از : masoud memar
عنوان : خارج از محدوده بحث
آقای مهرانی٫ قصد جواب دادن ندارم اما چون مرا مخاطب قار دادید اشاره کوتاهی میکنم تا مبنا و نوع دید کمی مشخص شود. شما از وقایع جمهوری اسلامی گفتید و تحلیل کردید مشروعه خواهی در مقابل مشروطه خواهی که سوای بحث مورد نظر بود ٫ بحث من این بود که رویکردها و سیاستورزی را نمیشود سرفأ از زاویه طبقاتی تحلیل کرد . حال گذشته از این مورد ٫ نقش نیروها و باورها و اعتقاد آنروزی و قدرت اجتماعی هر کدام را باید جداگانه بررسی کرد ٫ بکار بردن عمومی واژگانی مثل ( روحانیت ) با واقعیات همخوانی ندارد برای مثال شیخ محمد خیابانی را نمیتوان مترادف با شیخ فضل الله نوری تحلیل کرد یا اولین مخالف ولایت فقیه ( آیت الله شریعتمداری را همردیف تئوریسین ولایت فقیه ( آیت الله خمینی ) دانست و امروز هم صف آیت الله صانعی ها با صف آیت الله مصباح یزدی ها کاملأ سواست و واژه کلی ( روحانیت ) نمیتواند مبنای واقعی تحلیل قرار گیرد . در ثانی سیر تحولات و وقایع تاریخی را باید آنالیز کرد نه اینکه سرفأ کدام زمان رخ داده ٫ شما گفته اید : « بهر صورت "مجلس خبرگان " و قانون اساسی آن و اصل ولایت قفیه از "دستاورد" های دوران "دولت موقت" می باشد.»
بر این مبنا اولأ دلایل به حاشیه میروند دومأ با حاشیه رفتن علل ٫ کنشران دگراندیش ضربه پذیر میشوند سومأ عاملین هم از مسئولیت شانه خالی میکنند و میتوانند ادعا کنند « بهر صورت میزان رشد فزاینده دانشجویان زن ٫ جاده سازی و آبرسانی به دهات ٫ اتوبان سازی ... از دستاوردهای دوران جمهوری اسلامی میباشد » مانند سلطنت طلبان که خط آهن را برخ میکشند یا فاشیستهای آلمان که اتوبان و مدارس تخصصی و آموزش عالی را مطرح میکنند.
۵۶٨۷۷ - تاریخ انتشار : ۷ شهريور ۱٣۹۲
|
از : بابک مهرانی
عنوان : برای بهروز و مسعود
همان بهتر با که مشروعه خواهان با واژه های اصولگرا ، اقتدار گرا ، قشری ، "اصلاح طلب" ماهیت مشروعه خواه خود را نشان دهند. حتی حجاریان "اصلاح طلب" حکومتی نیز "مشروطه خواه " حکومت ولائی می باشد . محمد قوچانی نیز در همین مقوله "لیبرال" می باشد. آیا می توان میزان پای بندی "لیبرالیسم " مهندس بازرگان ، بنی صدر ،یزدی و امثال آنها را با انگله مرکه صدر اعظم دموکرات مسیحی آلمان مقایسه کرد؟
دیروز با یکی از دوستان ادبیات سیاسی مشروطه، قبل و بعداز کودتای ۲۸ مرداد ، انقلاب بهمن۵۷ ، دوم خرداد ۷۶ به بعد و "احمدی نژاد" را مقایسه می کردیم که تمام شواهد نشان میدهد که وضع بسیار ناهنجار ومنفی شده است. بطوریکه استفاده ازحرفهای رکیک در مجلس شورای اسلامی توجه رسانه ها را بخود جلب کرده است.تردیدی نیست که نیروهای مذهبی انقلاب ایران را به ضد انقلاب تبدیل کرده اند. مشروطه را نیز به مشروعه واگذار کردند.
اگر یادتان باشد بعداز ۲۵ سال حکومت کودتا اثری از مشروطه خواهی باقی نمانده بود. شاید بسیاری از روشنفکران تاریخ مشروطه و تاریخ ۱۸ ساله آذربایجان احمد کسروی و دیگر کتابهای مربوطه را خوانده بودند. ولی در دوران انقلاب ما تعلقی به مجلس و قانون اساسی موجود حس نمی کردیم .چه رسد به اعتقاد و پای بندی به آن.
باوجودیکه خمینی و همفکرانش در پاریس قول تدوین قانون اساسی در مجلس موسسان را دادند ولی بعداز انقلاب قبل از همه، همه پرسی جمهوری اسلامی آری یا نه ! در دستور قرار گرفت و برگزار کردند.
ببینید ملایان و در راس آنها خمینی در پس واژه های رایج و مصطلح مشروطه ؛ قانون اساسی ، مجلس موسسان، همه پرسی "رفراندوم" ، جمهوری و .و. و. چنان عوامفریبانه نیات قلبی خود پنهان نمودند تا بتوانند زمینه ء تاسیس حکومت اسلامی و مشروعه را فراهم کنند.
