از : بهروز
عنوان : پرچم خونین عدالتخواهی برافراشته تر از همیشه
امثال گنجی هزار سال آسمان و ریسمان به هم ببافد و درباره خشونت اپوزیسیون حرف بزند، فرخ نگهدار هزار سال دیگر در بوق اولترااپورتونیستی خود بدمد، هزار سال زرادخانه های سبز و نبفش بر خون سرخ هزاران جانباخته جنبش خاک فراموشی و سکوت بپاشند برچم سرخ خونخواهی جانباختگان را بر زمین نخواهیم گذاشت. از نظر سیاسی، اگر میخواهید به مفلوکانی چون گنجی و نگهدار و بهنود و شرکاء کمک کنید آن ها را به زیر تازیانه نقد بیرحمانه بکشید این به نفع آنان است اگر تا به جال نیز بیشتر به پرتگاه عفونت تاریخی نغلتیده اند به خاطر همین نقدهای بیرحمانه است، و الا آن که از نقد بی پروا و بدون مماشات می ترسد به حرکت تدریجی به سمت سقوط ادامه می دهد، چرا که آن کس یک موضع ارتجاعی را توجیه و تطهیر می کند خود مجبور است در موضعی ارتجاعی تر بایستد چون مجبور به تئوریزه کردن آن است.
۵٨٨۶۰ - تاریخ انتشار : ۴ آذر ۱٣۹۲
|
از : صادق شکیب
عنوان : یاد آوری دوستانه
احمد عزیز هیچ کس منکر خدمات افراد با شخصیت و مهین دوستی چون زنده یاد سحابی نیست . ولی انتقاد از مواضع را با تخطئه شخصیت های میهن پرست همسان ندانیم که این امر جز به ایراد گیری از نفس انتقاد منجر نمی شود .
۵٨٨۵٨ - تاریخ انتشار : ۴ آذر ۱٣۹۲
|
از : peerooz
عنوان : احمد پورمندی
لینک مقاله جناب پورمندی دراز و مشکل بتوان بسهولت ارقام فارسی را به لاتین تبدیل کرد. گمان دارم ارجاع ایشان به مقاله ایست که در سایت بی بی سی با ویدئو هم موجود است:
http://www.bbc.co.uk/persian/tvandradio/۲۰۱۱/۱۰/۱۱۱۰۱۹_hardtalk_reza_alijani.shtml
۵٨٨۵۶ - تاریخ انتشار : ۴ آذر ۱٣۹۲
|
از : احمد پورمندی
عنوان : جانب انصاف را داشته باشیم
در بحثی که بعد از سخنرانی نیکفر در کلن و نقد گنجی بر آن در گرفت، برخی نوشته های نامربوط افراد منتسب به " ملی-مذهبی ها" ، باعث دامن زدن به این توهم شد که گویا ملی-مذهبی ها توجیه گر خشونت ها و جنایاتی هستند که سران رژیم جمهوری اسلامی در طول حیات ۳۴ ساله این حکومت مرتکب شده اند. به " ملی-مذهبی ها" در زمینه هایی می توان خرده گرفت و دیدگاه هایشان را به چالش کشید، اما وصله " ماله کشی" خشونت و جنایت به جریانی که زنده یاد سحابی بنیان گذاشت و کسانی نظیر زید آبادی، رجایی و پیمان از منتسبین صاحب نام آنند، وصله ای ناچسپ است. رضا علیجانی در مقاله ای که می توان آن را معدل و میانگین نظرات " ملی- مذهبی ها" دانست، به این مهم پرداخته استhttp://melimazhabi.com/?maghalat=D۸A۸D۸A۷D۸B۲DB۸C-D۸AED۸B۴D۹۸۸D۹۸۶D۸AA-D۸A۸DB۸CD۹۸۶-D۸ADDAA۹D۹۸۸D۹۸۵D۸AA-D۹۸۸-D۹۸۵D۸AED۸A۷D۹۸۴D۹۸۱D۸A۷D۹۸۶-D۸B۱D۸A۷-D۹۸۶D۹۸۵DB۸C-D۸AA
۵٨٨۲۹ - تاریخ انتشار : ٣ آذر ۱٣۹۲
|
از : جواد اصلانی
عنوان : پز دادن با کیف پول پیدا شده در دعوا و جنگ و گریز گانگسترها
برخی از ایشون ها هنوز تو غار دین آخوندها دارن با سنگ هاشون بازی بازی می کنند. یک دفعه این وری یک دفعه اونوری و دوباره این وری می چینن. عرفان ایرانی هم اومده به کمک فلسفه سیاسی که بله ما چیزهایی می دونیم و می فهیم که دیگران نمی بینن و نمی فهمن! همان عادت قمپزدرکردنی که با نظریه پردازی های سربازان گمنام همسایه شمالی در دوران معاصر توده ای و مدرن شده!
