از : بهرام خراسانی
عنوان : نگاهی تازه و سخنی خردمندانه
جناب نیکفر
با درود، و سپاس از سخن خردمندانه شما
از سالهای پایانی دهه ۱۳۴۰ تا پیش از انقلاب ۵۷، چند سالی در زندان بوده و از آغاز انقلاب ۵۷ تا سال سال ۶۷، همواره در خطر دستگیری و کشته شدن بوده ام، بی آنکه به مشی مسلحانه باور داشته و گامی در آن راه گذاشته باشم. شاید اگر یکی دو تصادف کوچک نبود، اکنون با شما همسخن نبودم. همانگونه که اگر یکی دو تصادف کوچک نبود تفاوتهای کمی پدید میآمد، اکنون بسیاری از گرامیان جان باخته، هنوز در این جهان میزیستند. از آغاز دهه ۶۰ نیز، از نزدیک در جریان رویدادهایی که از آن سخن گفتید، بوده ام. اما اگر نخواهم بر حقیقت سرپوش بگذارم، این نخستین باری است که با نگاهی تازه با این رویداد رو به رو میشوم و حس میکنم کسانی به پرسشی که مرا می آزرد و نمیدانستم چگونه آن را بر زبان آورم، روشنی بخشیده اند. این نگاه البته به این معنا نیست که نفس رویداد و یا داوری ارزشی پیرامون سرشت بیدادگرانه آن در ذهن من دگرگون شده باشد. بلکه از جا به جایی نگاه از یک نگاه مویه گرانه و گاه شخصی، به نگاهی برپایهی فلسفه تاریخ و همچون واشناسی ژرف اندیشانهی یک پرسش برخاسته از یک رویداد اجتماعی بوده است. که اگر گزینش آگاهانه آن رفتگان قرار باشد دست آوردی داشته باشد، تنها در این نگاه تازه است که چنین خواهد شد. خوشبختانه این نگاه، در گزارش جلسه بزرگداشت اعدامشدگان ۲۰ مهر ۱۳۹۲که من در "اخبار روز" خواندم، چیره بود. راستش را بخواهید، خواندن این نوشتار که در آغاز خواستم با بی تفاوتی از آن بگذرم (و نیز خواندن سخنان جناب تابان)، کمی مرا تکان داد. شاید یک دلیلش نگاه ژرف و فلسفی به موضوع، و دوری گزینی از مویه گری بود که این اثر را در من داشت. آنگاه که شما نوری تازه به جام شوکران سقرات و اثر پایدار تاریخی آن افکندید. اثری که البته نه من تا ۲۰۰۰ سال دیگر چشم به راه آن توانم بود، نه با آن گستره رخ خواهد داد. با این تکان؛ من بی اراده در ذهن خود دست به یک همسنجی زدم بی آنکه هنوز به نتیجه ای رسیده باشم. این همسنجی، میان تأثیر کمابیش چشمگیر سخنان دادگاه گلسرخی و دانشیان در فضای عمومی آن روزها بود، با کشتارهای دسته جمعی و بسیار گسترده جوانان در خیابانها و زندانها از همان آغاز انقلاب بود تا سال ۶۷. به پنداشت من، هم خودآگاهی و شناخت اجتماعی گلسرخی و دانشیان از سرشت رویدادها در همسنجی با سرشناسان جان باختگان دهه کمتر، و هم آن دو نفر دست کم دربرابر سدها نفر نیروی چپ، کم شمار بودند. اما به راستی همانگونه که آقای معماریان شاره کرده است، اثر آن دو یا چند نفر، از اثر این سدهه نفر بسی بیشتر بوده است. چرا؟ من هنوز نمیتوانم سخن روشنی بر زبا آورم، اما میپندارم که خشونت بسیار آشکار حکومت جمهوری اسلامی، دربرگیرنده همه پاسخ نیست. اکنون و در همین آن نیز، آغاز به اندیشیدن دوباره پیرامون آن کرده ام. از این رو، من هم اکنون بیش از این سخنی نتوانم گفت اما به راستی اگر این چند خط را نمینوشتم، احساس بدی داشتم. این چند خط نیز تنها سپاس از شما و دیگر شرکت کنندگان به ویژه جناب تابان و جناب معماریان، و نگاه تازه شما به زخمی ناسور و کهنه بود. زخمی که با این نگاه تازه، شاید ابزاری شود برای پیشگیری از بازآفرینی آن در ایران و هرجای دیگر. همچنین برای اینکه کسی چون پورمحمدی، نتواند به دولتی راه یابد که ادعای بهبود دارد. و یا اینکه اگر به راستی دولت تازه هدف بهبود دارد، چرا پورمحمدی با گردن برافراشته میتواند به آن راه یابد. شاید به زودی نظر خود را درباره این پرسش آخر بدهم، اما اصل پرسش برخاسته از آن نگاه تازه، هنوز برای من یک پرسش است که تشنه پاسخ ژرف آن هستم.
