از : سیاوش چشم آبی
عنوان : برای چشمان مهربان مادرلطفی
بادرود برتو وهمه مادران داغ دیده سرزمین بلازده ما مژده باد ، بزودی از خارها وبوته های رویئده برمزار قهرمانان خلق ، درختان تناوری خواهد روید دراین سایه ساران چمنزارانی پدید خواهد آمد و انسانهاازاین پدیده دراسایش وراحتی خواهند زیست وآرزوی قهرمانان تحقق خواهد یافت آنها مگر بجز این میخواستند که در سایه مبازراتشان خلق در رفاه وآسایش بسر برد چنین پدیده ای در راه است وبزودی ازراه خواهد رسید وخلق ستم دیده درسایه قهرمانان خود بهاران خجسته را به عیان خواهددید
۵۶۹۱۲ - تاریخ انتشار : ۹ شهريور ۱٣۹۲
|
از : پریسا احمدیان
عنوان : مادر جان ما
سلام و دورود. دستت را از راه دور میبوسم نازنین، همین دیدنت عکست برای ما انرژی زا است چه برسد به دیدار تو بانوی نازنین ما. دوستت داریم و همواره در کنارت خواهیم بود. زنده باشی بانوی ما
۵۶٨۹۵ - تاریخ انتشار : ٨ شهريور ۱٣۹۲
|
از : مرسده محسنی
عنوان : همراه سالهای دور و نزدیک مادرم.....
مادر لطفی عزیزم، همراه سالهای دور ، از جلوی زندانهای قزل قلعه و اوین تا روزهای وحشت و نگرانی در سالهای خونبار شصت در جمهوری اسلامی ، تو و مادرم در کنار هم و دوش به دوش هم و من در کنار شما دو مادر نازنین، چه خوب گفتی که :
آری، ۲۵ سال از آن تاریخ می گذرد، چه زود گذشت، و اما بر دل ما خانواده ها چه گذشت که خود دانیم و بس.
عزیز ما, مادر همه ما، برای ما سالم و پر انرژی بمان که تو آموزگار پایداری و دادخواهی ما زخم خوردگان هستی....
۵۶٨۹۴ - تاریخ انتشار : ٨ شهريور ۱٣۹۲
|
از : منیر
عنوان : احترام بر شما
درود و افتخار بر شما، مادر لطفی عزیز ما، چراغ تان همیشه روشن باد.
زنده و سالم بمانید.
۵۶٨٨۹ - تاریخ انتشار : ٨ شهريور ۱٣۹۲
|
از : بهزاد کریمی
عنوان : این زنده دل بانو، نماد ماندگاری آن رفتگان همیشه زنده است!
کم دیدهام مادری مانند مادر لطفی را! بانویی متجدد که می تواند برای برقراری رابطه انسانی و اجتماعی دامنگستر لازم، سنت هایی را حرمت نهد و بکار گیرد که برخاً قبولش ندارد، و در همانحال اما بی آنکه از متجدد و مدرن بودن و مدرنیته اندیشیدن و رفتار کردنش ذرهایی هم باز بماند! او را از نزدیک بانویی شناختهام که با دریافتن حقایقی اجتماعی از طریق فرزندشریف خویش- انوش، به اشرافیت تباری خود در سیاست پشت کرد، و اما نه به فرهنگ صیقل یافته اشرافیاش! والا "فروغ خانم تاجبخش"ایی که با طنز مهربانانه خود هر رفتار فناتیک را پس می زند و به فرد "خاطی" رفتار مدرن و دمکراتیک را یادآور می شود! مادری که از تک مادر به مادری برای بسیاران بدل شد، داغ دل مادران و همسران داغدیده بسیاری را مرهم نهاد و درد منفرد خود را به درد عمومی در گسترهایی بزرگ فرا رویاند! مادر لطفی، آموزش برساختن ان.