سیاسی دیدگاه ادبیات جهان - مقالات و خبرها بخش خبر آرشیو  
   

دانشگاه تبریز - آن سال ها - ابوالفضل محققی

نظرات دیگران
اگر یکی از مطالبی که در این صفحه درج شده به نظر شما نوعی سوءاستفاده (تبلیغاتی یا هر نوع دیگر) از سیستم نظردهی سایت می‌باشد یا آن را توهینی آشکار به یک فرد، گروه، سازمان یا ... می‌دانید لطفا این مسئله را از طریق ایمیل [email protected] و با ذکر شماره‌ای که در زیر مطلب (قبل از تاریخ انتشار) درج شده به ما اطلاع دهید. از همکاری شما متشکریم.
  
    از : جواد مفرد کهلان

عنوان : خاطراتی به یادم مانده است
یک بار هنگام سخنرانی مسعود رجوی در استودیوم باغ شمال تبریز، دانشجویان پیشگام دانشکده کشاورزی دانشگاه تبریز پلاکاردی از شما برایم داده بودند (یادم نیست شاید برای کاندیاتوری مجلس بود) تا دم در آنجا تبلیغ نمایم. کمیته ای ها شلوغ کردند. یک نو جوان ایشان به بساط من حمله کرد و خودم به همراه همکارم که حال به یاد نمی آورم چه کسی بود، به سلامت از آن واقعه در رفتیم. یک بار هم در پیشگام مرکزی با شما سر این موضوع با شما بحث میکردم آیا ایده های سوسیالیستی را نمی توان با ایده های وطن پرستی و ملی گرایی پیوند داد؟ آخرین بار در شهر لینشوپینگ همدیگر را ملاقات کردیم. نام تان یادم مانده بود. فامیلی تان را فراموش کرده بودم.
۷۱۵۱٣ - تاریخ انتشار : ۲۱ آذر ۱٣۹۴       

    از : جعفر بهکیش

عنوان : دانشگاه تبریز
سلام آقای محققی
بسیار شادمان شدم که خاطرات خودتان را از دانشگاه تبریز نوشته اید، اما بلافاصله که نوشته شما را تمام کردم، اولین پرسشی که در ذهنم شکل گرفت این بود: که این خاطره چه تفاوتی دارد با خاطره یک نفر از دانشکده فنی تهران و یا از صنعتی اصفهان و یا دانشگاه مشهد و ...
قبول دارم که جنبش دانشجوئی در کلیت خود تحت تاثیر سازمانهای سیاسی تاثیر گذار آن زمان بودند، اما فکر می کنم که هر کدام از این دانشگاه ها خصوصیاتی داشتند که میتوانست آنرا از دیگر دانشکده ها متمایز کند. مثلا، از نظر طبقاتی ترکیب دانشجویان (لااقل پسر) دانشگاه تبریز با دانشگاه تهران و یا صنعتی متفاوت بود. این تفاوت چه تاثیری بر رفتار سیاسی ما داشت؟ آیا مذهبی تر بودیم؟ شاید به همین علت بود که بچه هائی که دوست پسر و دختر داشتند حتی از دست بچه های چپ کتک می خوردند؟
علاوه بر آن هر دانشکده خصوصیات خاص خود را داشت. مثلا، در دانشکده علوم تربیتی که فکر می کنم شما در آن مشغول به تحصیل بودنید، دختران اکثریت داشتند. همین ترکیب را در میان فعالین سیاسی آن دانشکده می شد دید. تاثیر این حضور فعال دختران در نوع نگاه و فعالیت بچه های دانشکده شما چه بود. چه تفاوتی داشت مثلا با دانشکده فنی که تعداد دختران در آن بع تعداد انگشتان دست بودند؟ چقدر فعالیت سیاسی در دانشکده شما زنانه تر بود؟ رابطه عاشقانه بین بچه های سیاسی وجود داشت؟ چگونه این گونه رابطه تحمل می شد؟ مواردی مشخص حتما وجود داشته است، که میتواند نشان دهد که ما چگونه فکر و عمل می کردیم.
دلم می خواست نوشته شما خیلی خاص تر باشد، خیلی بیشتر در این زوایائی که ناگفته مانده تمرکز داشته باشد.
در انتها، از نوشته اتان تشکر می کنم.
با احترام
۶۵۰٨۴ - تاریخ انتشار : ۲۷ مهر ۱٣۹٣       

