سیاسی دیدگاه ادبیات جهان - مقالات و خبرها بخش خبر آرشیو  
   

من هم فارسی نمیدانم - علی اسماعیل زاده

نظرات دیگران
اگر یکی از مطالبی که در این صفحه درج شده به نظر شما نوعی سوءاستفاده (تبلیغاتی یا هر نوع دیگر) از سیستم نظردهی سایت می‌باشد یا آن را توهینی آشکار به یک فرد، گروه، سازمان یا ... می‌دانید لطفا این مسئله را از طریق ایمیل [email protected] و با ذکر شماره‌ای که در زیر مطلب (قبل از تاریخ انتشار) درج شده به ما اطلاع دهید. از همکاری شما متشکریم.
  
    از : لیثی حبیبی - م. تلنگر

عنوان : زیر نویس ۱: به نظرم آن نقد (شعر مثنوی)، «بنامی پرشیا ایران زمین را - بسازی اصفهان شاید نَمین را»
و ... چون به موقع منتشر نشد، حالا هم دیگر شاید ضرورتی به انتشار آن نباشد.
پیروز و شاد باشید!
۶۲۷۶۹ - تاریخ انتشار : ۱۴ خرداد ۱٣۹٣       

    از : لیثی حبیبی - م. تلنگر

عنوان : البرز عزیز سلام بر شما و خسته نباشید
این موضوع فقط مربوط به حکومت نمی گردد. همینک کسانی هستند که ضد حکومت اند و یا منتقد حکومت اند، ولی در دیگری کشی نقشی بزرگ دارند. اینها دچار نوعی ناسیونالیزم ضد بشری اند و برای تقویت بیشتر خود دست به هر کاری می زنند. و در عمل در کنار حکومت گران ضد قانون، به عملیات ضد قانونی هرچه بیشتر دامن می زنند. زبان تالشی را همین ها با کمک حکومتی ها در منطقه ما کشتند. با برنامه ریزی های بسیار دقیق، زبانی که حتی می توان با کلیدِ اندیشه ی آن به زبان های غیر ایرانی نقب زد را نابود کردند.
نه فقط زبان مظلوم ما را کشتند، بلکه حتی به ما اجازه ی اعتراض نمی دهند. و اگر لازم باشد در کنار حکومت گر در سرکوب شرکت می جویند.
فشار اصلی ظاهرن از سوی حکومت است، اما تئوری سین های آنها همین "دانشمندان" مدعی کراوات زده ی ضد بشری اند و از بکار گیری هیچ جمله ی بی اساس و غیر علمی ای نیز ترسی ندارند. همین ها هستند که در آکادمی علوم ایران بجای واژه ی بسیار زیبا و کهن و کم حجم ایرانی یعنی «ورزنش» = مسابقه، که خود اسم مصدر یا اسم بُندار است از بندار ورزیدن فارسی، شهر آوَرد = جنگ شهر، را به تقلید از آدم کشی در اروپای قدیم - دوئِل - برای مسابقه درست کرده اند. همین دانشمندان تهی اما کراوات زده و مدعی اند که بدون داشتن شناخت از فر و فرا، فرایند غلط را بجای پروسه =رَوَند، می سازند و به وسیله ی قدرت حکومتی در جامعه پخش می کنند. و خارج نشین نیز چون مثل بسیاری دیگر گویی ذاتن ابلاغیه پذیر است، راحت پیروی می کند. و کلی از ایرانیان آن دهان پر کن، اما غلط را با "عشق" بکار می برند. ولی حاضر نیستند واژه های ایرانی سد، شست، بلوت و ... را درست بنویسند.

بله این زشت، این سر چشمه گرفته از استبداد جز فرهنگ ماست، ولی همه چیز را نمی شود فقط به حکومت ها ربط داد و خود را رهاند.


البرز عزیز، هموطن گرامی، با کلی گویی نمی توان بر این همه بیداد چشم پوشید. زبان مادری من نابود شد. زبان با آخرین نسلی که دیگر زبان را بلد نیست، می میرد، حتی اگر دو هزار پروفسور زبان و ادبیات داشته باشی.

