از : امیر هوشنگ اطیابی
عنوان : ابراز نظر در مورد نخوانده ها
خواننده ی گرامی مسعود بهبودی
با تشکر از ابراز نظر شما، حداقل انتظار این بود که به پانویس مربوط به شعر فردوسی (کنایه از انقلاب و فرزندانش) که بخصوص برای دقیق کردن نظر و احساس نویسنده آورده شده بود مراجعه می کردید و پس از آن وقت گرانبهایتان را مصرف می کردید. البته این بسته به نظر خواننده هم هست که آیا خمینی و رژیم ولایت فقیهی را پدر خود بداند یا نه. این واقعیتی است که خمینی صدها هزار از پیروانش را در جنگ نابود کرد و روی مین فرستاد تا به کربلا و قدس برسد.
در رابطه با سایر نظراتتان هم باز شرط انصاف و اظهار نظر علمی این بود که به جای خواندن «فرازهائی از این نوشته» حداقل اصل مقاله را می خواندید و هرجا برایتان شک و تردید بود به زیرنویس ها مراجعه می کردید.
ضمنا به شما یادآوری می کنم که شرکت کنندگان در انقلاب ایران طیف وسیعی بودند که وجه مشترکشان اهداف ضدسلطنتی، استقلال طلبی، آزادیخواهی و عدالت طلبی بود که بیش از هرچیز مبارزه ی اکثریت قریب به اتفاق مردم با راس هرم طبقاتی جامعه متبلور شده در رژیم استبدادِ سلطنتی-کودتایی و وابسته به امپریالیسم (با نمایندگی دولت های امریکا و متحدینش) بود (تضاد خلق با امپریالیسم در آن دوران).
در این عرصه نمی توان صرفا هر کس را که «کمونیست» آن هم با سلیقه شما نیست راند. حتی در یک انقلاب سوسیالیستی نمی توان نیروهای شرکت کننده را به کمونیست و غیرکمونیست تقسیم کرد و غیر کمونیست ها را محکوم کرد. به نظر می رسد که شما در کوبیدن نیروهای انقلابی شرکت کننده در انقلاب ایران (سرکوب شدگان رژیم ولایت فقیهی) و تکیه بر وجوه افتراق آن ها در اینجا برای خود رسالت ویژه ای قائل هستید.
تحلیل طبقاتی از نیروهای شرکت کننده در انقلاب موضوع این مقاله نبوده است. بلکه موضوع آن دقیقا همان «سوبژکتیو» نقش امریکا، خمینی و نهضت آزادی و توافقات پنهانی آن ها در سرنوشت انقلاب ۵۷ بوده است. نویسنده نیز از تحولات اجتماعی-تاریخی برداشتی طبقاتی داشته و دارد. اما معتقد است که با حلوا حلوا گفتن دهان شیرین نمی شود. برداشت طبقاتی و تحلیل علمی را بهتر است در عمل و نظر به کار برد نه با ردیف کردن کلمات و اصطلاحات کمونیستی که چه بسا در ویترینِ فروشگاهی بورژوایی-امپریالیستی هم یافت می شود.
۶۱۵۷۷ - تاریخ انتشار : ۲۵ اسفند ۱٣۹۲
|
از : کیا
عنوان : مقاله یی قابل خواندن!
نویسنده زحمت کشیده است ،ارزش یکبار خواندن را دارد!
بعضی از کامننت نویسان می خواهندفقط چیزی گفته باشند و خودی نشان بدهند و به اینفکر نمیکنند که تهیه و پرداز یک مقاله چه قدر انرژی و وقت و مسئولیت لازم دارد.
زبان نقد به شیوه قدیمی یعنی پر خاش گری و خراب و کوچک کردن نویسنده نه تنها
هنر نیست بلکه "بربریت" است .
کمی با هم مهربانتر سخن بگیم ،این لازمه اتحاد در نیروهای انقلابی است.
۶۱۵۷۱ - تاریخ انتشار : ۲۵ اسفند ۱٣۹۲
|
از : مسعود بهبودی
عنوان : بدون تحلیل طبقاتی جامعه ای و یا فردی نمی توان راجع به آن و او چیز بدرد بخوری گفت
خیلی ممنون.
قبل از هر چیز، یاد آوری کشف هگل ضرر ندارد و آن اینکه کل، حقیقی است و نه جزء.
فقط در پرتو کل و در پیوند با کل است که می توان راجع به جزء قضاوت علمی کرد.
نیک آئین در درس نامه اش مثال فیل در تاریکی را ذکر می کند.
جماعت کنجکاو برای تعیین ماهیت فیل رد ظلمات شب، هر کدام به عضوی از فیل دست می زنند و ابراز نظر می کنند.
