سیاسی دیدگاه ادبیات جهان - مقالات و خبرها بخش خبر آرشیو  
   

آسیب‌شناسی «گفتمان برون‌پرداز»
در حوزه سیاسی - فرهنگی ایران معاصر
- رضا پرچی زاده

نظرات دیگران
اگر یکی از مطالبی که در این صفحه درج شده به نظر شما نوعی سوءاستفاده (تبلیغاتی یا هر نوع دیگر) از سیستم نظردهی سایت می‌باشد یا آن را توهینی آشکار به یک فرد، گروه، سازمان یا ... می‌دانید لطفا این مسئله را از طریق ایمیل [email protected] و با ذکر شماره‌ای که در زیر مطلب (قبل از تاریخ انتشار) درج شده به ما اطلاع دهید. از همکاری شما متشکریم.
  
    از : حق

عنوان : به آقای پرچی زاده محترم
آقای پرچی زاده محترم، اگر قصد پاسخ دادن به پرسشهایم را ندارید لطفا مطلعم کنید تا مرتب به این ستون سر نزنم. مرسی.

آیا بیگانه هراسی در امریکا و اسرائیل بوسیله دولتمردانشان کم بوده و هست!؟ هیچوقت یادم نمی رود که پس از انفجار تروریستی ساختمان دو قلو در نیویورک چگونه نام القاعده یکشبه در همه رسانه های جهان غرب به مردم جهان معرفی شد. همه از القاعده و بن لادن اش و اسلامیستهای ریشو بوحشت افتادند. دولتها هم که آغازگر ایجاد چنین وحشتی بودند باعث شدند که نگاههای نفرت انگیز بسوی مسلمانان و حتی سیک های هندی کنند که کلاهشان را با عمامه یکی فرض کرده بودند. یکی از همین سیک ها را در امریکا بخاطر همین فرض کشته شد. در همان امریکا در زمان مک کارتی و هوور، کمونیست هراسی و نفرت از کمونیستها براه افتاد. در المان یهودی هراسی/بیگانه ستیزی به نژاد پرستی افراطی تبدیل شد و ۶ میلیون یهودی را به فجیع ترین وضع نابود کرد. نمونه ها در غرب فراوانند و این مسئله مختص ایرانیان نیست.

یادتان هست که ۲۰۰۰ ایرانی برای قربانیان ساختمان دو قلو در نیویورک در تهران شمع روشن بدست در خیابانها براه افتادند و مورد ضرب و شتم جمهوری اسلامی قرار گرفتند؟؟؟ روش مسالمت آمیز جنبش سبز در سال ۸۸ یادتان هست؟ مردم ما اینان اند، آنهم پس از تحمل بیش از ۳۰ سال تحقیر و اعدام و شکنجه و تجاوز و چپاول ! که در سال ۸۸ در روز قدس رژیم مردم حاضر نشدند فریاد بزنند "مرگ بر امریکا" یا "مرگ بر اسرائیل"؟؟؟ اگر هم در جواب به این دو شعار فریاد زدند "مرگ بر روسیه" و "مرگ بر چین" دلیلش روس و چین محوری رژیم بود که ما را تا حد مستعمره این دو قدرت درآورده و نه نفرت و کینه از ملتهای دربند ایندو کشور. روابط شاه با کشورهای عربی مثل مصر و اردن و مراکش و و و حتی عراق پس از قرارداد الجزایر کجایشان نفرت برافکنانه یا نژادپرستانه بود؟؟؟ دروس ادبیات پارسی پر بود از حافظ و سعدی و فردوسی و مولوی و غیرو که پر بودند از دروس معنوی و اخلاقی. در آنزمانها بما یاد می دادند که اسلام با دعوت ایرانیان به ایران آمد و نه با زور شمشیر. ما هم قبول می کردیم. رواداری مردم هم محک اش داستان موسی و شبان مولانا بود، نبود!؟

به یمن! جمهوری اسلامی بود که ناسیونالیسم ایرانی بوسیله برخیها به افراط کشانده شد و همینها هم بوسیله دیگر ناسیونالیستها مورد چالش قرار گرفته و می گیرند. ملی گرایی افراطی واکنشی بود در برابر اسلام گرایی افراطی رژیم، و هر دو غلط. افراطیها و افراطی گری برخیها را که نمی توان به همه تعمیمش داد ! به یمن! همین رژیم بود که رواداری مولانایی در داستان موسی و شبان اش یکشبه بوسیله رژیم معوضه شد با داستان علی ابن ابیطالب که در یکروز ۷۰۰ اسیر را سر برید!