وقتی "دادگاههای انقلاب " تشکیل شد و با آن "احکام " قرون وسطائی " ابتدا به انتقام از پایوران حکومت گذشته پرداختند . بعد به هرکس در گوشه و کنار کشور اعتراضی کرد با گلوله پاسخ دادند که همه میدانیم . شنیدن و خواندن "مفسد فی الارض" در رسانه به شوخی شبیه بود تا "قضاوت " یک دادگاه جدی و متعارف در کشوری در حال توسعه که دانشگاههایش به یمن اساتید دانشمند و میهن پرست در سطح جهانی اعتبار داشت.
با مطرح شدن "مجلس خبرگان " به جای مجلس موسسان شوکی بر جامعهء انقلابی وارد شد. دست ملایان رو شد و خمینی فرمود : "خدعه کردم"
در تمام این دوره "دولت موقت" و "شورای انقلاب" که در مجموع از شریعتمدارن تشکیل شده بود.{ چند مورد استثنائی مانند شادروانان دکتر سنجابی و فروهر بزودی از "دولت موقت " کنار رفتند} آنها مجری "اوامر " خمینی بودند . علیرغم اختلاف سلیقه ها و در گیریهای اجرائی با روحانیون و "دادگاه های انقلاب " کمیته ها و..و.. در برگزاری رفراندوم و تشکیل مجلس خبرگان با همذات پنداری خود نسبت به حکومت اسلامی ناچار فقه و دستورات شرع توسط خمینی و همفکرانش پیروی کردند. قضیه حجاب اجباری ، سانسور و تعطیل مطبوعات و..و..
مردم آگاه منتظر بودند "دولت موقت " تا تشکیل مجلس موسسان و قانون اساسی جدید اداره مملکت را بعهده داشته باشد. ولی "دولت موقت" اجازه داد که خمینی و همفکرانش بر خلاف قانون های قبلی و میراث حکومت شاهنشاهی، خود سرانه و غیر قانونی به کشتن و غارت اموال مردم و موسسات بپردازند که نه تنها انقلابی نبود بلکه ضد انقلابی محسوب میشد.
طنز تاریخ است که مهندس بازرگان بخاطر کارهای ضد مشروطه و پارلمانی خود که با عرف ملی و بین المللی جامعه مدنی سنخیت نداشت "لیبرال " نامیده شد.
علت "لیبرال "نامیدن مهندس بازرگان مخالفت های او با تندرویهای ملایان و خلخالی ها بود. حزب توده و بخشی از فدائیان و مجاهدین خلق متاسفانه متاسفانه تندرویها و بی قانونی ها را تشویق میکردند.
بهر صورت "مجلس خبرگان " و قانون اساسی آن و اصل ولایت قفیه از "دستاورد" های دوران "دولت موقت" می باشد.
زندگی اثبات نمود که حکومت اسلامی سنخیتی با قانون مدنی ، مجلس شورای ملی آزادی عقیده ، بیان ، قلم ،احزاب و اجتماعات و..و.نداشت و ندارد و تمام اینها را با خشونت بار ترین و رکیک ترین وضعی صدمه زدند و نابود کردند.
مسئولان حکومت اسلامی هنوز عوامفریبانه از بعضی واژه های مثل مجلس ،انتخابات جمهوری ، ریاست جمهوری ، قانون ، قانون اساسی و..و.. سوء استفاده می کنند و با نقض حقوق مدنی و بشری بخش بزرگی از مردم ایران آنها را از شرکت در انتخابات و داشتن کاندیداهای مورد نظر خود محروم مینمایند. حکومت از صدر تا ذیل مذهبی و یا تظاهر به آن می کند.
به همین دلیل نمی توانند باند ها و جناح های مذهبی خود را مطابق تجربیات سیاسی در سطح ملی و بین المللی با واژه های تعریف شده ء محافظه کار " کنسرواتیو" ، دموکرات ، لیبرال ، چپ ، طرفدار محیط زیست" سبزها" ، عدالت خواه "سوسیالیست" ، جمهوریخواه، رفرمیست /اصلاح طلب... مشخص نماید.
به تمام این نحله ها آنقدر دشنام و فحاشی کرده اند که خودش داستانی جداگانه دارد.
همان بهتر با واژه های اصولگرا ، اقتدار گرا ، قشری ، "اصلاح طلب" ماهیت مشروعه خواه خود را نشان دهند. حتی حجاریان "اصلاح طلب" حکومتی نیز "مشروطه خواه " حکومت ولائی می باشد .البته چون در حکومت اسلامی "سرمایه داری" هم وجود ندارد معلوم است که باید خودشان را پشت این واژه ها قایم کنند .