    از : همت قلاوند

عنوان : تصحیح مجدد
ابول جان ،
بحث های گروهی در چمن روبروی داشکده داروسازی بود. اشتباه کشاورزی نوشتم.
۶۵۰۷۹ - تاریخ انتشار : ۲۷ مهر ۱٣۹٣       

    از : بهروز الف

عنوان : سخنی با اقای محققی
با سلام
نوشته شما را همچون نوشته های شما خواندم. ابدا قصدی نداشتم که پای نوشته شما نظری بگذارم اما با دیدن چند نظر بر این فکر شدم که شاید بهتر باشد برای روشن و آشکار شدن برخی از رخداد های سرزمین مان و سازمان چفخا بخصوص برای نسل کنونی و آینده، مطلبی را بنویسم که امید است شما آن را نه از دید ایرادگیری بل در سوی روشن کردن مسائل نگاه کنید و به آن فکر کنید.
۱. مشگل بسیاری از فعالین و یا حتی آعضای قدیمی سازمان های فعال بخصوص مبارز سالهای ۴۰-۵۰ این هست که گویی کسی یا کسانی به عمد آن ها را گول زدهف بسوی مبارزه کشانده و زندگی آن ها را به باد داده. این دسته از افراد به شعور و آگاهی خود بدیده شک نگاه میکنند چرا که نمیتوانند و یا نمیخواهند قبول کنند، آنها بعنوان یک فرد آگاه (با در نظر گرفتن آگاهی جامعه در آن مقطع زمانی) بسوی مسائل سیاسی و اجتماعی وارد شدند و هیچ اجباری در کار نبود همانگونه که اکثریت مطلق دانشجویان آن زمان به درس شان پرداختند، فارغ التحصیل شدند و کار و زندگی بدون دغدغه و عادی خود را به پیش بردند. در همین راستا هست که دید و برخورد آقای محققی به گذشته توام با سرکوفت و محکومیت راه و فعالیت و تفکرات غالب در آن زمان هست بدون یک لحظه تحقیق در دریافت شرایط حاکم بر جامعه در آن سالها
۲. مسلمن اقای محققی با من هم نطر هستند که تاریخ را نمیشود بر مبنای شناخت و آگاهی کنونی خود بررسی کرد. وقایع تاریخی تنها زمانی علمی و با ارزش و مانده گار خواهند بود که ابتدا شناخت خوبی بر روابط و آکاهی حاکم بر جامعه داشت و سپس به ارزیابی و نوشتن تاریخ همت گماشت. انتقاد بر عملکرد و سطح آگاهی جامعه حتی در نزد دانشجویان در سالهای ۵۰ بدون نگاهی عمیق به سیر تحول جامعه ایران و نیشتر زدن به آن از جانب اقای محققی که انسانی آگاه و با خردی هستند، عجیب و غریب است. جامعه ایران، تا سالهای ۳۰، جامعه ای بس عقب مانده، مذهبی، خرافاتی، بی سواد و فئودالی-دیکتاتوری بود و بس. دانشگاه تهران در سطح نازلی در سال ۱۳۱۳ درست شد و زمانی که اقای محققی به آن نظر دارد، تنها ۴۰ سال از افتتاح اولین دانشگاه ایران میگذرد. اگر سیر تحول و پیشرفت یک جامعه را نه تزریقی و از بالا بل منطقی و مرحله ای بدانیم. بالاجبار انتقاد های آقای محققی پذیرفته نیست. مذهب ویروسی است که وقتی وارد جان و مغز انسان میشود در اکثر مواقع مانده گار میماند. نمونه هایش را در بین حتی سران سازمان های سیاسی دیده و کماکان شاهد آن هستیم. انتظار سوپرمنی از جوانی که در یک خانواده مذهبی حتی نیمه مذهبی در یک جامعه عقب نگاه داشته شده، بزرگ شده و در ۱۸ سالگی وارد دانشگاه شده و به انسان ها و جامعه اطرافش حساس هست و میخواهد کاری انجام دهد در یک جو خفقان محص چه انتظاری هست که خواندن کتاب خسی در میقات یک مرتجع هم زندان و شکنجه با خود همراه دارد؟ ایا عملکرد جوانان آن زمان قابل دفاع و انسانی بود با جوانان زمان کنونی که اکثریت مطلق آن تنها و تنها بفکر منافع خویش هستند و هورا کش خاتمی، موسوی، احمدی نژاد و روحانی .....هستند و به هر چه شعور و احساس انسانی هست پوزخند میزنند؟ نقش تکامل انسانی کجا رفته؟ هیچ به این امر فکر کرده اید؟ بیایم یک مقایسه علمی با مدرک و سند بین این نسل ها بکنیم تا متوجه شویم عملکرد دانشجویان فعال سالهای اوائل ۵۰ قابل قبول و ستایش برانگیز هست یا عملکرد دانشجویان ۳۰ سال اخیر تا همینگونه برای ارضا شخصی خود چماق تکفیر را بر سر آنها فرود نیاوریم. بخصوص آنکه اقای محققی با دید، آگاهی، و شناخت کنونی خود به قضاوت در آن زمان میپردازد نه نه شناخت و آگاهی خویش در آن زمان که این خود به کم بها بودن نوشته یاری بسیار میکند. برای من هنوز که هنوز هست روشن نیست کسانی همانند اقای محققی که در مورد عقب مانده گی ذهنی (مبتلا به تفکرات مذهبی) افراد سازمان های سیاسی و یا هواداران آن مینویسند و آن را محکوم میکنن، چرا خود در زمانی که مذهبیون دست به جنایات روزانه و گروه گروهی میزنند، نه تنها با آنها فاصله نمیگیرند و مجکوم نمیکنند، بل از حامیان آنها میشوند و در نشریات اشان علنی از جنایات مذهبیون حمایت میکنند و خواهان محاکمه و مجازات سران و اعضای اصلی سازمان های سیاسی میشوند؟ کدام گروه میباید لب تیز و برنده انتقاد را قبول کند، دانشجوی کم و سن و سالی که شاهد وحشی گری ذاتی مذهبیون نشده یا فعالان با تجربه سیاسی با سن های بلاتر و شاهد وحشی گری های روزانه مذهبیون؟
۳. اقای محققی معمولن در لابلای نوشته های خود سری هم به روابط و ارتباطات با سچفخا میزند و نظراتی مینویسد که میتوان مستمسکی بشود برای کسانی که مرتب و به قضد در پی ترور حرکت و فعالیت این سازمان هستند. بجا هست که ایشان از پوست محافظه کاری و پنهان نویسی بردارند تا همانند کسانی که در سال ۵۳ وارد سازمان شدند ولی از تحولات و واقایع درونی سازمان رد سالهای ۵۰-۵۲ مینوسند و یا در سال ۵۶ عضو گیری شدند ولی از رخداد های درون سازمان در سال ۵۵ مینویسند و آنهم بعنوان "مسئول" ، حرکت نکنند. ایشان در نوشته ای خود این را القا میکنند که عضو علنی سازمان در دانشگاه تبریز بودند و کسانی که خواهان پیوستن به سازمان بودند به ایشان رجوع میکنند و یا ایشان افراد را سیک و سنگین میکند برای عضو گیری، اعتصابات دانشگاه را کانالیزه میکنند، ولی خود بخواست سازمان ۲ واحد امتحان میدهند تا در دانشگاه بماند، یکی از مسئولین دانشگاه متوجه این امر میشود ولی ساواک حاکم بر دانشگاه نمیشود. در روز خاک سپاری یکی از دانشچویان زنجانی دانشگاه که بر طبق نوشته قاعدتن میباید در سال ۵۶ بوده باشد، (در زمانی که هنوز ساواک در پی شکار افراد سازمان بود و چندین تن از رفقای سازمان در همین سال در برخورد خیابانی با ساواک جان باختند) دانشجویی پیام سازمان را در یک جمع علنی میخواند!!!

