از : جمشید برومند
عنوان : پاسخی از سرِ ِ ناچاری به پیروز ب
هموطن محترم ، بهتر است لا اقل رعایت حال مسئولان اخبار روز و خوانندگان را داشته باشیم . شما اگر از روزگار شاکی هستید و از حکومت اسلامی عصبانی می باشید. حق ندارید با کلی بافی بی اساس به زمین و زمان توهین کنید.
جنابعالی نه مقاله ء آقای شیرازی را درست خواندید و نه کامنت مناسبی برای ایشان نوشتید که از شما بیاموزد و دفعه بعد از این بهتر بنویسد.
نگارنده به قسمتی از کامنت نا مناسب شما اعتراض کردم و ۲ سئوال از شما پرسیدم که می توانستید اینجانب را راهنمائی کنید.
به سئوال های بنده پاسخ ندادید و با کلی گوئی، مجددا توهین کردید.
اصلا تعارف را کنار بگذاریم و رو راست با هم صحبت کنیم.
جنابعالی که از حداقل معلومات تاریخی و اجتماعی بر خوردار نیستید . چگونه وارد بحث های سیاسی میشوید؟
یکبار دیگر مطلب خود را بخوانید ببینید چه ادعاهائی طرح کرده اید:
" تنها بیسوادنی چون یعقوب لیث ، نادر شاه ، کاوه آهنگر و آرش و ستار و رضا شاه توانستند کاری کنند که شور بختانه بعلت قدر ناشناسی ملت و روشنقکرانش سرانجامی بد داشتند."
جناب پیروز ب شما این اسامی که ردیف کرده اید را اصلا نمی شناسید . شاید یک چیزی در باره ء آنها شنیدید. ببخشیدا !
اصلا اتهام "بیسوادان" به پادشاهان هنوز هم باعث "رنجش" بعضی از شاهدوستان میشود . ملاحظه کنید. مگر میشود که در قرن بیستم رهبر و پادشاه ایران ۲۰ سال یک بیسواد باشد؟
اگر جدا اسامی ذکر شده را می شناسید لطفا در باره کار هائی که کردند بنویسید و معلوم نیست چرا کاوه آهنگر و آرش وارد این بحث گردیدند.
در ضمن " قدر ناشناسی ملت " از جانب شما یک اتهام بی مورد است. چون ملت ها معمولا خدمتگزاران مردم و میهن را ارج میگذارند.
و " قدرناشناسی روشنفکرانش" نیز ناشی از یک عصبیت و عادت می باشد که در نوشته های شما دیده میشود . اصلا یکی از وظیفه روشنفکران این است که اعمال قدرتها را زیر دره بین ببرند.
با این وجود لطف بفرمائید و بنویسید که "ملت و روشنفکران" چه قدر ناشناسی در حق "کاوه آهنگر" ، " آرش "، یعقوب لیث ، نادرشاه ، ستار خان و رضاشاه کردند که آنها را به سرانجام بدی رساندند. "ملت و روشنفکرانش" چه باید میکردند که نکردند؟
فکر می کنم جنابعالی دچار یک کابوس و توهم شده اید که به "ملت و روشنفکرانش" بد و بیراه بگویئد.
۶۰٣۶۲ - تاریخ انتشار : ۱۶ بهمن ۱٣۹۲
|
از : masoud memar
عنوان : برای "پیروز ب"
آقای پیروز ب ٫ نوشته شما یک شکوائیه و پراکنده گوئی از جانب یک جناح خاص است که فاقد استدلال و فاکت میباشد. تاریخ برده داری ٫ جنگ شمال و جنوب ٫ مبارزات سیاه پوستانی مانند مارتین لوتر کینگ و تاریخ اجتماعی سیاسی آمریکا را اگر مطالعه بفرمائید و دنیا را فقط در همین چند سال زمان زندگی خود محدود نکنید شاید بتوانید فرقها را ریشه ای ببینید. لطفأ رجوع کنید به کارنامه مبارزان سیاه پوستی که زمانی محل ویژه و جداگانه نشستن سیاهوستان در ته اتوبوس بود چه ها که به لوترکینگ ها نگفتند از آب در هاون کوبیدن تا سازشکار و خائن ٫ از آنسو رئیس جمهورهان آمریکای مد نظر شما تا قرن بیست و یکم از برابری حقوقی سیاه و سفید امتناع کردند. حالا شما در زمانی بدنیا آمدید و به دور و بر خود نگاه کرده و بدون بررسی تاریخی از جمله جنگ صد ساله پروتستانها با کاتولیکها در آلمان ٫ آلمان را بهتر از ایران میبینید و روشنفکران ایرانی را مقصر میدانید.
