دانشگاه تبریز و اولین چشمه از حکومت راستگوی اسلامی!
-
ابوالفضل محققی
نظرات دیگران
اگر یکی از مطالبی که در این صفحه درج شده به نظر شما نوعی سوءاستفاده (تبلیغاتی یا هر نوع دیگر) از
سیستم نظردهی سایت میباشد یا آن را توهینی آشکار به یک فرد، گروه، سازمان یا ... میدانید
لطفا این مسئله را از طریق ایمیل
abuse@akhbar-rooz.com
و با ذکر شمارهای که در زیر مطلب (قبل از تاریخ انتشار) درج شده
به ما اطلاع دهید. از همکاری شما متشکریم.
از : آدی باتمیش
عنوان : نگاه رومانتیک
در نوشتار «رومانتیک» آقای محققی به همکاری حزب توده وفداییان با حزب اله های تبریز(و آذربایجان) را که تعداد بسیار اندک بودند؛ اشاره نشده است. ننوشته اند چطور این سیاست باعث شد که افراد کثیری در آذربایجان زندانی، کشته ، بیکارشوند. تخفیف کوچک توقیف اموال پدران مقلدان مرحوم آیت اله شریعتمداری و اخراج پسران و دخترانشان از کار بود. آیا از خودتان پرسیده اید چرا در تمام شهرهای آذربایجان قسمتهای از بازار آتش گرفت. مثل این که شعار «فلانی لیبرال است» را در دیوارها ی توالت های دانشگاه تبریزهیچ وقت ندیده اید؟ اثر این سیاست زخم عمیق فراموش نشدنی است.
۵٨۹۴۲ - تاریخ انتشار : ۷ آذر ۱٣۹۲
|
از : سهراب مبشری
عنوان : قابل توجه کسانی که ممکن است فریب امثال اکبر گنجی را بخورند
با درود به رفقای گرامی ابوالفضل و نیز بهزاد: این حاج آقا گلسرخی هیچ فرقی با خمینی و رفسنجانی و بقیه نداشته است. همه آنها در سر همان می پروراندند که گلسرخی به لاتها گفت. کارهایشان این را نشان می داد. قابل توجه همه کسانی که ذره ای صداقت دارند اما ممکن است فریب امثال اکبر گنجی را بخورند. در این داستان، ابوالفضل و دانشجویان عینا آیینه همه دگراندیشان و آخوند گلسرخی عینا آینده همه حکومت است. جز این نبود و هر کس جز این ادعا کند فریبکار است. زنده باشید، سهراب مبشری.
۵٨۹۲٣ - تاریخ انتشار : ۷ آذر ۱٣۹۲
|
از : بهزاد کریمی
عنوان : حافظه تاریخ
ابول بسیار عزیزم. مگر تصادفی است که همیشه ترا دوست داشتهام و به صداقت تو باورمند بودهام؟ امساک نکنیم و نیز تنبلی و محافظه کاری، بنویسیم و بگوئیم هر آنچه را که بر ما و ملت گذشت؛ که اکنون، نتیجه دیروز و آبستن فرداست! فریاد بزنیم اینگونه تا که نسل بعد ما و بعدتر ما دریابند که سیاه امروزین چگونه شکل گرفت در همان روزهای نخستین عروج اسلام سیاسی بر اریکه قدرت :"حاج آقا گلسرخی نگاهی به دور و بر انداخت به من و همافر که اندکی دورتر ایستاده بودیم و فکر می کرد که فارس زبان هستیم؛ آنگاه رو به گروه مخالفان کرده و به آذری گفت: "عزیزانم، برادرانم شما هنوز خیلی جوان هستید؛ هنوز خیلی چیزها را نمی دانید. شما آمدید اینجا داخل لانه زنبور می خواهید با اینها مبارزه کنید؟ دانشگاه مرکز کمونیستهاست؛ مرکز قدرتشان. این جا می زنند و شما را داغان می کنند. من{ حساب شده} گفتم که بروند بیرون. بگذارید کمی از دانشگاه فاصله بگیرند آنوقت بزنید ماتحتشان پاره شود."!
و امروزی که، بارها گفتهام فقط آینده است که دهشت فاجعه رخ داده در آن را با همه ابعاد رو خواهد نمود! دستت درد نکند، بنویس و این چنین هم بنویس تا ملاحظه نشناسد و از حقیقت رخ داده تبعیت کند. ما مسئولیم به سهم خود! بهزاد
۵٨۹۱۴ - تاریخ انتشار : ۶ آذر ۱٣۹۲
|
|
|
چاپ کن
نظرات (٣)
نظر شما
اصل مطلب
|