از : آزاده سپهری
عنوان : "خیال" و "زبان" و "دل"
آقای باقرپور گرامی،
ممنون از پاسخ تان. من به هیچوجه عصبانی نشده بودم، هر چند که شاید اینگونه به نظر بیاید. "خیال"، "زبان" و یا آنچه شما "دل" می نامید که به زبان ساده یعنی احساسات، همه متاثر از نوع بینش و طرز تفکر انسان اند. نکته ای که به نظر من نباید به سادگی از کنار آن گذشت، این است که حرفها، نوشته ها و سایر آثار انسان، چه هنری و چه غیرهنری، فقط بازتاب دهنده ی افکار و نوع بینش او نیستند، بلکه بر طرز تفکر و بینش دیگران نیز تاثیر میگذارند. برای همین بهتر است در به کارگیری کلمات بیشتر دقت کنیم. وقتی "بی عملی و بی تحرکی و بی تفاوتی" به عنوان مختصاتِ واژه ی فربه به کار می رود، و از طرف دیگر به افرادی که چاق هم هستند، فربه گفته می شود، این باعث می شود که آن افراد در ناخودآگاه بسیاری از انسانها آن مختصات منفی را هم تداعی کنند. (البته این را هم باید گفت که کلماتی که ما انتخاب می کنیم و به کار می بریم، همیشه بازتاب دهنده ی "درون" ما نیستند، و بسیاری وقتها ما از روی عادت یا تنبلی آن کلمات را به کار می بریم.)
لازم نیست اشاره کنم که این حرفها از کشفیات بنده نیست و در دهه های اخیر در فرهنگ غربی روی این موضوع شدیدا و با جدیت تمام کار شده تا از طریق زبان نیز با پدیده هایی چون نژادپرستی و زن ستیزی و تبعیضات گوناگون مقابله شود و حرمت انسان ها، حتی آنهایی شان که معلول اند، در زبان هم حفظ شود. ولی از آنجا که عده ای از خوانندگان این سایت فکر می کنند اگر آدم بیسوادی مانند بنده در هر موردی اظهار نظر کند به این معنی ست که ادعای صاحب نظری دارد، برای جلوگیری از یکسری کامنتهای بی ربط دیدم بد نیست این را هم اضافه کنم.
۶۲۷۲۹ - تاریخ انتشار : ۱۱ خرداد ۱٣۹٣
|
از : خسرو باقرپور
عنوان : فربه
خانم سپهری گرامی درود بر شما. پیشانه ممنونم از اظهارنظرتان و متاسفم عصبانی شده اید. در شعر، بسیاری از واژگان استعاری و رازآلود اند و به قول بکت: کار هنرمند عمیقتر کردن رازهاست. در این جا منظور من از "رفیق" نه آن اطلاقِ رایج در میان چپ هاست و نه منظورم از "فربه" کسان یا عزیزانی است که اضافه وزن دارند! بسیارانی از عزیزانِ من و اصلا خودم اضافه وزن دارند و دارم! و... در شعر بسیاری از واژگان خیالگونه و چندبعدی اند. می شود فربه بود اما در انباشتِ موضوعات و ادراکات و خطاها، می شود بی عملی و بی تحرکی و بی تفاوتی را از مختصاتِ واژه ی "فربه" فهمید. و بسیاری از ویژگی های دیگر، و نه ظاهرا بالا رفتنِ وزن! چه خوب است حرمتِ خیال را در شعر نگه داریم و شعر را با چشمِ دل بخوانیم.
۶۲۷۲۵ - تاریخ انتشار : ۱۱ خرداد ۱٣۹٣
|
از : آزاده سپهری
عنوان : فربه؟!
شما که به انسانیت و انساندوستی علاقه دارید، فکر نمی کنید که این زیاد انساندوستانه نیست که آدم افرادی را به خاطر فربه بودن مسخره کند و یا شخصیت انسانی آنان را زیر سوال ببرد؟ وقتی "فربه بودن" به عنوان سمبل "راست" بودن و "سرمایه داری" و لیبرالیسم به کار می رود و اینها در نظر شما همه منفی و ضدبشری اند، بعد "فربه بودن" هم سمبلی منفی برای هر آنچه ضدبشری ست می شود.
۶۲۷۱۹ - تاریخ انتشار : ۱۱ خرداد ۱٣۹٣
|
از : البرز
عنوان : پایانی برای فصول بی عشقی یافته
آقای باقرپور عزیز، از کلام زیبایت، که تصویری تا حد ممکن برابر، با واقع پیرامون، در برابر چشمان می آفریند، لذتی ماندنی بردم.
سخن، و معنای سخنت را می فهمم و با آن توافق دارم،
باشد که در سایه تلاشی همگانی، پایانی برای فصول بی عشقی یافته،
و کوههای خاموش به جای تحمیل خشکسالی، با جاری و ساری شدن در دامنه خود، پایان نامه ای ابدی بر برهوت جنگل ها بنویسند،
تا سبزینه گی، شادابی، خودِ زندگی و زیبایی زندگی، فرصت جلوه در جنگلهای سرسبز را بیابد،
تا دستهای زخمی ی کار، دستهای زخمی از کار، بی دارو نمانند،
تا در اثر اتصال شانه ها به یکدیگر، هیچ شانه ای احساسی از تکیدگی نداشته باشد،
تا پیران کودکانه سر، مجال آن یابند، که به بلوغ واقعی برسند،
تا سرعت قطار زندگی آنگونه باشد، که هر کسی بتواند در هر ایستگاهی، بدون جبر و فشار، بر آن سوار یا از آن پیاده شود،
تا تاریخ را به همراه یکدیگر و آنگونه که واقع شده بنویسیم، نه به آن صورت که در تصور داریم و یا در تصور دارند،
تا همه به همراه هم، و برای شادی و نشاط، قاه قاه و بدون ترس از گزمه های شادی گریز بخندیم،
تا مجبور نباشیم دنبال کسی بگردیم، چه همه را در پیرامون خود داریم، هر چند که در باره هر مطلبی با هم توافق نداریم.
۶۲۷۱۵ - تاریخ انتشار : ۱۱ خرداد ۱٣۹٣
|