۵۶٨۶۶ - تاریخ انتشار : ۷ شهريور ۱٣۹۲
|
از : masoud memar
عنوان : واقع بینی
آقای بهرامی ٫
آقای پرویز ثابتی ٫ در صحنه سیاسی روز ایران نیست و بعد از سه دهه تاریخ را صرفنظر از تحلیل بر مبنای واقعیات بیان نمیکند
در صحنه سیاسی روز در ایران ٫ با وجود قدرتهای نظامی اقتصادی ٫ نهاد رهبری ٫ انصار حزب الله و مافیای نفتی و غیره ٫ شما چه انتظاری بیش از این دارید ؟ گفتمان و سیاست ورزی در ساختار قدرت ٫ نسبت مستقیم با امکانات دارد و بیشتر از آن میزان سهمی نمیتواند داشته باشد٫ منظورم شخص مشخصی نیست اگر یادتان باشد بعد از اینکه خانم شیرین عبادی جایزه صلح نوبل را گرفت و در ایران بوکالت مشغول بود عده ای فعالیت ایشان را بیفایده و عده ای در جهت دوام جمهوری اسلامی ارزیابی میکردند و چندین بار از او پرسیدند : شما جایزه صلح نوبل را گرفتید اما زندانهای جمهوری اسلامی پر است و ایشان جواب دادند : هنگام دریافت جایزه ٫ کلیدهای زندان را بمن ندادند
آقای بهروز٫
مگر انقلاب ۵۷ انقلاب سوسیالیستی یا کمونیستی بود که باید با واژگان متناسب چپ نامیده میشدند٫ خب اگر بنظر شما واژه اصولگرا اختراع آقای حسین شریعتمداری است ٫ شما میتوانید از واژه دیگری استفاده کنید که جایگاه و نقش سیاسی هر طیفی را مشخص کند ٫ اگر باور دارید امثال آقایان حسین شریعتمداری و میر حسین موسوی قابل تفکیک نیستند و بقولی همه سر و ته یک کرباسند ٫ آنموقع دیگر نیازی هم به واژه ندارید . همچنین اشاره کردید که این واژگان سرپوشی است بر ماهیت طبقاتی ٫ همین سیاست کلیشه ای و دید طبقاتی و درجا زدن در دیالکتیک قرن نوزدهم ٫ کمر سیاستورزی جنبش چپ را در تاریخ معاصر کم نشکسته برای نمونه بچالش کشیدن و تخطئه امثال آقای مهدی بازرگان و آیت الله شریعتمداری بعنوان لیبرال و بورژوازی ملی ....
لطفأ شما ماهیت طبقاتی آقایان محمد مصدق و محمد رضا پهلوی یا امیر کبیر صدر اعظم دربار و ناصر الدین شاه یا پرویز ثابتی و بیژن جزنی یا ماهیت طبقاتی هنرمندان و مخترعین پزشکان
ماهیت طبقاتی دربار نشین ابو علی سینا را روشن کنید و این تز را هم نادیده میگیرم که افکار واعمال از پایگاه طبقاتی نشأت میگیرد.
۵۶٨۵۹ - تاریخ انتشار : ۶ شهريور ۱٣۹۲
|
از : بهروز
عنوان : عاریه گرفتن واژگان رژیم و بازی در روحوضی جمهوری اسلامی
هر جنبش اجتماعی، به ویژه جنبش های انقلابی و مدرن، و ایضا کمونیست ها همواره ترمینولوژی خاص خود را داشته اند که آن ها را به لحاظ زبانی از جنبش های ارتجاعی فئودالی و بورژوایی متمایز می کرده است. در واقع با تفوق جنبش سوسیالیستی در دو دو سده گذشته این طبقات دیگر بودند که سعی می کردند برای اعتبار بخشی به خود از ترم های مارکسیستی استفاده کنند اما گرایش های اپورتونیستی و ژورنالیست های سیاسی همواره نقش مخرب خود را در این مشوب کردن تمایز زبانی به کار برده اند که "افتخار" این کار را شاید بتوان بنام حزب توده نوشت که با قاچاق کلماتی چون، خط امام، گروهک، استکبار و استضعاف، شیطان بزرگ و از این ترهات سیاه کاری های خود را تکمیل کرد.
متاسفانه در سال های اخیر بسیاری از اعضای اپوزیسیون ایران نیز در این دام افتاده اند و از زمان باب شدن واژه من درآوردی "اصول گرا" (یکی از اختراعات حسین شریعتمداری) پیوسته به تکرار این واژه ها که مضمون و نقش اصلی شان پنهان سازی ماهیت نیروهایی است که بدان نامیده می شوند مشغولند. اختراع جدید جمهوری اسلامی این کلمه حماقت بار "اعتدال گرا" است: واژه ای کشدار، گنگ و مبهم که ماهیت طبقاتی و کارکرد دارو دسته موصوف به آن را می پوشاند.
