سیاسی دیدگاه ادبیات جهان - مقالات و خبرها بخش خبر آرشیو  
   

جای انقلاب بهمن در نوسازی چپ - مرتضی ملک محمدی

نظرات دیگران
اگر یکی از مطالبی که در این صفحه درج شده به نظر شما نوعی سوءاستفاده (تبلیغاتی یا هر نوع دیگر) از سیستم نظردهی سایت می‌باشد یا آن را توهینی آشکار به یک فرد، گروه، سازمان یا ... می‌دانید لطفا این مسئله را از طریق ایمیل [email protected] و با ذکر شماره‌ای که در زیر مطلب (قبل از تاریخ انتشار) درج شده به ما اطلاع دهید. از همکاری شما متشکریم.
  
    از : الف رستمی

عنوان : قابل توجه
نویسنده مقاله می نویسد : ن«کته مهم در شناخت ماهیت سیاست و پلاتفرم جنبش ضدسلطنت این است که، این جنبش نه در شاخه اسلام گرایش و نه شاخه چپ اش ضدیت شان با استبداد عصر از موضع دموکراتیک نبود. ...... من تردید دارم که اصولا دغدغه اصلی رهبری و پیش گامان جنبش ضدسلطنت، استبداد بوده باشد.

توصیه می کنم ایشان سخنرانی های انجمن گوته را یکبار دیگر بخواند یا گوش بدهد. همه طیف های مختلف انقلاب که ایشان به آن ها اشاره می کند نظراتشان را در آنجا گفته اند. همه صحبت ها نشانگر اهمیت دمکراسی برای رشد و توسعه سیاسی اجتماعی جامعه است.
همه احزاب و سازمان ها با هر مرامی در درجه اول خواستار آزادی های سیاسی بودند تا با مردم ارتباط پیدا کنند و بتواند حرفشان را هر چه گسترده تر میان مردم ببرند. همه آن ها هم از آزادی های سیاسی بوجود آمده بعد از انقلاب - اگر چه بسیار کوتاه- سود بردند و سعی کردند گسترش پیدا کند و تثبیت شود که نشد. اینکه شما مخالف یا منتقد برنامه این حزب و یا آن حزب باشید، ربطی به این آزادیخواهی سیاسی ندارد.
آخه چطوری می شه از جامعه ای که در آن کتاب تقریبا ممنوع است و حتی ماهی سیاه کوچولویش به خاک و خون کشیده می شود، دفاع کرد؟
بدی این نظرات این است که با همطراز کردن مخالفان و رژیم آدمکش ضد دمکراتیک تحت نام انتقاداتی به اپوزیسیون ، سلطنت طلب ها را تبرئه می کنید.
یکی از بزرگ ترین مانع های مبارزه مردم ما همینک نیز وجود این تبلیغات سلطنت طلبی است . چرا؟ چون چگونه می شود مبارزه علیه آن دیکتاتوری را نادرست و مبارزه علیه این دیکتاتوری را درست دانست. زیر سئوال بردن مبارزه با دیکتاتوری سلطنت طلبانه، همه را به رئال پلیتیکی هدایت می کند که نتیجه اش ساختن با هم وضعیت است. هیچ نتیجه دیگری ندارد.
سلطنت طلبان هم اکنون نیز برخلاف همه ادعاها یک دیکتاتور تمام عیار اند. نشریاتشان را نگاه کنید. از نشریات حکومتی جمهوری اسلامی نیز انحصار طلب تر اند و یک در صد اینهمه تریبون های عظیم اعطایی از طرف نهادهای سرمایه داری جهانی را در اختیار کمونیست ها یا دیگر بخش های اپوزیسون نمی گذارند و هیچ خبری از آن ها را حتی بازتاب هم نمی دهند- حتی مثل نشریات قدرتمند خود آمریکا هم نیستند- و قدم به قدم تمام فضای فرهنگی و اجتماعی خارج کشور را با کمک برخی چپ هایی که دیگر واقعا چپ نیستند و تنها پیشینه اش را یدک می کشند، تسخیر می کنند. عوامل معلوم الحالشان هم یک لحظه از توده ای ستیزی و کمونیست ستیزی دست برنداشته اند.
مشکل عزیزانی مانند نویسنده این مقاله آن است که صریح و روشن حرفشان را در پذیرش جبهه ای به رهبری رضا پهلوی نمی زنند. وگر نه تکلیف همه روشن می شود و نظرشان هم محترم!؟
۶۱٨۱۹ - تاریخ انتشار : ۱۲ فروردين ۱٣۹٣       

