از : بهروز الف
عنوان : اقای یاشار قبول کردن خطا، اولین شرط جدایی از تفکر دیکتاتوری است
اقای یاشار مقاله ای سرشار از یک جانبه نگری، شعاری علیه "فارس" و "ایرانیگ و "آریایی" (صد البته این ها همه از دید ایشان ابدا نشانی از نژاد پرستی، توهین به نژاد های دیگر، شیفته تفکر پان ترکیسم و ... نیست) با مخالفت بسیاری از آگاهان خواننده سایت اخبار روز شد. ایشان بجای قبول خطا که شرط اولیه جدایی از تفکر دیکتاتوری هست، به پاسخگویی مبتذل با مزه پراکنی و نمک پاشی مبتذل تر روی آوردند. معلوم نیست این جناب که اینقدر ضدیت با ایرانی و فارس و اریایی دارد چرا در یک سایت ایرانی مزه پراکنی میکند و تفکرات بغایت انحرافی و مخرب را رواج میدهد؟ چرا ایشان نیمروند آنکارا و یک شغل آب و نان دار از همفکر داعیشان نشسته در کاخ ریاست جمهوری ترکیه طلب نمیکند که بسیار شایسته آن هست؟ جناب یاشار، سرزمین ایران هزاران سال هست که خانه آذری، لر، بلوچی، کرد، گیلکی، اعراب جنوب، فارس و قشقایی و ..... هست و یاقی میماند. سرزمین توران، نه عثمانی و نه داعش حاکم بر سرزمین مان و نه داعش حاکم بر ترکیه خواهند توانست این سرزمین را از ساکنین اش جدا کردند و آنها را به جان هم اندازند. لطفن بساط معرکه گیری خود را در جایی دیگر پهن کنید
ممنون
۶۵۰۵۰ - تاریخ انتشار : ۲۵ مهر ۱٣۹٣
|
از : یاشار گولشن
عنوان : در پاسخ کامنت ها
با تشکر از همه آنهائی که زیر این مقاله کامنت گذاشتند، من بدون اعتنا به اتهامات و بد وبیراهی که به من نثار نموده اند در مورد مطالب کلیدی این کامنتها نظرم را مینویسم:
آقای محمد براتی یک ایرادی گرفته اند که “نویسنــده ی این مقاله یک جمله از امام جمعــه یک شهرستان گرفتــه وچنان آن را بزرگ نمایی کرده توگویی این اولیــن بار است که از امامان جمعــه این کشور حرفی برخلاف سیاست های دولت شنیده است” . در این مورد به ایشان یاداوری میکنم که در متن مقاله، هم از امامان جمعه که عموما از گروه های موسوم به اصول گرا هستند، هم از لاریجانی که تا حدودی خط خامنه ای را پیش میبرد و هم از روزنامه نزدیک به رفسنجانی رفرنس آورده ام. دولتی ها را هم میدانید که مرتبا به ترکیه برای دور ماندن از سوریه هشدار میدهند. اگر این چند رفرنس، خط جامع حکومتی را برای آقای براتی نشان نمیدهد دیگر چه سند دیگری لازم است؟
آقای برزویه طبیب مطرح کرده که “آیا ترکیه در پرورش داعش نقش داشته است یا نه؟ آش انقدر شور بوده که جو بایدن هم فهمیده است.“ جواب من بر اساس آنچه که خوانده و دیده ام اینست که خیلی ها از جمله ترکیه، مستقیم یا غیر مستقیم دخیل بودند. اما اگر ریشه اصلی کار را بخواهیم موشکافی کنیم آن را باید در سرکوب بی امان تظاهرات بهار عربی در سوریه ببینیم. در تونس و مصر و الجزایر نیز تظاهرات بود و طولانی مدت هم بود اما داعش درست نشد. در آنجا کسی با هواپیماهای جنگی به بمباران غیر نظامیان نه پرداخت. در آنجا پاسداران ایرانی خط سرکوب ندادند و روسیه پشتیبان بقای رژیم به هر قیمت نبود. اینکه روی یک نگاه سیاسی و روی نگاه ضد ترکی بخشی از ایرانیان همه این جریانات را به ترکیه محدود کنیم جای ایراد است. در مورد حرف جو بایدن هم مساله را زیاد نباید جدی گرفت. بالاخره انتخابات ماه نوامبر کنگره است و رفع مسئولیت خود آمریکا، ضمن اینکه همین جو بایدن بخاطر آن حرفش از ترکیه عذر خواسته است.
آقای برزویه طبیب همچنین میپرسد “از یک طرف میگویید پ کا کا، در مجلس ترکیه نماینده دارد و از طرف دیگر میگویید اینها بمب اندازان سابق هستند که صلاح نیست مسلح شوند؟”. استنباط من اینست که ایشان مشکلی نمیبیند که هر دسته و گروه و شخص از جمله کسانی که قبلا در شهرها بمب منفجر میکردند، با دست خود دولت مسلح شوند. این پیشنهاد از سوی پ ک ک ممکن است طبیعی به نظر برسد اما قبول آن توسط یک دولت حاکم غیر معقول است.
ایشان پرسیده اند ”آیا سیاست ترکیه دخالت نظامی در سوریه به منظور تعویض حکومت هست یا نه؟ گویا جواب شما مثبت است، خوب آیا وظیفه یک نیروی مترقی مخالفت با چنین سیاستی نیست؟” جواب من این است که بستگی دارد. وقتی حکومت سوریه مردم و شهرهای خود را با کمک ایرانی ها و روسها بمباران میکند و صلح منطقه را به خطر انداخته و امنیت ترکیه را نیز با گسیل کردن انبوه مردم بصورت پناهنده به خطر انداخته، به نظر من وطیفه یک نیروی مترقی حمایت از ختم این فجایع است.