اصلن فرض کن بعد ها در ایران بهشت ایجاد شد، چه فرقی به حال زبان مادری شهید شده ی من دارد!؟
و آن هم زبانی که اگر کاملن بمیرد، هزاران واژه ی ایرانی و غیر ایرانی برای همیشه زیر غبار تاریخ خواهد ماند. زیرا فقط و فقط با این زبان مادر و عجیب قابل گشودن است. تا به حال به سد ها واژه ی ایرانی و حتی غیر ایرانی پرداخته ام که جای تکرارشان اینجا نیست. و از جمله غلط های بعضی هموطنان مرکز گرای شعار زده و خود گرا اما نا آگاه را با استفاده از همین زبان اصلاح نموده ام. زبانی که حالا مورد بی مهرای تاریخی قرار گرفته گریه آور. آیا این پاداش تالش مظلوم است!؟ تالشی که ویژه خوار حکومتی جنگل اش را ملک پدری خود می شمارَد و براحتی شبانه روز ویران می کند.

من همینجا به همه ی اهل هنر و فرهنگ و زبان ایران و جهان پناه می برم و می خواهم از همه امکانات خود برای جلو گیری از نابودی کاملِ این زبان رازدار و هم کلیددار تاریخ هر تلاشی که از دست شان بر آید دریغ نکنند. تالشی زبانی کامل، مادر و زاینده رود سخن است و جز زبان های میرا نیست. تالشی را با برنامه ریزی ای بسیار حساب شده از پای در آوردند.
ایرانیان و جهانیان هنوز دارای انصاف! به کمک ما بشتابید! مانند اسرای جنگی دارند با ما بر خورد می کنند. به داد جنگل محدود ما و زبان ما برسید. عده ای غارتگرِ بی نهایت بی رحم، شبانه روز جنگل های محدود ما را می بُرَند و می بَرَند. به همین راحتی! و این اواخر به جان حتی پارک ها افتاده اند.
کارخانه ی ویرانگر چوکا هیچ سودی برای مردم ما ندارد. فقط بانک غارت گران با ویرانی جنگل های محدود ما پر شده.
چوکا باید فورن تبدیل شود و اگر قابل تبدیل نیست، آن ویرانی زا و بیابان زا باید هرچه زودتر با خاک یکسان گردد. باید آن ساختمان نکبت و پلیدی و ضد زندگی با خاک یکسان شود.
ما زود و یا دیر به این جنایت پایان خواهیم داد.
۶۲۷۶٨ - تاریخ انتشار : ۱۴ خرداد ۱٣۹٣       

    از : لیثی حبیبی - م. تلنگر

عنوان : من هم «فارسی نمی دانم»؛ من - لیثی حبیبی که عاشق زبان فارسی هستم و عمری در حد توان برایش خدمت
کرده ام.

جناب علی اسماعیل زاده سلام بر شما و بر همگان سلام

از شما ممنونم که هدف زیبای آن جنبش را واکاوی نمودید و بر عکس موضع گیری های بد از دو سو، با پاکیزه خویی و تمیز گویی نکته ی بسیار مهمی را روشن ساخیتد.

متأسفانه اغلب از دو سو، از سوی افراطیون غیر فارس و فارس های مرکز گرا و یا غیر فارس های مرکز گرا، روشنِ آب، گِل آلود می شود و این محو زلالیت به سود ما و ایران عزیز ما نیست. ما احتیاج به یک وحدت ملی داریم تا بتوانیم ب ویژه خواران مبارزه کنیم که به ایران مظلوم بیرحمانه یورش آورده اند و این حمله وَر شدگان به میهن، از صدام بعثی بسیار خطرناک تر اند زیرا شناسنامه ی ایرانی دارند. و در عین حال می توانیم به فرهنگ و زبان خود بپردازیم. ما همیشه باید این دو مقوله را با هم ببینیم تا هیچ کدام فراموش نشود. تا کسی نتواند آن پشت پوزخند زنان بگوید: " بالاخره مشغول شان ساختیم."