    از : چپ دیروز و لیبرال دمکرات امروز

عنوان : درود به اندیشمند شجاع آقای ملک محمدی
این کسانی که که به شما درس تاریخ می دهند غافلند که شما با پیشبینی کاملا دقیق و علمی آینده است که در مورد حال قضاوت می کنید. شما به این حقیقت واقف شده اید که با برچیده شدن تدریجی بساط امپراتوری های شرارت و خودکامگی مثل روسیه وچین به دست قدرت نرم و در صورت لزوم نیروی نظامی دمکراسی های جهان، فصل مهمی از تاریخ به پایان خواهد رسید.طبیعتا دیگرچپ های سابق هم اگر به این شناخت درست مجهز شوند از گذشته خود که شنا کردن در خلاف جهت رودخانه بود پشیمان و شرمسار خواهند شد. ولی همه مانند شما وبهزاد کریمی عزیزشجاعت اقرار به اشتباه و اظهار ندامت از ساده لوحی های کودکانه وچپ روانه گذشته خود را ندارند. چنین کسانی هیچ جایگاه سیاسی در دهکده جهان واحد و دمکرات نخواهند داشت واحزاب چپ پایبند به دمکراسی (سوسیال دمکرات ) کشورایران به دست افراد هوشمندی چون شما بنا خواهد شد. آنچه در اوکراین روی میدهد حاکی از آن است که حق با شماست و پیروزی نهایی نزدیک است.
۶۱۷۹۴ - تاریخ انتشار : ۱۱ فروردين ۱٣۹٣       

    از : مازیار طبری

عنوان : تئوری توطئه
آقای ملک محمدی عزیز و دوستان و رفقای دیگر.....!
تاریخ را سزاوار است آنطور ببینیم که اتفاق افتاده نه آنطو رکه دلمان می خواهد یا می بایستی اتفاق افتاه بوده باشد! تاریخ امروز دنباله ی تاریخ دیروز است
الگوهای تاریخی قابل تکرارند، بی تردید. انسان حرکت تاریخ را نه تنها در روند تولید بلکه با عمل سیاسی تغییر نیز می دهد. تغییر تاریخ در روند تولید ،حرکت طبیعی تاریخ است اما قدرت، موتور تغییرسیاسی، درحرکت مصنوعی تاریخ ..
تفاتهای کمی در حرکت تاریخ، طبیعی است یعنی آنچه که قبلا در تاریخ اتفاق افتاده عینا تکرار نمی شود و با تغییراتی که نتیجه ی اجتناب ناپذیر تغییر زمان است انجام می گیرد.
روشنفکران ما تاریخ را بر اساس ذهنیات خود تحلیل و تفسیر کنند نه بر اساس کیفیت دخالت و مشارکتِ هدفمند انسان در روند رویدادهای تاریخی و د تمام تلاش مارکس و به ویژه انگلس را در شناخت و تئوریزه کردن حرکت چند سویه ی تاریخ نادیده می گیرند.
دقیق تر که نگاه کنیم می بنیم که بعد از انقلاب پنجاه وهفت و به ویژه پس از فروپاشی شوروی دخالت انسان در حرک تاریخ شکل متفاوتی گرفته است. کیفیت جنگها و تجاوز مستقیم کم و بیش عوض شده است. جنگها کوتاه مدتند. و جغرافیای کشورها دستخوش تغییر شده است. تقسیم جهان نه به تقسیم جهان در دوران استعمار شباهت دارد و نه به روزگار جنگ سرد. دیکتاتورهای دست نشانده از بین رفته اند. آرمانهای دینی صبغه ی جهانگیر یافته اند. آنچه که در افغانستان، خاور نزدیک و شمال آفریقاو.... پیش امده حضور و دخالت عامل انسانی در حرکت و تغییر شکل به سهولا نشان میدهد. تاریخ ما با تاریخ امروز جهان پیوند نزدیک دارد. ما سرگذشت نداریم، سرنوشت داریم. تا این معما نگشاییم روزگار به همین روال خواهد بود.
شما دوستان اینهمه را یعنی پیوستگی میهن مارا به روند حرکت سیاسی جهانی و دخالت انسان در تغییر شکل تاریخ نادیده می گیرید و می پردازید با عوامل ثانوی. خواهش می کنم همینجا اول نوشته ی الف باران را بخوانید. بعد مرا به طرفداری از تئوری توطئه متهم کنید.
۶۱۷٨۵ - تاریخ انتشار : ۱۰ فروردين ۱٣۹٣       