سر آخر پرسیده اند “ایا اینکه کردها در ترکیه حقوقی دارند که در ایران ندارند، اردوغان را ، به به ، میکند؟” جواب من اینست که نه! لزوما "به به" نمیکند اما اگر کسانی به موازات سیاست حکومت ایران و به نیت اخلال در روند صلحی که به کردها حقوقی میدهد که در ایران خوابش را هم نمیبینند فعالیت کنند، جای حرف دارد.
اقای برزویه حرف جالبی نیز زده است که من آنرا در اینجا تکرار میکنم تا بعدا در جوابی که به آقای کبیری خواهم داد از آن استفاده کنم “ولی بدیهی است که در مورد کوبانی نه تنها مسئله حقوق بشر، بلکه مسئله حمایت از راه و رسم مثلا دخالت دادن زنان در تصمیمات اجتماعی هم مطرح است. هر وقت ترکمن عراقی هم کانتون خودش را برپا کرد حمایت مضاعف چپ را خواهد داشت،”
آقای بهروز الف که خود را آذری میداند مطلبی گفته که مرا از پرداختن به بقیه صحبتهایش بی نیاز کرده “در سرزمین های دیکتاتور زده بخصوص نوع مذهبی آن از جمله در ترکیه، دره عمیقی بین ملت و دولت وجود دارد.” لابد از دید آقای بهروز الف این دره عمیق در ترکیه ناشی از وجود شورای نگهبان، پاسداران سرکوب و شکنجه، رکورد اعدام سیاسی و غیر سیاسی، عدم وجود احزاب سیاسی و انتخابات آزاد و خیلی از برکات و نعماتی که در "ایران بدون دره" وجود دارد میباشد.
آقای هوشور میگوید “چطور میشود از کشور و دولت اسلامی ترکیه دفاع نمود در حالیکه قریب به دو هفته است که تانکهای این کشور در ۱۰۰ متری کوبانی موضع گرفته اند و کشتار کردها را توسط جنایتکاران داعش تماشا کرده و از کمک به کردها با چنین موضع دفاعی از یکی از عقب ماندهترین دولتهای دنیا سخن از ترقی خواهی مسخره است.” نظر من در این مورد اینست که وقتی هدف، ایراد گرفتن باشد ز هر طرف که کشته شود سود اسلام است!. از یک طرف میشود مخالف دخالت نظامی بود و در پارلمان ترکیه به آن رای منفی داد و همه جا گفت که "ترکیه نئوعثمانی" حق مداخله نظامی در سوریه ندارد و از طرف دیگر شاکی شد که چرا تانکهای ترکیه وارد سوریه نمیشوند.
آقای حمید ارجمند با قاطعیت از “همکاری اثبات شده اردوغان یا دولت ترکیه با آدم خواران داعش!” صحبت میکند که لابد برای آقای ارجمند اثبات شده است. ترکیه ای که عضو ناتو ست و ششمین کشور توریست پذیر دنیاست حتما دور از چشم همه دنیا دارد دستی دستی تروریسم را به ترکیه میکشاند تا توریست ها را فراری دهد. اما آقای ارجمند جوهر حرف خود را در قالب این جمله میگوید “اوصولا هر شخص و هر جریانی که سعی در انداختن نفاق در میان ایرانیان باشد و زیر نقاب فارس و ترک و یا کرد باید او را بنوعی داعشی دانست که سر نخش هم در باکو و آنکارا میتواند باشد .” من جوابی به این که این وسط باکو چه ربطی به کوبانی دارد را پیدا نکردم و باید خود آقای بهروز الف توضیح دهد.
آقای مرتضی نیکی نیز گفته که “حساسیت در قبال مدافعان کوبانی فراتر از سیاست، دفاع از حقوق انسانها برای انتخاب نوع زندگی شان است” این حرف ایشان را هم داشته باشید تا در جواب آقای کبیری به آن برسم.
اقای نیکی حرف دیگری نیز زده اند که به نوعی پاسخ به آقای هوشور است و در نتیجه بی نیاز از توضیح من: “مدافعان کوبانی و مردم کردستان خواهان دخالت نظامی دولت ترکیه نیستند، “ ایشان اضافه میکند که “اما جلوگیری ازورود داوطلبان کورد به کوبانی، نه تنها به نا آرامیهای شهرهای ترکیه انجامیده، که مدافعان و مردم غیرنظامی کوبانی را با سرنوشت غم انگیزی روبرو کرده که با هیچ عنوانی نمی توان آنرا توجیه کرد.” من در متن مقاله در این زمینه نظرم را نوشته ام.
ایشان در ادامه از من پرسیده اند که “گر کوبانی یکی از شهرهای ترک نشین بود و زنان و مردان آن در دفاع ازآزادی انتخاب خود قیام میکردند، آیا شما هنوز در دفاع از سیاستهای دولت ترکیه قلم میزدید؟” جواب من اتفاقا مستند است. میتوانیم به نمونه امرالی و تلعفر و کرکوک نگاه کنیم. وقتی ترکیه وارد عمل نشد البته کسانی ناراضی شدند، اما اگر کسانی همپای سیاست دولت ایران و زیر اسکورت (یا عدم مداخله) مامورین در جلوی سفارت ترکیه فریاد مرگ بر ترکیه سر میدادند و صفحات فیس بوک و مدیای فارس مملو از توهین به ترک ها میشد مشخص بود که یک جای کار میلنگد.
کامنت آقای فرهاد هر چند شامل ۵ بند است اما در کل حول این مساله است که داعش ساخته و پرداخته ترکیه است. من در این مورد در جواب آقای برزویه توضیح دادم و تکرار نمیکنم فقط این نکته را به آقای فرهاد تذکر میدهم که اگر هم حرفهای شما درست باشد باز هم غیر عادی بودن کمپین یکباره علیه دولت ترکیه با حمایت حکومت ایران و پان ایرانیست ها غیر قابل درک است.
