سیاسی دیدگاه ادبیات جهان - مقالات و خبرها بخش خبر آرشیو  
   

در گستره ی زبان(۲) - اسماعیل خویی

نظرات دیگران
اگر یکی از مطالبی که در این صفحه درج شده به نظر شما نوعی سوءاستفاده (تبلیغاتی یا هر نوع دیگر) از سیستم نظردهی سایت می‌باشد یا آن را توهینی آشکار به یک فرد، گروه، سازمان یا ... می‌دانید لطفا این مسئله را از طریق ایمیل [email protected] و با ذکر شماره‌ای که در زیر مطلب (قبل از تاریخ انتشار) درج شده به ما اطلاع دهید. از همکاری شما متشکریم.
  
    از : زهرا اردلان

عنوان : زبان و گستره ی معنایی آن
آقای اسماعیل خویی : پاسخ به ادعاهای شما ( که بعضاً درست است ) محتاج تفحص در ادبیات فارسی است. فعلاً به این نمونه توجه فرمایید .
در فرهنگ دهخدا یکی از معانی « نمودن»، واژه « کردن » است. یعنی ، بر خلاف ادعای شما، استفاده از مصدر « نمودن» به جای « کردن » ، نادرست نیست.
نمونه در ادبیات کلاسیک فارسی :
نصیحت نمود امت را و جهاد کرد در راه خدا.(تاریخ بیهقی ص ۳۰۸)

رَواقِ مَنظَرِ چَشمِ من، آشیانه‌ی توست / کرم نما و فرود‌آ، که خانه، خانه‌ی توست
( حافظ)


احسان نماید و ننهد منت / منت نهاد هرکه نمود احسان


پژوهش نمای و بترس از کمین/ سخن هرچه باشد به ژرفی ببین
۶۱۶۶٨ - تاریخ انتشار : ۲ فروردين ۱٣۹٣       

    از : masoud memar

عنوان : برای فهم کلام
آقای خوئی شما نوشته اید : « این دو گونه از خبط وخطا را به آسانی می توان از یکدیگر باز شناخت ؛ و، از همین رو، نیازی به دسته بندی کردن شان نمی بینم : به ویژه که کار من نیز، بدینسان ، آسان تر خواهد بود:
درشعر ۲۳، می خوانیم:
-"دل تان را بکنید!
بیگانه های من
دل تان را بکنید!
دعایی که شما زمزمه می کنید
تاریخِ زندگانی ست که مرده اند..."۷
دل را ازکس یا چیزی می کنند :شاعر به ما نمی گوید از کی یا چی باید دل کند.و چنین است که "دل تان را بکنید!" "مُبتدایی"ست که "خبر " ندارد : و در فضای معنایی ی خود آویزان می ماند»
محض اطلاع شما من نوعی در فضای معنائی نه تنها آویزان نماندم بلکه خبر آن مبتدایی که دوباره رویش تأکید شده با نشان دادن تمایز خویش از آن در مابین مبتدا ٫ بوضوح روشن است که خبر از به تاریخ پیوستن باورهائی است که شما دعایش میکنید یعنی هر گذشته ای زمانی در حال بوده است. خب همانطور که قبلأ گفتم شاملو سرفأ شاعر نبوده و این قطعه مفهوم فلسفی دارد و نمیتوان فقط با ابزار ادبی مفهوم آن را درک کرد
۶۱۶۴۲ - تاریخ انتشار : ۲۹ اسفند ۱٣۹۲       

    از : masoud memar

عنوان : شاملو بیش از یک شاعر
آقای خوئی شاملو و امثال آنها سرفأ شاعر نبودند بلکه با زبان شعر حرف خود را زدند اگر اشعار حافظ و سعدی بعد از قرنها سرزبانهاست بخاطر مفهوم و پیام گفتارشان است نه ملاحظات دستوری ٫ هر شاعری فقط هنرمند نیست فقط ادیب و دستور زبان شناس نیست بلکه در دل انسانها رابطه پیدا میکند و با تأثیرات فرهنگی و اجتماعی در دلها قضاوت میشود
شما میخواهید مردم شعرهای شاملو را تصحیح کنند و به فرم پیشنهادی شما بخوانند. شما هر چقدر هم با محاسبات دستوری اشعارش را موشکافی کنید فرقی نمیکند چون درستتر آن بوده که سروده شده و واقعیت این است که در نبود شاملو واژگان از حرکت ایستاده اند . شاملو شانس آورده که آقای خوئی به این شعر ایشان « میخواهم روی سرزمین خود بایستم تا صدای روئیدنم
را بشنوم » ایرادی نگرفته که مثلأ روئیدن صدا ندارد یا انسان نمیتواند آن را بشنود. غیر از شاعری حرفه های دیگری نیز وجود دارد .
۶۱۶۴۱ - تاریخ انتشار : ۲٨ اسفند ۱٣۹۲       