شاید به نظر برخی این لنگ انداختن و پرسه زدن در میدان بازی کلمات جمهوری اسلامی مسئله چندان عمده و مهمی نیست اما وقتی به نقش زبان و واژگان هر جنبش را به عنوان نماد و ابزار نفوذ آن پی ببریم در استفاده لاقیدانه این کلمات درنگ خواهیم کرد.
۵۶٨۵٣ - تاریخ انتشار : ۶ شهريور ۱٣۹۲
|
از : بهرامی
عنوان : زین چاره گران بادپیمای - در کار فلک که را رسد پای ؟ ( نظامی )
من از بهزاد کریمی یه سوال داریم! امیدوارم صلاح بداند و جوابی مشخص بدهد.
در کشوری که بنا بر ارقام رسمی، بیش از ۳۰ میلیون فقیر، ۵ میلیون بیکار،
۱.۲ میلیون معتاد، ۴ میلیون مصرف کنندهء مواد مخدر، ۳۰۰ هزار زنِ تن فروش،
۶۰۰ هزار کودکِ کارگر، یک و نیم میلیون محرومِ از تحصیل، ۱۸۰ هزار نابغه ی
فراری، ۴۵۰ هزار تصادف در سال، ۴۰ هزار بیمارِ ایدزی، سن ِ بزهکاری زیر
۱۰ سال، سن فحشا ۱۳ سال و سنِ اعتیاد ۱۲ سال است؛ در کشوری که براساس
آمار منتشره از سوی سازمان پزشکی قانونی، در سال گذشته یک هزار و ۹۳ نفر
با سلاح سرد جان خود را از دست داده اند (که اگر این میزان را بر تعداد روزهای
یک سال تقسیم کنیم، می شود حدود سه فقره قتل بوسیله چاقو در هر روز)؛ در حالی
که طبق امار خود حکومت سالانه ۶ هزار عابر و ۵ هزار موتورسوار در ایران
کشته میشود.در کشوری که طبق آمار اعلام شده از سوی وزیر دادگستری در همایش
سراسری مسوولان قضایی، آمار ورودی زندان ها در سال ۸۹ رقمی نزدیک به ۶۰۰
هزار نفر و به عبارتی در هر ساعت ۷۰ نفر ورودی به زندا ن ها است؛ در کشوری که
به دلیل سقوط اخلاقی، همین الان با ۷۵ میلیون جمعیت، ۱۳ میلیون پرونده قضایی داریم
که،معنایش این است که همین الان یک سوم جمعیت کشور، سرگرم دعوای با یکدیگرند!
آیا این همه فجایع کافی نیست که بخود بیایید و دست از کلی گویی برداریید ؟!
من یک پرسش مشخص را مطرح کردم و شما متاسفانه جواب ندادید من باز تکرار می کنم
چرا همانطور که در اعتراض به "پرویز ثابتی" دست به جمع اوری امضاء زدید٬ بعد از
انتخاب "پورمحمدی" به وزات دادگستری شما و دیگر دوستانتان سکوت پیشه کرده اید؟
ایا درد مردم ما لیبرال بودن یا نبودن قوچانی است؟ هنگامی که بدلیل ... نمی توانید راجع
به عاملان اصلی بدبختی مردم ایران بگویید و بنویسید همان بهتر که سکوت کنید.
۵۶٨۴٣ - تاریخ انتشار : ۶ شهريور ۱٣۹۲
|
از : بهزاد کریمی
عنوان : سیاست، بی پیوند با آرزو و خواست، بی معنی است!
به آقای بهروز سلام عرض می کنم. تحلیل روانشناسانه تان از اینجانب و انگیزه خوانی تان را خواندم؛ از نظر من اینها کمکی به روشن تر شدن حقیقت نمی کند. من تیپ فکر شما عزیز را می شناسم و ضمن اینکه با آن در این موضوع اشتراک نظر دارم که مخالفین فکری و سیاسی ما ها از نبود ما و از ضعف های ما بهره گرفتهاند، اما به دوستان حامل چنین فکر هایی مانند شما می گویم که زیادی درگیر خودزنی هستند حال آنکه چپ، تنها با بیرون زدن از خود و عرضه فکر و برنامه و سیاست مبتکرانه و نافذ است که می تواند به نیرو بدل شود. تنها به جان هم افتادن، به سود جان ستانان ما بوده و است!
به آقای مسعود معمار گرامی سلام می گویم و به همان ترتیبی که شما فرموله کردهاید بر اساس نگاهم می خواهم آنها را باز نویسی کنم . اینگونه بحث مشخص تر می شود:
۱) سیاست، بی پیوند با آرزو و خواست بی معنی است؛سیاست، تحقق خواست و آرزو است بر پایه هم ممکنات موجود و هم امکان سازی ها.سنگ بزرگ زدن ناممکن نیست، اما به صرف آرزو امکان ندارد، بلکه به نقشه راه از دل ممکنان و امکان سازی ها نیاز دارد.
