میشد.اگر بخواهیم منصف باشیم ایا باز هم تنها حکومت وقت را باید مسئول دانست؟
سقوط تزار را مقایسه کنید با کودتای ۱۲۹۹ در ایران از لابلای صفحات اسناد ان دوران خون جاریست
چرا باید بلبشوی بلشوئیکها و قتل عام مردم عین ثواب و درایت خوانده شود٫ رهبرانی که اکثرا فضاهای
ازادتر کشورهای اروپا را بعنوان فراری یا .... تجربه کرده بودند امدند بنام «خلق٬ کارگر٬زحمتکش...»
جنایاتی انجام دادند که امروزه روز ما اینگونه اعمال را همچون«رواندا» یا همین یوگسلاوی سابق بنام
کشتار سیستماتیک و هدفمند«genocide»یا پاکسازی قومی میشناسیم و طرف حساب انها دادگاه لاهه .
اما همین مداحان و شفتگان جنایات همسایه شمالی در توجیه ان جنایات«شرایط زمانی و تلفات هر تغییر»
را بهانه میکنند اما وقتی به یک کهنه قزاق میرسند رگ دمکراسی خواهی شان ان هم با استاندارد سال
۲۰۱۳گل میکند.رضا شاه یک نظامی عاشق وطن بود شما کافیست« سفرنامه خوزستان»او را مطالعه
کنید تا کمی با واقعیات و شرایط ان دوران بهتر اشنا شوید.
مثالی ملموس تر بزنم«اتو فون بیسمارک» نخستین صدراعظم در تاریخ آلمان بود که لقب صدراعظم آهنین
گرفت او با وجودی که حقوقدان و تحصیل کرده بود برای اصلاح و نظم دان به دستور زبان المانی برای
خاطیان از دستور صادره حکم زندان تعین کرد.خلاصه اشاره من به فضای حاکم بر دوران رضا شاه را
نباید بعنوان تائید تمام اعمال انجام شده در ان دوان دانست اما بیایید ببینیم ایا در دوران رضا شاه و یا حتا
شاه انها در صدد برکشیدن یک قوم و یا نژاد برامده اند؟ ایرانیان از نگاه انان یعنی«شهروند»برابر حقوق
و هیچگونه جداسازی جنسی، قومی، نژادی و عقیدتی را برنمیتابیدند و شواهد و اسناد شاهدی بر این مدعا.
در فاصله ی سالهای ۱۲۸۵خورشیدی که فرمان مشروطیت به توشیح مظفرالدین شاه رسید، تا سال
۱۳۰۴ که به سلطنت قاجاریه پایان داده شد، با وجود قانون اساسی حتی یک کار چشمگیر هم در ایران
انجام نشد، و در تقریبا به همان پاشنه ی سابق میچرخید. در این دوره ی بیست ساله، احمدشاه به مدت
شانزده سال پادشاه بود [یعنی همان مدتی که رضاشاه از سال ۱۳۰۴ تا ۱۳۲۰ پادشاه ایران بود] در
دوران سلطنت احمدشاه بود که در سال ۱۹۰۷ ایران به دو منطقه ی نفوذ انگلیس و روس تقسیم شد، قرار
داد ۱۹۱۹ به امضاء رسید و ایران عملاً در صف مستعمرات انگلیس قرار گرفت؛ شاه ایران از دولت
انگلیس مقرری ماهانه میگرفت، تا به منویات آنان گردن نهد. جنوب خوزستان و منطقه ی نفت خیز آن از
ایران جدا شده، با حمایت دولت انگلیس به شیخ خزعل سپرده شده بود...فراموش نکنیم تمام رهبران تاثیر
گذار در بثمر رسیدن مشروطه علنا کشته و یا به تیر غیب گرفتار شدند. ستارخان در کنج عزلت با بدنی
مجروح در فراموشی رفت٬ یفرم خان جان بر سر برقراری امنیت گذاشت و یا باقرخان که در تهران
منزوی می‌زیست تا قضیه مهاجرت پیش آمد. وی همراه مهاجرین حرکت نمود و شبی در نزدیکی قصر
شیرین عده‌ای از کردها به او و همراهانش حمله کرده و او را بقتل رساندند. مرگ باقرخان به همراه
هجده نفر از یاران و همراهانش در آبان ۱۲۹۵ خورشیدی اتفاق افتاد پنج سال قبل از کودتای ۱۲۹۹.
باز هم تکرار میکنم بعلت اشنا نبودن با تاریخ خودمان احکامی غیر واقعی صادر میکنیم و در نتیجه ان
رضا شاه را محکوم به دیکتاتوری میکنیم اما از تحسین کنندگان رهبران شوروی هستیم از لنین بگیرید
تا استالین تا برسد به خمینی٬منتظری٬ رفسنجانی٬خاتمی و در حال حاضر دنبالچه اخوند روحانی هستیم .
واقعا احتیاج به باز تعریف دوباره تاریخ نزدیکمان جدا از شعارهای متداول داریم. باز از نادره افشاری
کمک میگیرم زیرا نادره بدون اما و اگر به درد پرداخته است او میگوید:اما شوربختانه اساسی ترین کلید
کج فهمی روشنفکران ایرانی، شیعه زدگی و عقب ماندگی ذهنی آنان است که هیچگاه نتوانستند و نخواستند
و اساسا شهامت نداشتند [و ندارند] که دین را از حکومت جدا بخواهند و بانی نظامی سکولار شوند. به همین
دلیل هم «رضاخان زدایی» و در واقع رضا شاه ستیزی را از همان فردای ترک اجباری رضا شاه از ایران
آغاز کردند؛ همان دولتمردانی که بیشترشان یا از خاندان سرنگون شده ی ملاپرور قاجار بودند؛ یا از تبار
آخوندهای مشروعه خواهی همچون شیخ فضل الله نوری؛ و البته همگی در حسرت بازگرداندن ایران به
«دوران طلایی» شاهان ضد ایرانی قاجار و یا «دوران طلایی خمینی» «اجرای بی تنازل قانون اساسی!!»
و تکراری عقبماندگیهای رسوب شده در متن بستر جامعه ی عقب مانده و شیعه زده ما؛ یا در راستای ستایش
استالین، در تلاش برای ایرانستان کردن این سرزمین فلک زده و لقمه لقمه شده!
محمدعلی فروغی که در شهریور ۱۳۲۰دوباره به نخست وزیری رسید، در همان آغاز کار گفت که «باید
به مساله ی دین هم اهمیت داد. در بیست سال گذشته [دوران صدارت و پادشاهی رضا شاه] یکی هم دین از
میان رفت.»قتل کسروی، ناصر پاکدامن، چاپ دوم، صفحه ی ۷۶