    از : محمد ک

عنوان : از انحطاط ساختاری تا لغزش دستوری
استاد خویی یکی از بزرگان ادب امروز هستند. در این تردید نیست.
به نظر می رسد که نظرات ایشان دارد مورد سوء استفاده قرار می گیرد و جماعتی به عنوان هواداری از حرفهای ایشان پتک برداشته اند که "بت شاملو" را بشکنند. اولا شاملو بت نبود . ثانیا سعی کاستن اعتبار شاملو هم جمهوری اسلامی را خوشحال می کندو هم کل ادبیات بعد از انقلاب مشروطیت و شکوفایی آنرابی دلیلِ موجه زیر علامت سوال قرار می دهد. آیا چند لغزش ناچیز دستوری که فقط اهل فن به آنها پی می برند می تواند باعث انحطاط ساختاری زبان فارسی باشد. پرسش و شاید معما این است که زبان بنیادین رودکی و فردوسی که از تمام مصائب و تازشهای تاریخی جان سالم بدر برده چگونه با چند لغزش به این فلاکت افتاده است!!؟
دوستی در همین ستون به درستی توضیح دادند که "شل شدن چفت و بست زبان فارسی" را جای دیگری باید جست و جو کرد نه در شعر شاملو و آتشی و فروغ.
در تاریخ به دو دوره ی شکوفایی و دو دوره انحطاط زبان فارسی بر خورد می کنیم که تحولات اجتماعی در تکوین آنها نقش اساسی داشته اند. خلاصه می نویسم شکوفایی دومی بی شک با خودآگاهی ملی انقلاب مشروطه آغاز شده بود و با کودتای بیست و هشت مرداد به اوج رسیدو هنرمندان دوشادوش و دستادست در برابر رژیم پهلوی و حامیانش صف بستند، و زبان و حسیتی ادبی را بنیاد نهادند که یکی از شکوفا ترین دورانهای فرهنگی سرزمین ماست و شاملو قله ی آن است.شکوفایی نخست هم با تشکیل دولت ایرانی تبار سامانی نطفه بست و فردوسی بزرگ عصاره ی آن است. در این شکوفایی دوم گسترش ارتباطات جهانی و آشنایی با فرهنگ و ادبیات اروپاریی را هم باید ملحوظ کرد.
دو دوره ی انحطاط هم داریم که اولی بعد از ایلغار مغول آغاز شد و دومی بعد انقلاب بهمن. این هر دو دوره شکست و سرافکندگی " عنصر ایرانی" را در پی داشتند. این مقولات بحثهای مفصلی را در پی دارند که باز کردن آن در حوصله ی اخبار روز نیست. گناه انحطاط زبان فارسی را به گردن شاملو، اتشی و فروغ انداختن، به ویژه پس از درگذشت آن سه بزرگوار بی انصافی است. گیرم فروغ همانطور که استاد خویی به درستی نوشته اند ترکیب "پنهان نمودن "را در شعر خودبه کار برده است بیایید این گناه کبیره را به او، در برابر آنهمه مفاهیم زیبایی که ساخته است ببخشیم.
ضمنا در این راستا نقش اینترنت و رسانه های مجازی را در انحطاط و فرسایش زبانهای حاشیه ای نباید نادیده انگاشت . با درود بسیار
۶۱۶٣۷ - تاریخ انتشار : ۲٨ اسفند ۱٣۹۲       

    از : مسعود بهبودی

عنوان : در رابطه با کامنت سیروس جان احمدی
بعضی ها بهتر است قبل از نوشتن کامنت حداقل چند سطری از پژوهش حریف را بخوانند:
ببینید:
در شعرِ شاعران گرانمایه ای همچون منوچهر جانِ آتشی و فروغ جانِ فرخزاد ، البته، به این گونه خطاهای ساختاری وخبط های واژگانی بسیار کم بر می خوریم ، و از آن نیز کمتر در سروده های سخنورانِ نام آوری همچون فریدون توللی و دکتر مهدی حمیدی و اخوان جان و نادر جانِ نادر پور و محمدرضا جان شفیعی ی کدکنی .

در شعرِ پسینیانِ اینان است ، و به ویژه در کارهای شاعران جوان ، که ما با خطاها و خبط های ساختاری وواژگانی می توان گفت نزدیک به بسیار بر می خوریم.

