از : peerooz
عنوان : طعنه و کنایه
سرکار و یا جناب پرنا،
با تشکر صمیمانه از محبت و راهنمایی های شما و درک منظور, باید عرض کنم هر سخن جایی و هر گفته مکانی دارد.
حقایق مبارزات و فداکاری ها و از خود گذشتگی ها و تعداد قربانیان بیگناه در فاصله زمانی ۲۸ مرداد تا تغییر رژیم در ۵۷ بقدری روشن و مستند است و بکرات گزارش شده است که قابل اغماض و چشم پوشی نیست. اگر کسی این حقایق مسلم را ندیده بگیرد و در پی جا انداختن فرضیه موهومی باشد که طبق نوشته فلان و گفته بهمان آمریکا با ملاها ساخت و انقلاب راه افتاد چه باید کرد؟
اگر منطق کافی بود اینهمه تاریخ مستند کار خود را کرده بود. و اگر کسی بگوید همسر من " نسبتا " آبستن است و تقاضای ارث نماید همان نیست که با اسناد " نسبتا مستند " ادعای "روشنگری و اطلاع-رسانی " نماید. و بخواهد "این شیوه نقد - .....- علمی و دقیق در فضای فرهنگی/سیاسی ایران جا بیفتد...." ؟ و اگر دگر اندیشی کنایه ای زد که مواظب باش ما ابله نیستیم, به " موافقان خجالتی و غیر خجالتی " متهم شود چه باید گفت؟
ملاحظه میفرمائید؟ بنده کامنت هایم را با تذکر و سوال " نسبتا آبستن " شروع کردم و خیال ادامه نداشتم تا اینکه با " فاکت " ! های متعدد روبرو شدم و بتدریج پاسخ دادم. و بیشتر کامنت های من هم پاسخ به کامنت های دوستان بود وگرنه بنده نه جناب پرچی زاده را میشناسم و نه از باورهای سیاسی ایشان آگاهم. مجددا از محبت و تذکر شما ممنونم.
۵۷۵۴٨ - تاریخ انتشار : ۱۰ مهر ۱٣۹۲
|
از : پرنا
عنوان : چرا این همه زحمت
آقای پیروز,
اجازه بدهید به شما این خرده را بگیرم که شما معلومات خود را همیشه قربانی طعنه گویی می کنید. شما که مایلید در همه ی بحث های مطرح شده در این تارنامه شرکت کنید, شاید شایسته تر این باشد که به جای اینکار از تجربه ها و دانش خود به گونه ای سازنده تر استفاده کنید. اگر بحث ها را فاقد ارزش می دانید, سزاوار نیست اوقتتان را صرف آنها کنید و اگر عزم تصحیح نگاهی را دارید, به گمانم به خوبی می دانید که طعنه گویی در تصحیح, روشی بسیار مخرب است. اگر قصد از وارد شدن به یک بحث, مباحثه و مبازره , به شکل شرکت در یک مناظره باشد, آنگاه طعنه گویی به عزت و جایگاه ما آسیب می رساند. به گمان من در اینگونه موارد,حتی اظهار خشم و بصراحت مخالفت کردن با جانب دیگر بحث , مفید تر از طعنه گوییست. لطفن مرا بببخشید و خدای نکرد به گناه تدریس اخلاق متهمم نکنید. از آنجایی که خودتان به طعنه گویی خود اشاره کردید, من نیز به خود اجازه دادم که تجربیات خود را در اینجا که تنها جای دسترسی به شماست, مطرح کنم. درموضوع مطرح شده در بحث نویسنده نیز, من تعریف شما از فکت را درست می دانم و به گمانم, باور شما به چگونه رخ دادن انقلاب بهمن, به باور من بسیار نزدیک و شبیه است.با احترام
۵۷۵۴۰ - تاریخ انتشار : ۱۰ مهر ۱٣۹۲
|
از : سینا صدرالعلما
عنوان : پرسشی بحق اما شگفت انگیز...