و اما اصل سخن. من از جمله کسانی هستم که همیشه به زبان فاری و یا اگر دقیق تر بگوییم فارسی دری گفته ام زبان ملی و یا سرتاسری. این یک واقعیت است. یعنی من تالش که ترکمنی بلد نیستم، به وسیله ی این زبان با هوطن ترکمن و ... تماس بر قرار می کنم. پس فارسی اینجا نقشی زیبا دارد. پیشتر هم نوشتم اصلن بگذار زبان بلوچی بشه زبان ملی ما. ولی باید یک زبانی باشد که ما بتوانیم به وسیله ی آن با هم تماس بگیریم. گفتگو کنیم. برای هم بنویسیم. گوتاه سخن: همدیگر را بفهمیم.

اما این دلیل نمی شود که بقیه ی زبان ها بشوند زبان های محلی. زبان هایی به نام زبان های محلی وجود ندارد. این سخن ضد علمی ست. زهری ست در انگبین. چنانکه زبان های فارسی میانه وجود ندارد که مرکز گرا ها نه فقط آن را مُد کرده اند بلکه آن را به درسنامه ها برده اند. دانشجو آن دروغ - غلط - را می خواند و امتحان پس می دهد و مدرک دریافت می کند. اینها همه ضد علمی و بیداد است. بیداد های خزنده و سخت برای ایران عزیز ما گزنده.

زبان های ایرانی میانه درست است.

دوستان خواننده اگر دقت کنند می بینند که دارم یقه ی هر دو طرف را می گیرم؛ زیرا اشتباه ما دارد از دو سو انجام می گیرد بی آنکه کسی بگوید: « دوغ من ترش است».
حتی یک بار در دو سد نوشته نیز آن زیبا سخن را نمی بینی! نه از این طرف و نه از آن طرف بیان نمی گردد. این یعنی با دست خود، انگشت ندیدن بر چشم خود نهادن، و گوش ها را با چوب پنبه ی سمی ی خیال بستن.

همه ی زبان های پهنه ی ایران کامل و زبان مستقل اند و ویژگی های خود دارند. و گاه خود نیز مانند زبان تالشی و ... از چند گویش بر خوردار اند. به عنوان نمونه زبانِ مادر، کامل و رازدار تاریخ، یعنی تالشی خود دارای سه گویش عمده ی شمالی، میانی و جنوبی است. به زبان های مستقل و کامل، زبان محلی گفتن، نیشتر به چشم علم و تاریخ فرو کردن است.

حال این سوال پیش می آید که آیا فراز «ملی و محلی» را نمی توان بکار برد؟
چرا می توان بکار برد، اما نه در باب زبان. فرهنگ می تواند ملی باشد و هم محلی. من این را موظف ام توضیح دهم زیرا زمانی همینجا در مورد معنی فرهنگ = فَرَ هَنگ = فَرَه هنگ = َهنگِ فَر و شکوه آدمیان(فارسی دری)، از فرهنگ «ملی و محلی نام بردم» و بعد از چند روز دیدم در بعضی روزنامه های تهران و جا های دیگر از آن سود جسته شده. لازم است همینجا دقیق سازم که: آری، فرهنگ ملی و محلی داریم؛ ولی زبان ملی و محلی ندارم.

یعنی چه؟

یعنی اینکه خلق کرد، بلوچ و ... ویژگی های فرهنگی خاص خود را دارند. این فرهنگ منطقه و یا محل و یا ایالت آنهاست. لباسِ ویژه ی خود دارد. آداب ویژه ی خود دارد. این ویژگی شامل مشهد و رشت و اهواز و تهران نیز به نوعی دیگر می شود. البته خوب است بجای محلی منطقه ای را بکار ببریم. تا تصوری چنین پیش نیاید که محل یعنی حاشیه.

مثال: جشن نَوروز یا نُوروز یک جشن همه ایرانی و ملی و سرتاسری یعنی از آنِ همه ی ایرانیان و حتی کشور های دیگر است.

ولی مراسم هور و نسا = خور و نسا = خَرِم(به کَسر ر) و نسا، ی تالش ها خاص تالش است در کل جهان. این آیین سیمرغی = خرد گرایی ایرانی، حالا فقط در تالش برجای مانده.*

*بشر بی خردی می کند و بخاطر رنگ مو بچه ی خود را دور می اندازد؛ و سیمرغ = سیَ مرغ = مرغی که می سوزَد و همان مرغ مظهر خردگرایی است، آن اشتباهِ بسیار زشت بشر را اصلاح می نماید و رنگ مو را دلیل بر زشتی نمی داند و کودک را نجات می دهد.


