سیاسی دیدگاه ادبیات جهان - مقالات و خبرها بخش خبر آرشیو  
   

در باره ی استبداد و روانشناسی سیاسی توده‌ها - امیرحسین آمویی

نظرات دیگران
اگر یکی از مطالبی که در این صفحه درج شده به نظر شما نوعی سوءاستفاده (تبلیغاتی یا هر نوع دیگر) از سیستم نظردهی سایت می‌باشد یا آن را توهینی آشکار به یک فرد، گروه، سازمان یا ... می‌دانید لطفا این مسئله را از طریق ایمیل [email protected] و با ذکر شماره‌ای که در زیر مطلب (قبل از تاریخ انتشار) درج شده به ما اطلاع دهید. از همکاری شما متشکریم.
  
    از : ‫البرز

عنوان : با عرض پوزش
‫منظور شاپور بختیار است، که اشتباها ‫در یادداشت قبلیم تیمور بختیار نوشته ام
۶۲۲٨۰ - تاریخ انتشار : ۱۶ ارديبهشت ۱٣۹٣       

    از : ‫البرز

عنوان : محلل تیز چنگ جدید
‫‫آقای معمار گرامی، شما می نویسی، «آقای خمینی به عنوان یک سیاستمدار نابغه قرن معاصر توانست با تجربه از شکست انقلاب مشروطیت و سقوط دولت مصدق و دودوزگی[دودوزه بازی] مدرس ها، مقوله اتحاد حوزه و دانشگاه را مطرح کند و شکاف عمیق مذهبی و غیرمذهبی که بین سازمانها واقعیت داشت را پر کند و اسقاط سلطنت پهلوی را مهیا کند. »

‫شاید بتوان آقای خمینی را ملقب به یک سیاستمدار نابغه قرن معاصر نمود‫، اما نه به مناسبتِ آنچه شما عنوان کرده ای. آقای خمینی نابغه ای کم نظیر در بازی نقش محلل بود. ‫
با اینکه پیرامون حوادث سال ۴۲ خورشیدی‫‫‫ فرهیختگانی از قبیل آقایان بازرگان، سحابی، سنجابی، فروهر، یزدی... در جریان ‫افکار و سخنان ایشان‫ در رابطه با آزادیهای اجتماعی، حق رأی زنان و شیوه حکومت داری قرار داشتند،‫ ولی بعدها که در حوادث حول و حوش و کمی بعد از بهمن ۵۷ به حلقه اصلی ‫اطرافیان آقای خمینی پیوستند.‫ با فراموش کردن مواضع و افکار آقای خمینی، فریفته این سخن ایشان گردیدند، که مکرر بیان می کرد، به محض ورودِ ایشان به ایران و رفتن شاه، ایشان[آقای خمینی‫‫] راهی قم شده و ‫از دخالت مستقیم در امور حذر و تنها به مشاوره و دادن رهنمود بسنده‫ خواهد کرد.
اما به محض ورود به ایران‫ و مشاهده آن استقبال عظیم، ایشان ترک لباس محللی کرده، و اولین سیلی خود را نثار آزادیهای اجتماعی و پس از دادن وعده های بیشمار از اولین منبر خود پایین آمد، اما او این منبر را تا دم مرگش ترک نگفته، و در هر منبری بخشی از آزادیهای اجتماعی ملت و سرمایه های عظیم جانی و مالی ملت را تخریب کرد.

‫ حول و حوش وقایع بهمن ۵۷، شاه خودکامه مملکت، خود را در میان آشوب خود ساخته وسیعی می دید، که هیچ تدبیری از حدت اعتراضات مردمی نمی کاست. نام آقای خمینی و شعارهای اسلامی که جنبه عدالتجویانه داشت مطرح بود،‫ اما هنوز سخنگویان و کارگزارانِ اصلی و علنی آقای خمینی از کسانی بودند که دستی در جبهه ملی و نهضتهای پیرامون آن داشتند.
گرچه گویا شاه تلاشهایی برای نزدیکی به جبهه ملی انجام، اما بواسطه عدم توافق بر سر شروط مذاکراتشان به نتیجه نرسیده بود. تا اینکه شاه ‫‫شروط آقای تیمور بختیار را برای نخست وزیری میپذیرد.
اما یاران قدیمی آقای بختیار، از جایی که گمان می کردند از طریق آقای خمینی خود مصدر امور بوده و به ایران معتدلتر و آزادتری دست خواهند یافت، دست رد به سینه آقای بختیار می‫زنند‫.
و در واقع این ‫دست رد بود که به اسقاط سلطنت پهلوی انجامید