آقای محمود ماهانی ضمن اینکه به نکته جالبی اشاره میکند و آن اینکه “در ماجرای سوریه غرب به همراهی کشورهای عربی و ترکیه متحد شدند و از جنبش مردم علیه اسد دیکتاتور حمایت کنند. تا این جا کار درست بود” اما از این مساله میگذرد که چگونه شد که این جنبش به جایگاه “مبارزه گروه های متنوع افراط گرا ی تندرو مذهبی” تبدیل شد. من در این زمینه در بالا توضیح دادم.
آقای ماهانی یک نکته هم گفته که “انتظار تازه این نیست که ترکیه وارد کارزار جنگ شود . انتظار ان است که مانع تراشی نکند که متاسفانه می کند با توجیهات عجیب و غریب ربط مساله به اسد. این جا مساله انتظار انسانی مطرح است نه ترک و کرد”. توصیه من به آقای ماهانی اینست که اولا کامنت آقایان برزویه و نیکی را هم بخوانند و مساله را با آنها به نوعی حل کنند که آیا مساله سیاسی است یا انسانی و دوم اینکه مشخصا معلوم کنند که مشکل سوریه و رنجهای آوارگان آن با وجود اسد و جنایتکاران داعشی که از بقای اسد سود میبرند چگونه باید حل شود.
مطلبی هم آقای مهدی تبریزی از سایت پیک نت نقل کرده که با تشکر از ایشان آنرا هم من به عنوان یکی از دلایل توجیهی خودم میتوانم به متن اصلی اضافه کنم (هر چند منظور آقای مهدی این نبود). هر چه باشد این سایت از خط و خطوط رفسنجانی و روحانی حمایت میکند و حتی در مواردی اگر از خامنه ای هم انتقاد شود بخصوص اگر انتقاد کننده از ترکیه باشد خوشایندش نیست.
اما میرسیم به کامنت آقای علی کبیری که جایگاه ویژه ای دارد.
یکی از شانس هائی که یکی از طرفها در بحث میتواند داشته باشد اینست که طرف دیگر حرفهای خود را با عصبیت بزند. در این حالت حرفهائی زده میشود و عکس العملهائی نشان داده میشود که در حالت نرمال در سایه قرار میگیرد. کامنت آقای کبیری از این نوع هاست.
اول اینکه ایشان حتی این حق را هم به من نمیدهد که اسمم را به ترکی بنویسم. چرایش لابد به خاطر اینست که وی فارسی را محور میداند تا حدی که به خودش اجازه میدهد که تکلیف نوع نوشتن اسم مرا هم تعیین کند. نکته جالبی است که میتواند برای حداد عادل نیز راهنما باشد تا در کنار همه تضییقات برای حق انتخاب نام غیر فارسی برای نوزادان، دماغش را در نوشته های اینترنتی هم فرو کند که مبادا بزرگسالان نامشان را غیر فارسی بنویسند.
دوم اینکه ایشان ناخواسته (لابد)، دقیقا جوهر نوشته مرا به خودم بر گردانده و برسرم فریاد کرده که “آیا شرم وخجالت هم سرت میشود که یک مسألهء انسانی را باآب وتاب و چرخاندن قلم، به عنوان یک مسألهء سیاسی وانمودمیکنی؟...عدهء بیشماری انسان، چه یزیدی، چه سنی، چه آسوری، چه کرد، چه عرب یا مسیحی دارند تاوان سیاستهای ارتجاعی حکومت ترکیه و همدستان ایرانی نمای دستاربندش رامیدهند"
اگر تعابیر “حکومت ترکیه” و “همدستان ایرانی نمای دستاربندش” را از کامنت آقای کبیری دربیاوریم آیا نقل قول بالا با نوشته من یک مضمون را ندارند؟ من گفته ام “پیش از این در عراق اهالی ترکمن تلعفر و آمرالی و حتی اهالی جامعه موسوم به یزیدی نیز مورد حملات وحشیانه داعش قرار داشتند. در این مناطق قربانیان که عموما غیر نظامی بودند جائی برای پناه نداشتند و زیر تیغ حملات وحشیانه داعشی ها قرار داشتند. ما در این مناطق این نقطه تلاقی ائتلاف بین المللی، حکومت ایران، محافل کرد و چپ ایرانی را نمیبینیم و دلیل ندیدنمان هم این بود که چنین نقطه تلاقی اصلا وجود نداشت.” من هم حرفم همین است که نباید مساله انسانی را سیاسی کرد و جوهر حرف من جلب توجه عموم به تصویر بزرگتر قضایا است. در بالا به کامنت آقای برزویه طبیب اشاره کرده بودم. اگر من نیز عصبی میشدم باید الان میگفتم: آقای برزویه طبیب! آیا شرم وخجالت هم سرت میشود که یک مسألهء انسانی را باآب وتاب و چرخاندن قلم، به عنوان یک مسألهء سیاسی وانمودمیکنی و میگوئی “هر وقت ترکمن عراقی هم کانتون خودش را برپا کرد حمایت مضاعف چپ را خواهد داشت،”. ناگفته پیداست که من هیچ وقت این کلمات توهین آمیز را بکار نمیبرم. همه حرف من در این نوشته را اگر خلاصه کنید اینست که مقاومت کوبانی یک مساله انسانی است اما این مساله انسانی در موقعی که هواپیماهای اسد شهرها را تل خاک میکردند نیز به درجات بیشتری بود، در امرالی و تلعفر هم بود اما اینکه یک مرتبه ناگهان از حکومت ایران گرفته تا چپ و راست و کرد، ترکیه را شیطان مجسم قلمداد کرده و تو گوئی یک مرکز هماهنگی مساله را اداره میکند، صدای مرگ بر ترکیه از همه جا به گوش برسد و در کنار آن صفحات شبکه های اجتماعی را موج حملات بیمارگونه به ترکها فرا بگیرد غیر قابل درک و حتی مشکوک است و در عین حال به نفع همبستگی دو ملت ترک و کرد در ایران هم نیست. اگر من آئینه ای را بالا آورده ام و به قاب بزرگتری از صحنه اشاره میکنم نه تقصیر آئینه است و نه تقصیر من.
