سیاسی دیدگاه ادبیات جهان - مقالات و خبرها بخش خبر آرشیو  
   

تداوم حیات حزب یا افول آن؟ - بهروز خلیق

نظرات دیگران
اگر یکی از مطالبی که در این صفحه درج شده به نظر شما نوعی سوءاستفاده (تبلیغاتی یا هر نوع دیگر) از سیستم نظردهی سایت می‌باشد یا آن را توهینی آشکار به یک فرد، گروه، سازمان یا ... می‌دانید لطفا این مسئله را از طریق ایمیل [email protected] و با ذکر شماره‌ای که در زیر مطلب (قبل از تاریخ انتشار) درج شده به ما اطلاع دهید. از همکاری شما متشکریم.
  
    از : الف رستمی

عنوان : کاش
کاش به جای کنایه و بذله گویی، مطالبی را که گفتم نمی فهمم بیشتر توضیح می دادید.
عالمان احتمالا هیچ جمله ای را «با نمی فهمم» شروع نمی کنند .... تکه کلام عالمان بیشتر تا آنجا که من می دانم : «همانطور که گفته ام» است.
متاسفانه من مثل شما فکر نمی کنم که پاسخ همه سئوال هایی که خلیق مطرح می کند را می دانیم و همان است که شما داده اید. از سوی دیگر به نظرم می رسد پاسخ های خلیق هم پاسخ معضلات واقعی ما نیست و این سئوال ها و معضلات دستاویز توجیه راستگرایی هایی می شود که در واقع نوعی انحلال طلبی و ذوب در نولیبرالیسم معاصر است.
در هر حال اگر شما سخنان مرا کنایه آمیز و از جایگاهی مثلا بالاتر برداشت کردید، حتما ضعفی هم در نحوه بیان من بوده است. برایتان ارزوی بهروزی دارم.
۵٨۵۷۱ - تاریخ انتشار : ۲٣ آبان ۱٣۹۲       

    از : مسعود بهبودی

عنوان : الف رستمی
خیلی ممنون.
اگر فرصت کردید، قدری منت بر سر کسانی بگذارید که به جای علافی و هرزه گردی مغز خواب آلود خود را اندکی بکار انداخته اند و به قول شما چیزهائی را رونویسی کرده اند که بعضی از علما نمی فهمند.
تمام کامنت علما با شعار «من نمی فهمم» شروع می شود و با تخطئه و تهدید قاطعانه ای به پایان می رسد.
ببخشید.
بار دیگر، دیگر شما را به اتلاف اوقات شریف تان به خواندن جفنگیات مان مجبور نخواهیم کرد.
بهتر هم همین است.
بنی بشر باید چیزهائی را بخواند که می فهمد.
۵٨۵۴۷ - تاریخ انتشار : ۲۱ آبان ۱٣۹۲       

    از : الف رستمی

عنوان : کمی و نه کیفی
نمی توانم بفهمم بررسی تعداد افراد عضو احزاب در برخی از کشورهای توسعه یافته اروپایی چه ربطی با نیازهای تشکیلاتی چپ در یک کشور جهان سومی دارد و مثلا چرا نمونه های اروپای شرقی یا احزاب در خاورمیانه یا هند یا پاکستان و ترکیه به جای کشورهای غربی مورد بررسی قرار نمی گیرند.
نمی توانم بفهمم ایا این کاهش تعداد به معنی کاهش نقش این احزاب در حیات سیاسی کشور شده است؟ و یا شیوه های سازماندهی کار سیاسی دچار تغییراتی اساسی شده است؟
نمی فهمم بحث ها با آقای بهبودی چه ربطی با این نوشته خلیق داشت؟
و نمی فهمم یک مقاله ژورنالیستی با دو مرجع خیلی عمومی که هیچ اطلاعات تازه ای ندارد و رو نویسی از مقاله هایی است که در این زمینه انتشار یافته چطور می خواهد مبانی تشکیلاتی نوینی را پی بریزد که از دید نویسنده مقاله گویا همه در آن مانده اند!؟
منتظر می مانم تا بخش های بعدی نوشته انتشار یابد.
۵٨۵۴۲ - تاریخ انتشار : ۲۱ آبان ۱٣۹۲       