جناب علی کبیری محترم، آخرین پرسش در نوشتارتان میتواند شامل حال جانی کثیف پینوشه هم بشود؟! من در مورد نوشتارتان نظری ندارم اما محمد رضا را سادات پذیرفت و بدرمان سرطان غیر قابل علاجش پرداخت. پینوشه جنایتکار وحشی را هم بهمدست رذلتر خودشان تاچر سپردند.
من تمام بدبختی های عصر جدید را حاصل اراذل کوچ کرده به اتازونی یعنی یانکیهای آمخوار و وحشی و دریده میدانم !! آیا شما در اینمورد نظر دیگری دارید؟
۵۷۵۲۷ - تاریخ انتشار : ۹ مهر ۱٣۹۲
|
از : رضا پرچی زاده
عنوان : ما سطحی نگرها
جناب آقای کبیری، شما بفرمایید ما سطحی نگرها را روشن کنید. بنده سراپا گوشم. مقاله من درباره نقش آمریکا در به قدرت رسیدن اسلامگرایان در ایران بود. درباره رشیدی مطلق چیزی ننوشته بودم که اینجا پاسخگوی آن باشم. شما که این مساله را خارج از موضوع بیان می کنید و بعد یقه مرا بابتش می گیرید، البته به جاست که خودتان درباره اش توضیح بدهید. این گوی و این میدان. ارادت، رضا.
۵۷۵۲۶ - تاریخ انتشار : ۹ مهر ۱٣۹۲
|
از : peerooz
عنوان : انقلاب و یا "به اصطلاح انقلاب"
جناب کبیری،
با تشکر از حسن ظن شما، معلومات فلسفی بنده به حدی نیست که قادر به تعریف و تفسیر ایدئولوژیک انقلاب ها باشم و اینرا به صاحبنظران وامیگذارم.
فضولی بنده در این کامنت ها مبنی بر آن بود که قادر به درک منظور جناب پرچی زاده نبودم. بگمان من منظور ایشان در مقاله " آیا آمریکا آخوندها را در ایران به قدرت رساند؟ " این بود که بین ملاها و امریکا ساخت و پاختی شده و آمریکا آخوندها را در ایران به قدرت رسانده بود.
بنده در کامنت شماره ۵۷۴۴۸ به طعنه از میلیون ها مردم در خیابان و فعالیت دانشجویان در خارج که منجر به گریه شاه در جلو کاخ سفید از گاز اشک آور شد صحبت کردم. ایشان در کامنت ۵۷۴۵۳ فرمودند "... میلیونها ایرانی البته به دلایل مختلفی به حرکت درآمدند، که تنها یکی از آنها سیاستهای آمریکا و پول خرج کردنهایش بود. این هم یک عامل بود دیگر..." . " اینهم یک عامل بود دیگر" !!؟ بهمین سادگی؟
یعنی آنهمه مبارزات پس از ۲۸ مرداد که منجر به این تجمعات و فعالیت ها گردید فرع معامله بین آمریکا و ملا ها بود؟ و در ضمن " اسناد مستند و نسبتا مستند " بتدریج به " فاکت " تبدیل شد.
اکنون اگر شما میخواهید این فعالیت ها و مبارزات را که منجر به تغییر رژیم شد "انقلاب " و یا "به اصطلاح انقلاب" بدانید بسته به میل شماست و منظور از این گفتگو ها روشن شدن این موضوعات است. به نظر من و بسیاری دیگر این تغییرات " انقلاب " بود.
از باب برخوردهای تند هم نگران نباشید. ما به اتهام " موافقین خجالتی و غیر خجالتی رژیم " و " .. ننگ بر چنین کسان باد." عادت کرده ایم. موفق باشید.
۵۷۵۲۵ - تاریخ انتشار : ۹ مهر ۱٣۹۲
|
از : علی کبیری
عنوان : دوستان گرامی
اولاً- مدتی بود که از جناب پیروز خبری نبود و این امر مایه ی نگرانی از سلامتی ایشان شد. بسیار خرسندم که دوباره با حضورشان در اینترنت، غبار نگرانی را از چهره ی پریشان دوستان زدودند.
ثانیاً- مایلم توجه ایشان را به سوآلی که برای آقای پرچی زاده مطرح کرده ام، جلب کنم. خواهشمندم در متن سوآل دقت کافی مبذول دارید تا بلکه گشایشی در امر تحقیق حاصل شود.
