یادداشت سیاسی سیاسی دیدگاه ادبیات زنان جهان بخش خبر آرشیو  
  اجتماعی اقتصادی مساله ملی یادبود - تاریخ گفتگو کارگری گزارش حقوق بشر ورزش  
   

عباس کمندی، صدای حزن انگیز و جادویی کردستان خاموش شد

نظرات دیگران
اگر یکی از مطالبی که در این صفحه درج شده به نظر شما نوعی سوءاستفاده (تبلیغاتی یا هر نوع دیگر) از سیستم نظردهی سایت می‌باشد یا آن را توهینی آشکار به یک فرد، گروه، سازمان یا ... می‌دانید لطفا این مسئله را از طریق ایمیل abuse@akhbar-rooz.com و با ذکر شماره‌ای که در زیر مطلب (قبل از تاریخ انتشار) درج شده به ما اطلاع دهید. از همکاری شما متشکریم.
  
    از : پروین کرد

عنوان : جناب ارسلان عزیزی ، بگذارید هرکسی بر حسب (فهم) خودش گمانی بکند ! اما
هیچ کسی نمیتواند خودرا عباس کمندی فرض کند و درد و سوز شور و داغهایش را درک کند . عباس کمندی از ولات کوچ نکرد، حتی به پایتخت کشور مطوعش که ای بسا دیده و میبینیم که ثروت و هم شهرت بر سران( هرچند کوچک )میباراند ! او صاحب سبک خاص و بسیارکم نظیر خود (در موسیقی و آواز) بودکه فقط بجرم ماندن در ولات نه شهره شد و نه ثروتی براو بارید ،که در فقر و بی چیزی ماند تا نهایتی که از معاون اول احمدی نژاد و رییس قوه ی قضاییه ارج نهد و شما بوکالت از همه ی مردم کردستان کارنامه ی اورا( مخدوش) بینگارید !! صدا و نوا و اشعار عباس کمندی مالامال از چنان سوز و درد و شوریست که حتی تا آنجا که یادم میآمد از (مام اوستا حسن جزراوی تا جوانمرگ حمه جزا)سراغش برایم سخت است !از بیش از ۳۰ و چند سال پیش ازین با شعر و نوایش آشنایم (بو له من یاخی ؟ تو گلی نیو باخی تو گلی نیو باخی گلی نیو باخم هه تویه بو له من یاخی ،،، تا همین اواخر و برزه کوی لیله ((تا کی بنالم له هیجران و درد ، تاکی بکیشم هناسانی سرد،، تا چن بواچام خدای بانی سر ، یا مرگ یا طاقت یا وصلی دلبر ،،،،،) دلمرا خوش کرده بودم درآینده ای بس نزدیک و پس از مدت زمانی بس طولانی که به ولات خواهم رفت ، همراه هنرمند ونوازنده ای که اساتید پر آوازه و (همه چیز دار ی)را به عرصه ی هنر ایرانی تقدیم و خود در ولات گمنام و گم شده مانده است ، بدیدار عباس کمندی برویم و آن ترانه ی قدیمی (بو له من یاخی ) را باز خوانی کنیم ، که با داغ و درد او جوان رفت و من پیر هنوز و تابه کی؟؟ مانده ام و در نبودش با تمام وجودم میگریم . گاه فکر میکنم چه میشد اگر (برایان کامگار) کمی مایه ی روحی و هاوولاتی گری از خود بروز میداند و گاه کنسرتی برای عباس کمندی در پایتخت که بیش از یک میلیون کرد پناهنده دارد و نه در خارج از کشور و فرنگستانها ، ترتیب میداند و شاید میشد پول خرید یک کلیه ی ناقابل گیرش میآمد و چند سالی دیرتر پایان مییافت!اما بدبختانه این نه نه خیز بازار جهانی آدمها را چنان مسخ کرده که جز خود و شمایل نکبتی خودرا درآیینه نبینند. به داخه وه
۶۲۵۹۰ - تاریخ انتشار : ۲ خرداد ۱٣۹٣       

    از : کیا

عنوان : زمین خورده را زمین زدن افتخاری ندارد که!
یادش استوار و راهش پررهرو!


"------- بالاخره فریادم را می زنم. البته نه خیلی گوش خراش. ابتدا نرم و مواج بعد که باز هم بیجواب ماند آن وقت گوش فلک را کر می کنم و تا خنداقه پیش می روم. بس است دروغ، بس است ریا، بس است قدرت نمایی‌های پوشالی و توخالی، زمین زدن آدمی موجب افتخار و اقتدار است که ادعایی پهلوانی و زورمندی داشته باشد، زمین خورده را زمین زدن افتخاری ندارد که".
۶۲۵۷٨ - تاریخ انتشار : ۲ خرداد ۱٣۹٣       

  

 
چاپ کن

نظرات (۲)

نظر شما

اصل مطلب

   
بازگشت به صفحه نخست