یادداشت سیاسی سیاسی دیدگاه ادبیات زنان جهان بخش خبر آرشیو  
  اجتماعی اقتصادی مساله ملی یادبود - تاریخ گفتگو کارگری گزارش حقوق بشر ورزش  
   

تحریم فعال یا فعالیت علیه تحریم؟ - محمد قراگوزلو

نظرات دیگران
اگر یکی از مطالبی که در این صفحه درج شده به نظر شما نوعی سوءاستفاده (تبلیغاتی یا هر نوع دیگر) از سیستم نظردهی سایت می‌باشد یا آن را توهینی آشکار به یک فرد، گروه، سازمان یا ... می‌دانید لطفا این مسئله را از طریق ایمیل abuse@akhbar-rooz.com و با ذکر شماره‌ای که در زیر مطلب (قبل از تاریخ انتشار) درج شده به ما اطلاع دهید. از همکاری شما متشکریم.
  
    از : طرفدار تراکتور

عنوان : هم شعار هم جنبش
دوستان گرامی خانم شکوهی و آقای صادقی؛ به چند نکته توجه کنیم:
ا - ما هیچ حزب و تشکیلات سیاسی به نام مثلا حزب «هواداران تراکتور» نداریم. خیلی مهم است به یاد داشته باشیم که طرفداران تراکتور در درجه اول آدمهایی فوتبال دوست و فوتبالی هستند تا سیاسی (مثل خود من). من خودم از خیلی سالها پیش، از آن زمان که بازیها در استادیوم باغشمال برگذار میشد، از آن زمان که استادیوم سهند (یادگار امام) نیمه ساخت بود و در و دروازه و بلیط فروشی نداشت و ما برای تماشای بازیها مجبور بودیم تقریبا کوه نوردی کنیم تا به استادیوم برسیم، طرفدار تراکتور بوده ام. آن وقتها بار سیاسی طرفداری از تراکتور یا اصلا وجود نداشت یا خیلی خیلی رقیق بود. در تمام دنیا وقتی مربی یا بازیکن خوبی به تیمی می آید، مردم فارغ از دیدگاهها و وابستگیهای سیاسی اش، از او استقبال میکنند. چند وقت پیش پائولو دی کانیو که رسما به اعتراف خودش یک فاشیست است و سلام هیتلری میدهد، سرمربی تیم ساندرلند انگلستان شد. در اعتراض به این تصمیم، دیوید میلیبند از هیأت مدیره ساندرلند استعفا داد اما واکنشها میان هوادارن آن قدرها هم جدی نبود. چون برای آنها موفقیت تیم در درجه اول اهمیت قرار داشت.
۲- اگر این سوال مطرح میشود که با این تفاصیل، معنی آن شعارهای سیاسی داخل استادیوم چیست؟ در جواب می گویم که: انسان به هر حال یک وجهی نیست و مردم فوتبال دوست هم مثل همه مردمان دیگر، علایق، نگرانیها و خواسته های مشخصی دارند. احزاب مترقی، به این خواسته ها جوابهای واقعی میدهند و در نبودشان متاسفانه جریانات ناسیونالیستی میدان دار میشوند. حال نیروهایی که قرار است به خواسته های مردم پاسخ واقعی دهند باید چه کار کنند؟ خود را از مردم تجرید کرده، از بالا به آنها نگاه کرده و لمپن خطابشان کنند؟. باید میدان را برای ناسیونالیستها خالی کنند چون آنها شعارهای شوونیستی میدهند؟ ولی تراکتور که تنها متعلق به ناسیونالیستهای آذربایجان نیست، متعلق به همه آذربایجانیهاست. من شخصا به کسی اجازه نمی دهم که مرا تراکتورچی لمپن شوونیست خطاب کند. من تراکتورچی هستم و در تمام این سالها گلویم را برای تشویق این تیم پاره کرده ام و از برد تراکتور خوشحال و از باختش ناراحت شده ام اما لمپن و شوونیست نیستم. امروز متاسفانه بنا به دلایل متعددی نیروهای ناسیونالیست در آذربایجان میدان دار شده اند. همچنان که نیروهای آریاپرست و سلطنت طلبان در مناطق فارس نشین تقویت میشوند. مثلا شما میبینید که افرادی مثل رحیم مشایی هم به هوس سواستفاده