سیاسی دیدگاه ادبیات جهان - مقالات و خبرها بخش خبر آرشیو  
   

بیا به خانه ی من یک شب، همین به سُنّتِ مهمانی: - اسماعیل خویی

نظرات دیگران
اگر یکی از مطالبی که در این صفحه درج شده به نظر شما نوعی سوءاستفاده (تبلیغاتی یا هر نوع دیگر) از سیستم نظردهی سایت می‌باشد یا آن را توهینی آشکار به یک فرد، گروه، سازمان یا ... می‌دانید لطفا این مسئله را از طریق ایمیل [email protected] و با ذکر شماره‌ای که در زیر مطلب (قبل از تاریخ انتشار) درج شده به ما اطلاع دهید. از همکاری شما متشکریم.
  
    از : امیر امیر

عنوان : خانم پروین کـُرد
خانم پروین کرد عزیز،

قبل از هرچیز برای شما آرزوی صبر و بردباری می کنم به خاطر عزیزانی که از دست داده اید و نیز سلامت برای شما و خانواده و فرزندانتان.

اما: من پای در عرصه ی «خصوصی» زندگی شاعر نگذاشته ام! تازه مگر مرگ یک فرزند به آن شکل مشکوک «حوزه ی خصوصی» است!؟ دکتر خویی خود این موضوع را در جاهای مختلف مطرح کرده است.

ولی: یادداشت اول شما در حاشیه‍ی آن شعر، «منِ نوعی» را یعنی «هر خواننده ‌ای» را متوجه مسأله ی گنگی در نوشته ی شما می‌کند و آن این است که شاید کسی به کار توطئه ای بوده است. من هم به شما اشاره ای نکرده ام. در کجای نوشته ی من به شما اشاره شده که در میان توطئه کنندگان (اگر اصلا توطئه ای وجود می داشته) بوده اید؟ عین عبارت من این است: «آیا حضور آن زن سیه‌کار، در واقع حضور توطئه‌ای بوده در زندگی کسانی، هم [کسان] شاعر و هم کسانی که با شاعر در تماس بوده‌اند؟ به راستی «موقعیت» شما در آن ماجرا چه بوده؟» این عبارت با این که یک کلمه جا افتادگی دارد، کاملا روشن است. من از شما در واقع خواسته بودم موضوع را روشن کنید. شما اگر میلی به این کار ندارید یا نمی داشتید، چرا آن یادداشت اول را در حاشیه ی شعر گذاشتید؟

دیگر این که در یادداشتهای شما خواندم که: «...علت عذر خواهی ... غلیانی از انتگریسم فمینیستی احمقانه ای که (هرگز و هرگز ) جزو ابتلاآتم نبوده و نیست و نخواهد بود و [شاید] تحت تآثیر نوشته ای ... از ... شاعر ظریفی دیگر درین زمان [بوده]، [که] کمی [مرا] سر در گم کرد و به عذر خواهی واداشت . "و اصلا نمیدانم قاطی کرده بودم یانه" »!

نمی دانم با این سخن آخرتان چه باید کرد! در هر حال من بخشی از پاسخ را در یادداشت خانم سبا خویی می بینم، نه یادداشتهای شما! امیدوارم که تمام پاسخ در یادداشت خانم سبا خویی موجود و این پایان ماجرا باشد.

با احترام و آرزوی سلامتی برای همه‍ی ایرانیانی که به قول شاعر در بیدرکجاهای دنیا زندگی (؟) می‌کنند.
امیر
۵۹۲۹٣ - تاریخ انتشار : ۲۵ آذر ۱٣۹۲       