‫در باب مقوله اتحاد حوزه و دانشگاه باید گفت، حوزه مقوله ای است برای خودش، و دانشگاههای ایران موجودیتی دیگر.
طلبه حوزه می آموزد که به یقین برسد، طلبه حوزه می آموزد که شک کردن خطاست و شکاک در این جهان و در جهان آخرت سزاوار کیفر.
اما دانشگاه مکانی است که به دانشجویش می آموزد به هر چیز به ظاهر بی نقص و عیب هم‫ به دیده شک و انتقاد بنگرد، دانشجوی دانشگاه بواسطه نوشتار، تحلیلها و دیدگاههای انتقادی و شکاکش مورد تشویق قرار میگیرد.
‫بنابراین بین حوزه و دانشگاه نمیتواند اتحادی برقرار شود، مگر آنکه یکی به دیگری تبدیل شده باشد.
با انقلاب فرهنگی که ج.ا به راه انداخت در واقع قصدش‫ تبدیل کردن دانشگاهها به حوزه های مدرن بود، به قسمی که طلبه ها به جای نشستن روی قالیچه یا پلاس‫ های حوزه های قدیم پشت میز و صندلی بنشینند.

‫اما واقعیات زندگی و آرزوی انسانها به پیشرفت و تعالی را هیچ سدی نمی تواند مانع باشد، چه این سد حکومت خودکامه محمد رضاشاهی باشد، و چه انقلاب فرهنگی !!! ج.ا با صافی های چند لایه.
دیدیم که چگونه محمدرضا شاه در آتش همان خودکامگی اش سوخت.
و شاهد اعتراضات وسیع دانشجویی از همان دانشگاههای از صافی گذشته هم هستیم.

‫آنچه می ماند درس از تاریخ است، اگر قبلتر و حول و حوش حوادث بهمن ۵۷ نیروهای روشن اندیش جامعه توانسته بودند، به درکی مشترک برای آینده ایران برسند، نیازی به کشف و پیش کشیدن محلل نداشتند.
امروز هم تنها راه برای بازیافت سلامت اجتماعی و محیط زیست ایران، توافق نیروهای مختلف جامعه حول برنامه ای مشترک است،
وگرنه جامعه مجدد اسیر محلل تیز چنگ جدیدی خواهد شد.

آقای رضا پهلوی صبح تا شب صحبتهای شیرینی در باب دموکراسی بیان می کند، اما دریغ و درد از یک حرف انتقاد در باب پدربزرگ و پدر مرحومش. پسر را به جرم پدر نباید مورد مواخذه قرار داد، اما از جایی که پسر نام پدر را یدک می کشد. باید آشکار بگوید، چرا نتیجه پنجاه سال حکومت خوب!!! پدربزرگ و پدرش باید ج.ا باشد.

‫مجاهدین هم که‫ آدرس مقر اصلی خود را به نزدیکی کاخ سفید انتقال داده و همه وقت خود را صرف اشاعه دموکراسی!!! میکنند نیز، تاکنون جز نوشتارهایی‫ سرشار از اهانت در باره کسانی که توانسته اند از اردوگاههای مجاهدین گریخته و زبان و قلم به افشای نامردمی های موجود در اردوگاهها بگشایند، مطلب دیگری طرح نکرده اند.