    از : مسعود بهبودی

عنوان : تأمل روی اندیشه ای
خیلی ممنون از هماندیشی.
کامنت شما را اجازه بدهید بعدا تجزیه و تحلیل کنیم.
اکنون فقط به اندیشه ای از کامنت شما می پردازیم:

تئوریسین های اتحاد شوروی موضوع دوران کنونی را، دوران گذار از سرمایه داری به سوسیالیسم نامیدند.
تصور آن ها این بود که سرمایه داری فرو می پاشد و جای آن را سوسیالیسم می گیرد. (خلیق)

۱
از این حکم (جمله) شما معلوم می شود که در قاموس شما، مفاهیم و احکام (کلمات و جملات) زاده ذهن برخی از تئوریسین ها هستند.
یعنی چیزهائی سوبژکتیف اند.
تئوریسین های شوروی تصور و تخیلی در کله دارند و بر اساس آن تصور و تخیل و شاید هم آرزو حکم «دوران ما دوران گذار از سرمایه داری به سوسیالیسم است» را سرهمبندی می کنند.
این نظر را فلاسفه بورژوائی واپسین (امپریالیسم) از جمله پوپر هم نمایندگی کرده اند و می کنند.

۲
سیر و سرگذشت مفاهیم و احکام از هر نوع اما حدیثی دیگر دارد:
مفاهیم و احکام نتیجه تجرید و یا انتزاع منطقی و فکری چیزها، پدیده ها، سیستم ها و روندهای عینی و واقعی اند:
مفهوم «درخت» نتیجه انتزاع سرو و سپیدار و صنوبر و سیب وسنجد و غیره است.
حکم «درخت از طریق کلروفیل برگ ها انوار ماورای بنفش را و یا گاز کربنیک هوا را جذب می کند و گاز اکسیژن را به محیط زیست پس می دهد» نه جمله ای سوبژکتیف محض و زاده خیال این و آن، بلکه نتیجه انتزاع نتایج آزمایشات عملی و عینی مختلف است.
یعنی مفهوم و حکم هر دو منشاء واقعی ـ عینی دارند.
اگر سرو و صنوبر و غیره نبودند، مفهوم درخت تشکیل نمی شد.

۳
مفهوم «دوران» نیز منشاء عینی ـ واقعی دارد:
چیزی دلبخواهی و خیالی و سوبژکتیف نیست.
دوران یعنی چی؟
وقتی می گوییم دوران برده داری و یا فئودالی منظورمان چیست؟

۴
دوران برده داری مقطعی از تاریخ بشری است که در طول آن فرماسیون اجتماعی ـ اقتصادی اشتراکی اولیه و بقایای فرماسیون واره های ماقبل، مثلا توحش، بربریت و غیره در مقیاس جهانی دچار تجزیه و تلاشی می گردند و گذار به فرماسیون اجتماعی ـ اقتصادی برده داری در مقیاس جهانی صورت می گیرد:
دوران مشخص کننده مقطعی از روند توسعه تاریخی است، که تا رسیدن بدان، گذشته مغلوب می گردد و آینده قوام می یابد.
دوران تجسم دیالک تیک تلاشی و تشکیل است:
تلاشی فرماسیون های اجتماعی ـ اقتصادی کهنه و تشکیل فرماسیون اجتماعی ـ اقتصادی جدید:
دوران تعیین کننده خطوط اصلی زمان حال تاریخی در رابطه با گذشته و آینده است.

۵
دوران برده داری مقطعی عینی و واقعی است که در آئینه ضمیر تئوریسین ها منعکس می شود و هیئت مفهوم و یا حکم به خود می گیرد:
درست بسان سرو و صنوبر و غیره.