احمد کسروی در کتاب «دادگاه» دگرگونی فضای اجتماعی ایران را پس از ترک اجباری رضا شاه فقید این
گونه نوشته است:«آنان که [پس از رضا شاه] رخت دیگر گردانیده بودند، دوباره به عبا و عمامه بازگشتند.
آنان که به گوشه ای خزیده بودند، بیرون آمدند. بار دیگر با قانونها، دانشها و همه ی نیکیها نبرد آغاز کردند.
بار دیگر آخوند ‌بچه ها و سید‌بچه ها که چغاله ی گدایی و مفتخوری هستند، در خیابانها پدیدار شدند... چیز
دیگری که دیده شد آن بود که با انگیزش همان «کمپانی خیانت» بلکه با سرمایه ی آن، برای ملایان روزنامه
بنیاد نهاده شد..باز دیده شد دولت در اداره ی رادیو دستگاهی به نام «تبلیغات دینی» برپا گردانیده، به کسانی
از مردان تیره مغز ماهانه داد‌ که بنشینند و گفتارهای سراپا یاوه و بدخواهی نویسند و به آن روزنامه و مانند
های آن فرستند.»


حال بد نیست نگاهی به عقاید متحجرانه یکی از زنان روشنفکر ان دوران بینازیم و بدانیم چگونه می اندیشیدیم.
روزنامه ی کیهان در تاریخ ۱۹ اسفند ۵۷ در کنار چاپ گزارش‌های مفصلی از راهپیمایی‌های زنان، یادداشتی
از سیمین دانشور، نویسنده و همسر جلال آل‌ احمد [پان اسلامیست معروف و یکی از تئوریسینهای حکومت
اسلامی] منتشر کرد. دانشور در این مقاله حجاب را «مساله ‌ای فرعی دانست» و از هر دو گروه طرفداران
و مخالفان حجاب خواست که بهانه به دست «ضد انقلاب» ندهند...
به نوشته ی سیمین دانشور: «ما هر وقت توانستیم این خانه‌ ی ویران را آباد کنیم، اقتصادش را سر و سامان
دهیم...حکومت عدل و«آزادی» را برقرار سازیم... می‌توانیم به سراغ مسائل فرعی و فقهی برویم؛ می‌توانیم
سر فرصت و با خیال آسوده و در خانه ‌ای از پای بست محکم بنشینیم و به سر و وضع زنان بپردازیم!»
روزنامه ی اطلاعات بیست بهمن ۱۳۵۷ قسمتی از سخنرانی خانم دکتر هما ناطق مورخ برجسته ی کشور
در دانشگاه تهران را زیر عنوان «نقش زن در انقلاب ایران» منتشر کرد:او علت این مساله را «برده شدن»
زن در جامعه ی آن زمان دانست و نوشت که هیئت حاکمه ی رژیم با حمایت از زنان در تلاش برای زیر نظر
گرفتن خانواده ها بوده است. وی افزود که زنان در دوران پهلوی آلت دست شده بودند، تا فقط خرید کنند...
البته زن روستایی در نظام غاصب فقط به درد فیلم‌های وزارت فرهنگ و هنر می‌خورد...»
همین خانم دکتر هما ناطق، استاد و پژوهش‌گر برجسته ی ایرانی در مطلبی که در کیهان لندن، هفتم اسفند‌ماه
۱۳۸۱ به چاپ رسید، در مورد روشنفکرانی که هنوز از انقلاب و شرکت خود در آن دفاع می‌کنند نوشت: «روشنفکرانی که پس از ۲۳ سال [تا زمان نوشتن مقاله] هنوز برای آن انقلاب «شکوهمند»آن راهپیمایی‌ها
و آن عربده ‌کشی‌ها سینه می‌زنند و خوشند به اینکه، تاجداران را برافکندیم و دستاربندان را جایشان نشاندیم.
چه خوش گفت شادروان غلامحسین ساعدی که از برکت آن انقلاب: «عقل مردم مدور و ایران برکه‌ ای
گشت و کرم ‌پرور شد.»

وی [خانم دکتر هما ناطق] آن‌ گاه از خود برای شرکت در انقلاب ۵۷ انتقاد کرده و چنین می‌نویسد: «پرونده ی
بنده چه بسا نابخشودنی‌تر از دیگران باشد؛ چرا که در انقلاب، هم مدرس بودم و هم محقق!
«بدا که شور چنان برم داشت که اندوخته ‌ها و دانسته ‌ها را به زباله ‌دانی ریختم و در هماهنگی با جهل جماعت
به خیابان‌ها سرازیر شدم. ادیبانه ‌تر بگویم: «گه زدم و به قول صادق هدایت اکنون آن گه را «قاشق قاشق»
می‌خورم و پشیمان از خیانت به ایران، گوشه ‌ای خزیده ‌ام تا چه پیش آید.»
با پوزش از طولانی شدن توضیحاتم.
۵۶۲۷۱ - تاریخ انتشار : ۱۰ مرداد ۱٣۹۲       

    از : البرز

عنوان : تاسیس دانشگاه
‫‫بهرامی عزیز، کشور ایران را بت سازی و بت پرستی در معرض عقب ماندگی نگهداشت، و نگهداشته است. و ترقی همه جانبه‫ کشورهای ‫پیشرفته ‫جهان را، وجود امکان واقعی شرکت مردم این کشورها در امورات کشورشان فراهم آورده است.
رضاشاه اجازه تاسیس دانشگاه را داد، اما به دانشجو و استاد همین دانشگاه اجازه تفکر آزاد را نداد، و از منتقدینش به جای ‫پذیرایی در کنفرانسها، تجمعات و نشریات آزاد، در زندانها و تبعیدگاهها پذیرایی کرد. ‫
۵۶۲۵۰ - تاریخ انتشار : ۹ مرداد ۱٣۹۲       