    از : مزدک بامدادان

عنوان : شرم از نگاه مارکس
آقای ملک محمدی گرامی، با درود
دلباختگان شورش ۵۷ کسانی را که به آن رخداد شوم خرده می‌گیرند، "چپ شرمگین" می‌نامند. من خود یکی از همان چپهای شرمگینم و بر این شرم خود می‌بالم و با خواندن نوشته شما شادمان از اینم که روزبروز بر شمار این "شرمگینان" افزوده می‌شود. چپ کهنه‌اندیش هرگونه خرده‌گیری بر شورش ۵۷ را با هواداری از رژیم پهلوی یکی می‌گیرد و نمی‌خواهد خویشکاری خود را - حتا سر سوزنی - در بروی کار آمدن جمهوری اسلامی بپذیرد، و با پنهان شدن در پشت واژگانی چون "عدالت طلبی" بر شرم کسانی چون شما خرده می‌گیرد. من مارکسیست نیستم و هرگز هم نبوده‌ام، ولی مارکس را یکی از برجسته‌ترین اندیشمندان تاریخ می‌دانم. پس بگذارید ببینیم او در باره شرم چه می گوید:
«شما مرا با لبخندی بر لب می‌نگرید و می‌پرسید، دستاورد ما از این [شرم] چیست؟ از "شرم" نمی‌توان انقلاب ساخت: شرم خود انقلاب است؛ شرم گونه‌ای از خشم است، که درون را نشانه می‌رود. و هنگامی که ملتی یکپارچه براستی شرمگین شود، شیری را خواهد مانست، که تن خود را پیش از جهیدن درهم می‌کشد»

ایکاش بر شمار شرمندگان چنان افزوده شود که بتوان از نیروی این شرم همانگونه که مارکس پیشبینی کرده است، تخته‌ای برای جهش بسوی آینده‌ای بهتر ساخت
شاد زی،
دیر زی،
مهر افزون!

“Sie sehen mich lächelnd an und fragen: Was ist damit gewonnen? Aus Scham mach man keine Revolution, Ich antworte: Die Scham ist schon eine Revolution; Scham ist eine Art Zorn, der in sich gekehrte. Und wenn eine ganze Nation sich wirklich schämte, so wäre sie der Löwe, der sich zum Sprunge in sich zurückzieht.”
۶۱۷٨۴ - تاریخ انتشار : ۱۰ فروردين ۱٣۹٣       

    از : آشنا ...