از شرایط می افتند. ولی سوال این است که در شرایطی که نیروهای چپ در چنین شرایطی که خود آقای دکتر قراگوزلو توصیفش کردند قرار دارند و نقش پیشاهنگی خود را از دست داده اند که هیچ، در بی وزنی مطلق هستند و ضمنا صبح تا شام هم توی سر و کله هم میزنند، واقعا چه انتظاری از مردم میرود؟. و تمام این شرایط ضعف و رکود ناشی از شرایط جهانی و سرکوب دستگاه حاکم و غیره نیست، بلکه ناشی از کم کاریها و ضعفها و اشتباهات نیروهای چپ هم هست.
۳- دوستان، برداشت من این است که مردم آذربایجان و مناطق غیر فارس دیگر تنها از جنبشی حمایت جدی خواهند کرد که نسبت به احقاق حقوق پایمال شده آنها عزم جدی و صادقانه داشته باشد. وگرنه آن جنبش اگر هم دارای جنبه های مترقی باشد، از نگاه این مردم شایسته حمایت نخواهد بود. توجه کنیم که هزینه های این حمایتها بسیار بالاست پس زمانی حمایت صورت میگیرد که شخص حقیقتا به حقانیت مسیر پیش رو ایمان داشته باشد. حمایت تاکتیکی و مصلحتی در این شرایط بی معناست و حمایت و صرف هزینه تنها زمانی صورت میگیرد که ارزشش را داشته باشد. من ادعا نمی کنم که کل جوانب جنبش سبز ارتجاعی بود اما غالب نیروهای شرکت کننده در جنبش سبز توجهی به برابر حقوقی ملیتها نداشتند. جنبش سبز از جانب اصلاح طلبان حکومتی یعنی از جانب کسانی که بعضا کینه و عناد با مردم آذربایجان و زبان و فرهنگ و هویتشان دارند به راه افتاد. بعد نیروهای ملی - مذهبی، سلطنت طلب، مجاهدین و البته نیروهای چپ نیز به آنها پیوستند. بسیاری از مردم هم بودند که در هیچ کدام از این گروهها دسته بندی نمی شدند اما مردم آذربایجان به تجربه می دانستند که حقوق برابر ملیتها به هیچ وجه موضوع و مشکل اکثر آن جمعیت نیست و بلعکس بسیاری شاید از سیاستهای شوونیستی حکومت حمایت هم بکنند. من میتوانم نمونه هایی برای این ادعا ذکر بکنم که برای اختصار از آنها گذر میکنم. به هر حال به دلایل فوق، انتظار حمایت از این جنبش از جانب مردم آذربایجان انتظاری بی مورد بود. دوستان، از نظر من امروزه تنها چپ است که پتانسیل ایجاد یک جبهه در مقیاس سرتاسری را دارد. ضرورت قدرت گیری چپ در ایران، شاید امروزه تنها به دلایل کلاسیک آن، در استیفای حقوق زحمت کشان خلاصه نشود، بلکه من فکر میکنم بدون وجود یک چپ قدرتمند، هر حرکت و جنبش دیگری به دلیل بایکوت شدن از طرف بخش بزرگی از مردم محکوم به شکست خواهد بود. یعنی هیچ جنبشی مطلقا پتانسیل براندازی را نخواهد داشت. تنها چپ است که می تواند ضرورت با هم بودن و در نتیجه احترام به حقوق همدیگر را به عنوان لازمه اتحاد به مردم اثبات کند و خودش نیز به آن معتقد باشد. این مسأله از نظر من مطلق است هر چند که ممکن است عده ای مخالف این مطلق دیدن باشند. لذا از نظر من تا زمانی که ما اوپوزوسیون چپ قدرتمندی نداریم، میشود گفت که اصلا اوپوزوسیون نداریم. به این ترتیب این بحثهای فرسایشی دلایل عدم حمایت آذربایجان از جنبش سبز و در ادامه آنها ضرورت شرکت یا عدم شرکت در انتخابات ریاست جمهوری و مانند آنها مرتب کش پیدا خواهد کرد و البته به نتیجه ای هم نخواهد رسید.
امیدوارم در حد خود به مسائل جواب داده و ضمنا به روشنی دیدگاههای خود را بیان کرده باشم.
۵۶٣۴۹ - تاریخ انتشار : ۱۵ مرداد ۱٣۹۲       