در انتها امید دارم که این مطلب را بعنوان یک برخورد دوستانه که خواهان روشن شدن مسائل هست، در نظر گرفته شود
شاد و سلامت باشید
۶۵۰۷۲ - تاریخ انتشار : ۲۶ مهر ۱٣۹٣       

    از : هم دانشگاهی

عنوان : چوخ ساق اول
سلام یولداش

ابول، به همین نام می نامیدیمت.

تا اینجا
یکم: خیلی ممنون که ادامه دارد.
دوم: تصویری زیبا، خیلی کوتاه، واقعی و نوستالژیک بود از دوران دانشجویی البته نه لزوما یک دانشجوی فدایی که البته معلومه که هیچ اشکالی هم ندارد ولی وقتی تو
تعریف می کنی طبیعتا باید کمی از همه چیز، کمی از همه کس و کمی از همه مطالب و حوادث توش گنجانده شود.
حالا ببینیم چه میشه ولی شعار اولین تظاهرات با شکوه اول ماه مه در تبریز یادم افتاد آن هم به ترکی:(گوش و حافظه مرا ببخشید اگر غلط و غلوط بود)
ای الی قابارلی ایشچی قهرمان سن سن ایفتخار اینسانا اینان
حقوه یتمه سن اگر هر زمان چک الین دایان چک الین دایان
انقلابی ترین شعاری بود که شنیده بودم
۶۵۰۷۱ - تاریخ انتشار : ۲۶ مهر ۱٣۹٣       

    از : امیر هوشنگ اطیابی

عنوان : خاطراتی با تشابه بسیار با جو جنبش دانشجویی در دانشگاه تهران و سایر دانشگاه ها
با تشکر از آقای ابوالفضل محققی که جنبش دانشجویی را در زمان شاه از سال ۱۳۵۴ تا زمان انقلاب و پس از آن تا سال ۱۳۵۹ و تعطیلی دانشگاه ها پس از ایجاد حکومت انحصارطلبانه ی مذهبی، در قالب خاطرات مستند کرده اند. در این زمینه کار کمی انجام شده است در حالیکه جنبش دانشجویی مهمترین بستر اعتراضات به رژیم دیکتاتوری شاه بود و همواره در مرکز توجه ارگان های سرکوبگر رژیم بود تا زمانیکه انقلاب اوج گرفت و تبدیل به جنبشی توده ای شد. آنگاه بود که دانشگاه بخش کوچکی از آن شد. دانشگاه ها تا قبل از تعطیلی و سرکوب گسترده مرکز شعله وری از فعالیت سیاسی نیروهای چپ و ملی دمکراتیک و سکولار بود که نیروهای مذهبی-سنتی را کاملا به حاشیه رانده بود. هرچند که رژیم شاه مسجد بزرگی در مرکز دانشگاه تهران و برخی دانشگاه های دیگر در راستای شعار خدا، شاه، میهن و در تقدیر از همکاری نیروهای مذهبی در کودتای ۲۸ مرداد ساخته بود. مذهبی های طرفدار شریعتی، نهضت آزادی و بخصوص مجاهدین خلق نیروی عمده ی مذهبی اما در اقلیت این جنبش بودند و نمایندگانی هم از سوی آنان انتخاب می شدند. همین ناامیدی نیروهای مذهبی-سنتی از اینکه بتوانند به طور مسالمت آمیز جایگاهی برای خود دست و پا کنند موجب شد که در سال ۱۳۵۹ به دانشگاه ها حمله برند و به مدت بیش از دوسال آموزش عالی را تعطیل کرده و به بزرگترین تصفیه ی دانشجویان و استادان و کادر اداری بپردازند.
در این خاطرات جو جنبش دانشجویی تشابه بسیاری با آنچه در سایر دانشگاه ها، دانشگاه صنعتی آریامهر (شریف کنونی) و بخصوص دانشگاه تهران و دانشکده ی فنی می گذشت دارد. آنچه دانشگاه تهران را متمایز می کرد تنوع و گستردگی بیشتر، محیط بازتر و تکامل بیشتر جنبش دانشجویی است که به دلیل واقع شدنش در پایتخت، بزرگتر و پر جمعیت بودن، قدمت و سابقه ی بیشترفعالیت سیاسی-صنفی بود. لازم به ذکر است فعالیت های صنفی- دانشجویی همواره نقش محوری در جنبش دانشجویی داشت، بخصوص در این سال ها که دیکتاتوری به اوج خود رسیده بود؛ زیرا که فعالیت های سیاسی در بستر این فعالیت ها انجام می شد.