عنوان : سلطنت دموکراتیک حرف مفت است"
"سلطنت طلب شاه دوست خود را دموکرات جا می زند. سلطنت طلب شاه دوست مدعی است که بین وی که “دموکرات“ است و شاه اللهی های سلطنت طلب فرق اساسی وجود دارد. آنوقت برای بیان این فرق اساسی اینگونه استدلال می کند که یکی به رای مردم "احترام" می گذارد و دیگری برای رای مردم تره هم خورد نمی کند. یکی سلطنت را حق طبیعی و ازلی شاه می داند و دیگری که "دموکرات" است آن را به رای مردم می گذارد و تنها حکم تائید مردم را بر نظر خودش قبول دارد. حال اگر مردم برای بار سوم نیز شاه را از مملکت بیرون کردند آنها جِِر زده و مایلند که این بازی را تا بجائی برسانند که مردم از روی ناچاری به آنها رای دهند. یکی از همان تاکتیکهای سابق استفاده می کند و دیگری آن تاکتیکها را فرسوده دانسته و خواهان رنگ عوض کردن است. فرق آنها در این است که یکی به زور می خواهد سلسله منفوری را که انقلاب مردم منقرض کرده است مجددا بر سر کار آورد و دیگری می خواهد بر نظر مردم تف کند، بریش تاریخ بخندد و با آرایش دموکراسی خواهی به میدان آید تا آنچه را که سلطنت طلب قلچماق بزور چماقش نمی تواند بگیرد این یکی به زور زبانش به کف آورد. سلطنت طلب نمی تواند ماهیتا دموکرات باشد.زیرا نفس اعتقاد به این که مملکت باید اربابی مفتخور و طفیلی داشته باشند که بطور ارثی و به علت خویشاوندی خونی زمام امور را در دست بگیرد و هزینه سرسام آور بریز و بپاشهای دربار و توله های ریز و درشت آنها را به مالیات مردم تحمیل کند و مردم بیچاره جان بکنند و نیازهای شکم و زیر شکم آنها را تامین کنند ضد دموکراتیک ترین تفکری است که یک فرد در قرن بیست و یکم می تواند به آن اعتقاد داشته باشد.سلطنت یعنی حکومت آقا بالاسرها به اعتبار گروه خونی. پیشنهاد پذیرش ولایت این آقا بالاسرهای بی مایه، توهین مستقیم به مردم و تحقیر و خوار دانستن آنهاست. این شاهدوستان "دموکرات" برای ابدی کردن پدیده ای که به ابدیت پیوسته از تحقیر ملتشان نیز ابا ندارند. آنها به سنتهای زنگارگرفته ای استناد می کنند که برای شادمانی و شفای جامعه دورانداختنی است. سلطنت شکلی از حکومت است که به گذشته تاریخ تعلق دارد و اینکه پس مانده های آن هنوز در دوران جدید باقی مانده است از عتیقه بودن آن ذره ای نمی کاهد.

قیاس سلطنت با جمهوری، قیاس کاذب و عوامفریبانه ای است.زیرا جمهوری می تواند دموکراتیک و یا ضد دموکراتیک باشد ولی سلطنت ماهیتا و همیشه در قرن بیستم و بیست و یکم یک حکومت ضد دموکراتیک بوده و خواهد بود.

سلطنت طلب ضد دموکرات است زیرا به نیروی مردم اعتقادی ندارد به جمهوریت که بیان تاریخی نیروی مردمی است اعتقادی ندارد. ضد دموکرات است برای اینکه می خواهد هر سفیه و هرزه ای به اعتبار خویشاوندگی خونی بر میلیونها انسان عاقل حکومت کند و جد اندر جد از کیسه ملت مفتخوری کند و برای کاری که نکرده حقوق کلان بازنشستگی دریافت کند آنهم بجز اینکه با ضیافتهای ملت بر باد ده و خزانه خالی کن خدمتی به این کشور کرده باشد.

