یادداشت سیاسی سیاسی دیدگاه ادبیات زنان جهان بخش خبر آرشیو  
  اجتماعی اقتصادی مساله ملی یادبود - تاریخ گفتگو کارگری گزارش حقوق بشر ورزش  
   

بیانیه ی کانون نویسندگان ایران
در مورد ضرب و شتم زندانیان سیاسی

نظرات دیگران
اگر یکی از مطالبی که در این صفحه درج شده به نظر شما نوعی سوءاستفاده (تبلیغاتی یا هر نوع دیگر) از سیستم نظردهی سایت می‌باشد یا آن را توهینی آشکار به یک فرد، گروه، سازمان یا ... می‌دانید لطفا این مسئله را از طریق ایمیل abuse@akhbar-rooz.com و با ذکر شماره‌ای که در زیر مطلب (قبل از تاریخ انتشار) درج شده به ما اطلاع دهید. از همکاری شما متشکریم.
  
    از : لیثی حبیبی - م. تلنگر

عنوان : حسن آقای نکونام عزیز سلام بر شما. حُسن نظر ات زیباست؛ اما به نظرم جایش نه اینجاست.
شما می توانید به احزاب و گروه های سیاسی نهیب بزنید و حق دارید زیرا همه ی آنها خود را نمایندگان مردم می دانند و اگر این سخن راست است، باید برای مبارزه بر علیه بی عدالتی برنامه ی مشخص خود داشته باشند. باید نیرویشان در داخل ایران برای همدردی و همراهی با مردم بیداد دیده و غارت شده، همیشه آماده باشد. وقتی خود را از آنِ مردم می دانی، نگهبان حقوقشان هستی و باید به وظایف خود عمل کنی. اگر نمی کنی، جا را بیهوده اشغال مکن، برو خونه ات بشین.

اما کار کانون نویسندگان، نوشتن است. همدردی است با قلمزنی کردن. اندوه و شادی را به شعر و ادبیات و اطلاعیه های خود کشاندن است. و کانون نویسندگان ایران در داخل با همه ی کمبود های موجود*، به وظیفه ی خود نیک عمل کرده.

* به عنوان نمونه حتی اجازه ی برگزاری یک جلسه ی بی آزار را ندارد.


شما که مانند بعضی از عزیزان ما راحت و بدون داشتن شناخت کافی به قضاوت می نشینید، سوزنی در دست، لحظه ای خود را در جای آنها ببینید.
وکیلی که در کانون نویسندگان ایران نیز عضو است، در باب جنایات قتل های سیاسی زنجیره ای، تا پای جان ایستاد! و به همین خاطر برای دَک کردن اش، حالا بهش می گویند تو چپ سنتی هستی باید بروی پی کار خود تا ما آن که لازم داریم جایت بنشانیم.

البته شما حتمن انسان شریف و دلسوزی هستید و چون من شما را نمی شناسم و اجازه ی قضاوت نیز به خود نمی دهم. ولی کسانی را می شناسم که برای زدن یک انسان شریف مبارزی، لباس دوست می پوشند و در خراب کردن او می کوشند تا نواله ی خود کمی و بیشتر چرب سازند؛ و یا به آنچه می خواهند برسند به هر قیمتی!

بگذار یک مثالی برای شما عزیز و همگان بیاورم.

جریانی غارتگر و ضد بشری و ضد میهنی مشغول نابودی جنگل های بسیار محدود تالش است. اخیرن به دستور مرکز نشینان در استان گیلان به جان حتی پارک جنگلی «گیسوم» افتادند و در روز روشن به قتل و غارت درختان پرداختند؛ که مردم خسته ی ایران زمین در روز های تعطیل از گوشه و کنار میهن می آمدند و پایشان پناه می گرفتند تا بیاسایند.

و ما با این جانیان ضد طبیعت و ضد انسان، داریم آنجا می جنگیم. با دستان خالی داریم می جنگیم. برای خراب کردن به هر کاری در داخل و خارج تا به حال دست زده اند تا ما بگوییم: بدزدید، ما را با شما کاری نیست. و بار ها دیده ام که انسان های مثلن "شریفی" را در داخل و خارج میهن برده ی گول خورده ی خود ساخته اند. و دیده ام آنها - بازیچگان صادق به همراه مزدوران جیره خوار ضد میهنی - به خیال اینکه دارند کاری حق طلبانه می کنند به قضاوت نشسته و بی شرمانه لجن پاشی کرده اند! و ما سکوت کرده ایم تا شرمی شاید زنده گردد و نجات دهنده آن حق به جانب بنده شدگان گردد.