نکته سومی هم در کامنت آقای کبیری هست که با صراحت، آنچیزی را که من بصورت اشاره در متن آورده ام را تائید کرده است. در نوشته من مطلبی به این مضمون است که “نسل باستان پرست در اوهام فرورفته ای که احساس خود کم بینی دیوانه اش کرده” و آقای کبیری میگوید “اگر خیانتهای آخوندها به ملت وکشورمانبود، هیچگاه امکان نداشت که ترکیه به چنین آلاف و اُلوفی برسد”. به این اصطلاح "آلاف و اُلوفی" دقت لازم است. هر چند من به کنایه گفته بودم که بخشی از ریشه های حملات هیستریک پان ایرانیستها به ترکیه از " احساس خود کم بینی " ناشی میشود اما انصافا توصیف آقای کبیری دقیقتر است. میدانیم که اصطلاح "آلاف و اُلوف" از زبان ثروتمندان اشرافی منش نسبت به تازه به دوران رسیده ها ابراز میشود اما مشخص نیست که مسلک آقای کبیری که قاعدتا سنخیتی با اشراف منشی نباید داشته باشد چگونه با این اصطلاح جور در میاید. تنها راه این میماند که آنرا به همان لحن عصبانی آقای کبیری مربوط بدانم که نا خواسته احساس و تمایل درونی اش را بر ملا کرده و بند را آب داده است، گیرم که این ادعاهای اشراف منشانه، اوهامی بیش نباشد.
۶۵۰۴۹ - تاریخ انتشار : ۲۵ مهر ۱٣۹٣
|
از : ابوترک التبریزی
عنوان : چپ ورشکسته دست به دامان راست
ای یاشار ای گلشن انصافا خوب نوشته ای که این برادران پان مارکسیست همه جانبه حمله ور شده اند. اسلام گرایی این حاجی اردوغان بهانه جالب انگیزی به دست کسانی که ذاتا از هر نوع دولت و حکومتی که ضبغه ترکی داشته باشد متنفرند داده است این دروغگویان مدعی اند که ترکیه مرزها را بروی پناهندگان عین العرب (به اصطلاح کوبانی) بسته است مساله این است که مهم نیست که شما با دلیل ثابت کنید که اهالی غیر مسلح عین العرب مدتها قبل شهر را ترک کرده و در ترکیه اند و در غیاب دولت مقتدر شهر به اردوگاه هفت تیر کشان مبدل گشته است. مهم نیست که کسی که تا سالها قبل گریللا بوده و با دولت جنگ چریکی میکرد کاندیدای ریاست جمهوری ترکیه شد و الان در مجلس ترکیه است. مهم نیست که کردها در هر اجتماعی آزادانه پوستر آپو بالا میبرند و پلیس کاری با آنها تدارد. نه مهم نیست که کردها حتی یک درصد حقوقی را که در ترکیه دارند در ایران ندارند.
مهم این است که کردها آریایی اصل اند نه مثل بنده که نژادآ از تبار هلاکو کذا هستم و اگر سخن به گزاف گویم باید برگردم به مغولستان.
پس سر عزیزتان را به درد نمی آورم قبل از این حادثه کوبانی این برادران گریللا و کذا همواره سخن از نیروهای مردمی گریللا سخن می راندند که در صورتی که اینجانبان پانترکیسم و غیره به صورت داوطلبانه حاضر به تسلیم اورمیه و حومه به دولت مستقل کوردستان شرقی نباشیم چنان دماری از روزگار در آورند که ...
حالا چهل میلیون ملت از دست یک گروه ارازل و اوباش ( داعش) که به زور ده هزار هم نمیشوند دست به دامان آمریکا و ناتو و کذا شده اید
گریللای افسانه ای فقط در مین گذاری جاده های روستایی و پرتاب نارنجک به کلانتری ها استاد است ولی اگر سمبه پر زور باشد فیسبوک پر میشود از ..من غریبم ها
برادر قبل از اینکه بیایی برای من شاخ و شانه بکشی که آذربایجان غربی را از مغول ها پاک میکنیم و غیره برو کوبانی ببینم چند مرده حلاجی از زمین و هوا هم که از طرف آمریکا پشتیبانی داری... این کمون کوبانی هم که با پشتیبانی نیروی هوایی آمریکا درست خواهد شد واقعا دیدن خواهد داشت.
وسلام نامه تمام
۶۵۰۴۷ - تاریخ انتشار : ۲۴ مهر ۱٣۹٣
|
از : صبری
عنوان : کوبانی
یاشار جان شما هم نام برادرم هستید. ما هم آذری هستیم ولی مانند شما خط کش نداریم و بین مردمان خط نمی کشیم. دگر آن که همانگونه که از تبعیض و ستم در ایران بر علیه زنان مردمان نقاط محفلف کشور بالاخص بلوچ ها و کردها و بهایی ها و .... انتقاد می کنیم.... از سیاست های شوم دولت ترکیه نیز انتقاد می کنیم و از جان و کانتون های کوبانی و کردها دفاع می کنیم.
آذربایجان واراولسون کوبانی واراولسون
۶۵۰۴۶ - تاریخ انتشار : ۲۴ مهر ۱٣۹٣
|
از : امیر ایرانی
عنوان : گلشنی که هست می خواهد نشان دهد نیست
فردی تلاش می کند نشان دهد، که آن چیز نیست،اما تلاش نشان می دهد،که آن چیز هست.بعضی از این هست ها می خواهند ، برباد دهند ،هست هایی که بودند وهستند.اما چنین نخواهد شد.ای گلشن خار نشان و کین نشان،بشو گلشن گل نشان ومهر نشان.
۶۵۰٣٨ - تاریخ انتشار : ۲۴ مهر ۱٣۹٣
|
از : علی کبیری
عنوان : حکومت فاشیستی اسلامی ترکیه نیازی به وکیل مدافع ندارد!