گفته می شود که ما همانقدر جمهوری های ضد دموکرتیک داریم که سلطنتهای دموکراتیک وجود دارند. باین جهت جمهوری و سلطنت همترازند. از این بی مایه تر استدلالی نمی توان عرضه کرد. "محسنات" حکومت سلطنتی نه متکی بر ماهیت سلطنت و برتری ماهوی آن بلکه با اتکا به کاستیهای جمهوری توضیح داده شده و تعریف می گردد. همین نوع استدلال بیان طفیلیگری سلطنت است. توضیح ورشکسته آنها این است که سلطنت "خوب" تالی "جمهوری بد" است. سلطنت طلب "دموکرات" آنقدر بزدل است که از قیاس جمهوری خوب و سلطنت "خوب" طفره می رود. سلطنت طلب "دموکرات" فقط در بازار آشفته فکران و وادادگان سیاسی می خواهد از آب گل آلود ماهی بگیرد. سلطنت طلب با شانتاز حمله می کند و مدعی می شود هر کس سلطنت را به بازی دموکراسی نگیرد و به "دموکراسی" گردن ننهد دموکرات نیست. این اندیشمندان مردم فریب تاریخ را به فراموشی می سپارند که مردم ایران یکبار شاه را در ۲۵ مرداد ۱۳۳۲ فرار دادند و وی به یاری سی. آی. ا. و کودتای ضد مردمی بر سر کار آمد و بار دیگر در انقلاب شکوهمند و تاریخی ۲۲ بهمن ریشه این خاندان را بریدند وسلسله پهلوی و شاهنشاهی در ایران را برای همیشه منقرض کردند. پس از شما می طلبیم که آقایان "دموکرات" به رای مردم احترام بگذارید و یک بار برای همیشه گور سلطنت را همانگونه که مردم کندند شما نیز بکنید. اگر در همان روز ۲۲ بهمن صد بار دیگر نیز بطور جداگانه از مردم میهن ما رای می گرفتند که با بقاء رژیم سلطنت موافقید یا خیر مسلما مردم آگاه میهن ما نفرت خویش صد بار از سلطنت ابراز می داشتند. اینکه رژیم جمهوری اسلامی از نفرت مردم ایران نسبت به سلطنت سوء استفاده کرد تا رژیم اسلامی را جایگزین آن کند ذره ای نیز از درجه نفرت مردم میهن ما از رژیم سلطنت نمی کاهند. انقلاب بهمن بهر صورت برای روبیدن رژیم سلطنتی و محو سلاطین بود و روی کار آمدن رژیم سرمایه داری جمهوری اسلامی جنایتکار کمکی به کسب آبرو برای سلطنت نمی کند. ولی سلطنت طلبان این حکم روشن و پاسخ صریح مردم ایران را قبول ندارند زیرا ضد دموکرات اند. زیرا فقط به تصمیماتی گردن می نهند که منافع رژیم وابسته به امپریالیسم سلطنت را تامین کند. توسل آنها به رای مردم و برچسب اتهام به جمهوریخواهان از اعتقادشان به مردم نیست از کینه ایست که نسبت به مردم دارند..."
۶۱۷۷۴ - تاریخ انتشار : ۱۰ فروردين ۱٣۹٣       

    از : یه موافق

عنوان : جای بسی خوشحالی است
جای بسی خوشحالی است که جنین تفکراتی در جنبش چپ در حال رشد هستند. اگر چپ واقعآ میخواهد دمکرات و در آینده واقعآ نقشی داشته باشد، اندیشه های ملک محمدی راه را برای آنها هموار کرده. مرسی آقای ملک محمدی
برای بسیاری از چپها دشمن اصلی همان شاه باقی مانده و این راز عقیم ماندن مبارزات جنبش ضد جمهوری اسلامی در این سی و پنج سال است. چپها باید دشمن اصلی یعنی جمهوری سلامی که دشمن ایران هم هست را نشانه روند نه حکومت پهلوی که هم متمدن و سکولار بود و هم پادشاهان آن اینهمه بکشور و عظمت ایران و آبروی ایرانیان در جهان خدمت کردند.
۶۱۷۷٣ - تاریخ انتشار : ۹ فروردين ۱٣۹٣       

    از : مسعود بهبودی

عنوان : هیولای بی سر
پهلوی ها (بورژوازی مدرن) با طبقه حاکمه کنونی در جمهوری جهل و جنون دیگر کمترین تفاوتی ندارند.
تضاد شعله ور در درون طبقه حاکمه پس از اصلاحات ارضی تضادی درونطبقاتی بود و در چارچوب این تضاد بورژوازی مدرن (به نمایندگی دربار) قطب مترقی تر را تشکیل می داد.
این تفاوت و تضاد پس از سی سال در خطوط کلی اش حل شده است:
اشرافیت فئودالی ـ روحانی ـ بورژوائی ـ سنتی سابق بالاجبار وظایف عینی انقلاب سفید را انجام داده و در روند این کار، عملا مدرنیزه شده است و تفاوتی با خاندان پهلوی و بورژوازی مدرن سابق ندارد.
به همین دلیل سلطنت طلبیسم نه شعاری دارد و نه بدیل بهتری.

تنها الترناتیوی که در شرایط فعلی هست، حاکمیت طبقه کارگر در وحدت با دیگر زحمتکشان شهر و روستا ست.