۶۲۲۷۶ - تاریخ انتشار : ۱۶ ارديبهشت ۱٣۹٣       

    از : آمویی

عنوان : به خوانندگان عزیز
به عزیزان خواننده

آقا یا خانم البرز،
با درود. دوست ارجمند از حسن نیت سرکار سپاسگزارم. بنده در کار نوشتن مقاله ی دیگری هستم که احتمالاً از آن طریق پاسخی به برخی از پرسش‌های دوستان، از جمله دیگر خواننده ی عزیز، داده خواهد شد. در عین حال از این که کوشیده‌ای به سهم خود به تکمیل درک همه از موضوع کمک کنید، ممنونم.

آقای مسعود معمار،
ابتدا می‌خواستم پاسخی به "مسائلتان" بدهم که ناگهان این شاه‌بیت حافظ خاطرم آمد:

«گفتا نه گفتنی‌ست سخن، گرچه محرمی
در کش زبان و پرده نگه دار و می بنوش»

آمویی
۶۲۲۶۶ - تاریخ انتشار : ۱۴ ارديبهشت ۱٣۹٣       

    از : masoud memar

عنوان : رهبری واقعی است نه تصنعی
آقای آمویی این جمله شما « امر شکل دادن به رهبری جنبش سکولار دموکراتیک مدت‌هاست به تعویق افتاده و این مایه ی تأسف فراوان است ... » نشان میدهد که نحوه گذار به سکولار دموکراسی را پدیده تصنعی فرض میکنید که گویا با اتحاد سازمانها بخصوص خارج از مرز و بوم میتوان به هدف رسید. هیچ انسانی از جمله سیاستمدار نمیتواند خارج از باورهای خود عمل کند چه یک مارکسیست باشد چه اسلامگرا چه دموکرات چه شوینیست و غیره. جامعه در روند خود هر گاه زمینه مساعدی فراهم باشد برای رسیدن به خواست مشخصی اقدام میکند. حمایت از دکتر مصدق برای ملی شدن صنعت نفت ٫ سرنگونی سلطنت پهلوی و بسیج عمومی در جبهه های جنگ علیه تجاوز عراق نمونه های واقعی این امر هستند. رهبری تصنعی نیست بلکه با حمایت جامعه رهبری پایه های خود را میریزد . آقای خمینی بعنوان یک سیاستمدار نابغه قرن معاصر توانست با تجربه از شکست انقلاب مشروطیت و سقوط دولت مصدق و دودوزگی مدرس ها ٫ مقوله اتحاد حوزه و دانشگاه را مطرح کند و شکاف عمیق مذهبی و غیرمذهبی که بین سازمانها واقعیت داشت را پر کند و اسقاط سلطنت پهلوی را مهیا کند.
تأسف بار این است که « هر امری از جمله رسیدن به دموکراسی در ایران که فقط با پر کردن شکاف مذهبی و غیرمذهبی و اتحاد نیروهای دموکرات از جمله اصلاح طلبان ایران امکانپذیر است » را برخی تشکلهای سیاسی نادیده گرفته و با سیاستوزی بر پایه سکولار نه تنها کمکی به پر کردن شکاف نمیکنند بلکه عمیقتر نیز کرده و از دل این نگرش اصلاح طلبان را مضر برای دموکراسی تحلیل کرده و تنها در سر تعظیم فرو آوردن به باورهای سکولارها میتوانند از زیر ضرب خارج شوند. با مطالعه جوامع نسبتأ دموکراتیک از جمله اروپا میتوان بوضوح نقش کلیدی احزاب و الیتهای دموکرات مسیحی را در روند دموکراسی جامعه دید. با اطمینان و استدلال میتوان اعتراف کرد که جامعه ایران ( اکثر مردمان ) چندین قدم نه بلکه کیلومترها از سکولاردموکراتهای خارج از کشور فاصله دارند و عمل میکنند بعنوان نمونه میتوان به انتخابات ۹۲ اشاره کرد که از ۵۰ میلیون واجد رأی ۳۵ میلیون شرکت کردند در حالی که سکولارها با اتحاد کامل انتخابات را تحریم کرده بودند یعنی اکثر مردمان در جهت پر کردن شکاف حرکت میکنند و در عین حال باور دارند بدون تغییر ساختار قدرت ٫ تغییری در ساختار حقوقی ایجاد نخواهد شد .
۶۲۲۶۰ - تاریخ انتشار : ۱٣ ارديبهشت ۱٣۹٣       