۲) "باور" هر کنشگری، ناشی از نوع خواست اوست و "محدوده عملی" او، تابع هم امکانات و هم ابتکارات او. دقیقاً درست است: "جهت و دستاورد باید مد نظر باشد"، اما نه متجلی در تایید صرف عینیت ها که با دخالت دادن ذهن در تاثیر گذاری بر روند ها!
۳) هر عقب نشینی ولایت، قطعاً مثبت است و عقب نشاندن آن، مولفهایی اصلی در استراتژِی تحول خواه. آنکس که از عقب نشستن این نهاد ارتجاع و استبداد خرسند نباشد، تنها باید در خود "بیت ولایت" لانه کرده باشد! اما جمهوریت در سازش با ولایت تقویت نمی شود، بل در مبارزه مدنی با آن است که نیروی بزرگ اجتماعی خود را خواهد یافت.
۴) تمام مسئله در همین است: آیا "اعتدال" می تواند حل کننده آن تناقض باشد یا نه؟! در دوم خرداد هم این پرسش مرکزی مطرح شد. کسانی گفتند که با اصلاح تدریجی این سیستم، به تدریج تناقض بین جمهوریت و ولایت رفع خواهد شد و کسانی - و من در زمره آنها- گفتند که "اصلاحات آری، ولایت نه!" و زمان نشان داد که حق با کدام رویکرد بوده است. اکنون هم ، من می گویم که: اعتدال که فی نفسه بد نیست، خوب هم است، اما همه حرف در اینست که در کدام سمت و سو؟! ولایت ، اصلاح نمی شود. آن را باید حذف کرد و این، بدون جراحی نمی شود؛ با پانسمان و قرص و دارو راه به درمان نمی بریم. جراحی هم برخلاف تولیدات فکری مسموم، خون و خون ریزی نیست، نقشه علمی است بگونه سنجیده و عمل مرحله به مرحله. یعنی بسیج همه سلول های سالم و دفع سلول های پوسیده سرطان زا! در معنی اجتماعی-سیاسی، یعنی اتکاء بر جامعه مدنی و جنبش مدنی در برابر ولایت فقیه!
۵. اینکه " جناح ها بناچار نیازمند تحزب خواهند بود و همچنین نیاز به تفاسیر نو و فرمول بندی نو از ساختار حقوقی"، منطقی است؛ اما سیاست همواره از دل منطق نمی گذرد! از جمله در ساختار ولایی! در این ساختار هم البته به منطق سیاسی نیاز است، اما و البته برای از میان برداشتن ولایت منطق ناپذیر! نمی توان بر روی منطق صرف تکیه داد و خوش باور ماند. اما این حرفاز این زاویه مهم هم است که در شرایطی که آقای روحانی می فرمایند که تقصیر جامعه است که از دل خود تحزب جدی بیرون نداده است بر این درنگ شود که تحزب را استبداد ولایی نمی پسندد؛ سرکوب کرده و می کند.
دست شما را به گرمی می فشارم
۵۶٨۲۶ - تاریخ انتشار : ۵ شهريور ۱٣۹۲
|
از : masoud memar
عنوان : امکانات شرط اساسی درسیاستگزاری بالفعل
سعی میکنم بشکل تیتر به عمده مسائل اشاره کنم و این نگاه من سرفأ نه در تأیید و نه در رد نوشته آقای قوچانی و نه آقای کریمی است.
۱. سیاست جدای از خواست و آرزوها انجام میگیرد . ( سیاست علم ممکنات است ) ٫ ضرب المثل مشابه ایرانی : سنگ بزرگ بمثابه نزدن است و بقول بیسمارک آلمانی : هر چقدر مردم از طرز تهیه سوسیس و قوانین کمتر اطلاع داشته باشند بهمان اندازه شب راحتتر میخوابند
البته با خواست و حتی آرمانخواهی هم میتوان سیاستگذاری کرد بشرطی که ابزارش موجود وشفاف باشد یعنی همراه با توانائی باشد.
۲. باور و محدوده عملی هر کنشگری متفاوت است ٫ جهت و دستاورد باید مد نظر باشد
۳. بعد از فروپاشی نظام سلطنتی و تشکیل جمهوری اسلامی ٫ تناقض بین جموریت و ولایت نظام همیشه به اشکال گوناگونی درگیر بوده ٫ روحانیت مبارز و روحانیون مبارز از ابتدا تا جناح های مختلف با عناوین مختلف ٫ این صحنه بازی سیاست دیگر امکان ادامه حیات در ایران امروز نداشت و این تناقض در سال ۸۸ از کف جامعه به صحنه سیاسی بدل شد یعنی مردم بشکل علنی از جمهوری دفاع کردند با شعار : ( رأی من کو )
بنابه هر دلیلی اگر حاکمیت حتی بناچار عقب نشینی کند برای مردم یک دستاورد بزرگی است ٫ شادی همزمان حکومت و مردم از نتیجه انتخابات ۹۲ را میتوان از این زاویه بررسی کرد
۴. اعتدال طلبی فقط یک گفتمان و صفت ظاهری نیست بلکه ائتلاف سیاسی جدی بین اصلاح طلبان و جبهه کارگزاران و بخشی از جبهه سنتی است برای حل این تناقض و همچنین نیاز به قانونمندی در ( مقابله و همزیستی ) همزمان با بخش افراطی و مافیای اقتصادی طبقه حاکمه .