ضمنا طبقه بورژوازی در کلیت خود هم در سطح ملی و هم در مقیاس جهانی از دیرباز بورژوازی ارتجاعی واپسین است و فاقد کمترین ظرفیت انقلابی است.
برای بورژوازی در جبهه خلق جائی وجود ندارد.
درد فعلی این است که توده های مولد و زحمتکش سر ندارند.
یعنی فاقد تشکیلات سیاسی لایق و درخور اند.
۶۱۷۶۹ - تاریخ انتشار : ۹ فروردين ۱٣۹٣       

    از : عیسی صفا

عنوان : اعاده حیثیت از پهلویها
مقاله ملک محمدی چیزی جزتلاش برای « اعاده حیثیت» از پهلویها نیست. اگرمنظور ایشان از درس گیری از گذشته است ، مدتهاست که جپ و جریانات دیگری دمکراسی را به عرصه اصلی مبارزه های خود تبدیل کرده اند. اگر کمبودی هم در این زمینه است ، ایشان باید با موارد مشخص به آنها اشاره کند. درس گیری از گذشته نمی تواند یکجانیه باشد. خود این یکجانیه نگری مخالف آزادی اندیشه و بیان است. از جمله می توان از شکست انقلاب بهمن و علل آن به این درس گیری رسید که در آینده باید انقلاب بهتری کرد ! اصرار ایشان و بهزاد کریمی برای حفظ رژیم پهلوی سوال بر انگیز است. بهزاد کریمی در استکلهم کنار سلطنت طلبان نشست و بعد کوشش کرد عمل خود را به حد تئوری بالا بکشد. استقلال ملی که از نظر ایشان این همه بی ارج و قرب است شرط دیگری برای دمکراسی است. دمکراسی یعنی این که مردم یک کشور سرنوشت خود را بدست بگیرند. اگر کشور دارای استقلال نباشد ، یعنی سرنوشتش جای دیگری رقم زده می شود و دمکراسی فقط ظاهری و پوشالی و فاقد نیرو و زندگی خواهد بود. امپریالیسم نه در گذشته و هم اکنون وجود دارد و کسی که تجربه های عراق ، لیبی ، سوریه و... را نمی بینید از زمان حاضر هم درس نمی گیرد چه رسد به گذشته. یک حکومت دمکراتیک ، ملی و نیرومند در ایران با تهدید بیشتری از جانب قدرتهای امپریالیستی قرار خواهد گرفت تا جمهوری اسلامی که با گام های بلند وارد سرمایه داری جهانی شده می شود.
۶۱۷۶۰ - تاریخ انتشار : ۹ فروردين ۱٣۹٣       

    از : ‫البرز

عنوان : در غالب کشورهای پیشرو اروپایی امروز
‫آقای محمدی عزیز، اگر با گوشه هایی از تحلیل جاندار شما موافق باشم، با این قسمت از نوشتار شما که می گوید، «... پیش گرفتن آزادسازی فضای سیاسی....شانس اسلام گرایان در این حالت نیز به مراتب بیشتر از ملی گرایان و چپها بود...» نمیتوانم موافقتی داشته باشم.

‫اگر به سیر رویدادهای پس از واقعه بهمن ۵۷ توجه کنیم، بوضوح شاهد آنیم که،

‫اسلام گرایان قبل از هر چیز بواسطه حضور بی انقطاعشان در بین مردم دارای تشکیلاتی تقریبا منسجم در بین موثرین هر شهر و دیاری بودند

‫‫بواسطه قسمی از همسویی های سیاسی با چپها و ملیون تا چند سالی پس از وقوع واقعه بهمن، شعارهای مشترک در واقع به نفع مستحکمتر کردن ریشه های اسلامگرایان افراطی در جامعه تمام شد.

‫کشور تقریبا همزمان از درون و بیرون مورد تهاجمات نظامی واقع شد، و مردم طبیعتا، در این موقعیت خطیر نمیتوانستند سرنوشت کشور را در دستان دانش آموزان پیشگام، مجاهد و یا توده ای قرار دهند، ‫که این سبب قدرت گرفتن بیشتر اسلام گرایان ‫افراطی را از طریق کمیته ها و سپاه تازه تاسیس به نحوی مطلوب فراهم آورد. بی جهت نبود، که آقای خمینی گفت، «جنگ نعمت است».

