از : امیر ایرانی
عنوان : سر کاری ورو کم کنی
با سپاس از پاسخ جناب پیر مرد گرام، که بر گرفته از احساسات ویا تجربیات شخصیش می باشد.::::باید گفت:جناب کاوه گرام ،روش بر خورد با مسائل ،بشیوهء احساسیِ طرفداری تاج و پرسپولیسی را باید کنار گذاشت!البته ! این کنار گذاشتن ها با روش تربیتی ما ایرانیان بسیار دشوار است،که لازمه آن ابزارهای مختلفی است که باید در جامعه تعبیه شود.با همت ایرانیان در سرزمین ما تحقق خواهد یافت وبر ما خرمندی و خردورزی حاکم خواهد شد !باید دانست در اینجا کسی ، کسی را سر کار نمی گذارد و کسی رویِ کسی دیگر را کم نمی کند! بلکه در اینجا ،خرد نقاد و بی رحمش دارد خودش را نشان می دهد ، که آنهم لازمه جامعه ء پویا است.
۶۵۵۴۶ - تاریخ انتشار : ۵ آذر ۱٣۹٣
|
از : پیر مرد
عنوان : آسمان بیگناه است
آقای کاوه، بنده هرگز اجازه ی جسارت سرکار گذاشتن هیچ انسانی را به خود نمی دهم. در این مورد ویژه تنها معتقدم که انسان خود در آسمان خدایی/خدایانی کشت می کند تا به خیال خود در زمین که شکنجه گاه ابدی اوست آرامش و امنیت کشت کند. البته نویسنده کوشش می کند که نهاد دین را از خود دین به مثابه ی وجدان شخص جدا کند، که بحثیسث کاملن متین و صحیح، اما در واقعیت امر امکان پذیر نیست. نهاد ها بر اساس آمال انسانهاست که شکل می گیرند. انسان همیشه با خود و توانی های خوشایند بلقوه ی خود بیگانه بوده است. او سازمان می سازد تا "سازمان" او را سازمان دهد. رییس انتخاب می کند تا رییس بر او ریاست کند، او خداوند می آفریند تا خود آفریده ی او شود. برادرم، از بدی بخت، انسان شجاعت و دلاوری خدای کردن خود بر خود را ندارد حتی اگر بداند شاید توان این کار را داشته باشد. تمامی صفاتی که انسان به خدایان ساخته ی خود داده است، غایت انتظاراتیست که خود از خود داشته است. جدایی دین از زندگی ی همیشه در هراس ملیارد ها انسان، و نه جدایی احتمالی آن از ذهنیت بنده و نویسنده، هنگامی رخ خواهد داد که انسان "خود" خدا شود، خدایی داناو توانا. خدایی بخشنده و مهربان. شاید خدایی که نیجه ابر انسان می خواند. این کار وقتی صورت گرفت، اگر که صورت گرفت،(نیچه ی بیچاره دیوانه شد) آنوقت نه دیگر نیازی به دین خواهد بود و نه نیازی به سیاست که خود نهادیست به اندازه ی نهاد دین نابود گر. جنگهای بزرگ و خانمان سوز اول و دوم اروپاییها، کشتار فرانسه در الجزایر، جنگهای آمریکا در ویتنام و شوروی افقانستان و هزارها جنگ کوچک و بزرگ نوین دیگرهیچ کدام لااقل ظاهر دینی نداشته اند. می گویم به ظاهر، چون به گمانم هنوز در پنهان، سیاست هرچند که خود را سکولاریسم تعریف کند باز هم در سنگر نهاد دین یا روایتی شبه دینی پنهان شده به دشمن شلیک می کند. به گمان سالخورده ی اینجانب، اگر انسان دینی از هراس این به ظاهر "نیهلیسم" بی عاطفه ی حاکم بر جهان، به یاد دوران عتیق، با شمشیر و ساطور سر می برد، پیشرفته ترین نوع بشر ، یعنی" مسیحیت" غربی شده ی امپریالیست ولی سکولاریست نامیده شده ی این گوی عجیب آویزان، با بمب اتم و ناپالم است که از حیات انسانها خاکستر به پا می کند. به تجربه ی اینجانب، دین ابزاریست در دست انسان هراسیده. جای دوری نرویم، اگر "زبانم قطع" جنگ شیعه وسنی "نازمانی"در ایران ما در بگیرد، آنگاه جبهه بسیاری از سکولارهای نامی کشور را در سنگرهای مذاهب خواهیم دید. آنچنان که در ایرلند دیدیم در یوگسلاوی دیدیم، در روسیه و اکرایین می بینیم.انچنان که در جنگهای خودمختاری خواهانه ی ایران فردای انقلاب شیعه گرای ۱۳۵۷ هم دیدیم که چگونه شمار شورشگران به طاهر کمونیست در بخشهای سنی نشین کشور سر به آسمان گذاشت.