    از :  بهرامی

عنوان : رضا شاه زدایی، پیش زمینه ی حکومت اسلامی
با درود
بر خودم واجب میدانم به بهانه درج نظرم یادی هم بانو نادره افشاری کرده باشم.
قبل از شروع لازم میدانم توجه دوستان را به این جمله داهیانه«رضا پرچی زاده» جلب کنم٬ ایشان میفرمایند:
« چرا که ناسیونالیسمِ نیمه-نژادپرستانهِ میلیتاریستیِ تکنوکراتیک و تکنولوژی-محورِ سرکوبگر را برای چندمین
مرتبه به نامِ «تجدد» به خوردِ بینندگانش می دهد ...» لطفا یکنفر ترجمه و معنی کند تا عوام بفهمند و بکار ببندند.
متاسفانه تنگ نظری و کم اطلاعی راجع به تاریخ گذشته نزدیک کشورمان باعث شده که زیاد بگوییم و کمتر مطالعه
کنیم. واقعیت و شواهد نشان میدهد که تمایل مردم بخصوص نسل جوان هر روز بیشتر بسمت رضا پهلوی «شاهزاده»
جهت پیدا میکند و دو مستند راجع به خاندان پهلوی و اقبال عمومی و بازتابهای بیرونی ان بهترین نمونه است.
تنگ نظری و تفکر قبیله ای یاوران اولیه رضا شاه را باید از دلایل اولیه رشد گ نااگاهی تاریخی و بکجراهه بردن
مملکت میدانم. دلیلم هم ترقیات شگفت انگیز کشور در دوره رضا شاه است ولی نه مگر از«تقی بهار تا احمد کسروی»
رضا شاه را در بازسازی کشور یاری رسانیده بودند؟ خوب نباید از خودمان بپرسیم اختلاف دیدگاه داشتن با پهلویها
چرا باید تبدیل به انکار تمام دستاوردهای مثبت ان دوران شود؟ سیاستمداران و تکنوکراتهای ان دوره بعد از طرد شدن ازقدرت مثل معروف«دیگی که برای من نجوشد سر سگ در ان بجوشد» را سرلوحه فعالیت خود قرار دادند و انچنان ازنبود ازادی و پایمال شدن دستاوردهای مشروطه دم زدند که نااگاهان فکر میکنند که در دوره شاهان قاجار مردم ایران برخورداراز نعمت ازادی و امنیت بودند.من چند نمونه از مجازاتهای متداول در دوره احمد شاه را یاداور میشوم.
« زبان، گوش، بینی و سایر اعضا را می بریدند.. پوست را به تدریج می کندند.. میل سرخ به چشم می کشیدند.
انسان را زنده زیر خاک می کردند یا بخشی از بدن او را زیر خاک می کردند. غل و زنجیر می کردند. شمع آجین می کردند. فلک می کردند و مواد مذاب در حلق می ریختند...مجازاتهای رایج قبل از پی ریزی دادگستری بوسیله«داور».
من از ساخت و سازها میگذرم و تنها یک نمونه را یاداور میشوم. ممنوعیت دخالت ملایان در امور مملکتی فرستادن
انان به جایگاه اصلیشان یعنی مساجد. چرا بعد از حمله متفقین و بسلطنت رسیدن محمد رضا شاه دوباره ملایان از پناه