نه ایران و نه ایرانیان تافته های جدا بافته ای از بقیه جهان نیستند. بیگانه هراسی مختص ایران و ایرانی نبوده و نیست. منتها غرب روشنفکرانی مبتکر و اصلاح طلب تجددگرا و واقعی داشته ولی ما تاکنون بجز چند نمونه از آن بی بهره بوده ایم. شاید این امتیاز را غرب داشته که وقتی دوران رنسانس و دوران روشنگری خود را می گذرانده بلحاظ سیاسی و اقتصادی آنقدر قدرتمند بوده که قادر بدفع دشمنان خارجیش بوده باشد! یعنی دولتهای قدرتمندتر از خودش نبوده اند که بتوانند در رشد فکری و تولیدات فکریشان خللی ایجاد کنند! کدام کشور ضعیفی تاکنون توانسته براحتی و بدون دغدغه از دخالت ابر قدرتها رشد فکری و فرهنگی کند که ما دومیش باشیم!؟ ما در دو قرن اخیر بجز دوران مشروطه و تا حدودی در دوران کوتاه پهلوی در چنان موقعیت ضعیفی قرار داشته ایم که بجای روشنگر و روشنفکر توانسته ایم اکثرا روشنفکرنما و روشنگرنما تولید کنیم! حال اینرا من واقعیت می دانم و شما ممکنست بحساب مظلوم نمایی من و بیگانه ستیزی من ارزیابی بگذارید.

نباید بحث درباره واقعیتها، مثلا دخالتهای خارجی را با برچسب تئوری توطئه و تئوری دایی جان ناپلئونی و بیگانه ستیزی و بیگانه هراسی تخطئه کرد. یا نقد افراد و مقالات و مواضع سیاسی شان را با برچسب تخریب از بین برد. یا وانمود کرد که ایران و ایرانیان تافته جدا بافته ای از بقیه جهان هستند تا جاییکه فقط ایرانیان بیگانه هراسی و مظلوم نمایی می کنند و ناسیونالیسم شان از جنس هیتلری است. اگر فاشیسمی در تاریخ ایران بوده باشد همین جمهوری اسلامی است که فاشیسم مذهبی را بزور به ایران و ملت ایران تحمیل کرده وگرنه مردم در اکثریتشان نمی خواهند سر به تنش باشد.

با احترام، حق
۵۹۲۶٨ - تاریخ انتشار : ۲۴ آذر ۱٣۹۲       

    از : حق

عنوان : به آقای پرچی زاده
آقای پرچی زاده محترم، آخرین پیام شما در این ستون نظرات به فردی بود که ستایش تان کرد ولی نه تنها پاسخ پرسشهای مرا ندادید بلکه با بی محلی از کنارشان گذاشتید! آنوقت در پیامتان به ستایشگرتان می گویید "در حد توانم تلاش خواهم کرد به روشنگری ادامه دهم"!؟ آیا پاسخ به پرسشهای خوانندگانتان "روشنگری" محسوب نمی شود و آیا نادیده گرفتن پرسشهای مان "روشنگری" محسوب می شود!؟

بیگانه هراسی فقط مختص ایران و ایرانی نیست. نمونه های فراوانی وجود دارند که شامل یهودی هراسی و کمونیست هراسی و لیبرال دمکراسی هراسی هیتلر، و غرب ستیزی بلوک شرق از بلوک غرب و بالعکس در دوران جنگ سرد، و و و می شوند. دوران هوور و مک کارتی در امریکا و شیوه معرفی یکشبه القاعده و وحشت آفرینی برای توجیه حمله به افغانستان، و ایجاد هراس که صدام در ۴۵ دقیقه می تواند با بمب اتمی اش انگلیس را بزند و بعد معلوم شد دروغ بوده و تنها بعنوان توجیهی برای حمله به عراق مورد استفاده قرار گرفته، نمونه های دیگر هستند. روی کردن مردم در جنبش سبز سال ۸۸ به امریکا در "اوباما، اوباما، یا با ما یا با اونا" تبلور یافت که نمونه بارزی است که امریکا ستیزی رژیم درست در تقابل با دست دوستی ای قرار دارد که مردم در ایران بسوی امریکا دراز کردند و اوباما پس زد. در همان سال مردم در قبال شعار رژیم "مرگ بر اسرائیل" و "مرگ بر امریکا" در روز ۱۳ آبان ایندو شعار را از اعتبار کاملا انداختند و نشان دادند که هیچ هراسی از ایندو کشور ندارند و تبلیغات هراس از ایندو کشور رژیم پس از بیش از ۱۳ سال فاقد پایه اجتماعی است.