گمان می کنم اگر آفتی در مذهب می بینیم ،بهتر آن باشد که منشا آن را در زمین بیابیم، در آسمان به گمانم هیچگاه خبری نبوده است. آسمان بیگناه است
۶۵۵٣۱ - تاریخ انتشار : ٣ آذر ۱٣۹٣
|
از : kaveh
عنوان : خوشم اومد
خوشم اومد که این پیرمرد چطور مخالفانش رو سر کار گذاشته. البته نویسنده محترم مقاله حرفهای پیرمرد را بیشتر میفهمه تا تحسینهای هوادارنش را.
۶۵۵۲۰ - تاریخ انتشار : ٣ آذر ۱٣۹٣
|
از : م. ارشک
عنوان : پاسخ به پیرمرد لحافدوز!
جنابت امیر ایرانی، با سپاس از توضیحات و روشنگری شما، لازم می دانم چند توضیح دیگر در پاسخ به خلط مبحثهای این پیرمرد لحافدوز بدهم.
آقای پیرمرد محترم، برخلاف ادعای شما روشنگری هیچ جنگ و منازعه ای را سبب نشد، بلکه به عکس، باعث کاهش اقتدار اولیاء کلیسا و مذهب و الغاء انکیزیسیون مذهبی گردید. اگر جنگ و منازعه و کشتاری در عصر روشنگری درگرفت عمدتا میان پیروان کلیسای کاتولیک و پروتستان بود که آن هم دعوی سر لحاف ملانصرالدین (بخوان لحاف پیرمرد) بود. ثانیا، طبق استدلال شما، آدمی که جایی اش درد گرفت، به جای مراجعه به پزشک جهت معالجه باید به تریاک و افیون پناه ببرد تا درد را فراموش کند.
همان طور که جناب امیرانی هم اشاره کردند، تا زمانی که این توصیه از محدوده فردی، به ویژه اگر صحبت از پیرمرد رنجور و نحیفی باشد، فراتر نرود، ضرر و زیان چندانی نمی رساند، اما همانطور که نویسنده مقاله تشریح کرده اند، وای به حال موقعی که مثل سرطان جسم انسان و اجزاء جامعه ای را دربرگرفته باشد، که نمونه های فاجعه امیز آنرا پیش چشم داریم.
۶۵۴۷۶ - تاریخ انتشار : ۱ آذر ۱٣۹٣
|
از : عاطفه
عنوان : امیر همه جبهه ها
آفرین به این امیر جوان ایرانی که در همه ی جبهه ها می تازد و برای روشن کردن ضمیر ایرانیان می جنگند. او حتی به پبرمردی که راز می گوید هم رحم نمی کند. پیرمرد جان! از ریش سفیدت شرم کن! برو و با هم سن خودت همسخن شو.