    از : نامدار صادقی

عنوان : شعار یا جنبش؟
دوست عزیز هوادار تراکتور
امیدوارم سرحال باشی
قصد ورود به این بحث را نداشتم. من نیز ماند تو دل خوشی از الله و اکبر و سبز وموسوی و کروبی و جوکرها و امثال کواکبیان و اکبر اعلمی ندارم و حضر نیستم برای به قدرت رسیدن آنان خون از دماغ گربه همسایه ام بیاید اما فکر میکنم که جنبشهای سیاسی را نباید از روی شعارهای آن ساده کرد. تازه اگر به شعار هم بسنده کنیم باید بگویم و تو خودت نیز می دانی که زمانی سعارهای مردم از الله اکبر رادیکال شد و به سمت مرگ بر دیکتاتور رفت ومبارک بن علی نوبت سید علی رفت............ آیا این ارتجاعی بود؟ شما از یکسو به شعارهای شوونیستی طرفداران تراکتور چشم می پوشی و از سوی دیگر شعار زود گذر مردم را اصل قضاوت قرار می دهی.
موفق باشی
۵۶٣۴۴ - تاریخ انتشار : ۱۵ مرداد ۱٣۹۲       

    از : الف باران

عنوان : این راه که تو میروی به...
دیدگاه‌های آقای قراگوزلو بر پایه تئوریهای انترناسیونال چهارم است و برای همین است که هیچ افق روشنی به خواننده مقالات و هواداران خود نمیدهد . در واقع این انترناسیونال چهارم است که یائسه و بی‌ ثمر است و این نظرات آقای قراگوزلو است که از این پایگاه فکری مسائل ایران و جهان را تجزیه و تحلیل می‌نمایند. جنبش‌های آزادیبخش، مسائل ملی‌،تضاد کشورهای تحت ستم با امپریالیست‌ها برای رهایی و کسب استقلال قدرت سیاسی ...در این دیدگاه نادیده گرفته میشوند.برای آنها هیچ کشوری در جهان استقلال سیاسی ندارد و مبارزات آنها هم در این راه قابل دفاع نخواهند بود . بطور مثال مقاومت دولت بشار اسد تقبیح میکردد و حمایت از آدم خواران و گروهایی که در مقابل مردم اسیران جنگلی را دست بسته سر میبرند دفاع میشود . در مورد ایران هم بهمین طریق تجزیه و تحلیل می‌نمایند . یا سوسیالیست برهبری طبقه کارگر آنهم زمانیکه تمام کشورهای جهان در همین شرایط قرار گرفته باشند تا "انقلابات پی‌ در پی‌" صورت گیرد و یا بربریت ! این عقاید مربوط به تروتسکی است و هیچ قرابتی به مارکسیسم لنینیسم ندارد.
۵۶٣۴٣ - تاریخ انتشار : ۱۴ مرداد ۱٣۹۲       