نوشتید : ( در حالیکه ۳۵ سال از حمله دوباره اسلام میگذرد روشنفکران ما هنوز بدنبال مقاله نویسی و مصاحبه و از میدان بدر کردن مخالف اندیشه های یکدیگرند و هنوز به شعور و بلوغ سیاسی اجتماعی نرسیده اند تا تشخیص دهند این ندانمکاری و اعمال نابخردانه را چگونه جبران نمایند ، و شما انتظار دارید تا ایران و ایرانی را بسوی مدینه فاضله هدایت نمایند. )
اولأ نوشته شما با اتهام زدن خود گویا است که شما اندیشه های مختلف را میخواهید بدر کنید.
دومأ کمتر تفکری و تشکیلات و سازمانی امروز چه در بین اپوزسیون چه در پوزسیون بدنبال مدینه فاضله است.
سومأ برخی تاریخ اجتماعی خوانده اند و مثل شما فکر و مبارزه نمیکنند
۶۰٣۵٨ - تاریخ انتشار : ۱۶ بهمن ۱٣۹۲
|
از : پیروز پ
عنوان : مشکل ما روشنفکران و سیاسیکاران و جامعه شناسان و ژورنالیستهای ما هستند.
حناب برومند با به صحرای کربلا زدن بیشتر از ۱۰۰ سال است که بجانی نرسیدیم و با مقاله نویسی و کتاب نخوانی هم همینطور. ملت کتاب نخوان بودند روشنفکران چطور. سانسور و ترس از حتا داشتن کتاب هم بود ولی آنهائیکه میخواستند از هر نوعش را بست میآوردند. ولی چه سود مگر دهخداها ، کسرویها ، دشتیها و هدایتها مگر بفارسی برای شناساندن مدهب و دین و دین فروش هر آنچه که در توش و توان داشتند کوتاهی نکردند، آیا روشنفکران ما زمان خواندن آنها را نداشتند و یا به آنها بها نمیدادند ویا شنیدن اشعار شاعران بظاهر انقلابی و جهان وطنی و یا کتابهای مارکس و لنین .....اولویت داشت برایشان.
کار ما از کلی گوئیها و همچنین جزئی گوئیها گذشته و به ندانمکاریها رسیده و بهمین دلیل هنوز آخوند توانسته به حیات خود ادامه دهد.
با دراز کردن پهلویها و مصدقها کاری پیش نخواهد رفت چرا که بعلت منافع شخصی و فرصت طلبی فرصت آموختن از تاریخ را نداریم. ۹۹ از جامعه را ۱ طبقه روشنفکر هدایت میکند. و تا کنون هم هر آنچه که بر سر ایران و ایرانی آمده ناشی از عملکرد آنها بوده. و تنها بیسوارنی چون یعقوب لیث ، نادر شاه ، کاوه آهنگر و آرش و ستار و رضا شاه توانستند کاری کنند که شور بختانه بعلت قدر ناشناسی ملت و روشنقکرانش سرانجامی بد داشتند. بله جناب برومند مشکل ما روشنفکران و سیاسیکاران و جامعه شناسان و ژورنالیستهای ما هستند. کوتاه و مختصر. شما میتوانید اگر زمان دارید بشینید و کالبد شکافی کنید و آنهائیکه بنظر شما نادرست میآید را تفسیر کنید.