۶۵۴۷۵ - تاریخ انتشار : ۱ آذر ۱٣۹٣
|
از : امیر ایرانی
عنوان : انسان ،ترس،نادانی ، خدا
موجودی بنام انسان، ناتوان از شناخت مسائل و تر س ودلهره وعدم امنیت هم اورا احاطه کرده است.او برای غلبه بر این مسائل ، بدنبال چیزی است که ناتوانی شناخت مسائل را بکمک او حل کند،وحتی بکمک او جوابهای دروغین را بعنوان جواب اصلی ارائه دهد و خود هم آنها را بپذیرد،همچنین بکمک او بر ترس ودلهره وعدم امنیتش هم غلبه کند و بکمک او آرامش دروغین را برای خودش هم در زمان حیاتش وبعد از حیاتش متصور شود.::::جناب ارشک گرام،عکس العمل جناب پیر مرد را به اقتضای ظاهرا" پیر بودنش در این رابطه می توان طبیعی دید.شاید!در این مرحله از زندگیش به مرگ و بعد از آن دارد فکر می کنندودنبال آرامش دهنده ای هر چند دروغین می گردد، ودنبال چیزیست که بتوان خیلی از مسائل را بکمک آن توجیه کند. :::دیدگاهی بر این باور است:نا زمانیکه این آرامش دهنده های دروغین در حوزه خصوصی افراد حضور دارند، دیگران حق تعرض به آنان را نباید داشته باشند (چون برای گروهی محو ناشدنی است)اما !وقتی از حوزه خصوصی ،آن آرامش دهنده ء دروغین یا حل کنده مسائل بخواهد وارد حوزه های دیگر شود،در اینجاست،که باید جامعه هوشیار باشد و به آن عکس العمل نشان دهد.:::ظاهرا"جناب آقایی گرام ، هم در مقاله تلاش دارند نشان دهند، که چگونه حرکت از حوزه دیگر به حوزه های دیگر رخ خواهد داد وچگونه وارد حوزه سیاست می شود ،و ورود به این حوزه چه ویرانگری هایی می تواند برای بشریت داشته باشد .باید گفت :بشریت هم با توجه به تجربیاتش ،راهکارهایی ارائه داده که قدر ت مانور برای ورود به حوزه های دیگر را خنثی کند ویا به حداقل برساند.اما نصیحت شده این مسائل تا زمانیکه در حوزه خصوصی عمل می کنند!توان وانرژی خود را صرف بر خورد با آنان نکنید چون محو شدنی نیستند. که این خود بحث طولانی می طلبد.
۶۵۴۷٣ - تاریخ انتشار : ٣۰ آبان ۱٣۹٣
|
از : پیر مرد
عنوان : لحاف دوز
بله جناب ارشک:انسان همیشه خود را آگاهانه فریب داده است. شما هم که فکر می کنی بر خباثت دین آگاهی، به راستی فریب خورده ای که گمان می کنی این دین است یا که اعتقاد به دین است که جنگ و کشتار تولید می کند. برو برادرم، تاریخ جنگهای نوین و کبیر، و قدیم و صغیر را مرور کن و انبوه کشتار همین فرزندان عصر روشنگری انسان به گمان شما وداع کرده با مذهب را در ذهن خود تصویر کن تا بر پوچی گمان خود زار زار گریه کنی. لحافی که انسان دوخته است دروغیست که او خود برای گریز از لرزیدن مدام از هراسهایش بافته است. و چون خود می داند که آنچه بافته است توهم و دروغ است، و هم می داند برای چه آن را بافته است، دعوت هیچکس را برای ابطال آن دروغ نمی پذیرد.
لازمه ی حذف این دروغ بیمارانه، درمان بیماری بشرکه همان وجود هراسهای چندگانه اوست می باشد، هراس از فقر، هراس از دشمن، هراس از تنهایی،هراس از زقیب، هراس از جنگ، هراس از مرگ ووووووووو.
چون هیچ حکیمی توانایی و دانایی درمان این بیماری پر درد انسان را ندارد از همین روست که انسان آگاهانه برای تسکین دردهای خود خشخاش کشت می کند تا تریاک مصرف کند. زحمت و عزت زیاد. مخلص شما، پیر مرد بی لحاف
۶۵۴۷۲ - تاریخ انتشار : ٣۰ آبان ۱٣۹٣
|
از : البرز
عنوان : غوغایی در جهان
زمانی اسلام، دخترکان تازه به دنیا آمده در جزیره العرب را از شر زنده به گور شدن توسط پدران متعصب این نوزدان نجات داد، اما امروز همان اسلام، در همان جزیره العرب و دیگر نقاط مسلم نشین جهان، زنان را به گونه ای دیگر از صحنه اجتماع درو کرده، و ورود آنان را به غالب صحنه های اجتماعی ممنوع می کند
زمانی مسیح، که از خشمی مهار نشدنی علیه صرافان حیله گر پیرامون معبد اورشلیم به غلیان آمده بود، با دست و چوبدستی خود بساط صرافان سود جو و حریص را بر هم ریخت، اما امروز عیسویان صراف یا بورس بازان سنگر گرفته در وال استریت چنان غوغایی در جهان بر می انگیزند، که حتی آسایش را از خودشان هم سلب می کنند
زمانی آئین یهود، ابزار دست موسی شد، و او را در رأس مردمی که به برده گی اسیر فراعنه بودند، بر فراعنه شوراند، اما امروز غالب خاخامهای یهود چنان بی تفاوت شده اند، که صدای کشتارهای وحشیانه پیرامون خود را، یا نمی شنوند، و یا آن همه ضجه و مویه را ندیده می گیرند
۶۵۴۶۹ - تاریخ انتشار : ٣۰ آبان ۱٣۹٣
|
از : م. ارشک
عنوان : سئوالی از پیرمرد لحاف دوز!!