۶
در دوران برده داری طبقه اجتماعی برده دار نه نیروئی مرتجع، بلکه نیروی اجتماعی اصلی پیشرفت اجتماعی در شرایط تاریخی مربوطه است.
انقلابی است.
در این شرایط دفاع از فرماسیون اجتماعی ـ اقتصادی اشتراکی اولیه نه در جهت توسعه تاریخی، نه به نفع بشریت، بلکه نشانه ارتجاع و بر خلاف منافع بشریت است.
در نگاه سرسری حیرت انگیز است.
ولی برای تمیز ترقی از ارتجاع معیاری لنینی و مطلقا علمی وجود دارد و آن توجه اکید به ترمز و یا توسعه نیروهای مولده مادی جامعه است:
جامعه اشتراکی آغازین فرومی پاشد.
برای اینکه به مانعی در راه توسعه نیروهای مولده مادی جامعه بدل شده است.
نظام برده داری تشکیل می شود، برای اینکه به توسعه نیروهای مولده مادی جامعه بشری منجر می شود.
گیرم که به بهای خشونت و خون و زور و قلدری و جنگ و کشتار و سلب آزادی از اعضای همبود و جامعه.
این روند عینی جامعه (تاریخ) است که تعیین کننده محتوای دوران است و نه این و آن.

۷
پس از تشکیل و تحکیم و توسعه برده داری، مناسبات تولیدی برده داری به مانعی در راه توسعه نیروهای مولده بدل می شود.
اینجا ست که طبقه حاکمه (برده دار) تحول کیفی منفی می یابد و به طبقه برده دار واپسین بدل می شود که از سر تا پا ارتجاعی، خردستیز، خصم پیشرفت اجتماعی و بشریت است.
اگر شما به فلسفه یونان توجه کنید به مکاتب ارتجاعی و انقلابی برخورد می کنید.
تمایز کیفی میان طبقه برده دار آغازین و برده دار واپسین بر اساس همین تحول کیفی طبقه حاکمه صورت می گیرد.
نطفه های نظام فئودالی در بطن همین نظام برده داری تشکیل شده و اکنون برونی می شوند:
تضاد درونی نامرئی، برونی و مرئی می شود و دوران نوینی به نام دوران فئودالی آغاز می گردد:
دوران تعیین کننده نیروی اجتماعی اصلی پیشرفت اجتماعی در شرایط تاریخی مشخص است.

۸
بورژوازی از اواخر قرن نوزدهم دیگر بورژوازی مترقی آغازین با نمایندگان غول آسائی از قبیل کانت و فیشته و هگل و فویرباخ نیست.
بلکه به بورژوازی واپسین استحاله یافته است.
اگر کانت و هگل و غیره خرد و فلسفه و پیشرفت و هومانیسم و روشنگری را بر پرچم انقلابات بورژوائی نقش کرده بودند، بورژوازی واپسین با فلاسفه ای از قبیل شوپنهاور و نیچه و هایدگر و غیره همه دستاوردهای فکری، فلسفی و فرهنگی بورژوائی آغازین را زنده بگور می کند و خردستیزی (ایراسیونالیسم)، هومانیسم ستیزی، روشنگری ستیزی و فلسفه ستیزی را توسعه می دهد، تدوین می کند و به دشمنی آشتی ناپذیر در مقابل بشریت بدل می شود.

۹
با انقلاب اکتبر ناقوس تعویض محتوای دوران به صدا در می آید.
تعیین کننده محتوای دوران نه این و آن، بلکه پایان ظرفیت انقلابی بورژوازی و ورود طبقه کارگر به صحنه تاریخ است.
بود و نبود جنبش های بزرگ کارگری و کشورهای کمونیستی تغییری در محتوای عینی دوران نمی دهد.