۶۰٣۵۵ - تاریخ انتشار : ۱۶ بهمن ۱٣۹۲
|
از : جمشید برومند
عنوان : برای "پیروز ب"
دوست عزیز ، در بارهء مقاله آقای شیرازی هرکس می تواند از زاویه منافع و آرزوها و آرمانهای خود نقدی بنویسد. از این رو ، موضع جنابعالی را نیز درک می کنم.
ولی اصولا با کلی گوئی نمی توانیم همیشه مناسب و منطقی بحث کنیم .
مثلا سرنوشت پنج کشور موردنظر آقای شیرازی چه ربطی به "روشنفکران" ما داردکه بهانه ای برای "انتقام " از آنها نموده اید :
"در میان کشور های مطرح در جهان معاصر پنج کشور یعنی امریکا، انگلیس، فرانسه، روسیه و چین از بطن انقلابات و یا این میان پرده های ناخوشایند متولد شده اند.
کاملن درست ولی تنها تفاوت این کشورها باکشور ما ، روشنفکران و مردمش هستند که آنها به آینده و پیشرفت اندیشیدن و به آن عمل کردند. ولی روشنفکران و سیاسیکاران و جامعه شناسان و ژورنالیستهای ما که فاقد خوی میهن پرستی بودند و چپی بودن تشخص و بیگانه پرستی هم یکی از شروط ، برای رسیدن به پست و مقام و مال و منال بزیر عبای آخوند رفتن را ترحیج دادند و ملتی را که همیشه بازیچه اندیشها و عملکرد آنها هستند بنابودی و دریوزگی کشاندند."
از هر منظری نمی توان تاریخ را دست کاری کرد ، به جائی نمی رسیم.
اولا ـ شما نقش حکومت ها را ماسمالی می کنید .اگر حکومت کودتای ۲۸ مرداد و در راس آن شاه واقعا از "ترس کمونیسم " به چنان جنایتی دست زد. باید از فردای کودتا کشور را بسمت تقویت نیروهای ملی ، مذهبی و قومی بسیج و قانون اساسی و جامعه مدنی را بهبود می بخشید. حکومتی که خودش را برای رسالت تاریخی "شایسته" تشخیص داد. مسئول عملکردهای خود می باشد که مرور بر آن در اینجا نمی گنجد. ولی میدانید که تضعیف قانون گزاری بعداز کودتا و انحلال تدریجی انتخابات و جایگزنی انتصابات با شتاب پیش رفت تا به حزب رستاخیز رسید.
شما باید نشان دهید وظیفه و حقوق روشنفکران در مقابل دستیازی و تجاوز حکومت خودسر کودتا چه می بایست بود؟ کسی ادعا نمی کند که دگر اندیشان "معصوم " بودند.
دوم ـ چرا میگوئید :" در حالیکه ۳۵ سال از حمله دوباره اسلام میگذرد روشنفکران ما هنوز بدنبال مقاله نویسی و مصاحبه و از میدان بدر کردن مخالف اندیشه های یکدیگرند و هنوز به شعور و بلوغ سیاسی اجتماعی نرسیده اند تا تشخیص دهند این ندانمکاری و اعمال نابخردانه را چگونه جبران نمایند ، و شما انتظار دارید تا ایران و ایرانی را بسوی مدینه فاضله هدایت نمایند.
حال شما بفرمائید چه نزدیکی ملت بویژه روشنفکران ایران با ملل کشورهای نامبرده دارند که شما امیدوارید در این ۳۵ سال آموزش لازم را گرفته باشند تا معجزه ایکه انتظار دارید صورت بگیرد؟"
ببینید ، این حکومت هم مثل اسلاف شاهدوست خود جز منافع قشری و گروهی خود به هیچ اصولی پای بند نیست. خمینی نایب امام با تمام دینداران رسالت خود می دانست که حکومت اسلامی ایجاد کنند.
همانطور که حکومت سابق حتی حرب مردم و ایران نوین را تحمل نکرد. یا در بین حامیان کودتای ۲۸ مرداد بعدا شکاف افتاد .حتی فرمانده کودتا تیمسار فضل الله زاهدی خیلی زود با شاه درگیر شد. در طول ۸ سال تا ۱۳۴۰ شش کابینه عوض شد.