جناب گلشن که حتی اکراه داری که اسم فارسی خودت را درست بنویسی. ولی آیا شرم وخجالت هم سرت میشود که یک مسألهء انسانی را باآب وتاب و چرخاندن قلم، به عنوان یک مسألهء سیاسی وانمودمیکنی؟ عدهء بیشماری انسان، چه یزیدی، چه سنی، چه آسوری، چه کرد، چه عرب یا مسیحی دارند تاوان سیاستهای ارتجاعی حکومت ترکیه و همدستان ایرانی نمای دستاربندش رامیدهند. آیاجان انسانها اینقدربی ارزش و بی مقدارشده است که حکومت ترک بی اعتناء به آن فقط وفقط مشغول نظاره کردن کشتار مردم بیگناه ازسوی گماشتگان خونخوار اسلامیش است و بس؟ این حکومت ترک تادندان مسلح که جنابعالی وکیل مدافعش شده اید، درنتیجهء خیانتهای مشتی دستاربندبوده و هست که اکنون به جائی رسیده است که قبلهء آمال شما و امثال شما شده است. اگر خیانتهای آخوندها به ملت وکشورمانبود، هیچگاه امکان نداشت که ترکیه به چنین آلاف و اُلوفی برسد که قبله گاه جنابعالی و امثال شمابشود. این به اصطلاح انقلاب ایران بود که ترکیه راترکیه کرد.
۶۵۰٣۷ - تاریخ انتشار : ۲۴ مهر ۱٣۹٣
|
از : عاطفه
عنوان : یاشار پاکیزه قلم.
اقای یاشار، من ضمن داشتن اختلاف نطر عمیق با شما، همیشه به نثر پاکیزه ی شما با دید احترام نگاه کرده ام. این بار هم چنین است. دوست عزیز، جنگی که در گرفته است، به شدت به مذهب آلوده شده و جنگ فارس و آذری نیست. شما اگر بر این اشتباه اصرار به ورزی، ممکن است مثل شماری ار هموطنان عرب که از قضا، بعضن سابقه ی چپ دارند، مجبور شوی در پی احساسات و از سر ناچاری واستیصال شدید، به مذهب سنی آنهم شاخه ی وهابیش بپیوندی، شما کاری به عده ای بیکاره ی چپی که به جای تشریح اوصاع خطرناک منطقه، با دختران پیشمرگ کرد در بهشت اینترت کلام-معاشقه می کنند نداشته باش. بخاطر داشته باش که مردم شهرکی ترکمن نشین در عراق، همین یک ماه پیش، پس از محاصره بودن طولانی، در نبردی جانانه که از چشمان تنگ چپ ایرانی دور ماند، اتفاقن به یاری سپاه قدس ایران، کمر داعش را شکستند و شهر خود را آزاد کردند. شما مطمعن باش، در یک جنگ احتمالی ی ترکیه با ایران یا ایران با ترکیه، توده های به شدت شیعه مذهب آذربایجان، ترک صفوی خواهند بود و نه ترک عثمانی. همه چیز آلوده گشته است برادرم، احتیاط کنیم که با پای خود در این لجنزار مسموم فرو نرویم.
۶۵۰٣۴ - تاریخ انتشار : ۲٣ مهر ۱٣۹٣
|
از : یاشار گولشن
عنوان : عوامل باقراوف چگونه پان ترک شدند!
مانده ام خودم را چطور معرفی کنم. تا حالا خیلی اسم و عنوان داشته ام. از اسم شناسنامه ایم میگذرم که دیگر برای خودم هم آشنا نیست تا چه برسد به شما. آخرین لقبی که چند وقت است پیدا کرده ام همین پان ترکیست نژادپرست است. دقیقا یادم نمیاید اولین بار کی این اسم بگوشم خورد. تازگی ها اما زیاد میشنوم. تا حالا فکر میکردم نژادپرست فقط به نازی ها و کوکلس کلان ها میگویند. هنوز نفهمیده ام چه نژادی را پرستش میکنم. همیشه فکر میکردم با پرستش و عبادت میانه خوبی ندارم، پرستش نژاد که اصلا حرفش را نزن. اصلا همه درد سر من از آنجا پیدا شده که با این پرستش بازی ها بخصوص با پرستش نژاد آریا در افتادم. حالا مانده ام که چطور شد خودم نژادپرست نام گرفته ام. همه سمبه پرزورم در بحث و جدل با این پان ایرانیستها این بوده که میگفتم شماها نژادپرستید چون که زبان یک دسته را زورکی به همه تحمیل میکنید. حالا باید بگردم ببینم من زبان چه دسته ای را بریده ام. حتما بریده ام دیگر. نژادپرست شدن من فقط حرف یکی دو نفر که نیست بگویم غرض مرضی پشتش است. چپ و راست مرا پان ترکیست میخوانند. سرسری که نمیشود ازش گذشت. حالا نژادپرستی تو سرم بخورد شنیدم جائی یکی گفته که دست کمی از طالبان ها هم ندارم و لابد اگر مجسمه بودا در تبریز بود میرفتم آنرا منفجر میکردم.
شنیده ام خیلی وقتها پیش که هنوز من الف را از ب تشخیص نمیدادم، به آنهائی که مثل من نژادپرست بودند و دنبال یک سری چیزهای نژادپرستانه داد و قال میکردند، مثلا برای راست وریست کردن کارهای سرزمینشان فرقه و گروه درست میکردند چیز های دیگری میگفتند. بهشان میگفتند متجاسر و تجزیه طلب و عامل باقراوف و از این حرفها. اما بعدها خودم یادم میاید وقتی عده متجاسرین و عوامل باقراوف زیاد شد، یک لغت جدید سر زبان ها افتاد و آن هویت طلب بود. من خودم زیاد از این اصطلاح سر در نمیاوردم. آخر مگر آدم بی هویتی بودم که دنبال مطالبه هویت باشم. بالاخره کاری نمیشد کرد. اصطلاحی بود که سر زبانها افتاده بود. خوب شد آن جوان جویای نام، آن کاریکاتور کذائی سوسک را کشید و مردم نتیجه طلبشان را گرفتند. دیدند آنوری ها چه آشی برایشان پخته اند. این شد که مردم دیگر بدون رودرواسی خیال همه را راحت کردند که هویت طلبی بی هویت طلبی، هویتمان معلوم است هارای هارای من تورکم. با اینکه آنروزها خیلی صدایم گرفته بود و یکی دو تا هم باتوم به کمرم خورده بود اما از این هارای هارای گفتنم خیلی خوشم آمد. حالا اسم شناسنامه ای بکنار، یک هویت شناخته شده ای هم داشتم. غافل از اینکه “دایره روابط دانش و قدرت” با این جور هویتها میانه خوبی ندارد. به این یکی کمی بعد میرسم.