این ادّعا را، امّا، اینجا واکنون ، باید همچنان یک ادّعا بگذارم وبگذرم؛
چرا که -گفتم- یاد داشت های پراکنده ی خود در این زمینه را حالیا در دست رس ندارم:
۶۱۶٣۶ - تاریخ انتشار : ۲٨ اسفند ۱٣۹۲       

    از : سیروس احمدی

عنوان : درد دل
استاد عریز ، درست می گوید که جقت و بست ربان فارسی شل شده است اما این جفت و بس شل را چرا در کارهای شاملو و آتشی و فروغ جستجو می کنید . من به عنوان یک دوست به شما می گویم بهتر است ، به طور کلی این مقوله را مورد برسی قرار می دادید ویا از شاعران زنده مثال می آوردید تا توصیه های شما را برای بهتر شدن شعرشان به کار بکیرند . مثلا همان دوستانی که در همین نشریه ی اخبار روز شعر می گویند . شما مثل شطرنج باری ماهر با گعتن عزیر و جانم ، یک به یک مهره های با ارزش صفحه ی شعر ایران را یر چید ، از شاملو و آتشی و فروغ شروع کردید و به توللی و حمیدی و نادر پور استاد مسلم عروض فارسی و شفیعی کدکنی بار هم استاد مسلم عروض شعر و .... تلختید و وفتی تکلیف اینها تمام شد تکلیف بقیه هم که معلوم است . و تنها میان گود شما می مانید .
۶۱۶٣۴ - تاریخ انتشار : ۲٨ اسفند ۱٣۹۲       

    از : مسعود بهبودی

عنوان : متاکامنتی بر دو کامنت از جنابان ثابت قدم و مهران ایرانی
نظرات جناب ثابت قدم بلحاظ علمی درست نیستند.

فرهنگ بطور کلی، گشتاوری (ممانی) جدی و صرفنظر ناپذیر به نام انضباط دارد.
انضباط هم در رابطه با خویشتن خویش و هم در رابطه با جامعه و چیزها، پدیده ها، سیستم ها و روندهای اجتماعی

آنارشیسم در هنر و تفکر را هرگز نباید با ابتکار عمل و خلاقیت عوضی گرفت.

خلاقیت روی هم رفته بر توسعه و تکمیل و تعالی گشتاور انضباط مبتنی است و نه بر بی انضباطی، آنارشی و هوس و هوای دل.

تخریب زبان، روند مبادله فکری و فرهنگی میان اعضای جامعه را مختل می سازد و هیچ انسان مترقی، خیرخواه و فرهنگمندی دست به چنین خیانتی نمی زند.
بی بند و باری در گفتار و نوشتار تهوع آور شده است.
مثال:
طرف «راحت» را «راهت»، «بغایت» را «بقایت»، «ارسطو» را «ارستو» می نویسد.
ظاهرا نمی فهمد که به چه تخریب فکری و فرهنگی مبادرت می ورزد.
دلیلش را با ترس و لرز می پرسی:
می گوید:
«تازی زدائی می کنم.»

من هنوز این پژوهش اسماعیل خوئی را تا آخر نخوانده ام، ولی کار ارزشمند واجبی است و باید روی آن بدقت تأمل و کار کرد.
ما با سقوط فکری و فرهنگی تمام اجتماعی مواجهیم.
این سقوط خاص ایران هم نیست.
این سقوط تمام ارضی و تمام بشری است.
طبقه حاکمه بطور برنامه ریزی شده بشریت را بلحاظ شعور (و نه فقط بلحاظ شعور) بطور سیستماتیک و منظم تخریب می کند:
پیرتر می شویم، ولی نه عاقلتر، بلکه چه بسا خرفت تر.

روشنگری در این زمینه وظیفه و تکلیف هر بنی بشر مسئول و خردگرائی است.
فقط می توان سپاسگزار خوئی از این بابت بود و برای شان انرژی و طول عمر آرزو کرد.

احمد شاملو (و نه فقط ایشان) بت واره شده ولی هر بتی را بالاخره باید بت شکن جسوری بشکند.
روشنگری همیشه به نفع بشریت مترقی بوده است و نه به ضرر آن.

من دنبال بخش اول این نوشته گشتم ولی متأسفانه نیافتم.

ضمنا یک سوال از اسماعیل خوئی گرامی:
آیا تصحیح شعر آتشی به شرح زیر مجاز است؟

«اسبِ سفید وحشی، امّا گسسته یال،
اندیشناکِ قلعه ی مهتابِ سوخته است
گنجشک های گرسنه از گردِ آخورش
پرواز کرده است.
یادِ عنان گسیختگی هاش
در قلعه های سوخته
ره باز کرده است.»

چون برای فاعل غیر انسانی جمع (در مورد جانوران، مطمئن نیستیم) می توان فعل مفرد بکار برد.
مثال:
چشم ها با وحشتی در چشمخانه، هر طرف را جست و جو می کرد
و این خبر را هر دهانی، زیر گوشی بازگو می کرد.