    از : پروین کردد

عنوان : جواب
سلام به خانم سبا خویی گرامی
درد مرگ برادررا چند بار متحمل شده ام و میشناسم اش اما فزرند راخوشبختانه نه . نمیدانم حضرتتان مادر هیستید یانه ، اما من مادر، ونه ازنوع (پارک لاله ای اش که اکنون به خرج شهرداریها ی پارکهای جهان (مستکبر )در زمان مقضی شیون و زاری سر میدهند) میدانم مادر و هم پدر ، دلش میخواهد شمشیر بهر دو چشم اش بنشیند و صد سال در کوری زنده باشد و فقط صدای فرزند را بشنود اما خاری حتی بی جان وکوچک پای فرزنداش را نخلد! درد ورنج پدربزرگوار تان که علم و ادب و هنرشان افتخار من ایرانیست را درک میکنم ، اما اینرا هم میدانم که فرزندان مسول گناه و گاه پدر سوختگیهای والدین نیستند و تعجبم از (نفرین کردن )انسان بزرگی مانند جناب اسماعیل خویی ازهمین است !و گرنه من نه شخصی بنام ناهید ضیایی را میشناسم و نه میخواهم بشناسم ونه در صدد دفاع و یا محکومیت ( بدون شناخت) ازایشان هستم و نه خواهم بود . من اما جز حکومت توحش اسلامی خواهان زدودن هیچ انسانی از صفحه ی روزگار، حتی خونی ترین دشمنی (که ندارم مگر احقمی پیدا شود ! چرا که من کسی نیستم قابل دشمن داشتن) از صفحه یروزگار نیستم ،چه رسد بکسیکه (برسم رایج این زمان) کلاه برداری که نامش دزدی است وخانه ایرا که دیگری بهایش را پرداخت کرده ،به لطایف الحیل و نادرستی بنام خود کرده است ،بیش از (سگ خورد) و برود گم شود خود را درگیر نخواهم کرد . .چرا که یکبار زنده بودن درین جهان هرچند ( کثیف و مالامال از لجن وپدرسوختگی ) را به (اموال) ترجیح میدهم ، بگذار ید دزد آنقدر بزدد تا بترکدمگر بکجا میبردش ! اسمعیل خویی اما نسل اندر نسل و قرن در قرن در فرهنگ و ادب وهنر ایرانی جایخواهد داشت .علت عذر خواهی من از پدر بزرگوارتان شاید نشآت گرفته از غلیانی ازانتگریسم فمینیستی احمقانه ای که (هرگز وهرگز ) جزو ابتلاآتم نبوده ونیست و نخواهد بود وتحت تآثیر نوشته ای از یک دوست و شاید همولایتی شما در چند سال پیش ازین بوده باشد که برمن ناخودآگاه و هیپر زنانه وارد آمد ووو ...ربط این آخرین شعر جناب خویی و نام بردن در حد عبید زاکانی ازو که به حق در شآن ایشان است ، و تحسین از سخن سرا و شاعر ظریفی دیگر ، مرا درین زمان، کمی سر در گم کرد و به عذر خواهی واداشت . و اصلا نمیدانم قاطی کرده بودم یانه ! اما خانم سبای خویی عزیز من نه شما و نه سایر اعضای خانواه اتان را از نزدیک ندیده ام جز از راه مجاز که خود شانسی است بزرگ. دختر عزیزم ( من ام البنین هستم )و ایکاش دختری میداشتم بمتانت شما ، اما وقتیکه به سرکشی و بی پروایی ایام جوانی خودم که پدر بس مهربان و برادران (بس بس غیور) را در پای انچه که میپنداشتم عاشقانه ست قربانی کردم و جز پیسی و نکبت و تحقیر پس از سی سال هیچ چیز دیگر دست آوردم نشد و تنها (شادی و دلشخوشی ام فرزندانم ) هستند و نه لطفی دیگر از دیگر سویی که جز جلای روانی نخواهد بود ، نیست ، شاید ازبودش امروزه و در زمان رو به مرگم از دست هرزه درایی هایش من مادر که خود بیش از ۴ دهه ی پیش ازین دختر ( سرکشی پوزه بند زن ) بر کل نرهای همخونم بودم ، امروز از دست دختر نداشته گیس میبریدم و نمیدانم چرا ! سبای عزیز و محترم امیدوارم مرا درخلال کلمات عجق وجق و دور از ادبیات اتم درک کنید و دلم میخواست دختری به ظرافت شما میداشتم و هرچند گاه و به جبر زمانه ی پتیاره و حتی دورادورمیدیم ا ش ... و دریغ........