احتمالا بعد از این هارای هارای گفتن بود که بار اول لفظ پان ترکیست بگوشم خورد. آن موقع بود که هارای هارای گوها را میبردند اطلاعات. دیگر به آنها متجاسر و عامل باقراوف نمیگفتند. اصطلاح جدیدی در آمده بود. البته فقط اطلاعاتی ها نبودند. دو دسته دیگر هم بودند که چسبیدند به پان ترکیست گفتن. راستش را بگویم پان ترکیست گفتن هیچ یک از این دو دسته برایم مهم نبود. اولین دسته آنهائی بودند که از لج اینکه من به آنها میگفتم پان ایرانیست، عصبانی میشدند و چون نمیتوانستند بگویند خودتی در عوض میگفتند تو هم پان ترکیستی. وقتی میپرسیدم یعنی چه معلوم میشد همینجوری یک چیزی شنیده اند و زیاد دنبالش را نمیگرفتند. اینها پان ایرانیستهای مدرن بودند. بعضی پیرهاشان هنوز در عالم باقراوف سر میکنند و به پروسه پان ترکیست گفتن نرسیده اند. دومین دسته کارشان با نمک تر است. خود اینها تا همین چند وقت پیش لقب متجاسر و عامل باقراوف داشتند اما از وقتی نسل باقراوف در آنور مرز بر افتاد اینها هم با آن دسته که قبلا به خودشان متجاسر میگفتند دست به یکی کردند و به من لقب پان ترکیست میدهند. اینها را هم زیاد جدی نمیگیرم. آخر کسی که خودش زمانی لقب متجاسر و عامل باقراوف داشت که نباید با آنهائی که به خودش این لقب را داده بودند دست به یکی بکند. یکی از طرفها دارد خام میشود و معلوم است که طرف خام کدام است.
اما کار دولتی ها فرق میکند. کار آنها، هم شلاق دارد هم زندان. شوخی بردار نیست. وقتی مامور اطلاعات در دستش شلاق گرفته و حرف پان ترکیست از دهنش نمیافتد دیگر از آن تو بمیری ها نیست. درست است که شنیدن پان ترکیست که اصلا نمیدانی چه جور فحشی است خنده دار است اما زیر شلاق خندیدن کار ساده ای نیست. از یکی از دوستانم که تازه خانه دائیش را گرو گذاشته و از زندان در آمده شنیدم میگفت که وقتی با آخ و اوخ درد شلاق، اعتراض کرده که والله من پان ترکیست نیستم اصلا پان ترکیست یعنی چی، مامور بهش گفته پس چرا هی داد میزنی که هارای هارای من تورکم، همین یعنی پان تورکیستی. اگر خواستی فریاد بزنی باید بگوئی یاحسین! من ایرانیم. دوستم در جواب گفته آخر اگر ایرانیم چرا به من میگوئید سوسک و جواب شنیده که سوسک مال ترکهاست، تو ایرانی آذری هستی. خلاصه دوستم گیج شده بود که چون آدم است و سوسک نیست پس آذری است اما از آن طرف در واقعیت، چون ترک است پس سوسک است و دیگر ایرانی نیست. خلاصه در این عوالم مشغول حل این معادله بوده که شلاق بعدی یادش انداخته که فعلا زندانی است.
دوستم فکر میکند که ماموران اطلاعات خودشان هم نمیدانند چه میگویند. دوستم میگفت که پان ترکیست گفتنشان خنده دار هست اما شلاقشان درد دارد و هفت سال زندان بدون مرخصی که دیگر مصیبت است. راستش را بگویم من تا وقتی که نشنیده بودم که خود من پان ترکیستم، آن هم از نوع نژادپرستش، خودم را میلتچی یا فعال ملی میشناختم. اما وقتی افراد دیپلم به بالا به آدم بگویند پان ترک، دیگر باید آن را قبول کرد. شلاق و زندان پشت قضیه نیست اما با علم نمیشود در افتاد، بخصوص که اگر حواسمان باشد که “قدرت جدای از رابطه تنگاتنگ دانش با قدرت در یک بستر گفتمانی، نامفهوم و بیمعناست”.. ..
حتما از سطح آکادمیک این جمله فهمیدید که از من نیست و از جائی کش رفته ام. درست حدس زدید. از نوشته دوست دانشمندی است. به احتمال زیاد بعضی ها هم مثل من اولش کمی در فهمش مشکل داشته باشند. “رابطه تنگاتنگ دانش با قدرت در یک بستر گفتمانی” یعنی چه. حالا برایتان مساله را باز میکنم. راستش اول بگویم که سواد خود من به این چیزها قد نمیدهد. من که حتی یک لیسانس ناقابل هم ندارم و تازه دیپلمم را ها با تبصره و با تقلب گرفته ام نمیتوانم که خودم را در همه چیز صاحب نظر حس کنم. من که نمیتوانم موضوعات آکادمیک را آنالیز کنم. اما خوب یک نوع فضولی در ما پان ترکیست ها هست که جور اکادمیسین نبودنمان را میکشد.