این حکومت هم صد ها قبیله دارد . همیشه در حال تصفیه حساب بوده و برخوردش با دگراندیشان نیازی به توضیح نگارنده ندارد.
از جناب پیروز ب می پرسم : در کدام یک از ۵ کشور فول الذکر حکومت ها چنین وحشیانه به جان مردم افتادند؟
شایدفکر می کنید اگر حکومت شاه کمی بیشتر می کشت خمینی قدرت نمی گرفت.
این بحث بی نتیجه است. دیدیم که قذافی ، صدام ، بن علی ، حسنی مبارک نیز بهمان سرنوشت دچار شدند که شاه شد و با ضایعات فراوان .
چرا چارچوب پارلمانی قبل از کودتای سال ۳۲ تکمیل و اصلاح نشد؟ این پاسخ و درد مشترک ما جهان سومی ها می باشد.
۶۰٣۴۴ - تاریخ انتشار : ۱۵ بهمن ۱٣۹۲
|
از : خواننده
عنوان : جالب و خواندنی بود
دست نویسنده درد نکند. طبیعتاً با بخش هائی می توان موافق یا مخالف بود؛ اما در کل بسیار خوب و خواندنی بود.
با احترام
۶۰٣٣۷ - تاریخ انتشار : ۱۵ بهمن ۱٣۹۲
|
از : پیروز پ
عنوان : قیاس معالفارق و انتظار بیجا
در میان کشور های مطرح در جهان معاصر پنج کشور یعنی امریکا، انگلیس، فرانسه، روسیه و چین از بطن انقلابات و یا این میان پرده های ناخوشایند متولد شده اند.
کاملن درست ولی تنها تفاوت این کشورها باکشور ما ، روشنفکران و مردمش هستند که آنها به آینده و پیشرفت اندیشیدن و به آن عمل کردند. ولی روشنفکران و سیاسیکاران و جامعه شناسان و ژورنالیستهای ما که فاقد خوی میهن پرستی بودند و چپی بودن تشخص و بیگانه پرستی هم یکی از شروط ، برای رسیدن به پست و مقام و مال و منال بزیر عبای آخوند رفتن را ترحیج دادند و ملتی را که همیشه بازیچه اندیشها و عملکرد آنها هستند بنابودی و دریوزگی کشاندند. در حالیکه ۳۵ سال از حمله دوباره اسلام میگذرد روشنفکران ما هنوز بدنبال مقاله نویسی و مصاحبه و از میدان بدر کردن مخالف اندیشه های یکدیگرند و هنوز به شعور و بلوغ سیاسی اجتماعی نرسیده اند تا تشخیص دهند این ندانمکاری و اعمال نابخردانه را چگونه جبران نمایند ، و شما انتظار دارید تا ایران و ایرانی را بسوی مدینه فاضله هدایت نمایند.
حال شما بفرمائید چه نزدیکی ملت بویژه روشنفکران ایران با ملل کشورهای نامبرده دارند که شما امیدوارید در این ۳۵ سال آموزش لازم را گرفته باشند تا معجزه ایکه انتظار دارید صورت بگیرد؟
۶۰٣٣٣ - تاریخ انتشار : ۱۵ بهمن ۱٣۹۲
|
از : احمد صلاحی
عنوان : از انقلاب مشروطه تا انقلاب بهمن ـ از انقلاب بهمن تا مشروعه مطلقه
این طور که دستگیرم شده آقای حمید شیرازی به کامنت ها در زیر مطالب خود توجهی ندارد. ولی این نباید مانع اظهار نظر ما در بارهء نظرات ایشان گردد.
در بهمن سال پیش مطلبی تحت عنوان "دو راهی تاریخی چپ ایران در سالهای اولیه انقلاب" نوشت که در آرشیو اخبار روز موجود است. ایشان فرض را بر این میگذارد که در بارهء موضوعی به اهمیت انقلاب نیازی به شنیدن نظرات دیگران نیست.