ثالثاً- بر خلاف نظر آن دوست محترم و همانطوری که در زیر توضیح داده ام، انقلابی در ایران بوقوع نپیوسته است. انقلاب نتیجه ی نیاز اجتماع به پیشرفت و دگرگونی روابط تولیدی-اجتماعی-سیاسی است. لطفاً این دگرگونی را بصورت علمی ونه احساسی ارزیابی کنید و نه اینکه جایگزینی شیخ با شاه را. اسلام یک دین بشدت ارتجاعیست و ارکان و قوانین این حکومت نه فقط بر اسلام، بلکه بر خرافات شیعه پایه گذاری است. در این میان، ملت ما نقش دلال مظلمه را ایفاء کرده است و به همین جهت نسل جوان از شنیدن کلمه ی انقلاب متنفر و از دست زدن به عمل انقلابی بشدت منزجر است. این پدیده ای که شما در ایران شاهد آن هستید، خطرناکترین نوع فاشیسم از نوع مذهبی آنست.
و اما دوست گرامی آقای پرچی زاده،
ممکنست در دو دیدگاه زیر که ابراز کرده ام، مشخص کنید کجا به همه توپ و تشر زده ام؟ این طرز برخورد شما چیزی جز ستیزِ بدون دلیل و مدرک به منظور شانه خالی کردن از پاسخ منطقی نیست. گمانم برآن بود که شما قصد گام نهادن در امر تاریخنویسی دارید و خواستم با طرح یک سوآل کلیدی، دیدگاه پژوهشگرانه ی شما را وسعت دهم. با عرض پوزش و با کمال احترام بشما خاطر نشان میکنم که دارید بطور سطحی یک پدیده ی تاریخی را ارزیابی میکنید. احمد رشیدی مطلق نه یک نام بلکه رأس هرم یک کودتای سیاسی بود. لطفاً دقت کنید که چگونه این منجلاب با نشر مقاله ای از او، شروع شد و به اوج خود یعنی تعویض جای شاه با شیخ، انجامید. شک نیست که آن کودتا با صرف کمترین هزینه به پیاده نظامی گروههای سیاسی و ملت ایران، به وقوع پیوست. پاسخ این پرسش را بدهید که چگونه سکاندار کشتی ثبات خاورمیانه در عرض کمتر از یک سال از اوج عزت به حضیض ذلت فرو افتاد؟ چرا ژاندارم آمریکا در منطقه آنقدر مورد بی مهری قرار گرفت که حتی اربابان بی مروتش به او که بر اثر سرطان داشت نفسهای آخر را میکشید، نه پناهی دادند و نه حتی آن مدعیان بشردوستی اجازه ی بستری شدنش در بیمارستانی را. چرا چنین شد؟ در پس پرده چه اتفاقی افتاده بود؟ متشکرم.
۵۷۵۲۰ - تاریخ انتشار : ۹ مهر ۱٣۹۲
|
از : رضا پرچی زاده
عنوان : سپاس از دوستان
سپاس از جناب آقای/سرکار خانم پرنا بابت روشنگری. بنده هم اتفاقا منظورم همین بود که چنین اتحادی - به علل فراوان از جمله دخالت خارجی - ممکن نبود، و به همین دلیل هم آخوندها هژمونی یافتند و این شد که شد. منتهی این را باید اصولی شکافت و نشان داد؛ چرا که ما همین مشکل را امروز هم در مخالفت با رژیمی دیگر داریم. بنده هم از شما پوزش می طلبم بابت تندی. شاد باشید.
