یادداشت سیاسی سیاسی دیدگاه ادبیات زنان جهان بخش خبر آرشیو  
  اجتماعی اقتصادی مساله ملی یادبود - تاریخ گفتگو کارگری گزارش حقوق بشر ورزش  
   

ناکامی ماندلا در سوسیالیسم

نظرات دیگران
اگر یکی از مطالبی که در این صفحه درج شده به نظر شما نوعی سوءاستفاده (تبلیغاتی یا هر نوع دیگر) از سیستم نظردهی سایت می‌باشد یا آن را توهینی آشکار به یک فرد، گروه، سازمان یا ... می‌دانید لطفا این مسئله را از طریق ایمیل abuse@akhbar-rooz.com و با ذکر شماره‌ای که در زیر مطلب (قبل از تاریخ انتشار) درج شده به ما اطلاع دهید. از همکاری شما متشکریم.
  
    از : مزدک مادرباوران

عنوان : دیری نخواهد پائید...
امیدوارم عمر ما "رها شده ها" در "غربت غرب" کفاف دهد و شاهد "برملا" شدن اسناد ِ "رویه ی دیگر" انقلاب مردم سیاهپوست آفریقای جنوبی علیه یکی از عریانترین رژیم های نژادپرست جهان باشیم. اسنادی، که از سوئی نشان خواهند داد:
-که مردم و حاکمانی که این نژادپرستی را "به ارث" برده و با آن رشد یافته بودند، دیگر ناتوان از حفظ و به ارث گذاردن این رژیم بودند،
-که این بخش از "سفید" پوستان و حامیان "خارجی" آنها بعلت خرفتی، حماقت، بی عرضه گی، بزدلی و بیچاره گی ِ جاافتاده و "تاریخی" شده شان ناتوان از یافتن راه ِ زندگی ِ مشترک با رنگین پوستان شده بودند،
- که آنها از عواقب چنین زندگی مشترکی دچار خوف و وحشت بیمار گونه و علاج ناپذیری شده بودند و وارثان و تربیت شدگان نژادپرستی نیز خود بمانند همه ی قربانیان، به مجرمان تبهکاری تبدیل شده بودند و دیگر نه فقط برتری نژادی، که دفاع از جرم تبهکاری، خود به بن مایه ی قوی تری برای حفظ وضعیت موجود تبدیل شده بود.

تاکید می کنم: و دیگر نه فقط برتری نژادی، که دفاع از جرم تبهکاری، خود به بن مایه ی قوی تری برای حفظ وضعیت موجود تبدیل شده بود.
-که سرانجام، همانند بسیاری از "انقلابات" دیگر، بسیاری از وقایع در پس پرده رقم خورده و "انقلابات" به نیروی "ائتلاف" پنهان تبدیل شده و "رهبر" خود را می یابد.
- و ماندلا به چنین نیروئی تبدیل می گردد.

من هنوز در حیرت این همه تبلیغات پس از مرگ ِ ماندلا می باشم. گوئی "سرمایه داری" در کالا نمودن "مرگ"، از "سرمایه داران" ِ حزب الهی و چپ های "شهید پرور" پیش افتاده و کارناوال "پرشکوه" پرستش کیش شخصیت از سوئی، و بگور بردن میلیونها انسان گمنامی که در این مبارزه جان داده بودند از سوی دیگر را با موفقیت شگفت آوری برگزار کرده است.

واقعا پیام ماندلا چه بود؟ همین: ببخش، ولی فراموش نکن؟

مگر این شعار خود نماد معادلات قدرت نیست؟ مگر این شعار، نماد "ضعف" فقرا نیست؟
اتفاقا تمام گره کار ماندلا در نحوه ی طرح همین شعار بود:
این شعار ماندلا به "گذشته" تعلق دارد. در این شعار ماندلا، "آینده" به فراموشی سپرده می شود، اما این "گذشته" است که "فراموش نمی شود"!

ماندلا هیچ چیزی بجز یک کاتالیزاتور سیاسی در معادلات قدرت آندوره نبود. وی، هیچ اندیشه ی رهائی بخشی برای انسانها عرضه ننمود.

اشتباه نکنید: من مخالف هرگونه اعدامی هستم. هرگونه!

مساله این نیست که "شکوه جهانی او هم نشانی است بر اینکه او واقعا خللی به نظم جهانی قدرت وارد نکرد"، بلکه مساله این است که قرار هم نبود که وی "خللی" در نظم جهانی وارد نماید. مساله این است که وی فاقد چنین نگاه و جهانی بود، همان فقدان ِ نگاه و جهانی که آقای اسلاوی ژیژک نیز، بزعم من یکی از درمانده ترین چپ های جهان، گرفتار آن است.

آقای ژیژک می گوید:
"قاعده عام این است: وقتی شورشی علیه نظامی سرکوبگر و نیمه‌دموکراتیک آغاز می‌شود، همچون قیام‌های خاورمیانه در سال ۲۰۱۱، به‌راحتی می‌توان جمعیتی انبوه را بسیج کرد آن‌هم با شعارهایی که تنها ثمره‌شان به‌وجدآوردن انبوه خلق است؛ شعارهایی برای دموکراسی علیه فساد. ولی تازه آن‌وقت اندک‌اندک به انتخاب‌های سخت‌تر می‌رسیم: وقتی شورش ما در هدف مستقیمش پیروز می‌شود، تازه تشخیص می‌دهیم آنچه واقعا ما را (نداشتن آزادی، تحقیر، فساد اجتماعی، نداشتن آینده‌ای روشن) می‌آزرد، همچنان در جامه‌ای جدید به حیات خود ادامه می‌دهد."