امسال "نگاهی کلان به انقلاب....." را میخوانیم . آیا می توان در مورد چنین موضوعی بزعم آقای شیرازی "نگاهی کلان...." هر چه "دوست" داریم بنویسیم. و با نقل قول های نادقیق نظرات خود را فبلیغ کنیم. از این زاویه و انتقاد با روش برخورد نویسنده به "مستندات" بی مرجع خود چند نکته را عرض می کنم.
آیا در چنین مواردی نیاز به سربسته گوئی داریم؟
موضوع اول ـ آقای شیرازی در آغاز مطلب خود می نویسد:"اخیرا هم یکی از مردان صدر انقلاب و مغضوب فعلی از ان با تفسیر پیروزی جهل بر ظلم یاد کرده. "
منظور نویسنده آقای دکتر ابراهیم یزدی می باشد. ولی حق مطلب را ادا نکرده و نقل قولی الکن از تتیر رسانه ها را بنام دکتر یزدی نوشته که مربوط به یک تحلیل گر انگلیسی بوده است .
وقتی اصل مطلب را میخوانیم مشاهده می کنیم که دکتر یزدی از تحلیل گر انگلیسی هم پا را فرا تر میگذارد و میگوید : "این جهل در مواردی از نوع جهل مرکب بود."
حرف دکتر یزدی بسیار تکان دهنده ، دقیق و روشن می باشد .اخیرا جلد سوم خاطرات خود را در خارج از کشور منتشر کرد. در ص ۴۱۰ تا ۴۱۲ در بارهء فرار شاه از ایران می نویسد، این قسمت از کتاب در ۲۶ دیماه بمناسبت آن روز تاریخی در سایت ملیون قرار داده شد:
http://melliun.org/iran/۳۴۷۸۳
" روزی که شاه ایران را ترک کرد، جمعبندی تمام ناظران بین المللی این بود که انقلاب ایران پیروز شده است. هر روز تحلیل های متعددی پیرامون اوضاع ایران در روزنامه های غربی منتشر میشد. یکی از تحلیلگران انگلیسی مقاله ای در این باره نوشت و در پایان چنین جمعبندی کرد که: «انقلاب ایران پیروزی جهل بر ظلم است.
وقتی مقاله و تحلیل این نویسنده انگلیسی را خواندم بسیار ناراحت و عصبانی شدم و با خود گفتم این غربیها – به خصوص انگلیسیها، نمی خواهند یا نمی توانند ما را درک کنند؟ این چه نوع قضاوتی در مورد انقلاب ایران است. پس از پیروزی انقلاب هر روز شاهد رویدادهای مختلف و نه چندان مطلوبی، در سطوح متفاوت بودیم.
انگیزه یا علت همه این رویدادها، یکسان نبود – هرکدام علت یا علل خاص خود را داشت. اما به تدریج یک علت در این رویدادها شاخص شد و آن جهل و نادانی بود.
جهل در مورد پیچیدگی سیاسی و اقتصادی و اجتماعی جامعه جدید و تفاوتهای اساسی آن با جامعه ساده و ابتدایی مدینه؛ جهل درباره مناسبات جهانی و روابط بین المللی، جهل درباره… این جهل در مواردی از نوع جهل مرکب بود. افرادی با نادانی کارهایی انجام میدادند اما نمیدانستند که نادان هستند و با نادانی خود چه ضررهایی به پیکر جامعه و انقلاب و دین پاک خدا وارد میکنند. هر قدر زمان می گذشت علائم بیشتری از این نادانی ظاهر میشد و افراد بیشتری به این پدیده و زیانهای جبران ناپذیر آن توجه پیدا میکردند." پایان نقل قول
موضوع دوم ـ آقای شیرازی برای اثبات نظرات خود در باره انقلاب بطور سربسته دو شعر قبل و بعداز انقلاب دکتر اسمعیل خوئی را مقایسه و نتجه گیری های دلخواه را انجام میدهد.