جناب آقای کبیری، شما هم با این همه توپ و تشر که می زنید، آخرش نظر بنده را تایید می کنید که! بنده هم عرض کردم که هیچ انقلابی در خلاء ایدئولوژیک روی نمی دهد، و مجموعه ای از عوامل عملی را شامل می شود. نامه احمد رشیدی مطلق به هر منظوری و به دست هر کسی که نوشته شده بود، نتیجه اش این شد که آخوندها بدینوسیله از احساسات مذهبی مردم سوء استفاده کردند و مردم را بر شاه شوراندند. توجه بفرمایید که بنده نه سلطنت طلبم و نه هیچ علاقه ای به بازگشت سلطنت دارم، اما حقیقت همین است که توده ها بیشتر بر اثر تحریک احساسات مذهبی شان بر شاه شوریدند تا به هوای دموکراسی. این «چپها» که شما می فرمایید هم خود متاسفانه از عوامل اصلی این بلبشو بودند. داستان طولانی این قضایا را خود بهتر می دانید، و بنده اینجا واردش نمی شوم. منتهی این را باید شدیدا متذکر بشوم که چپها امروز هم متاسفانه عمدتا بلاتکلیف هستند و نمی توانند موضعی اصولی-عملی در قبال جمهوری اسلامی و غرب اتخاذ کنند. در این باره، در پاسخ به فراخوان اخبار روز، قبلا مقاله ای کوتاه نوشته ام که لینکش را برای شما می گذارم.
https://www.balatarin.com/permlink/۲۰۱۲/۱۱/۳/۳۱۸۸۰۵۱
۵۷۵۱۷ - تاریخ انتشار : ۹ مهر ۱٣۹۲
|
از : peerooz
عنوان : فیل
جناب کبیری،
گرچه من مخاطب شما نیستم ولی سعی میکنم بار دیگر آنچه را که گفتم تکرار کنم که شاید مفید باشد.
تا زمانی که آفتاب ( فکت = حقیقت بدون شبهه = اسناد محرمانه سیاسی ) طلوع نکند ما به اعضای مختلف فیل - و اسناد مستند و نسبتا مستند ( نسبتا آبستن ؟) - دست میمالیم. اکثر قریب به اتفاق " فکت های " منتشر شده نظریات کسانی ست که مستقیم و یا غیر مستقیم در این جریان دست داشته و یا ذی النفع بوده اند و یا آنکه منظور سیاسی دارند. اما در اینکه انقلابی رخ داده است گمان نمیکنم کسی شکی داشته باشد. و این بدان معناست که حکومت و یا دولت با جنبش اعتراضی همه گیر سقوط کرد و چیز دیگری - خوب یا بد - جانشین آن شد.
۵۷۵۱۴ - تاریخ انتشار : ۹ مهر ۱٣۹۲
|
از : علی کبیری
عنوان : استدلال براساس معلول بجای علت!
آقای پرچی زاده
پیش از آنکه توجه خود را به این معطوف کنیم که آیا آخوندها را آمریکائیها به قدرت رساندند یا به قدرت رسیدن آنها محصول انقلاب مردم بود، باید ابتدا علت جابجائی شاه با شیخ را مورد بررسی قرار دهیم. به نظر من انقلاب در ایران میتوانست بر اساس نیاز تاریخی مبرم جامعه به تغییر ساختاری باشد. ولی سوآل اینجاست که رهبری این تغییر ساختاری را چه جریانی به عهده بگیرد. شک نیست که رهبری این انقلاب را میبایستی نیروهای خواهان تغییر برای پیشرفت به عهده میگرفتند. منتها در غیبت این نیروها در عرصه ی جامعه، آخوندها رهبری این به اصطلاح انقلاب را عهده دار شدند. چرا من میگویم "به اصطلاح انقلاب" و نه "انقلاب"؟ اگر نقطه ی شروع این جریان را در نظر بگیرید، اعتراضها و راه پیمائیها پس از نشر آن نامه ی معروف منتسب به احمد رشیدی مطلق در روزنامه ی اطلاعات، شروع شد. درآن نامه ی مرموز منتسب به امر شاه، خمینی بدون هیچگونه مقدمه ای مورد توهین قرارگرفته بود. سپس آخوندها با بست نشستن ها و راهپیمائیها و تبلیغات ضد حکومتی، مردم را به دنبال خودشان کشاندند و پس از آن گروهها و دستجات به اصطلاح سیاسی هم به آنها ملحق شدند. بنابراین، باید به این واقعیت اذعان کنید که اگر آن نامه ی کذائی در آن برهه ی زمانی منتشر نمیشد، انقلابی هم در آن زمان به این شکل رخ نمیداد. پس قبول کنیم که در ابتدای امر عوامل آخوندی به بهانه ی اعاده ی حیثیت از آخوند خمینی، به میدان آمده و سپس مردم دین زده به دنبال آنها راه افتادند و بعد هم گروهها و دستجات معروف به سیاسی به آن جمع ملحق شدند. به عنوان یک شاهد عینی باید خاطر نشان کنم که از اوّل تا آخر رهبری این به اصطلاح انقلاب، به عهده ی آخوندها بود. به همین علت هم اینجانب در آن زمان و هم اکنون نیز، آنرا به عنوان یک انقلاب بشمار نمیآورم. دینی بنام اسلام که در بدو شروع بضرب شمشیر و قتل و کشت و کشتار و غارت و تجاوز به مال و ناموس غیر باورمندان، به مردمان تحمیل شده و در عرض این دوران ۱۴۰۰ ساله بجز افت جوامع و عقب ماندگی پیروانش، حاصلی نداشته، نمیتوانست معجزه ای بنام انقلاب از خود بروز دهد. متأسفانه این جریان ارتجاعی را در زرورق انقلاب به ملت ما قالب کردند و هنوز هم جریانهای آخوندی هر روزه با بوق و کرنا آنرا انقلاب مینامند و زیر نام آن دست به هر گونه اعمال نامردمی، میزنند. در آن زمان نیروهای مدعی چپ بعلت ضعف تئوریک و عدم شناخت جامعه، قادر به درک این جریان انحرافی نشده و تحت تأثیر آن به دنبالش روانه شدند. گروههائی چون نهضت آزادی و مجاهدین خلق هم که بعلت هسته ی مذهبیشان، نمیتوانستند جز پیروی از آن جریان انحرافی عمل کنند. میماند نیروهای به اصطلاخ ملی، که رهبری آنها در خواب هم نمیدیدند که روزی انقلاب راه بیاندازند. پس بیآئیم و کلاههایمان را به اصطلاح قاضی کنیم که چرا آن نامه ی کذائی منتسب به احمد رشیدی مطلق در روزنامه ی اطلاعات چاپ شد؟ دلیل آنرا شما که معتقد به فکت یا فاکت یا مدرک محکمه پسند هستید، برای ما روشن کنید که سری که درد نمیکند چرا به آن دستمال می بندند؟ خمینی که در نجف اشرف زیر سایه ی صدام حسین به کار درس و فحص خودش مشغول بود، چرا با آن نامه به او بند کردند و جرا از عراق تکانش داده و در نهایت به زیر درخت سیب نوفل لوشاتوی پاریس رهنمودش کرده و همه جور امکانات در اختیارش گذاشتند تا رهبری آن انقلاب را عهده دار شود؟ مگر نه آنکه او فردی خشک مغز و متحجر و فناتیک بود؟ گذشته اش همچه واقعیتی را عیان میکرد و کتاب "حکومت اسلامی" اش هم که موید آن خشک مغزی و تحجر فکری را میداد. به این سوآل کلیدی پاسخ دهید.
۵۷۵۰۹ - تاریخ انتشار : ٨ مهر ۱٣۹۲
|
از : پرنا
عنوان : چرا این همه زحمت
آقای نویسنده, من متاسفم که شما آنچه من نوشتم را حمل بر تحقیر خود نموده اید. جمله ی ناشیرین من که خود نیز دوستش ندارم, خطاب به کسانیست که انقلاب ۵۷ را تولید آمریکا می دانند که گمان نمی کنم شما را شامل شود. امیدوارم که شما جوان باشید که اگر نباشید آنگاه تصور یک ارتش ملی در ایران آن زمان, رفاقت و موافقت شاه دوستان و بختیار , کمونیست ها,چریکها و اسلامیهای حاکم بر مساجد و هیئتهای آشورایی,آن هم در دوران جنگ سرد اشتباهاتی کلانند. بسیار کلان. امروز در نبود جنگ سرد بسیاری از معادلات سیاسی تغیر کرده اند. باز هم از اینکه سبب رنجش شما شده ام, صمیمانه متاسفم. با احترام.
۵۷۵۰۶ - تاریخ انتشار : ٨ مهر ۱٣۹۲
|