فعالیت های صنفی- دانشجویی در دانشکده ی فنی نسبت به سراسر کشور تکامل بسیار بیشتری یافته بود. این فعالیت ها به صورت کاملا علنی و در شرایط تعقیب، سرکوب و یورش ها و غارت های مداوم رژیم به صورت نیمه مخفی جریان داشت. نمایندگان دانشجویان در همه ی رشته های تحصیلی، همه ساله رسما انتخاب می شدند و در شورای دانشجویی شرکت می کردند که با هیئت علمی و کادر اداری در ارتباط بودند. همچنین نمایندگان واحد های صنفی (فروشگاه تعاونی، کتابخانه ی فوق برنامه، اطاق افست کتاب های درسی، اطاق پلی کپی جزوه های درسی، اطاق کوهنوردی، تریا و سلف سرویس و غیرو) رسما در مجمع عمومی سالانه انتخاب می شدند. اطاق کوهنوردی دانشکده ها نقشی محوری در ارتباطات سراسری دانشجویی داشت و بر بستر آن جنبش دانشجویی در سراسر کشور با هم مرتبط بودند و انتقال تجربه می کردند. به عنوان مثال، در سال ۱۳۵۶ در ساختن پناهگاه کوهنوردی در ارتفاع ۴۴۰۰ متری جبهه ی شمال شرقی دماوند، کوهنوردان دانشگاه های سراسر کشور به مدت دو ماه شرکت کردند. این پناهگاه با مدیریت اطاق کوهنوردی دانشکده ی فنی و به یادبود دو تن از دانشجویان کوهنورد این دانشکده که جان خود را در کوه از دست داده بودند ساخته شد. در آن زمان اطاق کوهنوردی دانشکده ی فنی به همه ی دانشکده ها و دانشگاه ها و حتی سازمان های مستقل کوهنوردی خدمات آموزشی، تجربی، تجهیزاتی، تهیه ی نقشه ها و گزارشات، و همچنین عملیات نجات کوهنوردان حادثه دیده را ارائه می کرد. هماهنگی هایی نیز در کمک به زلزله زدگان زرند کرمان انجام شد و اطاق های کوهنوردی دانشگاه ها نقش سازمانده و تدارک کننده ی این کمک های دانشجویی بودند.
لازم به ذکر است که بسیاری ارتباطات سیاسی در بستر این سازمان های صنفی-دانشجویی شکل گرفت و رهبران و اعضای بسیاری از سازمان های جدید سیاسی در دهه های ۴۰، ۵۰ و ۶۰ در این فعالیت های صنفی شرکت داشتند. ضمنا تظاهرات موضعی در نقاط جنوبی یا مراکز پرجمعیت شهرها توسط دانشجویان سیاسی سازمان داده می شد که اغلب با حمله به بانک ها، کمپانی های خارجی و پخش اعلامیه همراه بود.اینگونه تظاهرات درچند ساله ی قبل از انقلاب به شیوه ی معمول جنبش ضد دیکتاتوری دانشجویان بدل شده بود. برخی از این دانشجویان در همان دوران دانشجویی مخفی شده و به جنبش چریکی پیوستند که تعدادی از آنان در درگیری های مسلحانه یا در زمان دستگیری یا در زندان کشته شدند.
به دلیل همین اهمیت جنبش دانشجویی بود که در سال ۱۳۵۶ فعالین صنفی-سیاسی دانشجویی را به مدت یک تا سه ترم از تحصیل محروم کردند و به کمیته ی انضباطی معرفی کردند. نمره های یک ترم همه ی این دانشجویان را صفر دادند. برخی از سه ترم محروم شده ها را اخراج و به سربازی معرفی کردند. فهرست محرومین در دانشگاه تهران، اسامی بیش از ۱۳۰ دانشجو را شامل می شد که بیشترین تعداد از دانشکده فنی دانشگاه تهران بودند. همچنین گشت ساواک در اطراف دانشگاه ها فعال تر شد و به شکار و تعقیب مراقبت دانشجویان اخراجی پرداخت. ضمن آنکه در سال های قبل از انقلاب گارد دانشگاه همواره در سر چهارراه ها، در محوطه و در اطراف و ورودی های دانشگاه ها حضور داشت و در روزها و هفته های خاص به صورت آماده باش در می آمد. همچنین ماشین های گارد به تناوب مورد حمله ی ناگهانی دانشجویان واقع می شد.
اما نباید فراموش کرد که جمهوری اسلامی در سرکوب جنبش دانشجویی بدون شک روی رژیم شاه را سفید کرد و دامنه ی سرکوب، کشتار و زندانی و محروم کردن دانشجویان گوی سبقت را از سلف خویش ربود. یاد همه ی شهیدان جنبش دانشجویی در زمان شاه و در زمان حاکمیت دیکتاتوری ولایت مطلقه گرامی باد.
۶۵۰۶۹ - تاریخ انتشار : ۲۶ مهر ۱٣۹٣       