۱۰
ضمنا مفهوم «عصر» در باستان شناسی و اقتصاد و جامعه شناسی و غیره را نباید با مفهوم فلسفی «دوران» عوضی گرفت:
باستانشناسی و غیره برای تسهیل تحقیقات خود و طبقه بندی موضوع بررسی خود کشف هر عنصر شیمیائی و استعمال آن را در وسایل تولید و شکار و غیره عصر نامیده است:
عصر سیلیسیوم (حجر، سنگ)، عصر آهن، عصر مس، عصر برنز
علوم منفرد دیگر تغییرات آب و هوا را با مفهوم عصر نامگذرای کرده اند:
عصر یخبندان و غیره

۱۱
با مفاهیم و مقولات علوم منفرده نمی توان چیزها، پدیده ها، سیستم ها و روندهای عام جامعه بشری را درک کرد و توضیح داد.
فلسفه تاریخ (جامعه) ماتریالیسم تاریخی نام دارد که گنجینه عظیمی از مفاهیم، مقولات، قوانین و تئوری ها را توسعه داده است.
۵٨۵۱۲ - تاریخ انتشار : ۲۰ آبان ۱٣۹۲       

    از : بهروز خلیق

عنوان : پیرامون عصر فراصنعتی
آقای مسعود بهبودی!
عصر فراصنعتی به جا در متن به کار برده شده است. برخلاف نوشته شما، سیر تحولات تاریخی تنها بر پایه نظام های اقتصادی ـ اجتماعی تعریف نمی شود. شما اگر به منابع تاریخی مراجعه کنید، خواهید دید که یکی از شاخص های تقسیم تاریخ به دوره های مختلف، ابزارها و تکنولوژی بوده است. شما حتما "عصر سنگی"،"عصر مفرخ" و "عصر آهن" را شنیده اید که چندین هزار سال زندگی انسان ها را فراگرفته بود.

عصر صنعتی هم که واژه شناخته شده ای است. این دوره از دگرگونی‌های بزرگ در صنعت، کشاورزی و حمل و نقل است که در اوسط قرن هجدهم از انگلستان آغاز شد. انقلاب صنعتی در انگلستان در سه زمینه بافندگی، ذغال سنگ و ذوب آهن نمود یافت.

عصر فراصنعتی که ابتدا توسط دانیل بل به کار برده شد به دوره پست فوردیسم، جامعه اطلاعاتی، اقتصاد دانش محور و جامعه شبکه گفته می شود که از دهه های آخر قرن گذشته شروع شده است.

تحول در تکنولوژی بستر ساز تحولات اجتماعی است. مارکس نخستین کسی بود که به این امر مهم یعنی رابطه بین تحولات اجتماعی و تکنولوژی توجه کرد. از نگاه او تحول از دنیای پیش مدرن به دنیای مدرن، از سنت به مدرنیته، پایه هایش را در تحول در تکنولوژی پیدا می کند. اگر آسیاب دستی فئودال ها را با خود به همراه آورد، آسیاب بخاری سرمایه دار صنعتی را در پی داشت (کارل مارکس، فقر فلسفه: پاسخ به فلسفه فقر پرودون).

ما در عصر تکنولوژی اطلاعاتی و ارتباطی قرار داریم. این عصر به عنوان عصر فراصنعتی در علوم اجتماعی به کار برده می شود. انقلاب تکنولوژی اطلاعاتی و ارتباطی با سرعتی شتابان در کار شکل دهی دوباره بنیان مادی جامعه انسانی است.