حالا حاصل توجیه خفت پذیریش یا از نانوایی اکبر گنجی در میاد که جلاد بیرحمی چون پورمحمدی را نه حتی نان تافتون که شیرمال میخواد بده دست مشتری… یا از تنور رامین جهانبگلو که وادادگی و خفت پذیری را در توهم جایزه نوبل ازش عدم خشونت درمیاره! فرخ نگهدارها که دیگه مهر باطل خورده اند.
در دعوا و جنگ و گریز گانگسترها کیف پولی از دستشون در میره، امتی از منقرض شده های سیاسی کیف پول را سر دست میگرن و باهاش پز میدن. وقتی که در کیف هم باز میشه چیزی توش نیست جز اسکناس تقلبی!
آقایان محترم ۳۵ سال گذشته فقط با یک سنجه فقط با یک سنجه فقط با یک سنجه که خود تعریف می کنید دستاوردهای خود را ارزیابی کنید. پیشرفتی ارائه بدهید تا ما هم مثل شما نخوانده ملا بشیم! ای کاش ابراهیم یزدی ها وارد سیاست نشده بودند و در همان رشته حرفه ای خودشون به مردم خدمت می کردند و کسب درآمد میکردند و به خانواده خود می رسیدند! الان کار راحت تر بود!
۵٨۷۹۱ - تاریخ انتشار : ۱ آذر ۱٣۹۲
|
از : فریدون بی بیان
عنوان : تذکری به محسن مقصودی
در اولین کامنت زیر این نوشته ء آقای تابان، جنابعالی ادعا کردید که :" ... مگر در همین هفته اخیر در پالتالک ها شاهد نیستید که چگونه این "خودی ها" در هنگامه اعدام ها ، از روحانی دفاع می کنند. نمونه آن خانم محمدی و آقای خلیق ! "
آقای خلیق به این نوشته جنابعالی اعتراض کرد ولی پاسخ نگرفت .
نگارنده نیز کنجکاو شد که محسن مقصودی ۲ کامنت دیگر نوشت ولی پاسخ آقای خلیق را نمیدهد؟
امیدوارم بقیه ء کنشگران که انسانهای حقیقی هستند از این کار درست آقای خلیق تاسی کنند و در مورد ادعا ها و نوشته های ما کامنت گذاران که اغلب "ناشناس " هستیم و گاها بی ملاحظه و با اشتباهات یا شیطنت موضوعاتی را طرح می کنیم که حتی دقیق نیست و حساسیت ایجاد می کند. معلوم نیست، ادعا ها و اهانت های اشخاص دنیای "مجازی" تا کجا علیه اشخاص دنیای "حقیقی" پیش خواهد رفت .
ولی اعتراض خلیق ها به بعضی کامنت های وارده به اخبار روز که پنچره کامنت گذاری را باز گذارده است کمک می کند تا بادقت بیشتر بنویسیم. (حساب مغرضان و ماموران جداست.)
معلوم نیست اخبار روز چه وقت و نیروئی برای جلوگیری از درج کامنت های توهین آمیز صرف می کند؟ عکس العمل نویسندگان به کامنت ها بهر صورت مفید است.
این کار و تدوام آن حتما در بالا بردن کیفیت بحث و گفتگو کمک خواهد کرد.
هنوز فرسنگها از رسیدن به شرائط "متمدانه" بحث و گفتگو فاصله داریم که نحله های رقیب بطور مستمر در بحث ها و مناطره ها در کنار هم و در فضائی دوسنانه بنشینند و مواضع خود را تعریف و انتقادات دیگران را بشنوند . حتی وقتی چند کنشگر چپ با دیدگاهای مختلف نشست و برخاست می کنند در دنیای مجازی طوفان میشود.
اختلاف نظر ها در مورد یک موضوع واحد مثلا کشتار ۶۷ در بین کنشگران سیاسی از زمین تا آسمان است.
در مورد تحلیل شرائط سیاسی کشور نیز همیشه همین بدبختی را داشته ایم منظورم در بین نیروهای چپ می باشد که یا " چپِ چپ " یا "راست ِ راست" بوده ایم. این اعوجاج کار ما را با سایر نیروها دشوارتر می کند .