۵. این جناح ها بناچار نیازمند تحزب خواهند بود و همچنین نیاز به تفاسیر نو و فرملبندی نو از ساختار حقوقی .
۵۶٨۱۰ - تاریخ انتشار : ۴ شهريور ۱٣۹۲
|
از : بهروز
عنوان : لیبرالیسم قلابی اسلامیزه شده و ورشکستگی شعبه های رنگارنگ اپورتونیسم
غریزه آقای کریمی حکم می کند که خسته و دلزده از لیبرالیسم و اصلاح طلبی قلابی در رژیم اسلامی گله کند اما در همین نقد هم یکی به نعل و یکی به میخ می زند. چرا؟ چون آقای کریمی هنوز از بیماری کهنه و مزمن اپورتونیسمی که "شکوفایی جمهوری اسلامی" تئوریزه کرد رنج می برد. چون از یک طرف با کمرویی خود را سوسیالیست می خواند ولی نمی خواهد از کمپ پیروان "مبارزه بی خشونت" و "التزام به قانون" دوری گزیند. ولی همه این ها اگر یک حسن داشته باشد ورشکستگی شعبه های اپورتونیسم است مشمئزانه این طور استدلال می کند که "میفرمائید "او این واقعیت را تئوریزه کرده و آنرا ناگزیر معرفی میکند تا که سرکوب بیشماران و حذف غیر خودیها از صحنه را درست و طبیعی جلوه دهد". من این را قبول دارم ولی معتقدم که او این کار را در خلأ و یکجانبه انجام نمیدهد.ظر من رفتار سیاسی "غیر خودیها" نقش بسیار مهمی در این پروسه دارد. در واقع غیر خودیها در حذف خود (و تئوری سازی او) نقش بزرگی ایفا میکنند..." حتما، لاجوردی، و محمدی گیلانی و پورمحمدی و دیگران اصلا گناهی نداشتند و این رفتار خشونت طلبانه!! کمونیست ها و مجاهدین بود که باعث شد این آدمهای بی گناه به قصابی مشغول شوند!
۵۶٨۰۹ - تاریخ انتشار : ۴ شهريور ۱٣۹۲
|
از : بهزاد کریمی
عنوان : نکاتی چند در باره اظهار نظرهای چند
با تشکر از همه منتقدین و پیشنهاد دهندگان گرامی.
اول) در ادامه صحبت های متقابل با آقای حمیدی و خانم مهناز. من هم متقابلاً متشکرم از تشکر شما.
حمیدی عزیز، درست همانی که خواسته و متذکر شدهاید! در وضعیت سیاسی تازه، اهمیت ویژه دارد تا نظریه پردازی های آنانی که "اصلاح طلبی" را به "تعدیل" فرو می کاهند و زیرکانه دست اندر کار توجیه گذر "ضرور" از "سبز" به "بنفش" هستند، زیر ذره بین برد و تبیین کرد. ولو که این کار، نگاه عافیت طلب غالب کنونی را خوش نیفتد. من،پرتو افکنی بر مفاد نوشته آقای قوچانی را در این راستا تشخیص دادم و به همین تشخیص عمل کردم. اگرچه نوشته من مشخصاً به آدرس ایشان است ولی گیرندگان مشابه ایشان را هم کم ندارد و مراد این دومی است بیشتر!
مهناز گرامی، پرسیدهاید آن "امید" رای دهندگان کدام است؟ آن، "امید" میلیون ها مستاصل این جامعه است به وقوع تغییراتی در سیاست خارجی و سیاست های اقتصادی سال های اخیر کشور در راستای کاسته شدن از تنش های در مناسبات خارجی و گشایش هایی در امور اقتصادی. هیچ انسانی نمی تواند آرزو و استقبال کننده تحقق چنین امیدی نباشد، من و شما نیز. اما فرق است بین امید داشتن و آرزو کردن؛ آرزوی نیک الزاماً حساب باز کردن روی امیدی که کسانی دیگر دارند، نیست! امید که در شکل بسیار کوتاه منظورم را رسانده باشم. و نکته دوم اینکه، من کاملاً با شما موافقم که همه جناح های متعلق به این نظام، دغدغه حفظ آنرا دارند، اما مگر نوع دغدغه های آنها یکی است؟ و آیا این تفاوت دغدغه ها، حاوی و حامل سیاست های متفاوت نیستند؟ و سیاست من و شما مگر می تواند از کوچه این تفاوت در سیاست های نیروها نگذرد و الزام اتخاذ تاکتیک های متفاوت در برابر آنها را پیش روی خود نبیند؟ همه مسئله اینست و اما همه اینها باز به تکرار باید گفت که در وفاداری به هدف و استراتژی همخوان با هدف. نه هراختلافات تاکتیکی را می باید به اختلافات استراتژیک فرا رویاند و نه در یک استراتژی واحد، تنوع تاکتیک ها را رد می توان کرد.
