سه شعر در آستانه روز جهانی کارگر
-
یوسف صدیق (گیلراد)
نظرات دیگران
اگر یکی از مطالبی که در این صفحه درج شده به نظر شما نوعی سوءاستفاده (تبلیغاتی یا هر نوع دیگر) از
سیستم نظردهی سایت میباشد یا آن را توهینی آشکار به یک فرد، گروه، سازمان یا ... میدانید
لطفا این مسئله را از طریق ایمیل
abuse@akhbar-rooz.com
و با ذکر شمارهای که در زیر مطلب (قبل از تاریخ انتشار) درج شده
به ما اطلاع دهید. از همکاری شما متشکریم.
از : پروین کرد
عنوان : درد دل است ، روده درازی پیرانه سری یا پرگویی ای بناچار از درد ودق مرگی ای وانتظاری در انتظار ! نمیدانم اما ؟
درین روزها که پس فردای من پنجنشبه روز ، اول ماه مه و بطور معمول ۱۱ اردیبهشت در ایران است ، دلم میخواهد چیزی بگویم . آرام آرام از نوجوانی ام و از طریق جوانان پر شر و شور خانواده و علیالخصوص یکی از آنان که دلهای جوانمان برای یکدیگر میطپید و از قضا بسیار هم گوشت تلخ و غیرتی و کمی عقده ای هم تشریف داشت ! به این جهان بزم و هم باصطلاح( رزم) قدم رنجه فرمودم !!پیش از آن دید من از (کارگر) ،جز کارگران ساختمانی ای که گاه در خانه و( بهردلیل )کارمیکردند و با محبتی خودمانی و انسانی موردپذیرایی ای (چاشتی ، نهاری ، و عصرانه ای )قرار میگرفتند نبود . در ایام جوانیم چشم و دیدم به جهانی و افقی دیگر باز شدو با تفاوتی فاحش ،بر دهه ی شصت میلادی اروپایی درآمیختم و هلهله و غوغای (کارگری ، دانشجویی ای )که ماحصل اش بقول امروزه ی خودشان جز انفجار آزادیهای جنسی و حد اکثر لقمه ای بیش به گلوی کارگر جماعت بیندازد تا سرده خناق بگیردو شاکر باشد نبود و بگذرم. پیش از انفجار فقر و بدبختی در کشور ایران ، لااقل کارگر جماعت نان و پنیری و گاه شب جمعه ای با آبگوشتی یا نمیدانم چه پلویی نوش جان میکرد و دعای خیری و الهی شکری بخود و به نان دهنده هدیه میکرد و چه بسا ازین کارگرزادگان که به سطوح علم و دانش رسیدند و نوششان باد که لایق بودند . اما امروزه وقتی کارگر بدبختی را میبینی که نه فریاد دست مزد دریافت نشده سر میدهد که میسوزد و در هیت یک نان آور تهی دست یک خانواده و ناظر تن فروشی دختر ش که پول ترم های دانشگاهی اش را بدست میآورد و نمیداند از سر غیرت ایرانی یا (اسلامی زورکی )اورا بکشد وخود بزندان برود و بی نانی و ول دادان باقی نانخورههایش بدهد یانه ؟ من یکی واق میمانم ، که آیا آن کارگران ساختمانی ای که در زمان ( جوانه زنی و معشوق پروری ام ) در یکی از شهرهای غربی ایران ، ظهر زمانی در حال (بلعیدن سنگک و پپسی کولا بعنوان نهار و الهی شکردیدم )و کفرم درآمد و لیچاری به آریا مهر هدیده کردم و در برابرش از همان کارگران (ر و و بو ه سی جنه قین وه در )(( برو پدر سگ جنده ی کون لخت)) دریافت نمودم . آری فرهنگ ایرانی کارگری و باصطلاح کارگردوستی و سینه چاک کردن ها و باقی بند وبساط ها حاصل نحس و نکبتی جز این نداشت که شمایان و من ها تا مرگ بر آن شیون کنیم و بگرییم . اما در زمان آوارگی، من کار های شب بیداری میکردم ، سه شنبه شبها مختص خانم و اقا معلم ها بود که فردایش تعطیل مدارس بود و برای آنها شب عیش و برای من بی بی سیتر، و جمعه و شنبه شب ها بی بی سیتر بازی من دیگر مهم نبودکی باشد کارگر مزدوج قانونی یا آزاد مهمنیست ، اما کارگرانی بودند که میتوانستند بعد از ساعت ۱۲ شب ساعتی ۵ فرانک اضافه را به بی بی سیتر پرداخت کنند !! اما در کشور شما و من کار گر به تماشای رفتن و پول درآوردن دخترش برای پرداخت شهریه ی دانشگاهی اش منشیند و در هییت پدر دق میخورد!و من نمیدانم کدام یک ،اینش خوب است یا آنش بداست و یا کی و کی این درستی یا نادزستی را رگله خواهد کرد؟ جدای اززیبایی سرایی ای تان به مناسبت روز کارگر که بس زیبا و غماگنانه و همدلانه است :من برین گمانم که آزادی انسان در کشوریکه دین و لات و لوت هایش بر آن حکم میرانند نا میسر است و همین .... با پوزش از روده درازی وسپاس از حضرتتان
۶۲۲۱۹ - تاریخ انتشار : ۱۰ ارديبهشت ۱٣۹٣
|
|
|
چاپ کن
نظرات (۱)
نظر شما
اصل مطلب
|