کسانی که مواضع و نظرات دکتر خوئی را می شناسند میدانند که ایشان جز انحلال جمهوری اسلامی هیچ گزنه دیگری را قبول ندارد. حال باید پرسید چرا آقای شیرازی تفسیر خود از یک شعر را به هستی و آرمان یک شاعر تعمیم میدهد؟
نکته ء عجیب و چندش آور این قسمت مقایسه کادرهای راست و چپ حکومت ولایت مطلقه فقاهتی ـ مشروعه ـ می باشد که بعداز تحصیل در انگلستان همان جائی که دکتر خوئی مطالعه کرده با مواضعی درخشان تر "اصلاح طلب" شده اند.
واقعا باید دید مواضع متفکر سکولار ما دکتر اسمعیل خوئی نازنین چه ربطی به بچه جزب الهی حکومت اسلامی دارد که در بهترین حالت التزام بدون تنازل قانون اساسی را توضیه می کنند.
این دو مورد را گفتم که غیر مستند بودن نوشته را به نقد بکشم.
در مورد اصل مطلب " نگاهی کلان به انقلاب .." فقط به شهادت انقلاب مشروطه و نهضت قانون ملی شدن صنایع نفت و تمام تغییر و دگرگونیهای اجتماعی در طول ۲۵ سال بعداز کودتای ۲۸ مرداد جای اساسی ترین نیروها و علل مولدانقلاب خالیست.
در صورت علاقمندی از بحث در باره روند انقلاب مشروطه تا انقلاب بهمن و سقوط انقلاب بهمن در مشروعه مطلقه استقبال می کنم.
۶۰٣٣۰ - تاریخ انتشار : ۱۴ بهمن ۱٣۹۲
|
از : masoud memar
عنوان : انقلاب را نمیکنند بلکه میشود
در مورد اثرات و نتایج انقلابات که کم و بیش با نوشته های شما موافقم اما در زمینه بوجود آمدن انقلاب روشنفکران وقت کاملأ بی تقصیرند و کمتر یا بیشتر خواندن کتاب تأثیر تعیین کننده ای در بروز انقلاب ندارد بلکه تجربه و سطح دانش جامعه یا روشنفکر تأثیر تعیین کننده در روند انقلاب و بازسازی جامعه دارد. عامل اصلی انقلاب همیشه هیئت حاکمه است که به واقعیات جامعه و ضرورت های آن چه آگاهانه چه اآگاهانه توجهی نمیکنند و تمامی روزنه های تغییر و امکان شراکت نیروهای خواهان در قدرت را میبندند. به تعبیری انقلابات اجتناب ناپذیرند چون بوقوع میپیوندند. مقوله انقلاب چیزی نیست که برای وقوع یا عدم وقوعش وارد بحث و مذاکره شد. در مقطعی که شرایط آن مهیا باشد از آن گریزی نیست. ضرورت انقلابات غیرقابل پیشگیری است برای مثال زمانی بختیار به نخست وزیری منسوب شد و قول سلطنت مشروطه را داد که اگر نه فقط بازرگان بلکه تمامی نهضت آزادی و چپ و مجاهدین هم با بختیار همصدا میشدند این انقلاب شده بود فقط با خونریزی و حمام خون سلطنت سقوط میکرد اما اگر دو سال قبل از انقلاب شاه بجای اعلام علنی ایران تکحزبی , بختیار را به نخست وزیری منسوب و سلطنت مشروطه اعلام میکرد ٫ اعتقاد راسخ دارم که الان مقبره خمینی در نجف یا کربلا بود.
۶۰٣۲۹ - تاریخ انتشار : ۱۴ بهمن ۱٣۹۲
|
از : علی
عنوان : دستاورد های سی و پنج سال جمهوری اسلامی در ایران
دستاورد های سی و پنج سال جمهوری اسلامی در ایران:
سی و پنج سال ظلم و جنایت
سی و پنج سال اعدام و شکنجه
سی پنج سال بی عدالتی و محکمه های بدون وکیل
سی و پنج سال فساد گسترده و اختلاس (سه هزار میلیاردی و ... بابک زنجانی و...)