حاکمان اسلامی ‫‫در دانشگاهها انقلاب فرهنگی راه انداخته، و با تعطیل آنها عملا نیروهای چپ و ملی کشور را خلع سلاح کردند، چه غالب نیروهای این طیفهای سیاسی در دانشگاهها مستقر بودند. و با تشدید خوف به جا مانده از زمان جناب آریامهر، عملا ارتباطات علنی این نیروها را با مردم عادی کوچه و بازار قطع کردند

‫اما پس از پایان جنگ، اسلامیون دیگر نه بهانه جنگ را داشتند و نه بقول خودشان «گروهکها» را، و آنها باید به مردم در زندگی عادی روزمره اشان نشان میدادند، نعره ها و تبلیغات گوشخراش آنها در باره اداره مملکت به شیوه «عدل علی» واقعیتی است دلنشین و همگون با عدالت.
اما در گذر روزها، هفته ها، ماهها و سالها مردم عادی کوچه و خیابان به پوچی سخنان عوامفریبانه اسلامگرایان پی برده اند. تنها چیزی که امروز حکومت اسلامی ایران را در این شکل و شمایل پابرجا نگاه داشته، آشفته گی موجود در جبهه رقیب، یعنی اپوزیسیون ج.ا است.

‫بنابراین اگر شاه آریامهر، به جای پوشیدن چکمه های پدر متوفی خود در سال ۱۳۵۳ ، و اعلام مستبدانه ‫حزب رستاخیزش، «صدای انقلاب مردم» را شنیده و فضای سیاسی کشور را باز و گشوده اعلام کرده بود. یقین مطلق دارم، که کتبی در زمره، بازگشت به خویشتن زنده یاد آقای شریعتی، یا خسی در میقات زنده یاد آقای جلال آل احمد، یا ماهی سیاه کوچولو زنده یاد آقای صمد بهرنگی نمیتوانستند آن چنان که مورد استقبال قرار گرفتند، مورد توجه واقع شوند.

‫و جامعه ایرانی میتوانست با آرامشی خالی از خشونت به تدریج با طیفهای گوناگون سیاسی اش کنار آمده، و دموکراسی ایرانی را پایه گذار باشد. نباید فراموش کنیم که زنان در غالب کشورهای پیشرو اروپایی امروز، حول و حوش سالهای ۱۹۱۵ به بعد بود که حق رأی یافتند.
۶۱۷۵٣ - تاریخ انتشار : ٨ فروردين ۱٣۹٣       

    از : الف باران

عنوان : شاه شاهان خدایگان اعلیحضرت همایونی...
به نفع جمهوری اسلام نبود که رژیم گذشته را آنطور که بوده است افشا کند...