    از : مریم شکوهی

عنوان : بهانه........
دوست گرامی
هوادار تراکتور
من البته قصد اهانت به طرفداران تراکتور را نداشتم. اصولا قصد اهانت به هیچ کسی را تداشته ام چه رسید ره هوادارن یک تیم فوتبال. من فقط برداشت خودم را و اندازه فهم خودم را از نوشته دکتر قراگوزلو بیان کردم. ممکن است اشتباه کرده و کار را خرابتر کرده باشم ممکن شما درست گفته باشید اما یک نکته را برای من روشن کنید. آیا برای آن اهداف دموکراتیکی که بر شمرده اید حتما باید پشت تیم تراکتور رفت و به ناسیونالیزم و شوونیزم دامن زد و توهم پراکنی کرد. ما باید بر حسب وظیفه انسانی خود از مردم زلزله زده دفاع میکردیم و تا آنجا که توانستیم و دولت مانع نشد همکاری کردیم اما من میگویم که طرفداران تراکتور به جای بلند کردن عکس آقای امیر قلعه نوعی بهتر بود از یک جنبش دموکراتیک دفاع می کردند. شما می فرمودید جنبش سبز ارتجاعی بود بسیار خوب با این تفسیر شما دفاع از امیر قلعه نوعی و تیمی که رءیس باشگاهش سردار جعفری یعنی یک پاسدار است خیلی ارتجاعی تر است. اساسا به نظر من فوتبال در ایران تحت کنترل سپاه پاسداران است و از بیخ و بن دارد کنترل میشود.
۵۶٣۴۲ - تاریخ انتشار : ۱۴ مرداد ۱٣۹۲       

    از : اصغر دولت آبادی

عنوان : راه حل چیست؟
سلام آقای قراگوزلو
من هم ماند آقای حمیدی تقریبا همه کتاب ها و مقالات شما را خوانده ام و به گمانم تحلیل های شما همیشه واقع بینانه بوده اما فکر نمی کنید که باید به راهکارها نیز بپردازید؟
۵۶٣۴۱ - تاریخ انتشار : ۱۴ مرداد ۱٣۹۲       

    از : طرفدار تراکتور

عنوان : اطلاق یک صفت به چند صد هزار نفر، نه کاری درست است و نه علمی.
سرکار خانم شکوهی؛ اولا که آن چه آقای دکتر در مور هواداران تراکتور نوشته اند اسمش نقد نیست و یک چیز دیگر است. ایشان ما را کجا نقد کرده اند؟ توی همان یک سطر؟. اگر ایشان منصفانه ما را نقد کرده بودند، من بلشخصه هیچ رنجشی از ایشان به دل نمی گرفتم و خیلی هم استقبال میکردم از نقد. اما اولا ایشان این کار را نکرده اند و ثانیا لازمه نقد ما این است که ایشان از منزل و کتابخانه بیرون آمده، قدم رنجه فرموده و سری هم به استادیوم بزنند. حالا اگر دل شما از تراکتورچیها پر است و از این صفاتی که ایشان نثار ما کردند خوشتان آمده، امر دیگری است.
ثانیا شعار طرفداران تراکتور فقط همان یک شعار نیست. خواهشا شما این چیزها را به من یاد ندهید. میان شعارها هم شعارهای به غایت ارتجاعی تر هست (در حد فحش و ناسزا به سایر ملیتها) و هم شعارهای مترقی. پس از زلزله آذربایجان طرفداران تراکتور با پیراهن های سیاه به استادیوم رفتند و در حمایت از زلزله زدگان شعار دادند و کمکهای فراوانی به زلزله زدگان از طرف هواداران تراکتور جمع آوری و پخش شد. همچنین است شعارهایی در رابطه با حق تحصیل به زبان مادری و اعتراض به سیاستگذاریهای دولت راجع به دریاچه اورومیه. همه کارهای ما بد و منفی نیستند.
ثالثا عدم حضور مردم آذربایجان (مردم شهرهای آذربایجان و نه آذربایجانیهای ساکن تهران و غیره) در اعتراضات سال ۸۸ دلایل خاص خودش را داشت و بحثهای مفصلی هم در این مورد در همان زمان خودش انجام شد. خیلی خلاصه بگویم که من شخصا تحت هیچ شرایطی حاضر نیستم با شعارهایی نظیر "یا حسین - میر حسین" و "نصر و من الله و فتح قریب - مرگ بر این دولت مردم فریب" و "ما نسل کوروش هستیم - ما اغتشاشگر نیستیم" و الله و اکبرهای شبانه خودم را تحمیق کنم. از نظایر این شعارها هیچ حرکت و تحول مترقی تا کنون زاده نشده و منبعد نیز زاده نخواهد شد. شما یک جنبش مترقی سر و سامان بدهید که برابر حقوقی ملیتها را هم در نظر بگیرد، بعد انتظار حمایت داشته باشید. من یکی که حاضر نیستم هیچ هزینه ای برای حمایت از امثال خاتمی و کواکبیان جوکگو و یا امثال دکتر طباطبایی (مشاور زمان انتخابات کروبی) که فحش نامه شان اخیرا منتشر شد، بپردازم.
رابعا با حمایت بی موردی که از سهو آقای دکتر کردید و کامنت یک طرفه ای که نوشتید و با یکی کردن همه شعارها و نظایر آنها، شأن خود را در حد یک مقلد کاهش دادید. من آقای دکتر قراگوزلو را شخصا نمی شناسم، اما تا آنجا که نوشته هایشان را تعقیب میکنم، مطمئن هستم که این مورد، چیزی بیش از یک لغزش نبوده است که ممکن است از طرف هر کس دیگری هم رخ دهد. چون ایشان را شخصی انسان دوست یافته ام. تعداد طرفداران تراکتور خیلی بیش از هفتاد هزار نفر است. چون چه بسا یک عده در طول یک فصل به خاطر گرفتاریهای متعدد بیش از ۵ - ۶ بازی نتوانند به استادیوم بیایند. تعداد ما (طرفداران استادیم بروی تراکتور شاید حداقل صدها هزار نفر در سراسر آذربایجان و تهران و کرج باشد). یعنی که باید صراحتا و با عرض معذرت در مورد شما بگویم که تا زمانی که آن صدها هزار نفر را داخل یک ظرف میریزید و صاحب یک منش و طرز فکر معرفی میکنید، متأسفانه صلاحیت اظهار نظر در هیچ موردی را ندارید. چون جوهره تفکر شما تفاوتی با همان شوونیستهای ترک و فارس و غیره ندارد.
۵۶٣٣۷ - تاریخ انتشار : ۱۴ مرداد ۱٣۹۲       