اما جناب امیر امیر

حضرتتان که درپی کشف (توطته) و دست اندر کاری (من ) در آن توطته هستید
جواب تان را درنوشته ام برای خانم سبا خویی گرفته اید . مخاطب مستقیم ( من استعاری )جناب خویی یوده اند که (میدرخشند) و نه خوانندگان مطبوعات و کامنت گذارانی از نوع شما و من استعاری) . من بهیچ عنوان خود را وظیفه مند به بازجویی نمیدانم و شمارا هم به کنجکاوی (نکردن) در خصوصیاتزندگی دیگران تشوق میکنم و صد البته در هییت ننه بزرگ با سپا س
۵۹۲٨۵ - تاریخ انتشار : ۲۵ آذر ۱٣۹۲       

    از : امیر امیر

عنوان : به خانم پروین کـُرد
خانم پروین کُرد،

برای منِ خواننده که به اشعار دکتر خویی بسیار علاقه‌مندم، خواندن این شعر او دردناک بود، چون دریافتم که زنی رشت سیما و دورو که به ظاهر دوست، اما دشمن بوده، زنی که نه یار جانی بل که یار نانی بوده، و از ماران و گرگان بدتر و، در عین حال، هیأت انسانی داشته و دارد و از انسانیت تهی است، زنی که نابکار و گزافه گوست و رباینده‍ی خونبهای پسر شاعر، دل او را چنان به درد آورده که شاعری که ناکسان را در دل می‌بخشاید، این یکی را نمی‌بخشاید، چون ناکسی و زشتکاری و دشمنی‌اش با شاعر از جنس دیگری است؛ تا جایی که شاعر آرزو می کند جهان همه‍ی بدی‌هایش را بر سر او بریزد و به سوگ دانم پرسش بنشاندش.

آنچه که دکتر خویی در این شعر گفته، فقط و فقط اگر به مسأله‍ی مرگ یا قتل پسرشان مربوط نمی‌شد، مرگ یا قتلی که رازش هرگز گشوده نشده و شگفتا که یک خودکشی ساده قلمداد شده (!) شاید چندان هم پرسش‌برانگیز نمی‌بود و به فزون‌خواهی و دورویی و طمع‌کاری مذموم و ناپسند در رفتار «برخی» زنان تعبیر می‌گشت؛ اما یادداشت شما که چندان هم مفهوم نیست، موضوع را پیچیده و دامنه‍ی آن را گسترده کرده است.

اکنون منِ خواننده با این پرسش روبرو هستم که آیا حضور آن زن سیه‌کار، در واقع حضور توطئه‌ای بوده در زندگی کسانی هم شاعر و هم کسانی که با شاعر در تماس بوده‌اند. به راستی موقعیت شما در آن ماجرا چه بوده؟ چرا اکنون عذرخواهی می‌کنید و چرا شاعر به گمان شما دیر متوجه خطری شده!؟

اکنون که شما این مسأله را به صفحه‍ی باز مطبوعات کشیده اید، خوانندگان نیازمند وضوح و روشنی بیش‌تری هستند، زیرا که خود را به دلیلی از انبوه دلایل در این ماجرا تحت تأثیر می‌بینند. لطفاً برای ما روشن کنید.