" آقای کلارمونت اسکرین بعدها کنسول انگلستان درتهران و وزیرمختار انگلستان درتهران شد و ازپادشاه انگلستان عنوان پرطمطراق "سر" گرفت. رضا ازاحترام اسکرین خیلی راضی بود و اسکرین شب ها درکابین رضا می‌نشست و برای او ازتاریخ ایران صحبت می‌کرد. شب دوم رضا مرا هم صدا کرد تا کنارش بنشینم وداستانهای اسکرین ازتاریخ ایران را گوش کنم.
...
چون خیلی با ما خودمانی شده بود. یک شب رضا روی عرشه کشتی از او پرسید چرا انگلیسی ها مصرا از او خواستند تا خاک ایران را ترک کند.
اسکرین گفت: این کمترین تنبیهی است که لندن برای اعلیحضرت رضا شاه درنظر گرفته است. ما انگلیسی ها خیلی وفادار هستیم. با آنکه اعلیحضرت رضا شاه نسبت به انگلستان کم لطفی کرده و درمیانه راه خود را به آلمان نزدیک کردند معهذا انگلستان حاضرنشد اعلیحضرت را مجازات جدی کند. امیدوارم درآینده اعلیحضرت محمدرضا ولیعهد جبران مافات کرده و دربرابر این گذشت و بزرگواری دولت فخیمه انگلستان خدمتگزار صادق پادشاه انگلستان باشند.
...
خوب بیایند و به مردم بگویند که چرا انگلیسی‌ها سه بار در ایران دست به تعویض شاه زدند.یکبار احمد شاه را بردند و یکبار رضا شاه را بردند و یکبارهم محمدرضا شاه را ؟!!
خوب شما ببینید چطور اسداله علم با کمال شهامت به محمد رضا می‌گفت که مشیر و مشاور دولت فخیمه انگلستان است. علم از ملکه انگلستان لقب اشرافی "لرد" و "سر" گرفته بود و خلاصه لقبی در انگلستان نبود که به او نداده باشند!
یک پدرسوخته دیگری بود به نام « شاپورجی» که با پررویی به محمد رضا می‌گفت من قبل ازاینکه تبعه ایران باشم نوکرملکه انگلستان هستم !
ما ازامثال این آدم‌ها که جاسوس و نوکرآشکار و یا پنهان انگلیسی‌ها و آمریکایی‌ها بودند دور و برمان زیاد داشتیم.
...
گاهی به محمد رضا می‌گفتم چرا با علم به اینکه می‌دانی این پدرسوخته‌ها نوکر اجنبی هستند آنها را اخراج نمی کنی؟
محمدرضا می‌گفت: چه فایده‌ای براخراج آنها مترتب است؟ اینها را اخراج کنم ده‌ها نفر دیگر را اطرافم قرار می دهند.بگذارید اینها باشند تا خیال دولت‌های خارجی ازحسن انجام امور درایران راحت باشد!
...
آمریکا برای دادن کمک‌های اقتصادی شرط می‌گذاشت که باید فلان شخص بشود رئیس سازمان برنامه و بودجه. اصلا" خدمت شما عرض کنم که این سازمان برنامه و بودجه درایران وجود نداشت و آمریکایی‌ها آن را درست کردند.
مثلا ارتش ایران احتیاج به توپ و تانک داشت.می‌گفتند می‌دهم به شرط آنکه فلان کس بشود رئیس ستاد ارتش.
...
ساواک را خود آمریکائی‌ها درست کرده بودند. محمدرضا می‌گفت، من باید احترامم دست خودم باشد. وقتی آمریکائی‌ها احترام می‌گذارند و رعایت اخلاق را می‌کنند و رسما از ما اطلاعات می‌خواهند ما بایدخواست آنها را فراهم کنیم.چون آنها با قدرتی که دارند خیلی راحت می‌توانند این اطلاعات را کسب کنند!
محمدرضا خصوصی به من گفت، همین رئیس ساواک و معاون او و مدیران ارشد، همه شان با آمریکائی‌ها ارتباط دارند و برای حفظ ظاهرمی آیند و از من اجازه می‌خواهند،درحالی که قبل ازکسب اجازه اطلاعات مورد نیاز را به آمریکا وانگلیس رد کرده اند!
بعضی وقت‌ها هم می‌آمدند قدرت نمایی می‌کردند.مثلا درحالی که ما نمیدانستیم محمدرضا بیماری معده دارد، سفیرکبیرانگلیس می‌آمد و پیشنهاد می‌کرد اعلیحضرت برای معاینه پزشکی و معالجه به لندن برود!
...
حتی اشرف دیشب ازمحمدرضا گلایه می کرد و میگفت نباید مملکت را ترک می کرد و اگرمانده بود حکومت سقوط نمی کرد.
بعد ازآنکه محمدرضا به مصررفت تلفنی با من بارها صحبت کرد. ازمراکش و از پاناما و ازمکزیک و جاهای دیگرهم تلفنی صحبت ها کردیم.
گفت مادرجان من نمی خواستم سلطنت را رها کنم اما سفیرکبیرانگلستان آمد پیش من و بدون مورد و بدون مقدمه و بدون احتیاج همینطور بی خود و بی جهت ماجرای کودتای افغانستان و قتل عام خانواده داودخان را برای من مثال زد ! و من فهمیدم باید شماها را به خارج بفرستم و خودم هم دنبال شما بیایم.
همین مطلب را سفیرکبیرآمریکا به صورت دیگربه محمدرضا گوشزد کرده بود. معلوم است منظورآنها این بوده محمدرضا را وادار به خروج ازمملکت کنند."
(خاطرات تاج الملوک، مادر شاه , همسر رضا شاه)
۶۱۷۵۲ - تاریخ انتشار : ٨ فروردين ۱٣۹٣       

  

 
چاپ کن

نظرات (۱۰)

نظر شما

اصل مطلب

   
بازگشت به صفحه نخست