نتیجه نهائی، نا شناخته ماندن فیل می شود.
شما می گویید:
انقلاب و فرزندانش.
اولا کجای این فاجعه انقلاب است؟
انقلاب را نمی توان به دلخواه تعریف و عملا تحریف کرد.
بنظر من انقلاب سفید، انقلاب بوده است و فاجعه بهمن، رستاوراسیون (احیای مناسبات سرنگون شده بوسیله انقلاب سفید فرمایشی و از بالا)
فدائیان و مجاهدین و نهضت آزادی و خمینی و غیره که انقلابی نبوده اند.
مسئله را نباید ماستمالی کرد.
خون به قدر کافی ریخته شده است.
دفاع از حقیقت عینی در دستور روز است.
ضمنا عناصر سوبژکتیف را فقط در چارچوب دیالک تیک اوبژکتیف ـ سوبژکتیف می توان ارزیابی کرد.
من از شما غیر از همین چند جمله چیزی نخوانده ام.
ولی شیوه بینشی شما سوبژکتیویستی است.
شما با تفکر دیالک تیکی یا آشنائی ندارید و یا به عمد به باد فراموشی می سپارید.
اصلا مهم نیست که چه کسی با چه کسی مهندسی کذائی کرده است.
مهم این است که آن کس و آن طبقه کیست و نماینده منافع کدامین طبقه اجتماعی است.
مائو حتی در دوره جوانی اش تحلیلی از طبقات اجتماعی چین به آن بزرگی ارائه می دهد که هم ستایش انگیز است و هم حیرت انگیز.
مدعیان قلم بدست در کشور ما ظاهرا کمترین شناختی از اقشار و طبقات اجتماعی ندارند.
آنچه در شکنجه گاه ها عملی شده و می شود، سال های سال قبل از روی کار آمدن ارتجاع فئودالی ـ فوندامنتالیستی در کوچه و برزن و خیابان و بازار لحظه به لحظه عملی شده است.
اگر ما نویسنده و شاعر رئالیستی می داشتیم، در خیلی از این زمینه ها غافلگیر نمی شدیم.
در کشور عه هورا هر بقالی جلادی است.
هر مدرسه و مکتب و خانه و کارخانه و شرکت و حجره ای شکنجه گاهی است.
من می توانم مطلب شما را سطر به سطر تحلیل کنم و نشان دهم که ایرادات نظری و اسلوبی تان کدام اند.
ولی هنر ایرانی جماعت تولید مثل و تولید زباله است.
کمترین رغبتی به هماندیشی و هماموزی ندارند.
هر ابراز نظر مخالفی را با عیبجوئی و خصومت و جنگ و ستیز عوضی می گیرند.
دست اندرکاران مدعی دموکراتیسم، سانسور حتی می کنند.
۶۱۵۶۹ - تاریخ انتشار : ۲۵ اسفند ۱٣۹۲
|
از : امیر هوشنگ اطیابی
عنوان : ابراز نظر در مورد نخوانده ها
خواننده ی گرامی مسعود بهبودی
با تشکر از ابراز نظر شما، حداقل انتظار این بود که به پانویس مربوط به شعر فردوسی (کنایه از انقلاب و فرزندانش) که بخصوص برای دقیق کردن نظر و احساس نویسنده آورده شده بود مراجعه می کردید و پس از آن وقت گرانبهایتان را مصرف می کردید. البته این بسته به نظر خواننده هم هست که آیا خمینی و رژیم ولایت فقیهی را پدر خود بداند یا نه. این واقعیتی است که خمینی صدها هزار از پیروانش را در جنگ نابود کرد و روی مین فرستاد تا به کربلا و قدس برسد.
در رابطه با سایر نظراتتان هم باز شرط انصاف و اظهار نظر علمی این بود که به جای خواندن «فرازهائی از این نوشته» حداقل اصل مقاله را می خواندید و هرجا برایتان شک و تردید بود به زیرنویس ها مراجعه می کردید.
ضمنا به شما یادآوری می کنم که شرکت کنندگان در انقلاب ایران طیف وسیعی بودند که وجه مشترکشان اهداف ضدسلطنتی، استقلال طلبی، آزادیخواهی و عدالت طلبی بود که بیش از هرچیز مبارزه ی اکثریت قریب به اتفاق مردم با راس هرم طبقاتی جامعه متبلور شده در رژیم استبدادِ سلطنتی-کودتایی و وابسته به امپریالیسم (با نمایندگی دولت های امریکا و متحدینش) بود (تضاد خلق با امپریالیسم در آن دوران).