شما نوشتید که "دوران کنونی دوران گذار از سرمایه داری به سوسیالیسم است". تئوریسین اتحاد شوروی موضوع دوران کنونی را، دوران گذار از سرمایه داری به سوسیالیسم نامیدند. تصور آن ها این بود که سرمایه داری فرو می پاشد و جای آن را سوسیالیسم می گیرد. اما در واقعیت اتحاد شوروی و متحدین او فروپاشیدند و جای خود را به سرمایه داری دادند. سرمایه داری تقریبا تمام جهان را فراگرفته است. طبعا برای ما به عنوان نیروی چپ مطلوب این است که سوسیالیسم در سطح جهانی جای سرمایه داری را بگیرد. ولی مطلوب ما با واقعیت فاصله زیاد دارد. شما چگونه و برچه پایه ای می گوئید ما در دوران گذار از سرمایه داری به سوسیالیسم قرار داریم. چگونه می توانید آن را تبیین کنید. اگر تئوریسین های شوروی آنزمان چنین ادعائی داشتند، برپایه وجود "سوسیالیسم عملا موجود" بود. تصور آن ها این بود که مداوما از کشورهای سرمایه داری کاسته شده و برتعداد کشورهای "سوسیالیسم عملا موجود" افزوده خواهد شد. اما روندها در جهت مخالف پیش رفت و بر تعداد کشورهای سرمایه داری یکباره افزوده شد. کدام روندها در سطح جهانی در جهتی که شما مدعی هستید، جریان دارد. شما اگر چنین روندی را می بینید قلم بردارید و این روندها را توضیح دهید. صاحب نظران چپ چنین ادعائی ندارند. چون واقعیت ها را می بینند و ذهن و تمایلات خود را جای واقعیت نمی گذارند. واقعیت ها، روندهائی که بتوان برپایه  آن ها نتیجه گرفت که ما در دوران گذار از سرمایه داری به سوسیالیسم قرار داریم، نشان نمی دهد.
۵٨۵۰٨ - تاریخ انتشار : ۲۰ آبان ۱٣۹۲       

    از : مسعود بهبودی

عنوان : دوران و یا عصر یک مفهوم فلسفی است.
« این امر از یکسو نشانگر ضرورت نوسازی احزاب سیاسی در عصر فراصنعتی است» (خلیق)

عصر فراصنعتی نداریم.
مفاهیم انعکاس معنوی واقعیات امورند.
تصاویر چیزها، پدیده ها، سیستم ها و روندهای عینی واقعا موجود اند:
بنابرین و به همین دلیل باید میان مفهوم و شیئ تصویر برداری شده (منعکس شده) انطباق وجود داشته باشد.
کسی اصولا حق ندارد، اگر ذره ای پای بندی به حقیقت عینی داشته باشد، رابطه یاد شده را تخریب کند:
جامعه بشری بسته به زیربنایش (بسته به مناسبات تولیدی حاکم، بسته به ساختار اجتماعی ـ اقتصادی اش) تعریف و تعیین می شود ونه بسته به وسایل تولید و سطح توسعه وسایل تولیدش:
به همین دلیل در فلسفه تاریخ (جامعه) دوران و یا عصر لولهنگ نداریم.
عصر چماق سنگی و یا عصر چماق چوبی نداریم.
عصر خیش و گاو آهن نداریم.
اما عصر و یا دوران اشتراکی اولیه داریم.
دوران برده داری داریم.
دوران فئودالی داریم.

دوران و یا عصر و یا (Epoche) یک مفهوم مهم فلسفی عام است و تعریف ثابت و استاندارد دارد:
دوران عبارت است از یک مقطع تاریخی معین در تاریخ جامعه بشری.
دوران مشخص کننده مقطعی از روند توسعه تاریخی است، که تا رسیدن بدان، گذشته مغلوب می گردد و آینده قوام می یابد.
دوران تعیین کننده خطوط اصلی زمان حال تاریخی در رابطه با گذشته و آینده است.
دوران ـ علاوه بر این ـ تعیین کننده نیروی اجتماعی اصلی پیشرفت اجتماعی در شرایط تاریخی مشخص است.

دوران کنونی دوران گذار از سرمایه داری به سوسیالیسم است.
در این زمینه دهها کتاب مفصل نوشته شده است.
مفهوم فلسفی دوران را که نمی توان به دلخواه و بسته به میل و هوس خویش تعریف و عملا تحریف کرد.
فلاسفه طبقه حاکمه برای تحمیق مردم و عوامفریبی از تحریف مفاهیم استاندارد علمی و فلسفی شروع به کار می کنند و به مفاهیم من درآوردی از این قبیل می رسند.
این جور مفاهیم انعکاس درست و راستین واقعیات امور مربوطه نیستند و ارزش علمی ندارند.
۵٨۴٨۰ - تاریخ انتشار : ۱۹ آبان ۱٣۹۲       

  

 
چاپ کن

نظرات (۶)

نظر شما

اصل مطلب

   
بازگشت به صفحه نخست