جی. او ها را ندیده و برای ساختن آن از کسی خط و ربط نگرفته است تا که مدنی ستیزان وی را به براندازی متهم کنند، او غریزتاً و از اول مدنی رفتار بود و در این ربع قرن، فقط اوج گرفته و به یکی از سمبل های فعالیت مدنی بدل شده است. وجود و روح و جان او تجلی رابطه مدنی است و خانه و امکاناتش متعلق به هر انسانی که از مرگ و آدمکشی بیزار است! او از مادر انوش به مادر خاوران بدل شد و نماد داغداران خاوران و ۶۷ و دهه شصت و دهه های بعد آن گردید. او دادستانی نکرده است تا "دادستان" های عملاً موجود یقهاش را بگیرند و بدرندش، او فقط داد خواه است: دادخواه فرزندش و هزاران دیگر! او پاسخ می خواهد و نه هیچ چیز دیگر! پیامش هم تداوم پرسشی است به درازای بیست و پنج سال- ببخشید سی و اندی سال- و باز ببخشید برای سال های دیگری که زنده بماند و چترش، بر سر همه داغدیدگان و دادخواهان این سرزمین، پهن و گسترده شود: این پیام که، بزرگ آمر قتل فرزندم را می شناسم که او را همگان می شناسند و بیش از همه خود تاریخ، اما از خرد آمرانش می پرسم که نامشان را از صندوقچه های اسرار درآورید و بگوئید که چه کسانی بودند و اکنون بر کدامین مناصب از قدرت حاکم یلهاند؟! بگوئیدم که مجریان فرمان قتل او کیستند و اینک رها و آسوده از هر مجازاتی، برخوردار ازچه نوع پاداش هایند در این نظام وارث ۶۷؟ انوشم را در چه روزی و چه ساعتی کشتید و او را که با درد و غرور زائیدمش و با همه شیره جانم بزرگش کردم، در کجا دفن خاک کردهاید؟ ای عسس ها! بدانید که به من جوابگو هستید و به همسرش و به "خاطره" نیز که در باب پدر می پرسید و می پرسد و نوه هایی که داستان پدر بزرگ را آنسوی آب ها و در هالهایی از سحر شنیدهاند و اما شناعت جنایت آنچنان است که باز باورش نمی کنند! پاسخگوی همه ما هستید: ما مادران و پدران و همسران، ما فرزندان و نوادگان، ما همبستگان و یاران، ما مردم ایران و ما بشریت.
مادر لطفی، بزرگی خود را فقط مدیون نام و خاطره ماندگار انوش نیست، تنها از ایستادگی های نزدیک به دو دههاییاش در برابر گزمه های امنیتی و زندانبانان هر دو رژیم و ماندن پشت درب زندان ها نیست که احترام برمی انگیزمی شود، بزرگترین بزرگی های او امانت در کلید داری خاوران اوست که خانواده های قربانیان بدستش سپردند تا وی را به یکی از نمادهای اصلی پرشمار داغدیدگان دهه جنون و خون شصت بدل کنند و "مادر" چه تحسین برانگیز از این تفویض مقام پاسداری کرد و می کند. امروز مادر لطفی کمتر به لطفی بودنش مشهور است تا که مادر خاوران بودنش! او خود را از داد خواهی به سمبل دادرسی معنوی برکشیده است؛ و این یعنی اینکه او کار خود کرده است! از سوی خودم و سهیلا و بی آنکه از هیچ کسی پرسیده باشم به یقین اما می گویم از سوی هزاران فرزند دیگرش، دستانش را غرق بوسه می کنم، گیس سپیدش را به عطر خاطره می بویم و در برابر درد و تلاش های ماندگارش سر به تعظیم فرود می آورم.
۵۶٨٨٨ - تاریخ انتشار : ٨ شهريور ۱٣۹۲
|
از : بهزاد کریمی
عنوان : این زنده دل بانو، نماد ماندگاری آن رفتگان همیشه زنده است!