سی و پنج سال تورم دو رقمی
سی و پنج سال غارت در آمد های نفتی (بیش از هزار و صد میلیارد دلار در آمد های نفتی در سی و پنج سال)
سی و پنج سال حکومت زندان(زندانی شدن بیش از ۲۵۰ هزار نفر در زندانها ، ۲۵ برابر اول انقلاب، تعداد زندانیان اول انقلاب ده هزار نفر)
سی و پنج سال دیکتاتوری و تبعیض و اختناق
سی پنج سال فقر اکثریت مردم
سی و پنج سال بیکاری گسترده (آمار رسمی بیش از ده درصدی)
سی و پنج سال خانه نشین کردن زنها
سی و پنج سال سانسور کتاب و فیلم
سی و پنج سال سو مدیریت
سی و پنج سال ممنوع شدن احزاب و جمعیت ها
سی و پنج سال محدود شدن آزادی های اجتماعی
سی و پنج سال عقب ماندگی کشور
بیش از سه میلیون کشته و هزاران میلیارد دلار خسارت ایران و عراق در جنگ ایران و عراق
سی و پنج سال حکومت اعدام (اعدام هزاران نفر در سال ۱۳۶۰ ، اعدام هزاران نفر در سال ۱۳۶۷ و ..)
سی و پنج سال عدم توجه به خواسته های مردم و تقلب در انتخابات ۸۸
آلودگی شهر های بزرگ (تهران، اهواز اصفهان) و مرگ هزاران نفر در سال در اثر آلودگی هوا
سی و پنج سال تصادفات جاده ای گسترده (اکنون سالیانه حدود ۳۰ هزار نفر)
سی و پنج سال طلاق گسترده ( الان ۱۵۰ هزار نفر در سال، ده برابر اول انقلاب یعنی ۱۵ هزار نفر)
خشک شدن بسیاری از دریاچه ها ارومیه، هامون، بختگان، پریشان ... و بیش از چهل تالاب و بسیاری از رودخانه ها نظیر زاینده رود و کارون و..
۶۰٣۲۴ - تاریخ انتشار : ۱۴ بهمن ۱٣۹۲
|
از : البرز
عنوان : تحمل اندیشه مخالف
آقای شیرازی، با شما میتوان هم عقیده شد، که خشونتِ قیام و انقلاب، نمیتواند فرهنگ استبدادی را که ضخامتی هزاران ساله دارد، به یکباره به فرهنگ تحمل اندیشه مخالف، و همزیستی مسالمت آمیز اندیشه ها که لازمه دموکراسی و استمرار وجود آزادی بیان و قلم و عدالت اجتماعی است، تبدیل کند.
گرچه نمیتوان تاریخ هزاران ساله پادشاهی در ایران را انکار و یا آن را از هویت تاریخی ایرانیان به کناری نهاد. اما سبک سرانه خواهد بود، اگر که از قیام بهمن ۵۷ مردم ایران بر علیه جنایات، اجحافات، تبعیضات و.... خاندان پهلوی به عنوان خواستِ «...بخشی از مردم در گذشته...» یاد کرد، و خواستِ بخشی از مردم، برای حضور بر سر مزار کورش به مناسبت عید نوروز را، در لفافه به عنوان خواستِ اکثریتِ مردم جار زد.
نگارنده این سطور، به همان میزانی که برای نادرشاه، کریمخان زند، ناصرالدین شاه و.... ارزش و احترام قائلم، به کورش نیز، خودم را مدیون و سپاسگذار می بینم. اما این احترام نباید پایه ای برای ساخت معبود و بتِ جدیدی برای مبهوت ساختن مردم شود.
در امپراطوری های غربی به لحاظِ میدان یافتن فرهنگِ دموکراسی و تحمل اندیشه مخالف، نیروی حاکم پذیرفت، که اپوزیسیونش یک امکان برای پیشرفت است، و نه محلی برای نزاعهای خونین،
اما در امپراطوریهای شرقی مانند امپراطوری ایران، نیروی حاکم همواره تلاشش بر این بوده و هست، که حتی به قیمتِ کمک گرفتن از نیروهای خارجی، حکومتی به اصطلاح یکدست و بدون معارض داشته باشد.
۶۰٣۲۰ - تاریخ انتشار : ۱۴ بهمن ۱٣۹۲
|