پس بیایید به هنگام قضاوت همه جانبه نگر تر باشیم تا فردا فرزندان ما نگویند:


نام من صبور است
پدرم بیتاب بود
نقش هایش
نقش بر آب بود
دنیا یک سر
سراب بود
خراب بود
چه بسیار که رفتیم
رسیدنی در کار نبود
پخته ای بر دار نبود
با میوه های گَس و نارَس
باغ پر از کالی بود و بس.»

.....................

نام من صبور است
مادرم هیمه را مانَد
به هر بهار
خود می سوزانَد
آنان به تماشایش می نشینند
گویند: وَه چه رسم خوبیست!
پایشان چوبیست
می توان
بی دق الباب
در خانه شان فرود آمد
می توان
از خود آنها دشمن ساخت
و بر آنان تاخت!

..................

نام من صبور است
خواهرم دریاست

..................

به خواهرم سپرده ام:
به هر بهار
به وقت کار
که رنگ لاله می شوم
حریق و شعله می شوم
به جان من ترانه هاست
صدای من نه پچ پچ است
به دور تر کرانه هاست
به گوش من یکی زند
چو سیلی بهار و رعد
به گوش آسمان مست
یکی شود بلند پست!

که سازشان شکسته باد و رقص من!۱

بخاطر این ترانه بود
نه باور زمانه بود
دریغ که این فسانه بود
من صبور روزگار
به یاد او
به یاد گل
به یاد یار
در این کرانه بیقرار!

(از منظومه ی کوتاه صبور)



۱ - مدعی بودن اصلن هنری نمی خواهد، ولی فرزانه - فرَزانَک - بودن، یعنی، فر، آنسوتر، آنسوی دیوار که به چشم ناید را دیدن، هنر است که بسیاری از مدعیان آن ثروت بزرگ را ندارند. و هرچه به دام افتاده تر و فقیر، حق به جانب تر و مدعی تر اند.

در این سال های جنگ نابرابر ما با غارتگران میهن و ویژه خواران بسیاری را در داخل و خارج دیده ام که نا آگاهانه به دام افتاده، برده شده، مدعی گشته اند؛ بدون توجه به این، که وقتی می خواهند خنجر به پهلویت کنند، بیشک لباس ترا می پوشند، تا در نابودی تو بکوشند.
در حالی که بار ها به مادر پیر کهنسال من نیز رجوع کرده اند تا او را بر علیه من بشورانند؛ زیرا می دانند سخن او را بر دیده می نهم. وقتی برایش اصل موضوع را توضیح داده ام، گفته: «پسرم نگران مباش، دروغگو زود و یا دیر رسوای عالم می گردد.» این است فرق آن بانوی خردمند با بازیچه های مثلن صادقِ دام نشینِ دوران.

بیایید زود قضاوت نکنیم و خود را بدهکار دیگری نسازیم.

بگذار مثالی دیگر برای شما بزنم از رذیلان دوران تا دقیق تر از اینها باشیم:

بار ها از ایمیل کسانی برای من نامه نوشته شده، و من بعد از تشخیص قلابی بودن نامه، برای صاحبان ایمیل نوشته ام: به شما دست برد زده اند، تا بدانند.

جهان دو قرن ما، بخصوص این قرن اخیر بسیار بی رحم، "خوش نقشه پرداز"(توظئه چی)، و پلید است؛ بیایید دقیق تر از اینها باشیم.

« که سازشان شکسته باد و رقص من!»


ببخشید که طولانی شد؛ گاه چاره همین است.
۶۲۱۰۱ - تاریخ انتشار : ۱ ارديبهشت ۱٣۹٣       

    از : حسن نکونام

عنوان : عمل شما چیست؟
خانم ها و آقایان محترم نویسنده!
با نوشتن چند واژه و یک اطلاعیه، کسی به جائی نمی رسد. چرا «حرف» را با «عمل» همراه نمی کنید، و بعنوان نیروی اندیشنده جامعه، مردم را به یک مبارزه عملی فرا نمی خوانید؟
۶۲۰۹٣ - تاریخ انتشار : ٣۱ فروردين ۱٣۹٣       

    از : پویان

عنوان : درود
درود بر کانون شریف و سربلند نویسندگان ایران.
ننگ ابدی بر عمال و دژخیمان پیدا و پنهان حاکمان غارت و بلاهت
۶۲۰٨۴ - تاریخ انتشار : ٣۱ فروردين ۱٣۹٣       

  

 
چاپ کن

نظرات (٣)

نظر شما

اصل مطلب

   
بازگشت به صفحه نخست