    از : م حمیدی

عنوان : استاد عزیز
شخصا تمام مقالات و کتاب های منتشر شده شما را خوانده ام . تصور نمی کنم بین روشنفکران چپ تفاوت دیدگاه عمیقی در باره ساختار طبقاتی نظام جمهوری اسلامی وجود داشته باشد بویژه همه از پایگاه طبقاتی امثال رفسنجانی و روحانی و جنبش سبز نیز آگاهند.تفاوت در چه باید کرد است که از تفاوت در برداشت از شرایط داخلی و جهانی ناشی می شود. آقای محمد رضا قاسمپور نیز در متن پرسش و پاسخی که پس از انتشار در اخبار روز یکبار دیگر جزوه شده آنراهم درتهران مطالعه کردم همین روند را از زاویه ای دیگر بررسی کرده و دولت روحانی را آخرین فرصت نظام تلقی کرده است. من بسیاری از مطالب ایشان را پذیرفته ام که نباید به آمال های دست نیافتنی فکر کرد و باید با امکانات موجود به جنگ وضع موجود رفت و راهی پیدا کرد. بهر حال ایشان هم راه را روشن نکرده است . شخصا امیدوارم این مجادلات کمک کند راهی به سوی اینده گشوده شود. موفق باشید
۵۶٣۲۹ - تاریخ انتشار : ۱۴ مرداد ۱٣۹۲       

    از : زهره مهر

عنوان : بورژوازی ملی؟
آقا یا خانم باران
با عرض معذرت من تروتسکیست نیستم اما فکر می کنم که جنایات استالین باعث شکست انقلاب بلشویکی شد و فکر می کنم که دوران جهانی شدن سرمایه داری شده و بورژوازی هم دیگر مستقل و ملی نیست و دولت ملی و مترقی نداریم و با نظر رفیق قراگوزلو مخالفم و زوگانوف و چاوز را سرمایه داری است و هیچ دولتی دیگر ملی نیست. شما لابد طرفدار بشار اسد هستید با این تحلیل خود
۵۶٣۲٨ - تاریخ انتشار : ۱۴ مرداد ۱٣۹۲       