در این عرصه نمی توان صرفا هر کس را که «کمونیست» آن هم با سلیقه شما نیست راند. حتی در یک انقلاب سوسیالیستی نمی توان نیروهای شرکت کننده را به کمونیست و غیرکمونیست تقسیم کرد و غیر کمونیست ها را محکوم کرد. به نظر می رسد که شما در کوبیدن نیروهای انقلابی شرکت کننده در انقلاب ایران (سرکوب شدگان رژیم ولایت فقیهی) و تکیه بر وجوه افتراق آن ها در اینجا برای خود رسالت ویژه ای قائل هستید.
تحلیل طبقاتی از نیروهای شرکت کننده در انقلاب موضوع این مقاله نبوده است. بلکه موضوع آن دقیقا همان «سوبژکتیو» نقش امریکا، خمینی و نهضت آزادی و توافقات پنهانی آن ها در سرنوشت انقلاب ۵۷ بوده است. نویسنده نیز از تحولات اجتماعی-تاریخی برداشتی طبقاتی داشته و دارد. اما معتقد است که با حلوا حلوا گفتن دهان شیرین نمی شود. برداشت طبقاتی و تحلیل علمی را بهتر است در عمل و نظر به کار برد نه با ردیف کردن کلمات و اصطلاحات کمونیستی که چه بسا در ویترینِ فروشگاهی بورژوایی-امپریالیستی هم یافت می شود.
۶۱۵۶۴ - تاریخ انتشار : ۲۵ اسفند ۱٣۹۲
|
از : مسعود بهبودی
عنوان : تحلیلی عمدتا سوبژکتیف
من فرازهائی از این نوشته را خواندم.
می خواهم روی نکاتی از آن ابراز نظر کنم.
به گیتی که کشته است فرزند را
دلیر و جوان و خردمند را
یکی داستان است پر آبِ چشم
دلِ نازک از رستم آید به خشم
مکانیکی تر و بدتر از این نمی توان از شاهنامه بهره برگرفت.
این بدان معنی است که نویسنده محترم، طبقه حاکمه فعلی را و در رأس آن روحانیت فئودالی ـ فوندامنتالیسی تا مغز استخوان ارتجاعی را پدر فرزندان خلق و بمراتب بدتر، قابل قیاس با رستم تصور و تصور می کند.
این « تحلیل» نویسنده محترم تحلیلی سوبژکتیف و بورژوائی است.
نویسنده به هر دار و دسته سیاسی هم تعلق داشته باشد، با جهان بینی طبقه بیگانه است.
تحلیل مارکسیستی ـ لنینیستی باید منشاء طبقاتی نیروهای سیاسی از روحانیت تا دربار و دار و دسته های سیاسی دیگر را تحلیل و تعیین کند، آنهم نه بطور دلبخواهی و سوبژکتیف، بلکه بطور عینی و اوبژکتیف و فاکتمند.
با چپ نامیدن گروه ها و سازمان های سیاسی مختلف که نمی توان برای آنها ماهیت خلقی سرهم بندی کرد.
من بخش اعظم رهبری فدائیان زنده و مرده را می شناسم.
حتی یک نفر از آنها را نمی توان کمونیست تلقی کرد.
راه توده تحلیلی از مجاهدین خلق منتشر کرده بود که ظاهرا مجاهدین انقلاب اسلامی بر اساس فاکت های تجربی خود به عمل آورده بودند.
این تحلیل را راه توده بلافاصله به هر دلیلی حذفش کرد.
بنظر من بر اساس همین «تحلیل» تجربی می توان مجاهدین را جزو نیروهای آوانتوریستی و آنارشیستی محسوب داشت.
جاسوسی کردن آنها برای شوروی که دلیل بر چپ بودن و طرفدار خلق بودن آنها نمی شود.
جاسوسی حرفه اصلی آنارشیست ها در مقیاس جهانی بوده است.
مراجعه کنید به آثار ژوزف کنراد که فیلم هم شده اند.
ماهیت طبقاتی خود حزب توده حتی احتیاج به تحلیل دارد.
بخش اعظم چپ های افراطی به احتمال قوی نه طرفدار خلق، بلکه درست برعکس خادم امپریالیسم بوده اند و کماکان هستند.
خود این «تحلیل» های غیر علمی را می توان تحلیل دیالک تیکی کرد و از ضعف های نظری و اسلوبی شان پرده برداشت.
این جور تحلیل ها به دروان کودکی جنبش کارگری ـ کمونیستی تعلق دارند و نامعاصرند.
•
۶۱۵۵۷ - تاریخ انتشار : ۲۴ اسفند ۱٣۹۲
|