هزاران چشم گویا و لب خاموش
مرا پیک امید خویش می داند

هزاران دست لرزان و دل پر جوش
گهی می گیردم، گه پیش می راند

هزاران غنچه می سوزد در این باغ
که تا وا می شود یک گل بدین رنگ
(سیاوش کسرائی)
۶۱۶۱۵ - تاریخ انتشار : ۲۷ اسفند ۱٣۹۲       

    از : مازیار طبری

عنوان : قافیه اندیشم و.....
استاد خویی عزیز و بزرگوار،
با عرض ارادت بسیار، شما فیسلوفانه ـ چنانکه در خور منزلت والای شماست ـ عرصه خیال را به پهنه ی تفکر و دامنه ی هنر را به گستره ی منطق کشیده اید. امیدوارم به نقد مولوی بزرگ نپردازید که مفتعلن مفتعلن جانش را به لب رسانده بود شما خودتان در زمینه زبانشناسی مقالاتی نوشته اید و در این زمینه سر رشته دارید و بهتر از من می دانید که زبان در روند همین هنجارشکنی های زبانورزانی مثل شاملو و آتشی اشت که زنده می ماند و همین خروج و عدول از معاییر سنتی دستور زبان است که تکامل و تحول آنرا تضمین می کند.
گذشته از این جواز شاعرانه، که مقوله ی شناخته شده ای در شعر جهان است تکلیفش در زمینه ی شعر ما چه می شود؟! بی تردید شاملو فراتر از زبان حرکت می کرد و شوری که در جانش بود تقید زبان را برنمی تافت. به نظر من شاملو و آتشی خوب می دانستند که زبان وسیله است و از این وسیله غافل نمانده اند زیبایی زبان را به خدمت محتوی و معنی گمارده اند. در نوشته هایتان هست که قابل تامل است ولی به نظر من شما روی نکاتی انگشت گذاشته اید شاملو و آتشی به آنها وقوف داشته اند و آنها را مخل و ممل نمی دانسته اند. با معیار های شما حتی به سعدی شیرازی هم می توان خرده گرفت که بسیاری از معیارهای سنتی ادبیات ما را شکسته است. اما از خوش حادثه آثارش سرنمون شده است. اگر ضرورت پیش آید این بحث را باز تر خواهم کرد. با ارادت و احترام حضور آن شاعر بزرگ . پیروز باشید
۶۱۶۱۴ - تاریخ انتشار : ۲۷ اسفند ۱٣۹۲       

    از : مهران ایرانی

عنوان : حقیقت.
چه درد آورد است که بعضی از ما ایرانیان، بزرگی خود را در کوچک کردن دیگران می جوییم و چه درد آورتر که کسی و یا کسانی مردم را آنقدر ساده می پندارند و می خواهند که با کمک آنان بزرگانی چون شاملو را بدلیل شخصی از وجهه بیاندازند.

شاملو عقیده داشت که شعر خویی، کپی شعر اخوان است.
۶۱۶۱۱ - تاریخ انتشار : ۲۷ اسفند ۱٣۹۲       

    از : ثابت قدم

عنوان : سلامی بر استاد
استاد خوئی بزرگ و بسیار عزیز،

من دقیقاً نمی دانم که هنگامِ نوشتنِ این متن چه اتفاق یا اتفاقاتی برای شما، و یا در درونِ شما، افتاده اند، اما برایم روشن است که برخی از ایرادگیری ها و تصحیحاتِ شما نادرست هستند و متأسفانه با ملاک های علمِ ادبیات در غرب و با استانداردهای فعلیِ زبانشناسی مطابق و همخوان نیستند. واین، از شما، برای من شخصاً، بعید بود.
چنین بنظر می رسد که مقوله ها و موضوعاتِ زیر هنگامِ نوشتن از حوزه نظرِ شما خارج یا دور افتاده بوده اند:

- آنچه اصطلاحاً به آن «آزادی های هنرمند» می گویند. (می دانید که در کُلِ ادبیات، این آزادی ها را برای شاعر بیشتر قائل اند تا برای نویسنده و مترجم. چنانکه برای نقاش بیشتر قائل اند تا برای موسیقی دان).

- حرکت و زندگی و به اصطلاح پویائیِ زبان. و خب تغییراتی که این با خود (لاجرم) می آورد. بهتر از من می دانید که این تغییرات حتی در ساختمانِ دستوری زبانها هم اتفاق می افتند، چه رسد به کاربردِ کلمات و واژه ها.

- نادرست بودنِ مقایسه زبانِ امروز با زبانِ صدها سال پیشِ «حافظ» و «گوته» و «شکسپیر».

با احترام و بهترین آرزوها

خسرو ثابت قدم
۶۱۶۰٨ - تاریخ انتشار : ۲۷ اسفند ۱٣۹۲       

  

 
چاپ کن

نظرات (۱۰)

نظر شما

اصل مطلب

   
بازگشت به صفحه نخست