وقتی "راست ِ راست " یا "چپ ِ چپ " میشویم سائر نیروها حسابی از فرصت علیه "چپ" استفاده می کنند. در ابن باره صد ها فاکت چندش آور وجود دارد. علل اصلی تفرق ما نیز همین "تحلیل " ها عجیب و غریب می باشد.
آقای محمد رضا نیکفر در مراسم کلن بمناسبت کشتار ۶۷ سخنرانی کرد در مراسمی که گزارش آن را در بیشتر سایت ها دیدیم. در دنیای "مجازی" طوفان شد. از گنجی تا فرخنده مدرس سلطنت طلب مدعی صحبت های نیکفر شدند. پای سایر "اصلاح طلبان" هم به میان آمد.
با این حساب معلوم میشود که موضوع فاجعه ملی کشتار ۶۷ که در سکوت رسانه ای داخل کشور قرار گرفته است . در خارج از کشور نیز آن طور که کنشگران حقوق بشری فکر می کنند روشن نیست. در بین ایرانیان از یک اتفاق نظر در محکوم کردن حکومت برخوردار نیستیم. با این حساب حالا حالا ها اعدام در ایران لغو نخواهد شد.
بهمین دلیل فرسنگها تا بحث و گفتگوی واقعی فاصله داریم . چگونه ممکن است سمیناری در باره ء کشتار ۶۷ برگزار کرد . تا هرکس به میل خود موضوع کشتار را به آسمان و ریسمان وصل کند.
مگر میشود شاهد بحث و گفتگوی گنجی ها ، سهیمی ها ـ برقعی ها ، فرخ نگهدارها با نیکفرها ، تابان ها و..و.. در زیر یک سقف گردید؟
اصلا مگر کشتار ۶۷ نیاز به تحلیل سیاسی دارد که اختلاف نظرها اینقدر زیاد است؟
نتیجه:
آقای مقصودی بنظر نگارنده باید از خودمان شروع کنیم و مسئولانه بنویسیم و از نویسندگان نیز با دقت انتقاد کنیم تا نتوانند هر چه میخواهند به اسم تحلیل سیاسی بخورد رسانه های تجارتی دهند. این به نفع همه است. زمان می برد تا از این بلبشو نجات پیدا کنیم.
۵٨۷٨٣ - تاریخ انتشار : ۱ آذر ۱٣۹۲
|
از : رضا پرچی زاده
عنوان : حقوق بشر در ایران مساله ای عمدتا سیاسی است
سپاس از دوست عزیزم، جناب آقای تابان، بابت دفاع همیشگی شان از حق. کاش این حملاتی که در یکی دو هفته اخیر - بابت واکنش شان به مقاله آقای نیکفر - به این دو سه دسته ماله کشان رژیم می شود (و این مقاله شما قسمتی از آن حملات است) فقط جنبه واکنشی نداشته باشد، و مداومتِ سیستماتیک پیدا کند. قبلا هم خدمت شما عرض کرده بودم که نقض حقوق بشر تحت رژیم جمهوری اسلامی، در درجه اول مساله ای سیاسی است. فرمودید که نگاه اصلاح طلبهای حکومتی به حقوق بشر نگاهی ابزاری است. کاملا همینطور است. حقوق بشر برای اینها - و برای آن یکی دو دسته دیگر - حکم اهرم و ابزار سیاسی را دارد. و این تنها یک دلیل است برای اینکه مساله حقوق بشر در ایران را باید در میدان سیاست به چالش کشید و احیانا حل و فصل کرد. امیدوارم حملاتِ از این دست تداوم داشته باشد، و تمرکز خود را بر سیاست بگذارد. چنانکه همیشه گفته ام، به هیچ وجه نباید فشار را از روی جمهوری اسلامی و ماله کشانش برداشت؛ که برداشتن فشار همانا و چاقوکشی و چماقداری آنها نیز همانا!
۵٨۷۷٨ - تاریخ انتشار : ۱ آذر ۱٣۹۲
|
از : محسن مقصودی
عنوان : تحریف نه ! واقعیت عریان !
آقای بهروز خلیق !
نخست در پاسخ به دو سوال شما عرض کنم که من نه با تحریف و دروغ ، بلکه متکی برواقعیت ها و حقیقت ها می خواهم با نقد و افشای چهره هایی گرد گرفته و خاکستری باصطلاح "چپ "که منافع طبقه کارگر و زحمتکشان ایران را رها کرده اند و تلاش دارند سوسیالیسم را از محتوای علمی و انترناسیونالیستی اش خالی و به یک رویا و توهم تبدیل کنند، به سود طبقه کارگر و زحمتکشان ایران ، قدم بردارم.
من چهره ای را مخشوش نمی کنم ، اختشاش فکری "چهره ها" را نقد می کنم.