روابط بین المللی در دوران شاه تنش زدا و روابط دوستانه با کشورهای عربی اردن و مراکش و مصر و تونس و عمان و حتی با صدام حسین پس از توافق الجزایر کجایشان با مقاله شما جور است؟ در عمل در این دوران صلح و دوستی ایران با بلوک غرب و شرق و کشورهای عربی بخصوص در همسایگی ایران وجود داشت، نداشت!؟ کیش مردم هم "موسی بدین خویش و عیسی بدین خویش" بود، نبود!؟ اسلام هم دین مورد علاقه مردم بود، آن اسلام مولانایی، نبود!؟ یادم هست بما یاد می دادند که اسلام با دعوت ایرانیان به ایران آمد و نه با زور شمشیر و ایران تنها کشوری بود که بدون پذیرش نژاد عربی و زبان عربی، اسلام اعراب را پذیرفت چون آنرا دین برتری نسبت به دین زرتشت یافت. زبان و فقه اسلامی هم در مدارس تدریس می شد. تنفر از اسلام و اعراب هیچ پایه اجتماعی نداشت، داشت!؟ در عمل این بود خلاصه سیاست ملی و بین المللی شاه و زندگی مردم نسبت به خود و دنیای پیرامونشان. اگر هم "کار، کار انگلیساس" در میان مردم می چرخید بخاطر حافظه تاریخی مردم از دوران قجری به بعد بود که ایران بشدت ضعیف شده بود و میدان تاخت و تاز و چپاول روس و انگلیس. با هندیها و دیگر کشورهای استثمار و استعمار شده هم که حرف می زدید و بزنید افکاری که شما دایی جان ناپلئونی و بیگانه هراسی و غیرو می نامید دیده می شود و بنابراین اینهم فقط مختص ایران و ایرانی نیست. این مشکل هم مثل بقیه مشکلات را مردم هر جایی تجربه می کنند که تحت شرائط سخت بمدت طولانی قرار بگیرند و شکستهای پی در پی از قدرتهای بزرگ خورده باشند. برای من نمونه اش دو قرن مبارزات ایرانیان با تازیان در صدر تاریخ اسلام است و مقایسه آن با ایران پس از آن که همه چیز را تقدیر و نوشته بر پیشانی خود می داند و به درونگرایی عارفانه پناه می برد.

این مقاله شما بسیار سئوال و بحث برانگیزست. حیف که شما حاضر نیستید به دفاع از آن بپردازید!
۵۹۲۴۹ - تاریخ انتشار : ۲٣ آذر ۱٣۹۲       

    از : رضا پرچی زاده

عنوان : سپاس از آقای راد
سپاس فراوان از دوست عزیزم، جناب آقای مسعود راد. نظر شما به راستی برای من مایه دلگرمی است. در حد توانم تلاش خواهم کرد به روشنگری ادامه دهم. خوشحالم که هستید. ارادتمند، رضا.
۵۹۲۱٨ - تاریخ انتشار : ۲۲ آذر ۱٣۹۲       

    از : حق

عنوان : به آقای پرچی زاده
آقای پرچی زاده عزیز، با عرض سلام، مایلم بدانم:-

۱. نظام مطلوب شما برای ایران چیست؟ اصول و اساس اش چیست؟ لطفا چند نمونه از کشورهای جهان که نزدیک به نظام مورد علاقه تان است را نام ببرید.