دوم) به آقای "بابک مهرانی" سلام دارم. نوشته تان را با اشاره به "مشابهت" فکر من و آقای فرج سرکوهی شروع کردهاید و با رفرنس به نوشته های اخیر ایشان در بی.بی.سی. باید عرض کنم که من هم هر دو نوشته دوست قدیمی ام فرج را خواندم. هر چه از نقد ادبی او پیرامون تاثیر کودتای ۲۸ مرداد برشعر ایران لذت وافر بردم ، در نقد سیاسی ایشان به چپ در رابطه با ۲۸ مرداد همان تفاوت های دیرینه همیشگی مان در نگاه متدیک به رابطه چپ و جامعه را یافتم.چون داوری شما روی اشتراکاتم با ایشان را قبول ندارم لذا به تبغات آن نیز که اشاره کردهاید نمی پردازم. اما ازنوشته من چنین برداشت کردهاید که من چپ را با "رادیکالیسم" هم ذات گرفتهام و می گیرم. اگر با فکر و نگاه من آشنایی بیشتری داشتید، بگمانم چنین نمی پنداشتید. هر رادیکالیسمی همانگونه که خود شما هم اشاره کردهاید مترقی نیست و"رادیکالیسم" هم، همان چپ نیست؛ اگر چه، چپ منتقد رادیکال وضع موجود است و در هدف استراتزیک می باید که رادیکال هم باقی بماند. درد اینجاست که اگر ما قبلاٌ به خطا تقدیس رادیکالیسم می کردیم، "رادیکالیسم" در صحنه سیاسی ایران اما اکنون به یک فحش تبدیل شده است و درست با همین هم می باید مبارزه کرد و قبل از همه، این چپ است که می باید سربرآورد و از آن دفاع کند. و من به همین دلیل هم بود که در این نوشته اشاره کردم که کار به جایی رسیده است که قوچانی ها برخورد شهروند آزادیخواه با حاکمیت ولایی را هم "رادیکالیسم" می نامند و آنرا می کوبند! اگر رادیکالیسم اینست من هم مانند بسیاری از مردمان این کشور رادیکتال هستم و می خواهم که رادیکال هم بمانم. و بلاخره بخش بیشتر نوشته تان را به خوانش تاریخی چپ در بستر تاریخ شصت ساله گذشته اختصاص دادهاید که من با خطوط کلی آن موافقم و در نوشته هایم می توانید آنها را ردیابی کنید. و مهم اما، این نتیجه گیری است که کردهاید و درست هم است: "تقویت جنبش مدنی" در برابر "مشروع خواهی". جان کلام هم در ایران کنونی همین است و هم از اینرو ، افشای "لیبرالیسم ولایی" ضرورتی عاجل. مهم تر البته، یافتن راه و طرق تحقق این هدف است.
سوم) با سلام به آقای "بهرامی" عزیز. پیشنهاد درستی دادهاید. اگر چه ابراز اعتراض هایی در رابطه با تحویل وزارت دادگستری به مظهر بیدادی پور محمحدی شده است که خوب هستند، ولی حق با شماست که چشمگیر نیستند. اما پیشنهاد شما را من بیشتر متوجه آن گروه از فعالان سیاسی در اپوزیسیون می دانم که نامه نوشتند و امضاء جمع کردند برای دعوت از همگان برای رای دادن به آقای روحانی. آقای حسین باقر زاده هم بموقع و بدرستی همین دوستان را خطاب قرار داد که بیایند و به کاندیدای مد نظر خود یعنی آقای روحانی نامه بنویسند و از او بپرسند که معرفی قاتلی چون پور محمدی به عنوان وزیر دادگستری را چگونه توضیح می دهد؟ من نیز پیش از دیدن نوشته ایشان درست همین را بگونه شفاهی پیشنهاد کردم . به چند نفر از همین امضاء کنندگان گفتم که چنین نامهایی بنویسند، ولی متاسفانه خبری نشد. امید که خبری بشود.