واما،
در اطلاعیه "پرونده قتل های زنجیره ای پانزده سال است باز است!" نامی از حسن روحانی و مسئولیت وی نیآورده اید در حالی که وی در آن زمان در شورای امنیت ملی کشور بوده است،
در اطلاعیه "به کشتار زندانیان سیاسی ملیت های ایرانی پایان دهید!"، نوشته اید:
بعد از انتخاب آقای روحانی و با انتشار رئوس برنامه وی و انتخاب معاونت ویژه در رابطه با مسایل ملی - قومی که یکی از وجوه آن زدودن شرایط امنیتی در کشور و بویژه در مناطق ملی-قومی بود، انتظار این بود که با فضای امنیتی، اختناق و اعدام مقابله شود"
چرا چنین انتظاری از یک دست اندکاران امنیتی وجنایت های حاکمیت داشتید و چرا هم اینک که انتظارتان برآورده نشده است ، روحانی را بعنوان یک دروغ گو محکوم نمی کنید؟
در اطلاعیه "کشتار مرزبانان و اعدام زندانیان را محکوم می کنیم!" نوشته اید:
"حسن روحانی در پیامی کشتار مرزداران در منطقه سراوان استان سیستان و بلوچستان را تسلیت گفته و خواهان رسیدگی وزارت کشور و وزارت خارجه به این موضوع شده است. اما او سخنی در مورد اقدام جنایتکارانه دادستان به زبان نیآورده است."
آقای روحانی شخص دوم حاکمیت است. شما اقدام دادستان راهدان را محکوم می کنید؟ چرا سکوت روحانی را محکوم نمی کنید؟
در اطلاعیه "به اعدام ها پایان دهید!" نوشته اید:
امسال نیز علیرغم کارزار تبلیغاتی دولت جدید در عرصه سیاست خارجی و سخن گفتن مقامات ایرانی از مسالمت و صلح در مجامع جهانی، آمار حاکی از ادامه اعدام های پرشمار در ایران حتی پس از روی کار آمدن دولت روحانی است."
" حتی " بعد از آمدن دولت حسن روحانی ! جالب این است که در این اعلامیه گفته می شود که سنگ بنای جمهوری اسلامی بر اعدام است ولی کمترین محکومیتی شامل حال روحانی نمی شود و همچنان صحبت از انتظار صلح و مسالمت از جمهوری اسلامی با آمدن دولت روحانی می رود!! گوئی روحانی چیزی ورای رژیم است!
در صحبت های پالتالکی هم همین تفاوت آشکار میان روحانی و رژیم حاکم را گذاشتی که البته من ضبط نکردم تا اینجا نقل کنم.
خوب اگر این ها دفاع از روحانی و نمایش چهره ی وی غیر از فردی مسئول در جنایت ها و اعدام ها در جمهوری اسلامی نیست، پس چیست؟ مگر روحانی از آسمان به این رژیم نازل شده است و از مسئولان بلند پایه آن نبوده و یا نیست؟
قبل از اینکه به کسی انگ " اتهام زنی و تحریف " بزنی ، کمی بیاندیش ! اینجا کلاس اکابر سیاست نیست !
۵٨۷۷۶ - تاریخ انتشار : ۱ آذر ۱٣۹۲
|
از : K ۹
عنوان : این مار های های افعی را خود در استین مان پرورش داده ایم.