مساجد بیرون خزیدند؟ چه کسانی به قدرت گیری انان کمک کردند و چرا؟ این خشم کور نسبت به رضا شاه شاه باعث
شده که یا توجیح گر اخوندهای حاکم شوند و یا با سر هم کردن لغات متجانس به روشی دیگر بر اتش سیه روی مردم
بدمند مانند اینجمله«« چرا که ناسیونالیسمِ نیمه-نژادپرستانهِ میلیتاریستیِ تکنوکراتیک و تکنولوژی-محورِ سرکوبگر را برای چندمین مرتبه به نامِ «تجدد»به خوردِ بینندگانش می دهد ...» حال قسمتی از نوشته نادره افشاری راجع به اقدامات
مثبتی که در رابطه با زنان انجام شد. تلاش برای دست یافتن به حقوق برابر زنان با مردان! در عصر پهلوی
۱۳۰۷/۱۹۲۸ - زنان برای تحصیل در خارج از کشور به بورس آموزشی دست یافتند.
۱۳۱۴/۱۹۳۶- با کشف حجاب اولین دبستان مختلط افتتاح شد.
۱۳۱۷/۱۹۳۸- زنان بدون هیچ محدودیتی به دانشگاه تهران راه یافتند.
۱۳۲۳/۱۹۴۴- قانون تعلیمات اجباری به تصویب رسید.- شورای‌عالی جمعیت‌های زنان تشکیل شد.
۱۳۴۱/۱۹۶۳- زنان به حقوق کامل سیاسی دست یافتند. [در دوران محمدرضا شاه و پنج سال پیش از جنبش ماه مه ۱۹۶۸ اروپا و امریکا]
۱۳۴۲/۱۹۶۳- زنان به نمایندگی مجلس انتخاب شدند.
۱۳۴۵/۱۹۶۶- با وحدت تمام انجمن‌های زنان «سازمان زنان ایران» تشکیل شد.
۱۳۴۶/۱۹۶۷- زنان به کادر سیاسی وزارت امور خارجه وارد شدند.
زنان دارای حق قضاوت در دادگاه و عضویت در نیروهای انتظامی شدند. قانون حمایت خانواده به تصویب رسید.
۱۳۴۷/۱۹۶۸- شرکت نخستین وزیر زن در هیئت دولت.
قانون خدمات اجتماعی زنان به تصویب رسید و اولین مرکز رفاه خانواده توسط سازمان زنان ایران گشوده شد.
۱۳۴۷/۱۹۶۸- زنان به خدمت در صفوف سپاهیان انقلاب پرداختند.
۱۳۴۹/۱۹۷۰- زنان به عضویت انجمن شهر و شهرستان و استان انتخاب شدند.
۱۳۵۴/۱۹۷۵- قانون حمایت خانواده اصلاح شد و ایران در گردهمآئی سال بین‌المللی زن شرکت کرد.
نخستین زن به مقام وزیرمشاور در امور زنان رسید
۱۳۵۷/۱۹۷۸- طرح اقدامات ملی به تصویب رسید.
۰۰۰۰۰۰۰
این نااگاهی در بعضی از ایرانیان تبدیل به همکاری علنی با جنایت کاران حاکم بر ایران شده مثلا نامه نگاری که مابین
«بابک امیر خسروی و کاظم علمداری» است که علنا امیرخسروی اعلام میکند که چون ما چپها میان مردم اقبالی نداریم
و اگر ملایان بروند شانس رضا پهلوی بالاست لذا نباید باعث سرنگونی شویم و اگر لازم باشد پشتیبانی هم بکنیم
نمونه دوم باند نگهدار است که حواله شود به دوستانش که چه با او کنند؟
۵۶۲۲٨ - تاریخ انتشار : ٨ مرداد ۱٣۹۲       