۲. برای رسیدن به نظام مطلوب تان حاضرید چکار کنید و با کدام نیروهای سیاسی موجود حاضرید همکاری کنید؟ یا حداقل در مورد پرسش حل مسئله ایران "چه باید کرد" چه پاسخی دارید؟

پیشاپیش از توجهتان تشکر می کنم. ارادتمند حق
۵۹۲۱۵ - تاریخ انتشار : ۲۲ آذر ۱٣۹۲       

    از : ‫البرز

عنوان : آزادگی و آزادیخواهی
‫جناب مسعود راد، ‫از جایی که شما،:

‫نه ارتودکس هستی،
و نه قصد تخریب و فحاشی داری،
‫و نه اینکه احیاناً پیراهنِ عثمانی در ‫گنجینه لباسهایت نهان داری،
‫‫و نه اینکه فکر میکنی [تمام] حقیقت را می دانی،
و نه دنیایت خیلی کوچک است،
‫‫و نه هر چیزی خارج از دنیای بزرگت، برایت تابو و غیر قابل هضم است،
‫‫و نه اهل بحثهای ناسالمی،
‫‫و نه به جای نقد نوشته، به نویسنده حمله میکنی،
و نه گوش فلک از آزادگی و آزادیخواهیت ‫کر شده،
و نه حقیقت را آنطوری که دلت میخواهد می بینی،

به عنوان یکی از آن «اکثریت خاموش؟» مورد ادعایت‫، قصد آن داری، «طلسم ناآگاهی و بی فرهنگی را بشکنی»، نظر کوتاه‫ اینجانب تحت عنوان «مارتین لوتر» را مطالعه کن، ‫تا بعد مثل دو «انسان» با فرهنگ به تبادل نظر بپردازیم.
۵۹۱۹۷ - تاریخ انتشار : ۲۱ آذر ۱٣۹۲       

    از : مسعود راد

عنوان : لطفا صبور باشید و به راه خود ادامه دهید
جناب پرچی زاده، لطفا به کامنتهای ارتودکسها توجه نکنید و مسیر سالم خود را ادامه دهید. اینها برایشان فرقی نمیکند چه میگویند. هدفشان تخریب است و برای آن به هر فحاشی دست میزنند. اینها همان هایند که ذکر کردید. کافیست کلمه ای از نوشته شما را دوست نداشته باشند، همان را می گیرند و پیرهن عثمان میکنند. اینها چون فکر میکنند حقیقت را می دانند، و همه اش را هم میدانند، نیازی به یادگیری نمی بینند.

اینها دنیای کوچکی دارند و هرچیز خارج از این دنیای کوچک برایشان تابوست و رگ گردنشان را بیرون میزند. اینها که حتی جرات ندارند اسم خود را پای نوشته خود بگذارند، قادر نیستند بحث را سالم پیش ببرند و بجای نقد نوشته، به نویسنده حمله می کنند. از آن طرف اما ادعای آزادگی و آزادیخواهی شان گوش فلک را کر میکند.

ایران امروز به جوانهای پاک، شجاع و کنکاشگر چون شما نیاز دارد تا حقیقت را آنطور که می بینند بیان کنند و طلسم این ناآگاهی و بی فرهنگی را بشکنند. لطفا صبور باشید و به راه خود ادامه دهید. مطمئنم اکثریت خاموشی از نوشته های شما بهره فراوان می برند.
۵۹۱۹۴ - تاریخ انتشار : ۲۱ آذر ۱٣۹۲       

    از : کنجکاو کنجکاو

عنوان : توحش مدرنیسم هم بازگشت به ریشه بود...
آقای محترم،

مگر توحش مدرنیسم و رنسانس نیز بازگشت به "ریشه" نبود و در بدر بالاخره یونان را بعنوان این منشاء و جنگ تروا را به مثابه روش زندگی برای دو جنگ جهانی با بیش از هفتاد میلیون کشته انتخاب نکرده بود.

اگر شما بجای آن کراوات، یک عمامه هم بر سر می گذاشتید، باز هم در بررسی مقاله ی سراپا بی محتوای شما هیچ تاثیری نمی گذاشت.

مگر همین آمریکائی ها نبودند که در جریان دعواهای آقای مصدق برای "خوشبخت" کردن مردم ایران با پول نفت، به انگلیسیها اعتراض می کردند که "بابا، شما دیگر شورش را در آورده اید، آخر این چه قراردادی است که شما با ایران بسته اید؟"

بحث را لطفا از محدوده ی ملی خارج کنید، وگرنه من هیچ هراسی بخودم راه نمیدهم، که شما را به "جیره و مواجب" گیری از پولدارهای "پشت پرده" متهم نمایم.