    از : همت قلاوند

عنوان : یادهای مشترک
ابل جان،نوشته هایت را گوش میدهم! آنهم بعد از ۳۴ سال با صای پر تنین و گرم خودت و مرا می برند به آن دورانی که جهان ساده کوچکی ساخته از رویاهای شیرین داشتیم، و انگار که آن رویاها در یک قدمی ما بودند. مرا می برند به بحث های گروهی در چمن روبروی داشکده کشاورزی که خودت یک پای آنها بودی، مرا می برند به گرگ و میش روزهای جمعه ترمینال قدیم تبریز و دیدار پر از شوق یکدگر و قله هائی که بی صبرانه در راهشان بودیم، به اولین دیدار با خودت در دوم اسفند ۵۷ در سالن سینما که در اولین مراسم بعد از انقلاب تو یکی از سخنرانان بودی و بعد از مراسم که تو در دانشکده خودمان پیش من آمدی و .....
، یادهای خوبی که از بچه های دانشکده باقی مانده اند، کتابخانه، اتاق کوه، چایخانه کوچک و حسین آقا آبدارچی،.......
شاد باشی
۶۵۰۶٨ - تاریخ انتشار : ۲۶ مهر ۱٣۹٣       

    از : حسنقلی

عنوان : جناب محققی عزیز!
ممنون از توجه‌تان و پاسخ‌تان. خیلی باید ببخشید که در یادداشتم سهل‌انگارانه ازتان سلب ملیت کردم. من هم آذربایجانی هستم، اهل اردبیل. منتها خانواده ما خیلی زود به تهران کوچیده‌اند و ما آن‌جا به‌قول معروف به عرصه رسیده‌ایم. این را برای آن گفتم که بگویم صلاحیت آن را دارم که زنجانی‌ها را خالص و خلص آذربایجانی بدانم. چیزی که گفته‌اید مربوط می‌شود به یکی دیگر از شهرهای بین راه ـ که من به‌خاطر پرهیز از سوءتفاهم اسمش را نمی‌برم، ولو این که معتقد باشم این چیزها در بسیاری موارد نوعی «فولکلور» است بدون آن که منظور بدی پشت آن باشد، در خیلی از کشورها هم این‌جور شوخی‌ها و ظرافت‌ها بین اهالی وجود دارد بی آن که از هم دلخور شوند. منتها این ایران ما سرزمین آفت‌زده‌ای است که تاریخ ـ از سابق و لاحق ـ جای نادریده‌ای در آن باقی نگذاشته است!
راستی من از این که لغت دن معنی بزرگ هم بدهد خبر ندارم، می‌شود مثالی برای آن بگویید؟
۶۵۰۶۶ - تاریخ انتشار : ۲۶ مهر ۱٣۹٣       

    از : ابوالفضل محققی

عنوان : تصحیح مجدد
جناب حسینقلی بعد نوشتار اول به یکی از دوستان زنگ زدم وسوال کردم وایشان نیز نوشته وگفته شما را تائید کردند .لذا باز ممنون که یاد آوری کردید من در ترجمه های بعدی مسلما دقت بیشتری خواهم کرد .زبان ترکی دریائی است با معنای چندگانه وتوانا ئی من محدود .باز ممنون .
۶۵۰۵۷ - تاریخ انتشار : ۲۵ مهر ۱٣۹٣       

    از : ابوالفضل محققی

عنوان : جناب حسینقلی عزیز .
ممنون جناب حسنیقلی که نظر لطف به من دارید تلاش می کنم حتما دقیقتر و آنطور که شما نوشته اید زیباتر بنویسم .درست است سردبیر محترم اخبار روز نیز قبل از چاپ این مطلب ضعف نوشتاری را به من گوشزد گرد .اما به رسم دوستی دیرین چاپ نمود .مسلما تلاش خواهم کرد . واما ممنون از یاد آوری ضرب المثل کور اوغلی وتصحیح آن .راستش این ترانه کوه بود وهیچوقت نوشته نمی شد. ومن بیشتر براساس شنیده ترجمه کردم وآنجامتوجه این که مخاطب کور اوغلی است نمی شدم .که صداکن بیاورند , دانه , کوراوغلی .دن در ترکی معنای بزرگ نیز می دهد .فکر میکردم نمی توان دن ( دانه )را صدا زد بلکه کوراوغلی بزرک باید صدا نمود من تشکر می کنم وباز تدقیق می کنم شما نیز این موردبررسی نمائید . در ضمن جناب حسینقلی من زنجانی هستم وزبان مادریم آذری است وبه این زبان تکلم می کنم . اما از آنجا که ما زنجانی ها بین تبریز وتهران قرا ر گرفته ایم نه فارسها ما قبول دارند نه آذری ها .
۶۵۰۵۶ - تاریخ انتشار : ۲۵ مهر ۱٣۹٣       

نظرات قدیمی تر

 
چاپ کن

نظرات (۱۲)

نظر شما

اصل مطلب

   
بازگشت به صفحه نخست