دیوارِ لرزان
-
لقمان تدین نژاد
نظرات دیگران
اگر یکی از مطالبی که در این صفحه درج شده به نظر شما نوعی سوءاستفاده (تبلیغاتی یا هر نوع دیگر) از
سیستم نظردهی سایت میباشد یا آن را توهینی آشکار به یک فرد، گروه، سازمان یا ... میدانید
لطفا این مسئله را از طریق ایمیل
abuse@akhbar-rooz.com
و با ذکر شمارهای که در زیر مطلب (قبل از تاریخ انتشار) درج شده
به ما اطلاع دهید. از همکاری شما متشکریم.
از : مسعود بهبودی
عنوان : از رو درای تا علامه وارگی
خیلی ممنون لقمان حکیمشاعر
لطفا رو داری بعضی ها را با دانش کذائی آنها اشتباه نگیرید.
بعضی ها دست خودشان نیست:
پس از خواندن هر مطلبی بطور جبری و نه اختیاری بدان می اندیشند و ابراز نظر می کنند و چه بسا دست به دعا برمی دارند که کامنتشان منتشر نشود و مایه شرمندگی شان نگردد.
خیلی ممنون از توضیحات علمی و دقیق و عمیق تان.
باید بقیه اشعار لقمان حکیمشاعر را بخوانیم و بیشتر بیاموزیم.
با بهترین آرزوها برای معماران روح جامعه و جهان (برشت)
۵۹۴۷٨ - تاریخ انتشار : ۶ دی ۱٣۹۲
|
از : لقمان تدین نژاد
عنوان : نمادهای عمیقِ داستان های مولانا
بهبودیِ گرامی،
سلام. عمیقا تشکر می کنم از اینکه وقت گذاشته و برداشت خود از این شعر را به قلم در آوردهاید. آدم لذت می برد و انگیزه می گیرد از برداشت شعرخوان ها و شعر شناسانی که شعر را با تعمق می خوانند و فرهیخته وار و منتقدانه تلاش می کنند که از نماد ها و جهانِ درونیِ شعر، و خودِ شاعر سر در بیاورند و نهایتا به گونهای به آن ابعاد و اعماق تازه ببخشند.
احساس می کنم که نمادی بودن (این) شعر به ناگزیر برداشت های سیاسی-اجتماعی، از نوعی که در آخر نوشتهتان آوردهاید، را نیز ایجاب می کند. من واقعا چیزی در نفی نظرِ درستِ شما در مورد فلسفه تاریخ و دینامیسم های اجتماعی ندارم و با شما هم عقیده هستم. صرفنظر از اینکه نظامِ خمینی ها و اسدالله لاجوردی ها و پورمحمدی ها و امثال آنها چه جهنمِ اسف انگیزی برای کشور ما ببار آورده باشند اما خاک بر سر آنانی که امید دارند که دستی از غیب برون آید و کاری بکند و صدای پوتین های سربازانِ خارجی را بر خیابان های تهران بشنوند و آنرا شهری ببینند عین بغداد و کابل و قندهارِ ده سالِ گذشته. افکارِ زشتِ این چنینی در دپارتمانِ ذهنیِ شاعران و نویسندگان و تاریخ نویسان و برنامه سازانِ رادیو تلویزیونیِ نازلِ دیگر است!
در موقعی که این شعر به ذهنم نشسته بود غرقه بودم در نمادهای عمیقِ داستان های مولانا و رشتهای از مفاهیمِ «عدم» و «خیال» و «توهم» و «رهایی» و «مرزهای مجازیِ جهان ها» و غیره، که مشخصا از میانِ بسیاری از آنها رد شده و همه را به هم پیوند می دهد. البته اعتقاد به پوچی، فُرم و محتوای این شعر را بیش از هرچیز دیگری شکل می داد و رویهم رفته یک درون نگریِ تلخ در یک فضایِ انتزاعیِ نیمه کامل بود.
بازهم از ملاحظات شعریِ شما تشکر می کنم و امید که هیچگاه از نوشتن برای من و دیگران دریغ نورزید.
لقمان
۵۹۴۶۲ - تاریخ انتشار : ۵ دی ۱٣۹۲
|
از : مسعود بهبودی
عنوان : از دیوار مشخص تا دیوار مجرد
این دومین شعر بود که از لقمان شاعر دو بار خواندم.
شعر اول را شاید دو سال قبل خوانده باشم.
شعری بلند بود، ولی پرمحتوا و پرمعنا.
فقط همین نکته انتزاعی در حافظه خسته مانده است.
برداشت به یاد مانده از شعر اول این تصور را در خاطر بجا گذاشته بود که شاعر در حوالی کویر سکونت دارد.
اکنون غافگیر شدم از دیدن محل سرایش شعر.
خوش به حال آتلانتا (نکند کویر باشد!) که محل تجمع شعرای توانای ایرانی شده است.
این شعر، خیلی زیبا ست.
مفهوم «بالا کشیدن» احتمالا به معنی بالا رفتن از دیوار است:
بالا کشیدن تن خود از دیوار.
مصراع زیر را نمی توان از طلسم دوپهلوئی اش آزاد ساخت و فهمید:
«در جهانِ اثیریِ آن طلسم گردی»
اول فکر کردم، منظور شاعر از مفهوم «جهان اثیری آن»، «جنگلِ انبوهِ طوطی و بازرگان، بیشه ی روشنِ شیر و خرگوش و مَرغزارِ گُستردهی کبوترِ طوقدار» است و طلسم شدن در آن.
بعد دچار تردید شدم که نکند منظور شاعر «جهان اثیری طلسمی» و گشت زدن در جهان آن طلسم باشد.
ایراد نظری این شعر، خودبه خودی (بی سوبژکت) تلقی کردن پدیده های اجتماعی است:
کز کنی « تا ساعتی که در خود فرو ریزد
دیوارِ بد ساختِ بدبویِ بد نما
و تو از دیگر سو بر آیی
غرقه در خلسه ی خواب و بیداریِ غریبِ خود.»
دیوار بدساخت بدبوی بدنما را اگر سوبژکت، خود برنیاندازد، برنمی افتد.
دیوارهای اجتماعی سوبژکت مند اند.
دیوارها نه بطور خود به خودی ساخته می شوند و نه بطور خود به خودی فرو می ریزند.
تاریخ سازنده دارد، سازنده ای به نام انسان.
اگر بیگانگان براندازند، هراس از آن است که بر سر سوبژکت خفته ـ حتی ـ خراب شود.
۵۹۴۵٨ - تاریخ انتشار : ۵ دی ۱٣۹۲
|
|
|
چاپ کن
نظرات (٣)
نظر شما
اصل مطلب
|