بهرام خراسانی
۲۳ مهرماه ۱۳۹۲
۵۷٨٨۱ - تاریخ انتشار : ۲٣ مهر ۱٣۹۲
|
از : اروان کیانی
عنوان : خاطرات خانم ماهباز
خانم ماهباز گرامی
خواستم خبری را بهتان برسانم که شاید برایتان جالب باشد ان اینکه کتاب خاطرات شما در ایران دست بدست میگردد.
با احترام
اروان کیانی
۵۷٨۶٣ - تاریخ انتشار : ۲۲ مهر ۱٣۹۲
|
از : شهین
عنوان : چه درسها که باید آموخت
براستی این سخنان پیام بزرگی دارند. در ترحم نگریستن به آن بزرگان مثل این میماند که خود را در جایگاهی بلند بالا تر ببینیم. به لحاظ فکر، دانش، فهم. اما خوب باید نگریست آیا آن مایه از فداکاری و عشق و میل به از خود بخشیدن که در آنها بود، ذره ایش در ما هست؟ شاید ما مقالات وکتابهای بیشتری خوانده و یا نوشته باشیم، اما از آن مایه ی تصلی که انسان دوستی و سخاوت است چقدر در خود سراغ داریم. کیست که باید در دیگری به ترحم بنگرد؟
۵۷٨۵۴ - تاریخ انتشار : ۲۲ مهر ۱٣۹۲
|
از : عفت ماهباز
عنوان : حقیقتشان را به یاد آورید
حقیقتشان را به یاد آورید
سعید عزیز
با تشکر از این مطلب پر بار و زنده ات .پر بار از این رو می اموزد مرا در چرایی انانی که سربلند بر سر دار رفتند. و زنده از آن رو که زندگی با یاد این سربلندان بدین گونه شکل زیباتری می گیرد .گفتارت به من روح زندگی داد همانگونه درخت سیبی که در حیاط خانه به نام شاپور کاشتم پر از سیب سرخ است همانگونه که تو ان را حقیقت می نامی
« وجود آنان، ابراز وجود بود. منفعل نبودند، حرفی برای گفتن داشتند حتّا اگر ساکت میبودند.
اگر میخواهید یاد آنان زنده بماند، حقیقتشان را به یاد آورید! قربانی محض به موضوع ترحم محض تبدیل میشود. این قربانیان به ترحم نیاز ندارند. به بازگویی حقیقتشان نیاز دارند که دگراندیشی و مقاومت و طغیان است»
فیلسوفان به گسترش اندیشه کمک می رسانند همانگونه که در این مطلبت و موضوعی که چند سال پیش در شهر کلن در یادمان "زندگان حقیت" گفتی و نوشتی راستش از خواندن این مطلب لبخد همکلاسی ات شاپور را دوباره بر لبش دیدم و و لبخند علی و حیدر و فردین سهیلا و پروین وهمه ان عزیزانی که برای آزادی جان باختند .
با سپاس تمام
عفت ماهباز
۵۷٨۴۲ - تاریخ انتشار : ۲۱ مهر ۱٣۹۲
|