چهارم) از سماوی گرامی بخاطر تذکرشان ممنون. حق با شماست که در پلمیک سیاسی، توهین جایز نیست و من نیز به خود اجازه اهانت به کسی را نمی دهم؛ اما دوست من، زبان تیز سیاسی را هم همواره نمی توان به قفل کشید و دم فرو بست! از اینرو باز تکرار می کنم که جای خجالت دارد وقتی یک مدعی لیبرالیسم، زیر چتر ولایت می خزد و مجیز ولی فقیه را می گوید. این شرم آور است زیرا که، لیبرالیسم در وجه تاریخی و نظری اش، نباید و نمی تواند تئو کراسی(حکومت دین)و استبداد رای و دیکتاتوری را بر تابد. ما به سهم خود موظف به نشان دادن هر گونه از "نعل وارونه زدن" ها در صحنه سیاسی کشور هستیم. با اینهمه، چشم! امیدوارم که مانند اکثر اوقات نگذارم که نقد مضمونی خط و سیاست ها تحت الشعاع زبان تیز سیاسی قرار بگیرد.
پنجم) با سلام به آقای مسعود. مسعود گرامی، من با نگاه شما همخوان نیستم که می نویسید: لیبرال، لیبرال است و "همین.....هستن که همه جا می بینید"! می دانید این نگاه به کجا می رسد؟ چون همهشان "همین هستن"، پس باید همه شان را به یک چوب راند و شاید هم که دور ریخت تا بزعم شما از جامعه گند ردایی شود! این، دور افتادن چپ است از دمکراتیسم و سربرآوردن در قامت چپ دیکتاتور که تاریخ آنرا چه در جهان و چه در مقیاس محدود در ایران خودمان خوب می شناسیم و از عوارض بسیار تلخ آن کم آسیب ندیدهایم. نه دوست گرامی، اگر چه کار چپ تولید و پرورش لیبرالیسم نیست، و اگر چه چپ در رقابت تاریخی با لیبرالیسم اقتصادی قرار دارد، اما تفکیک نئو لیبرالیسم از لیبرالیسم و تمییز لیبرال متعهد به ارزش هایش از ولایت طلب "لیبرال"، جزو وظایف چپ است: از همان زمان مارکس تا امروز و آینده هنوز قابل رویت! چپ ایران درست با برگشت به این موضوع که فضا را باید فضایی کرد برای زیست و رقابت سالم بین سوسیالیسم و لیبرالیسم است که خواهد توانست به نیروی مدرن، مسئول و تاثیر گذار و تنومند اجتماعی بدل شود. همه حرف اینست که چپ دمکرات، لیبرال دمکراسی را به "مشروعه طلبی" ترجیح می دهد یا نه و در همان حال، مرز خود با او را هم به روشنی ترسیم می کند یا نه! اگر ما بتوانیم آینده نزدیک ایران را عمدتاً به صحنه نبرد بین لیبرال دمکراسی و سوسیال دمکراسی بدل کنیم هم در دمکراسی موفق شدهایم و هم در سوسیالیزه کردن ممکن جامعه ایران.
ششم) به "امضاء محفوظ - داخل کشور" سلام و فقط این یک نکته که، اگر توانستهام اندکی هم که شده انتظار برحق شما و دیگر عزیزان درون مرز را برآورده کنم، باید بگویم که پاسخ خود را گرفتهام.
و هفتم) با سلام به "زن ایرانی" گرامی. شک شما بجای خود محترم، اما بانوی گرامی گرچه می فهمم که شما علاقهایی به در بین بودن لیبرالیسم ندارید، فعلاً اما هست و بسیار هم ریشه دار و در انواع نحله هایش از نئو لیبرالیسم تا لیبرالیسم، از ناسیونالیسم غالب - محور تا ناسیونالیسم محکوم- محور، و از لیبرالیسم سکولار تا دین محور و حتی ولایت پذیر . بانوی محترم، باور کنید که لیبرالیسم نه در ایران و حتی نه در مهد زایندهاش در قرن بیست و یکم، نه مرده است و نه که به خوابیدن در قبر تن داده، حی و حاضر است و در بهترین حالت به شما و من رقیبانه لبخند می زند. چشم ها را باید شست، بایدش دید و با بصیرت تمام هم در باره اش اتخاذ تدبیر کرد.
از همه دوستان شرکت کننده در این بحث های کوتاه و مکتوب و از گردانندگان سایت اخبار روز، ممنون.
۵۶٨۰۰ - تاریخ انتشار : ۴ شهريور ۱٣۹۲
|
از : زن ایرانی
عنوان : چپی که سر قبر لیبرال می گرید!
لیبرال بودن قوچانی برای هیچ انسان منصفی زیر سوال نیست. اگر شکی باید وجود داشته باشد، شک به چپ بودن خود شماست که بر سر قبر لیبرالیسم که حتی هیچ مرده ای در آن نیست اما بر سر آن این چنین می گریید!
۵۶۷۹۶ - تاریخ انتشار : ٣ شهريور ۱٣۹۲
|