در کامنتتان نوشته اید"
"انسانهای بی روایت چون تن هایی عریان در سرمای سوزناک زمستان، بی روح و روان منجمد خواهند شد.اشتباه نکنیم، آنها به خوبی می دانند که مذهب و روایت همان تریاکیست که مارکس می گوید ... بدانیم که خدا لحافیست که انسان خود برای خود دوخته است و از این روست که هرگز فریب حکمیان با سواد ولی بی مهر و بی معرفتی چون شما را نمی خورد و هیچگاه تن نحیف خود را در سرمای نفرینی این جهان همیشه سرد به خواست خود عریان نمی کند"
من از کامنت شما اینطور می فهمم که بنابراین خوب است انسان خود را گول بزند و برای فراموشی مشکلات و مسایل روزمره و یا برای زندگی جاودانه به خدای خودساخته اش پناه ببرد و گوشهایش را ببندد تا حرف حساب اندیشمندان و دانشمندان و اهل فن رانشنود و واقعیتها را آنطور که هست نبیند. آقای پیرمرد محترم، نتیجه این لحافدوزی شما این کشتارهای جمعی و توحش بی سابقه ای نیست که به نام خدا آنهم دربین پیروان یک دین انجام می گیرد و ما را به عصر برنز و جاهلیت دارد بر می گرداند؟ این چه لحاف و چه محافظی است که به جای حفظ و حراست انسان (در برابر سرما! به قول خودتان) آنها را با این سبعبت به جان هم انداخته تا به دست هم نسلشان را از بین ببرند؟ این همه از نادانی و جهالت و بلاهتی که جز تاریک اندیشی و بی فرهنگی و بی تمدنی نامی برآن نمی توان نهاد، نیست؟
۶۵۴۶۲ - تاریخ انتشار : ٣۰ آبان ۱٣۹٣
|
از : پیر مرد
عنوان : لحاف دوز
همه ی اعیاد همه گیر همه ی مردمان همه ی این گوی خاکی ی آویزان در هوا، مناسبت های مذهبی دارند. ما نمی توانیم مسیحیت، اسلام و یهودیت را مذهب بدانیم و بودایی گری، میترایی گری، و ذرتشتی را چون با جد خامنه ای نسبت و خویشی ندارند مذهب ندانیم. ساینتولوژی هم مذهب است. اینکه چون کریسمس جایگزین جشنی میترایی شده پس جشنی مذهبی نیست، خود یک خودفریبی ی تمامن بی معرفتانه است. همیشه مذهبی می آید تا جانشین مذهبی دیگر شود. کلان روایتی می آید تا جای ی کلان روایتی دیگر را اشغال کند. نیهلیسم گرچه می تواند غایت آگاهی انسان باشد، بی تردید اما باعث پایان و نابودی او می باشد. انسان، بودن و فنا ناپذیری و معنا را می خواهد. او به ویژه در ابعاد توده ای، در پناه مذهب و روایت است که امید می گیرد و آرمان خواه می شود. انسانهای بی روایت چون تن هایی عریان در سرمای سوزناک زمستان، بی روح و روان منجمد خواهند شد.اشتباه نکنیم، آنها به خوبی می دانند که مذهب و روایت همان تریاکیست که مارکس می گوید .می دانند زیرا که این تریاک محصول خود ایشان است. آنها در ته شعور خود همیشه از همیشه غایب بودن خدای خود آگاهند. بدانیم که خدا لحافیست که انسان خود برای خود دوخته است و از این روست که هرگز فریب حکمیان با سواد ولی بی مهر و بی معرفتی چون شما را نمی خورد و هیچگاه تن نحیف خود را در سرمای نفرینی این جهان همیشه سرد به خواست خود عریان نمی کند.
۶۵۴۵۵ - تاریخ انتشار : ۲۹ آبان ۱٣۹٣
|