    از : مریم شکوهی

عنوان : جنبش تراکتور
من به شخصه در تحلیل دکتر اهانتی به مردم آذربایجان ندیدم. فکر می کنم ایشان بدرست دارند یک حرکت انحرافی را نقد می کند. من دو سال در تبریز زندگی کرده ام و هر بار که تیم تراکتور مسابقه داشته خودم و خانواده ام به زحمت افتاده ام. تقریبن هر کس را که میشناسم اعم از دوستان دانشجویم تا اعضای خانواده مشمول لطف هواخواهان پرشور!!!! تراکتور شده اند. در سال ۸۸ پاسداران مردم را می زدند یک نفر از آن جمعیت انبوه به خیابان نیامد اما سه ماه بعد برای مربی تراکتور آقای امیر قلعه نوی صدهزار نفر جمع شدند و بیش از ده هزار نفر اورا تا دم استادیوم بدرقه کردند. این ورزش نیست افیون است. این هم شعار هوادارن تراکتور
باکو تبریز آنکارا
بیز هارا فارسلار هارا
معنی آن میشود
باکو تبریز آنکارا ما کجا فارس ها کجا
من ندیدم حتی یکبار این شعار شوونیستی تکذیب و رد شود
۵۶٣۲۷ - تاریخ انتشار : ۱۴ مرداد ۱٣۹۲       

    از : طرفدار تراکتور

عنوان : آقای دکتر، از شما بعید است
فکر می کنم که آقای دکتر با اطلاق صفت لمپنهای شوونیست به هواداران تراکتورسازی مرتکب بی انصافی بزرگی شده اند. همه آن کسانی که چه در این چند فصل اخیر که تراکتور به لیگ برتر راه یافت و چه در فصول گذشته به استادیوم رفته اند و از این تیم هواداری کرده اند لمپن و شوونیست نبوده و نیستند. اتفاقا بسیاری از آنان از همان اقشار و طبقاتی هستند که آقای دکتر برای تحقق انقلاب پرولتریشان به آنان چشم امید دارند. بسیاری از آنان از دانشجویان و اقشار فرهیخته جامعه بوه اند. این لحن صحبت با مردم، برازنده آقای دکتر نیست. من هم قبول دارم که آن آکسیونها و شعارها اسمش جنبش نیست، اما مردم مطالبات به حقی درباره حقوق فرهنگی و اقتصادی و محیط زیستی خود دارند و اگر این مطالبات در استادیوم بیان شود، به نظر آقای دکتر اشکالی دارد؟. من هم قبول دارم که بسیاری مواقع شعارهای داده شده، شعارهای مترقی نبوده اند بلکه بعضا شعارهای ارتجاعی بوده اند. خوب شاید این هم یکی از تبعات ضعف نیروها و احزاب چپ باشد که "نه در ادعا و نه در عمل هیچ بخش موثری از طبقه ی کارگر ایران را نماینده گی نمی کنند". ولی راه جبران نقصانها، نه این طور توپیدن به مردم و ریختن همه داخل یک کاسه و برچسب شوونیست لمپن زدن به همه، که در کار بیشتر و آگاهی رسانی بیشتر است.
در مورد اعتراضات مردمی به سیاستهای نابخردانه و سودجویانه دولت در قبال دریاچه اورومیه نیز، باز هر کس در میدان بود لزوما طرفدار گوناز نبود. دریاچه ای دارد خشک میشود با این همه تبعات زیست محیطی و اقتصادی و بهداشتی، حالا مردم باید چه کار کنند؟. منتظر بمانند تا احزاب سوسیالیست به نماینده بخش موثر طبقه کارگر ایران تبدیل بشوند تا بعد با اذن و اجازه آنها اعتراضشان را شروع کنند؟.
۵۶٣۱۷ - تاریخ انتشار : ۱٣ مرداد ۱٣۹۲       

نظرات قدیمی تر

 
چاپ کن

نظرات (۱۹)

نظر شما

اصل مطلب

   
بازگشت به صفحه نخست