زبان اما همانطور که نوشتم نمی تواند محلی باشد. پس وقتی تبریز پایتخت بود، زبان تهران محلی بود!؟ این سخن بی بُن است.
و هیچ زبانِ ایرانی ای نمی تواند گویش زبان فارسی باشد. فارسی که دیروز ایجاد شده، مگر بچه می تواند پدرِ پدر خود گردد. این سخن بعضی مرکز گرا ها نه فقط غلط است، نه فقط علمی نیست، بلکه توهین است به خودشان. گوینده ی آن دارد می گوید، من توان این را دارم که امروز را به سه هزار سال پیش ببرم. آری او چنین توانی دارد. اما این توان خیالی ست و هیچ و خالی ست - توهم است.

این است بد بختی ما، هر کسی به سوی خود می کِشد. در یک فیلم طنزِ سینمایی روسی سه دزد که مقداری لباس دزدیده اند به گوشه ای رفته اند تا لباس ها ر ا تقسیم کنند. نشسته اند و رییس دزد ها مشغول تقسیم لباس هاست، پس اینگونه تقسیم می کند: این مال من، این مال تو و این هم مال تو.
ولی در اغلب مواقع هر سه تکه ی لباس را جلوی خود اش می گذارد. این بد بختی بزرگ را قلم زنان ما که دارای سمت گیری های ویژه اند نیز به نوعی دارند. یعنی از هر وسیله ای برای اثبات نظر خود "سود" می جویند. به سوی خود می کِشند. و این طرف مقابل را بر می انگیزد تا او نیز کاری از این دست انجام دهد. در زیر نویس شماره ی ۱ باز به این سخن بر می گردم.

بگذارید یک مثال از همین ستونِ براتون بزنم. عزیزی کرد با عکسی دستار به سر، چندی پیش مطلبی اینجا نوشته بود که از جمله آنجا آورده بود که ایران "پِرشیا" بوده! و بعد در زمان رضا شاه شده ایران! مَنگُفتِ همه محترم است؛ حتی غلط اش و یا اشتباه اش. ولی این خبر حقیقت ندارد. ایران قبل از رضا شاه، سد ها بار در شعر و ادبیات و نامه ها نام اش، یعنی همان اِران که دِگَر شده ی آن ایران است آمده. به هر دو شکل آمده. از دیرباز تالش نام دختر خود را اِران = زمین ها = خشکی های اطراف دریا و یا دریا ها = ایران = کشور = کیشور = میهن، می گذارند. که هیچ ربطی به رضا شاه ندارد. هنوز تالش بجای نام من در آوردی "توت فرنگی" نام اصلی ی آن یعنی «اِرع» = دانه زمینی را بکار می برد. در آلمانی و زبان های سلاویان شرق نیز به اِرع، دانه زمینی گفته می شود.
اِر یا اِردِ یعنی زمین.

تاریخ در دل واژه ها نهان است و هر واژه خود، چو نیک بنگری یک جهان. با انشا نویسی و سمت داری سیاسی و یا گروهی و نژادی نباید به سویش رفت. فقط و فقط باید با دیدی صادقانه و آکادمیک به آن نگریست، وگرنه در نگاه ما حق نیست.


در ضمن آن دفعه که مطلب حق طلبانه آن عزیز کرد دستار به سر را خواندم، نقدی به شکل شعر درجا نوشتم، ولی دلم نیامد برای انتشار ارسال کنم. زیرا گرچه سخن آن عزیز در مواردی مانند بکار گیری ملت بجای میلت و یا پرشیا بجای ایران نادرست بود، ولی بهر حال دلیل نمی شد که من تلاش حق طلبانه ی ایشان را نبینم. ترسیدم حق طلبی آن عزیز را با شعر طنز خود به حاشیه ببرم، پس بعد از مشورتی درونی، وجدان نپذیرفت و ارسال نکردم. ولی برای اینکه ایشان آن شعر طنز مرا - نقد مرا - بخوانند و لبخندی بر لب آورند و انبساط خاطری ایجاد گردد، حالا که آب ها از آسیاب افتاده و آن مقاله رفته پشت صفحه، و شعر من دیگر نمی تواند به بحث پای آن مقاله سَمت دهد، من آن نقد خود با کامنت بعدی در زیر نویس شماره ی۱ ارسال می کنم.