آخر وقتی این "جمعیت انبوه" خود حاملین فساد و تحقیر و نداشتن آینده ای روشن هستند، چگونه می خواهید از این دور باطل بیرون بیائید؟

چقدر تاسف بار است که هنوز هم کسانی یافت می شوند که به مارکس - یکی از خرفت ترین تولید کنندگان "اندیشه" در قرن نوزدهم - استناد می کنند که:

در دنیای کالاها، «مناسبات میان مردم به قالب مناسبات میان اشیا درمی‌آید؟»

همین؟

مشکل "انقلاب" مردم آفریقای جنوبی این بود که ماندلا مردم را از "دروازه ی تمدن" سوسیالیزم عبور نداد؟ کدام سوسیالیزم؟ سوسیالیزم مارکس؟ برنامه ی "گوتا"؟

به چه قیمتی؟

آیا این است تمام درس "سوسیالیستی"؟:

" درس بزرگ سوسیالیسم دولتی عملا این بود که الغای مستقیم مالکیت خصوصی و مبادله بازاری، بدون وجود اشکال انضمامی از نحوه تنظیم اجتماعی فرآیند تولید، الزاما منجر به احیای مناسبات مستقیم سلطه و بردگی می‌شود. اگر ما صرفا بازار را از بین ببریم (که شامل از‌بین‌بردن استثمار موجود در بازار هم می‌شود) بدون اینکه آن را با شکل مناسبی از سازمان‌دهی کمونیستی تولید و مبادله جایگزین کنیم، سلطه برمی‌گردد و انتقام می‌گیرد و به همراه آن استثمار مستقیم هم می‌آید."

شکل مناسبی از سازمان‌دهی کمونیستی؟؟؟

آری، متاسفانه چنین است:

"در آفریقای‌جنوبی، زندگی رقت‌بار اکثریت فقیر عمدتا همچون دوره آپارتاید باقی مانده و رشد حقوق سیاسی و مدنی با افزایش ناامنی، خشونت و جنایت جبران شده. تغییر اصلی این است که نخبگان جدید سیاه به طبقه حاکم قدیم سفیدپوست پیوسته‌اند. در ثانی، مردم کنگره ملی قدیم را به یاد می‌آورند که نه‌تنها پایان آپارتاید، بلکه عدالت اجتماعی بیشتر و حتی نوعی سوسیالیسم را وعده می‌داد. این گذشته به‌مراتب رادیکال‌تر کنگره ملی آفریقا ذره‌ذره از خاطر ما محو شده. تعجبی ندارد که خشم سیاهان فقیر آفریقای‌جنوبی روز‌به‌روز بیشتر می‌شود."

و در اینجا نیز "سرمایه داری" مترصد است. سرمایه داری، حتی انقلاب را نیز به کالا تبدیل نموده است. و این آن چیزی است که چشمان آقای ژیژک ناتوان از تشخیص آن است:
"خشم سیاهان فقیر آفریقای‌جنوبی روز‌به‌روز بیشتر می‌شود"!
وقتی که انقلاب به نیازی عمومی تبدیل می شود، پس چرا نباید برای آن دست به تولید زد و "مشتریان" گرسنه ی آنرا در "بازار" مورد خطاب قرار داد؟
یک سرمایه دار باید بسیار خرفت باشد که این همه تقاضا را بی پاسخ بگذارد. توده ی مصرف کننده منافع بسیاری برای "رهبران" انقلاب رقم خواهند زد. مساله البته بسیار پیچیده تر از طرح آن در یک مقاله است. ژیژک می گوید:

"از این نظر آفریقای جنوبی تنها، نسخه‌ای است از داستان تکراری چپ معاصر. یک رهبر یا حزب با شور و شوقی جهانی برگزیده می‌شود، وعده «جهانی جدید» می‌دهد - اما، بعد، دیر یا زود، به دوراهه اصلی برمی‌خورد: آیا جرات می‌کند به ساز‌و‌کارهای سرمایه‌داری دست بزند، یا اینکه تصمیم می‌گیرد «وارد بازی شود»؟ اگر کسی چوب لای چرخ این ساز‌و‌کارها بگذارد، بی‌معطلی با آشفتگی بازار، هرج‌و‌مرج اقتصادی و نظایر آن، «تنبیه» می‌شود."

تمام مضحکه در همینجاست: کدام دو راهه "اصلی"؟ آنها از همان ابتدا وارد "بازی" می شوند و خود حامل و فرزند "سرمایه داری" بوده اند.

هم مارکس، هم انگلس (اگرچه اخیرا انگلس توسط برخی از "چپ" ها به اردوگاه سرمایه داری پرتاب شده است)، لنین، استالین، و همه ی چپ ها، و خود آقای ژیژک، همه، همه بردگان سرمایه داری و خود "سرمایه" دار هستند.

نام این سرمایه پول نیست، بلکه چیزی است که پول می آورد: "اندیشه"!

از زمانی، "اندیشه" خود تبدیل به کالا شد. و دیگر خود اندیشه ناتوان از مبارزه با خودش شد!
چاقو، دسته اش را نمی برد.

چیزی در حافظه ی بشریت زدوده شده است؛
چیزی که وی را از "بهشت" طرد کرد و به "جهنم" نشاند. بشریت نیازی به اندیشه ی "نو" ندارد. هیچ چیز "نو" ئی وجود ندارد:

بیش از این نمی توان در یک کامنت وارد عمق این موضوع شد.

با سپاس

مزدک ِ مادرباوران

http://www.pitahura.gmxhome.de/html/farsi/madar_samani_farsi.html
۵۹۱٨۲ - تاریخ انتشار : ۲۰ آذر ۱٣۹۲       

  

 
چاپ کن

نظرات (۱)

نظر شما

اصل مطلب

   
بازگشت به صفحه نخست