    از : ‫البرز

عنوان : به جای نگاه و عمل کینه ورزانه علیه اپوزیسیون
‫آقای آمویی گرامی، وقتی مقالاتی از سنخ آنچه آقای عرفانی نوشته و آنچه شما در نقد نوشتار ایشان نوشته و در اختیار هموطنان خود قرار داده اید، را می بینم، امیدوار میشوم که درازنای عمر خودکامگی در ایران دیری نخواهد پائید.

‫شما به درستی خاطر نشان می کنی که جامعه ایرانی عاشق استبداد نیست، چه اگر چنین بود جنبشهای ضد استبدادی سده اخیر بوقوع نمی پیوست.
بدین لحاظ ‫برای همگام شدن با شما و آقای عرفانی جهتِ کشف رمز دوام استبداد در ایران، ذیلا به نکاتی که صریحا در نوشتار آقای عرفانی و نقد شما نیامده، اشاراتی‫ کوتاه دارم

‫بسیارند هموطنان فرهیخته ای که شاهد شیوه عمل دموکراسی در فرانسه، انگلستان و یا آلمان و بسیاری دیگر از دموکراسی های جهان هستند. گرچه امکان دارد، تمام دموکراسی های موجود در جهان یکسان و هم شکل در نظر آیند. اما واقعیت موضوع آن است که، دموکراسی های موجودِ جهان متفاوتند.
‫اما پایه و اساس تمامی دموکراسی ها هم شکل و همگون است، و آن اینکه ‫فرهیختگان کشور از هر نوع و آئینی گرد هم نشسته و بر سر قواعد بازی[قانون اساسی کشور] با توجه بر امکانات و نیازهای ‫اجتماعی کشور خود‫ به توافق رسیده اند.

‫اگر به روندِ طرح، نوشتن، بحث و تصویب‫ چندین قانون اساسی کشور در سده اخیر‫ توجه کنیم، قبل از هر مطلبی شاهدیم که تمامی نیروهای اجتماعی ایران‫ در این روند شرکت نداشته اند،
دیگر آنکه مفاد قوانین نه در اثر بحث و تکیه بر امکانات و نیازهای اجتماعی کشور‫، بل در هر دوره ای بسته به وضعیت فکری نیروی غالب از این یا آن مکان دیگر به عاریت گرفته شده است.

‫چنین روندی و چنین قوانینی هرگز نتوانسته و‫ نخواهد توانست به عنوان قواعد بازی مشترک تایید نیروهای مختلف اجتماع را بر انگیزد.
و در چنین شرایطی هیچیک از نیروهای اجتماع احساس امنیت و آسایش نکرده، و نیرویی که باید صرف اهتمام مشترک برای حل مشکلات جامعه گردد، صرف مبارزه علیه نیروی مستبد ‫حاکم میشود، ‫
و نیروی مستبد حاکم هم هر آنچه در توان دارد بکار میگیرد، تا یک یک نیروهای رقیب را علاوه بر دور کردن از یکدیگر، از‫ نظر اجتماعی بی اعتبار کند

‫بنابراین برای توقف دور باطل استبداد،
نیروهای مختلف ایرانی ناچارا بپذیرند که غیر از خود، نیروهای دیگری هم در جامعه ایرانی وجود دارد، و ایران خانه تمامی نیروهای ایرانی است.
هر نیرویی باید بپذیرد که چون دارای یک اندیشه است، هر اندیشه ای اپوزیسیون ‫خود را دارد، و به جای نگاه و عمل کینه ورزانه علیه اپوزیسیون، به اپوزیسیون خود نگاهی چون شاغول یا طراز داشته باشد
۶۲۲۵۵ - تاریخ انتشار : ۱٣ ارديبهشت ۱٣۹٣       

  

 
چاپ کن

نظرات (۵)

نظر شما

اصل مطلب

   
بازگشت به صفحه نخست