جناب ف. تابان: مرحوم کانت المانی فرموده اند که " خودمان گرد و خاک بر پا می کنیم و بعدا شکایت می کنیم که نمی توانیم به بینیم." آنهائیکه اکبر گنجی را اینقدر پر رو بار اوردند به اصطلاح روشنفکران و فعالین " اپوزیسون " بودند و گرنه من که نه ته پیازم و نه سر پیاز بعد از سه چهار ماه خروج گنجی از ایران به ماهیت ایشان پی برده و دقیقا می دانستم که برای کدام نیت پلید و شیطانی ایشان را در اب نمک خوابانیده بودند من به ایشان عنوان" مرغ طوفان رفسنجانی" داده بودم که همانطوریکه شاپور بختیار برای مماانعت از فروپاشی کل سیستم ر÷یم پهلوی خود را مرغ طوفان نامیده بودند گنجی هم دیدگاه های بخش دور اندیش حاکمان مستبد در ایران را نماینده گی می کردند. در همه مصاحبه هایئکه با اندیشمندان و نخبه گان امریکایی انجام می دادند بدون اینکه موضوع دخالت نطامی و فروپاشی سیستم در میان باشد ایشان این موضوعات را به پیش می کشیدند که افکار آمریکایی و دانشگاهی های آمریکا را مهندسی کرده که آنها مثلا در اینده با دخالت نطامی آمریکا مخالفت کنند. در حالیکه دولت امریکا در باره طرح های استرات÷یکی اش گوشی برای شنیدن روشنفکران آمریکایی ندارد. اینکه من نوعی از ایشان شناخت کاملی داشتم باید دنبال دلایلی گشت که چرا صد ها بلکه هزاران نخبه فرهنگی و سیاسی و فعالین معروف و با تجربه در اپوزیسیون تا همین یکی دو ماه پیش پشت سر گنجی سینه می زدند. بقولی از ماست که بر ماست." ماهیت گنجی بر من روشن بود و اگر فردا به فرض مسسقیما از جنایاتی که در دهه ۱۳۶۰ در ایران اتفاق افتاد حمایت کنند من اصلا و ابدا شگفت زده نخواهم شد. در اینجاست که باید به نبوغ مارکس افرین گفت که شعور طبقانی آحاد مردم را خوب بررسی کردند. اشتباه روشنفکران ایرانی در ارزیابی از ماهیت گنجی نه از تقصان در معرفت شناسی بلکه در نقصان در هستی شناسی است. خود روشنفکران از آنجائیکه شعور و اگاهی از نوع و جنس خرده بور÷وازی دارند بخاطر ماهیت طبقاتی شان در برخورد به پدیده ها ریاکارانه رفتار کرده و واقعیت را همانطوری که است نمی بینند . گرنه شناخت ماهیت افرادی مانند گنجی کار مشکلی نبود.
۵٨۷۷۵ - تاریخ انتشار : ۱ آذر ۱٣۹۲
|
از : محسن مقصودی
عنوان : پاسخی به آقای مبشری
آقای مبشری ، با سلام و درود. یادداشت کوتاه من مبین این نظر است که باید رفیق بازی را گذاشت برای مهمانی ها و جشن ها. اگر قبول داریم که سیاست، سرنوشت میلیون ها انسان را در حال و آینده رقم می زند و هر تصمیم سیاسی بخصوص در یک کشور استبداد زده می تواند سرنوشت هزاران نفر را تغییر دهد، بیائید تابع روابط شخصی نباشیم .فدایی خلق باشیم ، قبیله فدائی نباشیم. و آن "خودی" هائی را که روحانی را از این جنایات و احکام اعدام ها تفکیک می کنند، ببینیم و محکوم کنیم.
آقای خلیق و خانم محمدی را من در کنار هم قرار ندادم ، آنها خود طرح برنامه مشترکی نوشتند و به همایش اتحاد جمهوری خواهان ارائه دادند. طرح برنامه مشترک یعنی چی؟
نامی هم از آقای نگهدار نیآوردم. حال که شما مطرح می کنید باید بگویم که مشکل آقای نگهدار همانطور که بارها اظهار داشته است، فدائی بودن در قلبش هست. خود را متعلق به قبیله فدائی می داند. خوب این احساس خوبی است ولی در سیاست زیان زیادی به خودش و به سازمانش و به جنبش دمکراتیک می رساند.
هر مقاله ای که می نویسد، موجی از ابراز نفرت و لعنت بر می انگیزد! کار به جائی رسیده است که مجری دسته چندم و عاشق پیشه و قلم به مزد تلویزیون صدای آمریکا، دستی به وی می رساند و او را به سخره می گیرد و وی بجای آنکه این خود فروخته را بجای خود بنشاند به رئیس وی شکایت نامه می نویسد!! این تصویر با تصویری که مردم از یک فدائی بعنوان نماد و کوهی از اراده و شجاعت و وفاداری تا سر حد جان به منافع زحمت کشان و ستم دیدگان دارند یا داشتند، بکلی متفاوت است.
نگهدار نه قدرت آن را دارد که سازمان و نهاد و تشکیلات و یا حتی فراکسیونی، حول نظراتش ایجاد کند و نه آن مرد عملی که به ایران برگردد و نامه هایش را خودش به دست خامنه ای بدهد و کتکش را بخورد و زندانش را بکشد، اعتصاب غذا کند، ملی کشی بکشد، شکنجه شود و سر به چوبه دار بسپارد، قهرمام خلق باشد و نشان دهد که اراده فدائی بالاتر از استبداد می ایستد و دیکتاتوری را می شکند، چنانکه در زمان شاه چنین شد !
فعلا فرخ نگهدار "آلن دولون" فدائی ها است !
۵٨۷۷۲ - تاریخ انتشار : ٣۰ آبان ۱٣۹۲
|