نتیجه تحقیقات و پرس و جوی من این است که دانشمندان و پروفسورها و آکادمیسین ها از دولت و آدمهای پولدار و صاحبان قدرت، پول و مقام میگیرند و تئوری بافی میکنند و هی تند و تند نظریه هائی بیرون میدهند که به نفع همان پولدارها و زوردارها هست و بعد صاحبان قدرت این تئوریها را میگیرند و با تکیه به آن، دودمان آنهائی را که زبان درازی میکنند بر باد میدهند. حالا اگر کسی پرسید چه تئوری هائی جوابش اینست که مثلا: مردم آذربایجان ترک نیستند و آذری اند، مثلا اینکه زبانشان ترکی نیست و آذری است، مثلا اینکه هرکس علامت بوز قورد دربیاورد میشود فاشیست، مثلا اینکه هر کس به جای ترک زبان بگوید ترک میشود پان ترک، مثلا اینکه اگر کسی بگوید میخواهم مقدراتم را خودم تعیین کنم قبلاها میشد عامل باقراوف و تازگی ها میشود عامل علی اوف و چیزهائی مثل این. اینها را بصورت آکادمیک نمیدانستم یک کارهائی میکردم و چیزهائی در فکرم بود اما اینکه اینها را تئوریزه بکنم حاشالله، اصلا میلتچی چه به این تئوری های آکادمیکی.
حالا این تئوری را با شلاق و پان ترکیست گفتن شلاق بدست ربطش بدهید. مساله را بهتر میفهمید. خلاصه عوامانه این مساله اینست که وقتی مامور اطلاعات حرف چرتی مثل پان ترکیست میپراند و بدنبالش شلاق میزند یک جورهائی خودش هم سردرگم است. یک حرفی میزند و خودش هم میداند حرف جفنگی است. محله چوخورلار و قیرخ متری کجا، پان ترکیسم که اصلا نمیدانم چیست کجا. من که نمیدانم هیچ، مامور اطلاعات هم نمیداند. یک چیزی بهش گفته اند و او هم طوطی وار تکرار میکند. بعضی موقع ها هم چون خودش شک دارد کمی دستش شل میشود و شلاقش یک کمکی یواشتر میشود. قاضی هم که حکم میدهد که از او هم بیغ تر است. از این قاضی ها یکی نوشته بود فلانکس به جرم اینکه عضو حزب پانترکیست است به فلان سال زندان محکوم میشود، مسخره اش کرده بودند. فکر میکرد پان ترکیست اسم یک حزب است. قاضی های اینجا هم که فکرشان علم است احتیاجی ندارند که پرس و جو کنند که آخر این حزب در کجا است و کارش چیست. اما از آن طرف، وقتی آقای پان ایرانیست آکادمیسین میاید و با کلی حرفهای گنده گنده، گفتمان سازی میکند که ای جماعت! این کسی که این علامت بوزقورد را میدهد معنی اش اینست که غیر ترکها باید ریغ رحمت را سر بکشند و آنکه هارای هاری میکند دنبال اینست که آذربایجان را به ترکیه وصل کند و آنکه میگوید تورک دیلینده مدرسه نیت پلید آنرا دارد که زبان قرقیزی را در تبریز رواج دهد، دیگر مساله فرق میکند. اینجا گفتمان سازی شده است و مامور اطلاعات و قاضی هم حسابی با این گفتمان جدید، هم شلاقشان محکمتر و هم حکم زندانشان طولانیتر میشود. با این توضیحات عوامانه حالا دیگر امیدوارم مساله گفتمان و دایره قدرت و دانش روشن شده باشد.
اما اشتباه نشود! نگرانی من از گفتمان سازی دانشمندانی که بقول خودمان ایرانچی اند نیست. این داستان نشاندن آذری بجای ترک همچی گفتمان جدیدی نیست. این دایره و گفتمان از قدیم هم در ایران بوده و خیلی وقتهاست که زهوارش از هم وارفته است. نگرانی من اما از جای دیگری است. گفتمان سازی این دفعه با غلظت بیشتر و از ناحیه دوستان و کسانی است که خود زمانی شلاق عامل باقر اوف بودن به تنشان خورده است و غلظت کار آنجاست که به این گفتمان تازه، حرف نژادپرست هم اضافه شده است و بعلاوه برای چاشنی کار، داستان طالبان و پشت بندش انفجار مجسمه بودا هم قاطی شده است. بعید نیست دفعه بعد آن قاضی که در حکمش گفته بود فلانی عضو حزب پان ترکیست هست بگوید که فلان کس عضو حزب نژادپرست هم هست. حتما یک ده سال زندان هم به خاطر آن میبرد. خلاصه خیلی اوضاع قمر در عقرب شده.
اما داستان منفجر کردن مجسمه بودا کمی فرق میکند. اولش تا این را شنیدم با خودم گفتم خوشبختانه این اطلاعاتی ها زیاد با بودا و این جور شخصیتهای بی دین غیر اسلامی میانه ای ندارند و به علاوه مجسمه بودا طرفهای ما پیدا نمیشود که بگویند من نظر سوئی نسبت به آن داشته ام و گرنه فردا یک اتهام دیگر به من میبندند که میخواستی به مجسمه بودا بی حرمتی کنی. اینها را که به یکی از هم محله ایها که با همدیگر به مسابقه تراختور میرویم گفتم زهر خنذی زد و گفت زیاد خوشحال نباشم. میگفت که اتفاقا این داستان مجسمه بودا زهرش کشنده تر است. گفت که اگر خواستی یکروز بروی خارج دیگر کارت زار است. هم نژادپرستی، هم پان ترکیست هستی و هم اینکه مشکوک به اینی که میخواهی مجسمه بودا را منفجر کنی. اگر گذارت به گوانتانامو نیافتاد خیلی شانس میاوری. بعدهم تا آخر عمرت باید کلاس یوگا را تو خواب ببینی. آخر آدمی را که به مجسمه بودا نظر خوشی ندارد که به کلاس یوگا راه نمیدهند. راستش این ها را که شنیدم بدنم به لرزه افتاد اما به خودم دلداری دادم که صبر میکنم تا گوانتاناما را تعطیل کنند بعد میروم خارجه.