امیر
۵۹۲۵۱ - تاریخ انتشار : ۲٣ آذر ۱٣۹۲       

    از : سبا خویی

عنوان : پاسخ خانم کرد و دیگر دوستان
دوستان نازنین
درود برشما
خواستم توضیحی در مورد شعری که پدرم گفته اند بدهم و آن هم مربوط به همین شعر هست که برای خانمی که نامش"ناهید ضیایی" هست سروده شده ایشان متاسفانه باید بگم در نامردی نفر اول هست چرا که بعد از مرگ برادرم که پدر در بیمارستان بستری بودند خانه ی پدرم را به نام خود کرده است و این یعنی دزدی اگر شما نام دیگری براین کار می گذارید من نامش را دزدی می گذارم آنهم از هنرمندی مانند پدرم و ای کاش هرگز این کار را نمی کرد
زمانی که پدر در بیمارستان بودند دوستان بدلیل شرایط روحی بابا خانه را عوض می کنند و این خانم آنزمان در نقش دوست می گوید به نام بخرید تا اسماعیل از بیمارستان آمد به نامش می کنم اما هرگز این کار را نکرد و الان شده مثلا صاحبخانه.
متاسفم برای او و هر کسی که می تواند از اعتماد دیگران سو استفاده کند
خانم کرد نازنین خدمت شما هم عرض کنم شاعر حق دارد این جفا را پاسخ بدهد
یقین دارم اگر شما جای پدرم بودید او را از صفحه روزگار پاک می کردید
با مهر وفروتنی
و امیدوار به این که روزی که انسانها دزد نباشند
سبا خویی
لندن ۱۴/۱۲/۱۳
۵۹۲۴۷ - تاریخ انتشار : ۲٣ آذر ۱٣۹۲       

    از : پروین کرد

عنوان : با عرض معذرت از از استاد خویی
من جز شعر و رمان خوانی وگاه به به و چه چه گویی و لذت بردنی.و گاه افاضه پراکنی ای درکهنه بازار سیاه سیاسی عبادی ! هیچ چیزی دیگر دربارکوله ام نیست ،. مانده ام که چرا حضرتتان اینقدر زمان لازم دانست تا درد را بگوید !!! .... یادم نیست چند سال پیش بود ! ۵ یا ۶ یا کمتر ویا بیشتر. آن کسی که دراین روز و سال برای من ایرانی همتراز شماست اما در سبک و سیاقی دیگر ، به شما بجا یا نابجا (خرده ای عظیم) گرفت و من در هییت فقط یک انسان تحت تآثیر این( افشاگری ) که نه( ویکی لیکسی ) و نه (ادواردسنودنی) ، که با لعابی از تغزل و طنز( پرسشگرانه و دلسوزی ای انساندوستانه)! اش قرار گرفتم ، و در آ نزمان تنها کسی که از حضرتتان بنوعی دفاع و به میانجیگری ای دوستانه پرداخت جناب م سحر محمد جلالی چیمه بود که حضرتتان تازگیها ایشان را ستودهاید که در خورشان هم هست . و من اما آنروزها ۵یا ۶ سال پیش ازین، بر نوشته ی ایشان در شماتت شما کمی عصبی و (رگ زن گل کرده ) نوشتم و عذر خواهی امروزم باین علت است . بی آنکه هنوز چیزی درین زمان دیر و دیر وقت روشن شده باشد ، چرا که حضرتتان در روز دوشنبه ۲ خرداد ۹۱ یک سال و ۷ماه پیش ازین در خانه ی هادی خان خرسندی تولد سیمین بانو را در غیابش جش و هلهله کرده اید !!! و این برای هالویی چند نبشه مثل من غیر قابل فهم است .. اما این کسیکه آرزوی مرگ پسرش را میکنید مادر فرزند پسر یا دختر شمانمیتواند باشد ، ،،، هر کس و هر جانی ای بقول حضرتتان است مرگ خودش را بخواهید ،، فرزند مادر مرده که هم گناه ننه جون نیست ..... و من با ز هم برای بی گدار و عصبی به آب زدن چندین سال پیش ازین ام از جناب استاد عذر میخواهم
۵۹۱۹۱ - تاریخ انتشار : ۲۰ آذر ۱٣۹۲       

  

 
چاپ کن

نظرات (۵)

نظر شما

اصل مطلب

   
بازگشت به صفحه نخست