همینجا خوب است بگویم که تالش ها و کرد ها با هم بسیار دوست هستند و حتی در تالش گروهی کرد زندگی می کنند. از کرد های تبعیدی هستند که بعد ها تبعید گاه را نپسندیده اند و با اراده ی خودشان آمده و تالش را برای زندگی انتخاب نموده اند. و من خودم نیز به مردم رنجدیده ی کرد احترام خاص می گذارم. فراوان برایشان شعر دارم از جمله یک منظومه ی کوچک به نام «هاوار» دارم برای مادران کرد.

این توضیح را نوشتم، زیرا اغلب کسانی که از هم انتقاد می کنند، به هم سمپاتی ندارند. ولی من همیشه این دو مقوله را از هم جدا می سازم. باید اینگونه بود تا هیچ حقی زیر پا نیفتد، و هیچ ناحقی نتواند بر خیزد. و فقط در این صورت است که نه افراطی مرکز گرا و نه افراطی ضد مرکز گرا هیچ کدام نمی تواند برایمان مسیر تعیین کند. زیرا تعیین کننده را ما خود بر گزیده ایم؛ و آن مهر و خرد است و نه تعصب بیجا.
همین.
۶۲۷۶۶ - تاریخ انتشار : ۱۴ خرداد ۱٣۹٣       

    از : ‫البرز

عنوان : در نبود چنین منشور مشترکی
‫آقای اسماعیل زاده گرامی‫، مینویسی، «... آنچه واقعیت است این است که در ساختار حاکمیت ایران بالغ بر یک سده است که تلاش میشود زبان فارسی ‫تنها زبان اصلی و رسمی ایران قلمداد شود...»

‫اما فراموش می کنی،‫ بنویسی، آیا از نظر شما‫ در عرض و طول این سده اخیر، حکومتهایی مردمسالار بر کشور حاکم بوده اند یا نه‫، ‫
که مطمئنم ‫ پاسخ شما به این سئوال مثبت نیست، یا به عبارت دیگر همانند قاطبه مردم ایران معتقدی که حکومتهای سده اخیر ایران از جایی که مردمسالار نبوده اند‫، با تکیه بر عدم احترام و ارزش به منافع ملی کشور،‫ دروغ، تقلب، ریا، تزویر، اختلاس، رشوه، زور و کشتار بر کشور حکومت کرده و می کنند.

‫بنابراین لازم است، هوشیار بوده‫ و در بحثِ رسمیت دادن به زبانهای مختلف مردم ایران،‫ و دیگر معضلات جامعه، ‫اسیر دست و افکار متقلبانه حکومت نشده، و با تقسیم مردم کشور به مرکزگرا و غیر مرکزگرا و..... به عاملی در‫ جهت تفرقه مردم تبدیل نشویم.
چه ریشه تمامی اجحافات، ستمها و نابرابریهای موجود اجتماع در این بوده و هست، که جنبشهای مردمی، احزاب، سازمانها، گروهها و جمعیتهای مختلف کشور در اثر تکیه بر موارد اختلاف و نادید انگاشتن هزاران هزار موارد مشترک، در طول و عرض سده اخیر نتوانسته اند، برای نوشتن منشوری واقعی و مشترک(قانون اساسی) گرد هم آیند.
و در نبود چنین منشور مشترکی، بسیار طبیعی و بدیهی‫ است، که در پس هر جنبش ضد استبدادی، از استبدادی به استبداد خشن دیگر برسیم.
۶۲۷۶۱ - تاریخ انتشار : ۱۴ خرداد ۱٣۹٣       

  

 
چاپ کن

نظرات (۴)

نظر شما

اصل مطلب

   
بازگشت به صفحه نخست