    از : رضا پرچی زاده

عنوان : سپاس
سپاس از دوستِ گرامی، جنابِ البرز. به راستی که چنین است؛ و در نقد و نظر باید جانبِ عدالت و انصاف رعایت شود. اگر این مهم میسر شود، بسیاری از مشکلاتِ ما هم حل می شود. به امیدِ آن روز.
۵۶۱۹۰ - تاریخ انتشار : ۶ مرداد ۱٣۹۲       

    از : ‫البرز

عنوان : سفید یا سیاه محض ندیدن اشخاص و رویدادها
‫آقای پرچی زاده گرامی، بی شک حق به جانب شماست، وقتی می نویسید، نقد مکتب اصالت قدرت، نقش موثری در گذار ایران به دموکراسی دارد.
‫ولی قبل از آن، شیوه نگرش، یعنی سفید یا سیاه محض ندیدن اشخاص و رویدادها، میتواند به نهادینه شدن پدیده تحمل و همزیستی افکار، که ستون فقرات هر دموکراسی در پهنه گیتی است، یاری رسان موثر باشد.
‫شما در این یادداشت یا نقد کوتاه به شیوه ای زیبا و متین از نگرش سپید یا سیاهی محض، حذر کرده اید. باشد که در راستای ازدیاد چنین نگرشهای پیراسته ای به جهان پیرامون، جامعه ایرانی بتواند به آرامشی از نوع دموکراتیکش دست یافته، و در سایه این آرامش مطلوب، امکان بهره وری از اندیشه تمامی ایرانیان در اقصی نقاط ایران، حول منافع ملی کشور و در راستای پیشرفت کشور به نحوی مطلوب فراهم آید.
۵۶۱٨۹ - تاریخ انتشار : ۶ مرداد ۱٣۹۲       

  

 
چاپ کن

نظرات (۶)

نظر شما

اصل مطلب

   
بازگشت به صفحه نخست