کم دیدهام مادری مانند مادر لطفی را! بانویی متجدد که می تواند برای برقراری رابطه انسانی و اجتماعی دامنگستر لازم، سنت هایی را حرمت نهد و بکار گیرد که برخاً قبولش ندارد، و در همانحال اما بی آنکه از متجدد و مدرن بودن و مدرنیته اندیشیدن و رفتار کردنش ذرهایی هم باز بماند! او را از نزدیک بانویی شناختهام که با دریافتن حقایقی اجتماعی از طریق فرزندشریف خویش- انوش، به اشرافیت تباری خود در سیاست پشت کرد، و اما نه به فرهنگ صیقل یافته اشرافیاش! والا "فروغ خانم تاجبخش"ایی که با طنز مهربانانه خود هر رفتار فناتیک را پس می زند و به فرد "خاطی" رفتار مدرن و دمکراتیک را یادآور می شود! مادری که از تک مادر به مادری برای بسیاران بدل شد، داغ دل مادران و همسران داغدیده بسیاری را مرهم نهاد و درد منفرد خود را به درد عمومی در گسترهایی بزرگ فرا رویاند! مادر لطفی، آموزش برساختن ان.جی. او ها را ندیده و برای ساختن آن از کسی خط و ربط نگرفته است تا که مدنی ستیزان وی را به براندازی متهم کنند، او غریزتاً و از اول مدنی رفتار بود و در این ربع قرن، فقط اوج گرفته و به یکی از سمبل های فعالیت مدنی بدل شده است. وجود و روح و جان او تجلی رابطه مدنی است و خانه و امکاناتش متعلق به هر انسانی که از مرگ و آدمکشی بیزار است! او از مادر انوش به مادر خاوران بدل شد و نماد داغداران خاوران و ۶۷ و دهه شصت و دهه های بعد آن گردید. او دادستانی نکرده است تا "دادستان" های عملاً موجود یقهاش را بگیرند و بدرندش، او فقط داد خواه است: دادخواه فرزندش و هزاران دیگر! او پاسخ می خواهد و نه هیچ چیز دیگر! پیامش هم تداوم پرسشی است به درازای بیست و پنج سال- ببخشید سی و اندی سال- و باز ببخشید برای سال های دیگری که زنده بماند و چترش، بر سر همه داغدیدگان و دادخواهان این سرزمین، پهن و گسترده شود: این پیام که، بزرگ آمر قتل فرزندم را می شناسم که او را همگان می شناسند و بیش از همه خود تاریخ، اما از خرد آمرانش می پرسم که نامشان را از صندوقچه های اسرار درآورید و بگوئید که چه کسانی بودند و اکنون بر کدامین مناصب از قدرت حاکم یلهاند؟! بگوئیدم که مجریان فرمان قتل او کیستند و اینک رها و آسوده از هر مجازاتی، برخوردار ازچه نوع پاداش هایند در این نظام وارث ۶۷؟ انوشم را در چه روزی و چه ساعتی کشتید و او را که با درد و غرور زائیدمش و با همه شیره جانم بزرگش کردم، در کجا دفن خاک کردهاید؟ ای عسس ها! بدانید که به من جوابگو هستید و به همسرش و به "خاطره" نیز که در باب پدر می پرسید و می پرسد و نوه هایی که داستان پدر بزرگ را آنسوی آب ها و در هالهایی از سحر شنیدهاند و اما شناعت جنایت آنچنان است که باز باورش نمی کنند! پاسخگوی همه ما هستید: ما مادران و پدران و همسران، ما فرزندان و نوادگان، ما همبستگانو یاران، ما مردم ایران و ما بشریت.
مادر لطفی، بزرگی خود را فقط مدیون نام و خاطره ماندگار انوش نیست، تنها از ایستادگی های نزدیک به دو دههاییاش در برابر گزمه های امنیتی و زندانبانان هر دو رژیم و ماندن پشت درب زندان ها نیست که احترام برمی انگیزد، بزرگترین بزرگی های او امانت در کلید داری خاوران اوست که خانواده های قربانیان بدستش سپردند تا وی را به یکی از نمادهای اصلی پرشمار داغدیدگان دهه جنون و خون شصت بدل کنند و "مادر" چه تحسین برانگیز از این تفویض مقام پاسداری کرد و می کند. امروز مادر لطفی کمتر به لطفی بودنش مشهور است تا که مادر خاوران بودنش! او خود را از داد خواهی به سمبل دادرسی معنوی برکشیده است؛ و این یعنی اینکه او کار خود کرده است! از سوی خودم و سهیلا و بی آنکه از هیچ کسی پرسیده باشم به یقین اما می گویم از سوی هزاران فرزند دیگرش، دستانش را غرق بوسه می کنم، گیس سپیدش را به عطر خاطره می بویم و در برابر درد و تلاش های ماندگارش سر به تعظیم فرود می آورم.
۵۶٨٨۷ - تاریخ انتشار : ٨ شهريور ۱٣۹۲
|