در آن دوره ای که شما از آن یاد کرده اید، بشریت فاقد یک احساس و درک انسانی بوده و یا بهتر است بگویم، در طول قرون متمادی، بشریت وارد توحش بینظیری شد و کشورهای "قوی"، همانند همان کورش عزیز شما و داریوش تبهکار و سایر آدمکشان امپراطور، رابطه ای انسانی با کشور و ملل "ضعیف" برقرار نکردند و در این مورد هردو ناتوان و تبهکارانه عمل کردند.

و هنوز هم چنین است. حال نیز چنین است و صد برابر بدتر است.

از حال بنویسید و بگوئید حال چه باید کرد و خودتان نیز در جهت آن گام بردارید.
۵۹۱۵٨ - تاریخ انتشار : ۱٨ آذر ۱٣۹۲       

    از : خسرو

عنوان : به "البرز"
برای اینکه دید نویسنده به کجا "بند" است باید لابلای سطور ایشان را خواند. متاسفانه در دورانی که ضداپوزیسیون در نقش اپوزیسیون درآمده کار ساده ای نیست مقاصد واقعی نویسندگان را دریافت و باید بسیار دقت به کار برد. هدف اصلی ایشان از نوشتن این مقاله این بوده که نشان دهد جریانات اپوزیسیون هم مانند جمهوری اسلامی جنایتکار هستند و این مسئله ریشه فرهنگی دارد. به این بخش از مقاله ایشان توجه کنید:

"این دسته که با اتخاذ ملغمه‌ای آشفته و بعضا تناقض‌آمیز از گفتمانهای اسلامگرایانه سنتی و مدرن، گفتمانهای چپِ استالینیستی/تروتسکی‌ایستی/مائوئیستی، گفتمانهای عرفانی «خاورشناسانه» امثال ارنست رنان و هانری کُربَن، گفتمانهای «جهان سومیِ» امثال فرانتس فانون و امه سزر، و گفتمانهای اگزیستانسیالیستی و پست‌مدرنیستی متفکران غربیِ سرخورده از غرب همچون ژان پل سارتر و میشل فوکو، در پی رویکردی «ذات‌گرایانه»، «استعلایی»، «رومانتیک»، «تاریخ‌گریز»، «ضدمنطقی»، و «پوپولیستی» نظر به «بازگشت به خود» در پی نفی هر عنصر «خارجی» در «فرهنگ ایرانی (اسلامی؟)» داشتند، بنیانگذار گفتمان بیگانه‌هراسانه‌ای قدرتمند، قدرت‌گرا و بعضا خشونت‌محور در ایران شدند که بعدها در جریان انقلاب ۵۷ و پس از آن پتانسیلهای خود را به تمام و کمال به نمایش گذاشت."

در اینجا ایشان تقصیر جنایات و وحشی گری های جمهوری اسلامی را به گردن "گفتمانهای" چپ و یکسری فیلسوفان غربی می اندازد. جالب این است که با اینکه ایشان مثلا خواسته "درون" را نقد کند، به جای برخورد با جریانات اسلامگرای افراطی در ایران همه گندکاریهای این جریانات را ناشی از تاثیرات ایدئولوژیهای خارجی (که ایدئولوژی چپ را هم در برمیگیرد) انداخته و کوچکترین اشاره ای به نقش ایدئولوژی اسلام و خشونت بینظیری که در آن نهفته نکرده. انگار خمینی و سایر مسئولین و دست اندرکاران رژیم کمونیست و اگزیستانسیالیست و پست مدرن بوده و هستند!

در این بخش که نقل میکنم ایشان سلطنت طلبان، چپها و جنایتکاران اسلامی را یکی میداند. در صورتی که هر آدم باانصافی با مقایسه ی دوران پهلوی با دوران جمهوری اسلامی میداند که این گفته چقدر از واقعیت بدور است. همچنین مقایسه نیروهای چپ که از پیشتازان تجدد بوده اند با جریانات عقب مانده ای که میخواهند یک ایدئولوژی ۱۴۰۰ سال پیش را پیاده کنند. به این بخش از نوشته ایشان توجه کنید:

"این رویکرد اصالتگرایانه، که خود محصول گفتمان «بازگشت به ریشه» است – یعنی همان گفتمانی که امتدادش را در ایرانِ دوران جمهوری اسلامی می‌بینیم – که تقریبا همه جناحهای سیاسی/فرهنگی ایران در دوران جنگ سرد سنگش را به سینه می‌زدند و بعضا به هوایش حتی جنایت می‌کردند و آدم می‌کشتند، رویکردی «ذات‌گرا» (essentialist) است که یقین دارد مدلی کامل و لازمان و لامکان و بدین ترتیب «فراتاریخی» از «اصل» و «ریشه» مورد نظرش در دست دارد، و قصد دارد آن را بر جامعه غالب کند. این ریشه برای هر جناحی البته تعریف خاص خودش را دارد: برای ناسیونالیست، اعم از سلطنت‌طلب و جمهوری‌خواه، «امپراطوری هخامنشی» علی‌الخصوص دوران «کوروش کبیر» است؛ برای چپ، «مارکسیسم/کمونیسم اصیل»، و برای اسلامگرا «اسلام ناب محمدی»."
۵۹۱۴۶ - تاریخ انتشار : ۱٨ آذر ۱٣۹۲       

    از : علی امیری

عنوان : تشکر مجدد
جناب آقای برجی زاده: ضمن تایید کلی مقاله شما از ابراز لطفی که کرده اید سپاسگزارم.
۵۹۱٣۷ - تاریخ انتشار : ۱٨ آذر ۱٣۹۲       

    از : البرز

عنوان : مارتین لوتر
هرچه بیشتر جملات دلاویز و خوش آهنگ ‫جناب پرچی زاده را، مطالعه می کنم، کمتر متوجه می شوم، که جناب ایشان به کدامین سمتِ ‫عالم سیاستِ جامعه ایرانی «بند» است.
‫اما میشود، به وضوح تربیت شیعی، جناب ایشان را، از میان الفاظش درک کرد. ایشان به مانند مشایخ اعظم بر بالای ‫بلندی ‫«منبری» ‫که تمایز واضح ایشان را، از دیگر ایرانیان نشان ‫بدهد،‫ جلوس، و سپس «همه» را از تمام بدی های ممکن و ناممکن ‫برحذر، و بدون ارائه طریقی، بلندای «منبر» را تا «منبری» دیگر، ترک می کند.

‫در نوشتار حاضر نیز بعد از چپه کردن کاسهُ ماست «همه»، و از جایی که این همه کافی نبوده، برای تشویق ‫مستمعین برای ‫خودزنی بیشتر،‫ می نویسد‫، «... با نظر به همه این حقایق، به جاست تا بیش از این دیر نشده به نقد [درون] بپردازیم.....»، «...تنها در آن هنگام است که ‫ارزش [کثرت گرایی] را درک خواهیم کرد....».
اما جناب ایشان، گویا فراموش نموده اند، که در طول تقریبی یکصد و اندی سال‫ گذشته،‫ این قسم افاضات کلامی‫، میلیونها صفحهُ ‫کاغذی یا سایبری را، از نقش ‫خود رنگین کرده اند.

‫اما ‫باز هم جای شکر و سپاس ‫باقی است، که ایشان مانند «برخی از هموطنان» ‫خواهان «افتادن بمب اتم بر سرمان» نیست. حال این ‫«برخی از هموطنان» ‫چه موجوداتی هستند، که ‫هم هموطنند، ‫و هم رضایت به انهدام سرزمین خودشان دارند، ‫موضوعی است بین این «برخی از هموطنان» و وجدان آنها.

گرچه شنیدن سخنان درست از هر کسی، از ضروریات جایگاه انسانی هر انسانی‫ است. اما اینکه چرا جناب پرچی زاده، مصرانه ‫خواهان ‫دانه چین کردن، سخنان درست جناب نتانیاهو بوده، و «از نیت و جایگاه ایشان صرفنظر» میکند. خود میتواند مبحثی جالب و در خور توجه باشد.

شاید ‫بشود، گفت، ‫ایران امروز، به یقین،‫ بیش از آنی که، محتاج «منبری» باشد، نیاز به ‫منتقدانی چون «مارتین لوتر»‫ دارد، که حرف و عملشان، تحولاتی ‫عمیق و بدون گسست ‫در جامعه اروپائی ایجاد نمود‫. و روزگار اروپائیان را به اینجایی رساند، که امروز رسیده اند.
۵۹۱۲۶ - تاریخ انتشار : ۱۷ آذر ۱٣۹۲       

نظرات قدیمی تر

 
چاپ کن

نظرات (۱۲)

نظر شما

اصل مطلب

   
بازگشت به صفحه نخست