اما از حق نگذریم این پان ترکیست شدنم چشم و گوشم را بازکرده. متوجه شده ام که کلید کار در این هارای هارای گفتنم است. این رفیق من هم که با تجربه تر از من است فکر میکند که حتما هارای باید باشد. بدون هارای نمیشود داخل مخ آنهائی که گفتمان سازی میکنند نشاند که این گفتمان اشان در ما اثر ندارد و باد هواست. هم باید آذربایجان وار اولسون بگوئیم تا بهشان بفهمانیم که به گفتمان عامل علی اف بودنمان تره هم خورد نمیکنیم و هم هارای هارای من تورکم هم پشت بندش بیاوریم تا حساب بقیه گفتمان هایشان را برسیم. این افکار پان ترکیستی من هم چیزی شبیه حرفهای این دوستم است. من هم فکر میکنم اگر هارای هارایم نباشد چیزی دستم را نمیگیرد. اگر هارای گفتن نباشد آن یکی هم میگوید من سمنانیم. آن یکی هم میگوید من اصفهانیم و گفتمان سازها هم میگویند همه ایرانی هستیم. دیگر کسی سوسک نمیشود و اگر کسی سوسک نشود همه آذری میشوند و دیگر کسی ترک نمیشود و همه با خوبی و خوشی به سر میبرند. اما فراموش نکنید که به هر حال من یک پان ترکیست نژادپرستم و آنقدر ژن پان ترکی در من قوی است که هنوز دلم میخواهد به ترکی درس بخوانم و آنقدر نژادپرستم که اجازه نمیدهم کسی به من ژن هیچ نژادی را که اصلا نمیدانم چیست بچسباند.
دیروز نشستم و با خودم گفتم بیایم مئدیتئیت کنم بلکه این افکار پان ترکیستی را از سرم به در کنم... مگر آذری بودن چه اشکالی دارد؟ هم کسی به من پان ترکیست نمیگوید و هم اگر نژادپرست هم باشم نژاد پاک آریا را میپرستم. از آن گذشته دیگر میانه ام با بودا درست میشود. یاد پدر و پدر بزرگم افتادم. آنها هم اگر قبول میکردند که آذری هستند دیگر متجاسر و عامل باقراوف نمیشدند. از آن گذشته شاید یک پست و مقامی هم میگرفتند و من دیگر در قیرخ متری نبودم . چه ایرادی داشت مثل آن "چوخ بختیار" کتاب یکی از آن متجاسرین بنام میشدند. میدانم که اگر هارای هارای نگویم خیلی ها از من راضی میشوند. بازپرس راضی، قاضی راضی، چپ راضی، راست راضی، همه راضی، ...
اما خوب! اینها فکر و خیال مئدیتئیشن بود.
از مئدیتئیشن که درآمدم و پایم به خارج از خانه رسید و هم محله ایها و دوستانم را دیدم از افکار حال خلسه ام خبری نبود و دوباره شده بودم پان ترکیست نژادپرست.
۶۵۰٣۱ - تاریخ انتشار : ۲٣ مهر ۱٣۹٣
|
از : یاشار گولشن
عنوان : یک توضیح و یک سئوال
پس از مطالعه کامنتهای زیر این نوشته به نظرم این توضیح مفید است:
۱- نکته کلیدی نوشته من جلب توجه به جهت گیری غیر منطقی و غیر قابل درک کمپین جاری برای کوبانی است که ناگزیر به نفرت پراکنی بین دو ملت ترک و کرد ساکن ایران ختم میشود. اینکه برخی از دوستان چپ در حرف، از همبستگی ملی و دوستی خلقها در ایران سخن بگویند و در عمل بر علیه آن عمل کنند نیز میتواند نکته دیگری باشد که اتفاقا شاهد آن در کامنت های زیر این نوشته مشهود است. در نوشته من طبیعی است که برای توضیح مطلب، بخشی از سیاست های ترکیه نیز تفسیر شده است .اگر برخی ها نادانسته "هدف" از این نوشته را دفاع از دولت ترکیه می بینند بهتر است بار دیگر آنرا بخوانند و اگر "دانسته" این تعبیر را میکنند که من کاری در آن مورد نمیتوانم بکنم.
۲- در برخی کامنتها مرا پان ترکیست و شوونیست؟ خوانده اند. من واقعا نمیدانم تعریف اینها از پان ترکیست چیست و کدام نظر من، مرا پان ترکیست نشان میدهد. برای اینکه نظر خود من در مورد پان ترکیسم مشخص باشد مطلبی را که قریب دو سال پیش نوشته بودم بصورت کامنت دیگری میفرستم.
۶۵۰٣۰ - تاریخ انتشار : ۲٣ مهر ۱٣۹٣
|
از : خواننده
عنوان : چه ایرادی دارد آقا جان؟
آقا جان، چه ایرادی دارد؟ بجای اتحاد و همه خود را ایرانی دانستن (از اقوامِ مختلف و با فرهنگها و زبانهای مختلف و با احترام به همدیگر) بذرِ دشمنی و کرد و ترک و فارس و لر و عرب و غیره را بکاریم.
چه اشکالی دارد؟ هر چه این اختلافات بیشتر باشد، بهتر می شود مملکت را غارت کرد و جنگ درست کرد. ممالکِ بزرگ و هوشمند به نفت و منابع و پولِ ما نیاز دارند. آنها هم انسان هستند. بگذارید ببرند و پیشرفت کنند. ما هم در جنگِ کرد و عرب و فارس گیر کنیم و بعدش هم انشالله جنگ سنی و شیعه. و بعدش هم انشالله جنگ شمال و جنوب. چه اشکالی دارد آقا جان؟
۶۵۰۲۹ - تاریخ انتشار : ۲٣ مهر ۱٣۹٣
|